دستچینی از گفتگوها درفیسبوک توفان
چرا عدهﺍﯼ از تجاوز به لیبی و سرنگونی رژیم معمر قذافی دفاع می کنند؟استدلالشان چیست؟این آرایشگران امپریالیسم چه کسانی هستند؟ دوستی که خود را چپ معرفی می کند در حمایت از بمباران ناتو بر فراز طرابلس چنین می گوید:
» اگر نیروهای ناتو وارد عمل نمی شدند قذافی همه را قتل عام کرده بود. مگر یادتان نیست، او با توپخانه و هواپیماهای جنگی مردم خود را بمباران کرد . چرا بیراهه می روید و از اون تونل خود ساختۀ روشنائی که فکر می کنید در آن نشستهای بیرون نمی زنی! دنیا در حال تحول است و شما دارید در مطالب کلی و کلی گوئیﻫﺎﯼ بی محتوا وقت گذارانی می کنید . شما باکره بمانید و به خودتان چَه چَه و بَه بّه بگوئید و در عملی بپوسید. که ادبیات شما همان ادبیات روزنامۀ کیهان خامنهای است .«
پاسخ:
با این استدلالی که شما دارید اشغال افغانستان و عراق را نیز تائید می کنید. به عبارت دیگر "اگر آمریکا رژیمﻫﺎﯼ عراق و افغانستان را سرنگون نمی کرد آنها همۀ مردم را قتل عام می کردند".!! با این منطق شما به امپریالیسم و استعمار پناه می برید تا مردم را از شر رژیمﻫﺎﯼ ارتجاعی رها کنید. امپریالیستﻫﺎ مبشر رهائی خلقﻫﺎ نیستند.آنها برای غارت و چپاول منابع طبیعی به منطقه لشکر کشی کردهﺍند و نه رهائی مردم. امپریالیسم یعنی ارتجاع سیاسی. آزادی مردم از قید ارتجاع وظیفۀ خود مردم و به دست خود آنها صورت می گیرد و نه نیروهای متجاوز خارجی. توصیه می کنیم کتاب امپریالیسم بالاترین فاز سرمایهﺪاری اثر فناناپذیر لنین را بخوانید تا پی به ماهیت آن ببرید.موفق باشید
* * * * * *
دوستی در انتقاد به بیانیۀ حزب کار ایران (توفان) درمورد سرنگونی رژیم قذافی توسط ناتو چنین می گوید:
» من در ایران هستم و مردم ایران از سرنگونی قذافی خوشحالند و از ان دفاع می کنند و در ضمن حزب کمونیست کارگری هیچ گاه از اشغال افغانستان دفاع نکرده است این حرفها را خودتان در آوردید... «
پاسخ:
دوست عزیز، در ایران بودن یا نبودن شما چیزی را تعیین نمی کند، مهم ماهیت موضع سیاسی است و بیهوده تلاش نکنید تا از این طریق به نظرات انحرافیتان قوت بخشید.مشکل شما مبارزه با امپریالیسم وحشی و استعمارگر نیست، بلکه برعکس شما خصلت مترقی به ماهیت آن می دهید و بر تجاوزات امپریالیستی به کشورهای" غیرمتمدن" مهر تائید می زنید.چرا سوراخ دعا را گم کردهﺍید و در هوا بحث می کنید چرا از حملۀ این مقاله به کشورهای امپریالیستی ناراحت شدید؟ آیا غیر از این است که رهبر کبیرتان آقای منصور حکمت این تز ارتجاعی را در مغزتان فرو کرده است که امپریالیسم مترقی است، صهیونیسم مترقی است، اما اسلام سیاسی وحشی و ارتجاعی است، طالبان ارتجاعی است، جمهوری اسلامی ارتجاعی است و غیرو. آری به زعم شما فقط اینها ارتجاعیﺍند اما آنها مترقیﺍند..... می گوئید نه؟ ببینید رهبرت چه گفته است:
در انترناسیونال هفتگی "حزب کمونیست کارگری" شماره3، 6 مهر 1380 در مقالۀ "دنیا پس از 11 سپتامبر" به قلم منصور حکمت در مورد ارزیابی مثبت کردن تجاوز به افغانستان توسط امپریالیست آمریکا چنین می خوانیم:
» درقبال نفس حملۀ آمریکا به افغانستان چه می توان گفت آیا "دستﻫﺎ از افغانستان کوتاه!" یک موضع اصولی و پیشروست؟ مردم افغانستان و اپوزیسیون آن جز این به شما خواهند گفت.....اما سرنگونی طالبان توسط ارتشﻫﺎﯼ خارجی به خودی خود محکوم نیست.طالبان یک دولت مشروع درافغانستان نیست باید سرنگون بشود.. «
تمام بحث منصور حکمت دفاع از امپریالیسم است، دفاع از استعمار است زیرا برای "تضعیف اسلام سیاسی" توسط امپریالیستﻫﺎ حساب ویژهﺍﯼ باز کرده و از بربریت امپریالیستی و اشغال و تجاوز به کشورهای خاورمیانه دفاع کرده است....راه دور نرویم، همین چند ماه پیش حزب شما از تصمیم تجاوزکارانۀ شورای امنیت در بمباران لیبی حمایت کرد و تحت نام کمونیسم به کمونیسم لجن می پاشد و به زائدۀ امپریالیسم تبدیل شده است. آیا اینها همه کافی نیست تا شما به خود آئید و دست از این دنباله روی بردارید. آیا فرقی بین شما و هواداران خمینی است که شعار می دادند " حزب یعنی حزب الله و رهبر یعنی روح الله! تا حالا نمی دانستیم ریختن فسفر سفید بر فرازافغانستان و کشتن مردم خصلت مترقی هم دارد!!
دوست عزیز، حزب عزیز و "مدرنتان" سالﻫﺎست از امپریالیسم و استعمار فضیلتی ساخته و به دفاع از آن پرداخته است.آقای منصور حکمت رهبر و ایدئولوگ این حزب دریافت کمک مالی از رژیم صهیونیستی اسرائیل را مطابق یک قطعنامۀ درونی در رابطه با سیاست خارجی این حزب مجاز دانسته و به تبلیغ سیاست حمایت از " اسرائیل دموکراتیک و مدرن" پرداخته است. این حزبی که شما از آن دفاع می کنید از اشغالگریﻫﺎﯼ امپریالیستی در منطقۀ خاورمیانه دفاع می کند و نیازی به اسناد و فاکتﻫﺎﯼ آنچنانی نیست.این اسناد را می توانید از آرشیو این حزب بیرون بکشید. به همین بمباران لیبی و سرنگونی رژیم قذافی بنگرید که چگونه حزبتان از سیاست استعماری دفاع کرده و به مجیزگو و هوراکش امپریالیسم تبدیل شده است. و بر همین اساس "حکک" مخالف خروج فوری و بی قید وشرط نیروهای متجاوز از خاک کشورهای عراق و افغانستان و اصل حق تعیین سرنوشت خلقﻫﺎ نزد این حزب محلی از اعراب ندارد و از واژۀ ملی و ملت و استقلال بیزار است. خوب است کمی بیشتر تعمق کنید و مانند هواداران خمینی کورکورانه شعار ندهید"
دوستی در انتقاد از مقالۀ خط مشی سکوت در برخورد با طرح و برنامۀ حزب تودۀ ایران چنین می گوید:
» ... در مورد حزب توده حرف خاصی ندارم اما در مورد استالین به نظر من استالین یک فرد راست و ناسیونالیست بود نه یک مارکسیست انقلابی.معاملات استالین با امپریالیستﻫﺎ و فاشیستﻫﺎ بر سر انقلابات چین و اسپانیا و فرانسه و....نشان از چهرۀ ضد انترناسیونالی استالین دارد.تز ساختمان سوسیالیسم در یک کشور خود پیش زمینۀ تز همزیستی مسالمت آمیز با سرمایهﺪاری بود.که از قضا این موضوع هم به استالین مربوط است.استالین انقلاب اکتبر را منحرف و یک رژیم منحط بوروکراتیک را جایگزین حکومت شوراها کرد. کشتاری که استالین از متفکرین مارکسیست کرد ضربۀ بزرگی را به جنبش کمونیستی زد. «
پاسخ :
دوست عزیز، شما با تز امکان انقلاب سوسیالیستی در یک کشور مخالفید معلوم نیست چرا استالین را مورد حمله قرار می دهید و نه لنین.را زیرا این لنین بود که در تزهایش در مورد اروپای واحد و رشد ناموزون سرمایهﺪاری و انجصارات امپریالیستی امکان انقلاب سوسیالیستی در یک کشور را و نه در هر کشوری را تئوریزه نمود و شاگرد وفادارش استالین رهبر حزب بلشویک و ادامه دهندۀ راه او آن را عملی نمود. پس شما با لنین مخالفید و خود را پشت حمله به استالین پنهان کردهﺍید. شما اساساً مارکسیسم لنینیسم را قبول ندارید و چه خوب است، شرافتمندانه آن را بیان کنید تا بتوان شفاف تر و روشن تر به بحث پرداخت.تزهای ورشکسته و ضد انقلابی ترتسکیست و انواع و اقسام رفرمیستﻫﺎ و ضد لنینیستﻫﺎ و هم صدا شدن با هار ترین محافل سرمایه داری در فحاشی به استالین امر تازه ای نیست
مسئلۀ هر انقلابی کسب قدرت سیاسی است و انقلاب اکتبر با کسب قدرت سیاسی توسط حزب بلشویک سر آغاز انقلاب پرولتاریائی در سراسر جهان است. لنین در بحث با آن جریاناتی که در انتظار انقلاب جهانی بودند و بلشویکﻫﺎ را از پیشروی برای ساختمان سوسیالیسم منع می کردند زیرا انقلاب در غرب با شکست مواجه شد، پاسخ دندان شکنی داد و گفت حال که قدرت سیاسی را در دست داریم، حمایت قدرتمند کارگران و دهقانان را با خود داریم و از حمایت معنوی زحمتکشان سراسر جهان برخورداریم ... آیا اینها کافی نیست تا به امر ساختمان سوسیالیسم بپردازیم. بدین رو اکثریت رهبری حزب بلشویک به دور نظر لنین حلقه زدند، آستینﻫﺎ را بالا زدند و به کار عظیم رهبری ساختمان سوسیالیسم پرداختند. ترتسکیستﻫﺎ از آنجا که امکان ساختمان سوسیالیسم را باور ندارند و امکان انقلاب و کسب قدرت سیاسی را نیز بیهوده می پندارند، دائماً سفسطه می کنند. ظاهراً از انقلاب سخن می گویند لیکن در عمل چوب لای چرخ انقلاب می گذارند و خرابکاری می کنند. آنها در انتظار انقلاب جهانی هستند و این یک نظریۀ ضد انقلابی و ضد لنینیستی است. کسانی که انقلاب اکتبر را رد می کنند، ساختمان سوسیالیسم را به تمسخر می گیرند، به لنین و استالین و رهبران انقلاب اکتبر حمله می کنند و تمام دستآوردهای عظیم اکتبر را به هیچ می انگارند پاسیویستﻫﺎﯼ ضد کمونیستی هستند که اساساً اعتقادی به انقلاب و ساختمان سوسیالیسم و درس آموزی از تجارب تاریخی پرولتاریا ندارند. حملات ضد کمونیستی با حمله به استالین آغاز شد سپس به لنین و مارکس رسید. امروز دیگر روشن شده، که همۀ آنهائی که به مخالفت با استالین پرداختند سرانجام به نفی انقلاب و سوسیالبسم و حزبیت و تمام مبانی اصولی کمونیستی رسیدند.دوست عزیز، امیر عباس، اگر شما مخالف امکان ساختمان سوسیالیسم در یک کشور هستید پس چرا موافق کسب قدرت سیاسی و امکان انقلاب سوسیالیستی در یک کشور هستید؟ اگر به چیزی اعتقاد ندارید چگونه می خواهید کارگران را دعوت به امری بکنید که خود بدان ایمان ندارید؟
طبق نظر شما پرولتاریا در روسیه و چین نمی بایست قدرت سیاسی را می گرفتند و دست به ساختمان سوسیالیسم می زدند. اگر چنین است پس شما با تز رشد نیروهای مولدۀ منشویکﻫﺎ و ترتسکیستﻫﺎ و رهبری بورژوازی برای فراهم کردن کامل شرایط مادی انقلاب و انتظار انقلاب جهانی موافقید. بی دلیل نیست اکثر احزاب ترتسکیست در جهان گرایش شدید سوسیال دموکراتیک دارند و عملاً در این احزاب ادغام شدهﺍند
دوست عزیز، نظرات شما درهم و برهم و ملقمهﺍﯼ از همه چیز است.شما اصول و مبانی مارکسیسم لنینیسم را قبول ندارید و تحت تأثیر تبلیغات ضد کمونیستی هستید. لطفاً برای قضاوت در مورد دادگاهﻫﺎﯼ مسکو و تغییر تحولات شوروی در آن سالﻫﺎ کتابﻫﺎﯼ منتشر شدهﺍﯼ نظیر توطئۀ بزرگ و افسانۀ استالینسم را بخوانید تا منطقی به قضاوت بنشینید. این کتابﻫﺎ را می توانید از کتابخانۀ اینترنتی توفان تهیه کنید.
* * * * * *
دوستی که خود را چپ معرفی می کند با حمله به استالین، حزبیت را مردود اعلام کرده، به دفاع از آنارشیسم و سیستم شورائی بدون رهبری حزب می پردازد. کعبۀ آمال این دوست، باکونین است. لُب مطلب این دوست چنین است:
» استالین باعث شد که زحمتکشان جهان و روسیه از سوسیالیسم دولتی رو گردان شوند و بهانه برای تبلیغات ضد کمونیستی در جهان شود که به دست بورژوازی انجام می گیرد. البته این تبلیغات هر چند بر اساس بعضی از واقعیتﻫﺎﯼ جنایتکارانۀ استالین بوده است ولی نشانی از ترس و وحشت جهان غرب سرمایهﺪاری از کمونیست دارد. حزب "آهنین پرولتاریا" را اگر آن طور که استالین در عمل انجام داد، لنین و مارکس رد می نمودند و پس از تجارب با احزاب این چنین "آهنین " که "قاطعیت انقلابی" را در اعدام و پاکسازی استالینیستی بیان می کنند و بعد از چند دهه تجربه با احزاب مختلف داخلی و خارجی که در تاریخ احزاب به اصطلاح مارکسیستی نشان داده شده است باید گفت که زحمتکشان نیاز به خود سازماندهی شورائی دارند و نه یک حزب که به جای ولایت فقیه بنشیند و خود را مقدس بخواند و "نمایندۀ پرولتاریا" و بعد هم پدر پرولتاریا را جلوی چشمش بیاورد و هرکس هم که انتقادی کرد به سبک حزبﺍلهیﻫﺎﯼ رژیم به عنوان عامل امپریالیسم معرفی کرده و بعد هم اگر در قدرت باشد سرکوب نماید. نه! زحمتکشان نیاز به این نوع احزاب ندارند و باید خود پایهﻫﺎﯼ حکومت خود را بر اساس شوراها به پا کنند و اگر هم با تهمت منشویسم آمدهﺍید. من معتقد هستم اگر مارکس و لنین هم زنده بودند و این دگماتیسم و مقدس بودن حزب و احزاب را تجربه می کردند، امروز حرف دیگری می زدند همان طور که بین گفتهﻫﺎﯼ مارکس جوان و مسن تر تفاوت بود. امروز هم پس از بیش از گذشت صدسال، مارکس در این رابطه با سازماندهی زحمتکشان حرفﻫﺎﯼ دیگری می زد که حتماً دگماتیستﻫﺎﯼ حزبی امروزی او را نیز مورد اتهامات مختلف قرار می دادند. «
پاسخ:
دوست عزیز،سرویسﻫﺎﯼ جاسوسی جهان سرمایهﺪاری که به مدرن ترین دستگاهﻫﺎﯼ تکنیکی قرن بیستم مجهزند و جعل اسناد و یا بهتر بگوئیم تولید اسناد جعلی مورد لزوم برای تبلیغات ضد کمونیست، فقط یکی از کارهایشان است، میلیاردها دلار صرف مخدوش کردن حقایق تاریخی کرده و می کنند. دیگر چه کسی است که کتاب "مشهور" سولشنیتسین را که هدفش فقط و فقط سمپاشی علیۀ استالین است، نشناسد؟ و یا کتاب 700 صقحهﺍﯼ "روی مدودف" را تحت عنوان "در دادگاه تاریخ" که به فارسی نیز ترجمه شده و ابتکارجالبش جمع آوری تمامی دروغﻫﺎﯼ تاریخ نویسان بورژوازی علیۀ استالین در یک جلد است. و یا کتاب "اسرار مرگ استالین"، "اسرار مرگ گورکی" و غیره، لیست کامل این کتابﻫﺎ که هر کدام به سبک دیگری افسانۀ استالینیسم را نشخوار می کنند.............
بت پرستی کارگری یک عقب گرد تاریخی به دوران قبل از انقلاب اکتبر است. این تفکر انحرافی به زمانی بر می گردد که لنین با اکونومیستﻫﺎ به مبارزه برخاسته بود و کتاب مشهورش را بنام چه باید کرد به رشتۀ تحریر در آورد. این کتاب مبنای تئوریک حزب طبقۀ کارگر است. تفکر "کارگر پرستی" و "بت سازی" از کارگران غیر کمونیست به صِرف کارگر بودن و "دستﻫﺎﯼ پینه بسته" شکل معینی از همان تفکر اکونومیستی است که تا کنون در اشکال "توده پرستی" و دنباله روی از "توده ها" تا کنون در جنبش کمونیستی ایران به عنوان انحرافات خطرناک بروز کرده است.
در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی این تفکر اکونومیستی پس از کسب قدرت سیاسی نیز بروز کرد و منحرفین درون حزب می خواستند با شعار "کارگران همه چیز و حزب هیچ چیز" نقش رهبری حزب طبقۀ کارگر، نقش عامل آگاهی و ایدئولوژیک را به صفر برسانند و زمینۀ خلع سلاح حزب و عملاً زوال دولت شوروی را فراهم آورند. با این تفکرات آنارکو سندیکالیستی و حامیان "خودمختاریﻫﺎﯼ کارگری" به شدت مبارزه شد و نقش ضد انقلابی آنها در همان زمان حیات رفیق لنین برملا گردید.
امروز نیز ما با ضدیت با حزبیت روبرو هستیم. این ضدیت محصول خیانت رویزیونیستﻫﺎ است که سالﻫﺎﯼ فراوان در پشت نقاب "حزب طبقۀ کارگر"، نظریات ضد انقلابی خویش را پخش می کردند که با مخالفت روبرو شد. بودند کسانی که در دام رویزیونیستﻫﺎ افتادند و به نفی حزب رسیدند زیرا به زعم آنها این حزب بود که رویزیونیسم می آفرید. آنها رابطۀ میان ایدئولوژی، سیاست و سازمان را که مارکس و لنین به آن تکیه می کردند نفهمیدند. این انحراف تفالۀ دوران مبارزه با رویزیونیسم خروشچفی است. سرنوشت احزاب رویزیونیستی که از منافع طبقۀ کارگر دفاع نمی کنند و حتی در عراق از استعمار به حمایت برخاستهﺍند در مقابل ماست.
در برخورد به شورا و حزب
همه می دانند که تودۀ مردم به طبقات تقسیم می شوند..... و طبقات معمولاً و در اکٽر موارد و اقلاً در کشورهای متمدن کنونی از طرف احزاب سیاسی رهبری می شوند! و احزاب سیاسی بر حسب قاعدۀ معمول از طرف گروهﻫﺎﯼ کم و بیش ٽابت از اشخاصی که صالح تر و صاحب نفوذ تر و مجرب تر هستند و برای کارهای مسئولیتﺪار انتخاب شده و رهبر خوانده می شوند٬ اداره می گردند... ولی اگر بخواهیم در این بحٽ به جائی برسیم... که به طور کلی دیکتاتوری تودهﻫﺎ را با دیکتاتوری پیشوایان در مقابل یکدیگر قرار دهیم سفاهت و مفت گوئی خنده آوری است.تنها رهبری حزب طبقۀ کارگر قادر است که انرژی بی پایان تودهﻫﺎ را برای پیکار عظیم و دورانساز کنونی رها ساخته و به تخریب دنیای ستم بکشاند. انگلس نیز حاکمیت حزب را از حاکمیت طبقۀ کارگر جدا نمی داند و در مورد حزب آلمان می نویسد:
» حزب طبقۀ کارگری سوسیال دموکراتیک آلمان از آنجا که حزب طبقۀ کارگر است٬ لزوماً "سیاست طبقاتی" سیاست طبقۀ کارگر را اعمال می کند و چون هر حزب کارگری از این مبداء برمی خیزد که حاکمیت را در دولت تصرف کند٬ حزب کارگری سوسیال دموکراتیک آلمان نیز خواستار حاکمیت خود٬ حاکمیت طبقۀ کارگر و بدین قسم حاکمیت طبقه است. « (دربارۀ مسکن ــ انگلس)
طرح حذف رهبری حزب بر این ارگانﻫﺎ در حقیقیت همان شعار معروف "بی حزبی" بورژوازی است رهبری حزب انقلابی از شوراها و یا اتحادیهﻫﺎ و هر ارگان تودهﺍﯼ دیگر حذف گردد آن ارگان از محتوی انقلابی خود خالی شده و راهی جز پذیرش رهبری احزاب غیر پرولتری باقی نمی ماند. حتی یکی که بی حزبی را برای پرولتاریا تبلیغ می کند٬ نه برای خود و حذف رهبری حزب بر این ارگاﻫﺎ را نیز به معنی حذف رهبری حزب خود نمی داند. تجربۀ قیام کارگران و ملوانان کرونشتاد (١٩٢١) و شوراهای آن نمونۀ قابل توجهﺍﯼ است،.این شورش که توسط منشویکﻫﺎ و اس ارها و بر زمینۀ کمبودها و گرسنگی تحمیلی متأٽر از سالیان متمادی جنگ به وجود آمد٬ توانست بخشی از کارگران را که تحت تأٽیر محیط خرده بورژوازی ــ قرار داشتند٬ علیۀ بلشویکﻫﺎ و رژیم شوروی بشورانند تا "شوراهای بدون کمونیستﻫﺎ" در روسیه مستقر گردد. شعار این شورش که بورژوازی بینﺍلمللی، آن را "انقلاب خلق" و کرونشتاد را "دژ تسخیر ناپذیر کارگران" می نامید٬ "حاکمیت به شوراها٬ نه به احزاب" بود ــ همان بیانی که اغلب ضد لنینیستﻫﺎ از "زاویۀ چپ" در تجزیه و تحلیل انقلاب روسیه و علل شکست به کار می برند ــ تا دولت دیکتاتوری پرولتاریا را سرنگون کنند. اما لنین ماهیت این دغلکاری خرده بورژوازی را که با شعار دهن پرکن "کارگری" به مقابلۀ حزب بلشویک برخاسته بودند٬ بر ملا ساخت و بی توجه به عناصر کارگری شرکت کننده در این دام بورژوازی٬ دستور سرکوب و تصرف این "دژ تسخیر ناپذیر" را صادر نمود
شما می گوئید اگر آنها (مارکس و انگلس) زنده بودند به نظرشما می رسیدند و در تئوری حزبیت تجدید نظر می کردند.دوست عزیز٬ کمی تعمق کن و بعد بنویس!
مارکس چون پیش بینی می کرد که عدهﺍﯼ نازا و ضد حزب به نام کارگران به پرت و بلا گوئی خواهند پرداخت از همان آغاز، مانیفست را به نام مانیفست حزب کمونیست انتشار داد تا برنامه، مورد سوء استفادۀ آنارشیستﻫﺎ قرارنگیرد. وی با این کار خود زبان دراز آنارشیستﻫﺎ را کوتاه کرد.
"می گوئید مارکسیسم دگم نیست"
این درست است که مارکسیسم شریعت جامد نیست و همواره تکامل پیدا خواهد کرد. سرمایهﺪاری رقابت آزاد به انحصارات و سرمایۀ مالی یعنی امپریالیسم تبدیل شد. لنین با توجه به این تکامل سرمایهﺪاری تئوری و تاکتیک پرولتاریا در عصر امپریالیسم را تدوین کرد و تئوری مارکس را تکامل داد و به جلو راند. لنینیسم محصول تکامل مارکسیسم در دوران امپریالیسم است. انقلاب در یک کشور آن هم در کشور عقب مانده با رشد پائین نیروهای مولده، ممکن است. دیدیم که انقلاب در روسیۀ عقب مانده آغاز شد و تحت رهبری حزب بلشویک به پیروزی رسید.این صحت تزهای لنین و تکامل مارکسیسم را به اثبات می رساند.لنین حزب و تئوری حزبیت مارکس را نیز تکامل داد همان طور که تئوری دیکتاتوری پرولتاریای مارکس را تکامل بخشید. شما دوست عزیز، الفبای مارکسیسم را که سازمان و حزب کمونیست است را به دور افکندهﺍید و همراه با بورژوازی بی حزبی و بی سازمانی را تبلیغ می کنید در حالی که بورژوازی حزب و تشکیلات خود را دارد و از این طریق کارگران را تحمیق و به دنبال خود می کشاند. آیا غیر از این است که مارکسیسم با انقلاب، کسب قدرت سیاسی، استقرار سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا و طرح با نقشه و هدفمند اقتصاد برای جلوگیری از هرج و مرج و آنارشی و تولید بر اساس نیاز مردم و نه سود و همۀ اینها تحت رهبری ستاد فرماندهی واحد یعنی حزب تعریف می شود؟ با لجبازی که نمی توان به مسائل بغرنج جامعه پاسخ داد. مارکس آگاهانه کلمۀ کمونیست را بعد از مانیفست قرار داد و این امر بدین معناست که حزب کمونیست برای کارگران و زحمتکشان و روشنفکران کمونیست است یعنی عناصر پیشرو و نه کارگران عقب مانده و نا آگاه. کارگرانی که هنوز به مارکسیسم نرسیدهﺍند، در اتحادیهﻫﺎﯼ صنفی متشکل می شوند تا در این مکتب آموزش پایهﺍﯼ فعالیت تشکیلاتی را فراگیرند..... .سوسیالیسم جامعۀ آگاهیست زیرا رهبری سیاسی آن در دست آگاه ترین نیروی جامعه است که از همۀ کارگران و زحمتکشان دفاع می کند. شما امروز به آنارشیسم رسیدهﺍید که این نه تکامل مارکسیسم بلکه یک پس رفت سیاسی و بر ضد اصول و مبانی کمونیستی است
حزبیت و پیوستن به حزب چارۀ درد است
در جمع است که می توان به نیروی جمع پی برد و با منش فردی و روحیات خرده بورژوائی مبارزه کرد و زمینهﺍﯼ را فراهم نمود که امکان خوش رقصی و رشد انفراد منشی و روحیۀ ضد حزبی را از بین برد. این است که دشمنان حزب که در جبهۀ ضد حزبی با منش فردی و بر اساس "منیّت" خویش گرد آمدهﺍند با تلاش زیاد مانع آن هستند که رهروان صمیمی راه آزادی طبقۀ کارگر راه درست خویش را پیدا کنند. دامن زدن به آشفته فکری از این قبیل سلاحﻫﺎئی است که آنها در مبارزۀ ایدئولوژیک از آن استفاده می جویند. آنها مریدان خویش را پند و اندرز می دهند که صبر را پیشه سازند تا آنها از غوره حلوا سازند و همۀ مسایل جنبش را در گذشته و حال و آینده حل کرده و برای آنها پاسخ قانع کننده پیدا نموده و آن گاه از نقطۀ صفر شروع به مبارزه نمایند. مبارزهﺍﯼ که باید بر خلاف مبارزۀ گذشتگان "بی عیب و نقص" باشد و مو لای درزش نرود. با این اطمینان که دیگر در مقابل همۀ مانورهای دشمن، تهدیدات، ستون پنجمیﻫﺎ و اشتباهات مصونیت پیدا کردهﺍند.
داروی این بیماریﻫﺎ حزب است که بر اساس اعتقاد به دانش مارکسیسم لنینیسم، قبول حزبیت و تن در دادن به موازین حزبی سازمانی قادر است که این افکار را مهار کند و پادزهر آن را مهیا نماید و راه کسب قدرت سیاسی را با زدودن غبار راهﻫﺎ بگشاید
.
اعلامیۀ حزب کمونیست کارگری در رابطه با حضور احمدی نژاد در نیویورک:
» سخنان فاشيستی احمدی نژاد در کنفرانس قبلی دوربان با پرتاب گوجه فرنگی گنديده و ترک بسياری از حاضرين از سالن، جواب گرفت. چرا اين بار که هزاران صفحۀ ديگر به پروندۀ اعدامﻫﺎ، شکنجهﻫﺎ، تجاوزها و سرکوبﻫﺎﯼ سران جمهوری اسلامی اضافه شده، به رئيس جمهورش اجازه حضور در اين کنفرانس داده شود؟ حضور و پذيرش رئيس چنين دولت سرکوبگری در يک مجمع بينﺍلمللی نه تنها از جانب مردم ايران بلکه از جانب هر انسان آزادهﺍﯼ در سراسر جهان به شدت محکوم است. شرکت در کنفرانسی که مدعی بحث حول نژادپرستی و حقوق بشر است، مشروعيتی به جنايتکاری مانند احمدی نژاد نمي دهد، برعکس علامت سؤال بزرگی بالای سر چنين کنفرانسی قرار مي دهد. «..تشکيلات خارج کشور حزب کمونيست کارگری ايران ١٥ سپتامبر ٢٠١١
پاسخ:
این حرف درصورتی صادقانه است که این شامل حال رژیم نژاد پرست و متجاوز اسرائیل و یا عربستان سعودی که همین تازگیﻫﺎ بحرین را به اشغال خود در آورد و جنایتش کمتر از رژیم ضد انسانی جمهوری اسلامی نیست.... گردد. اما اعلامیه پایش در این موارد می لنگد و خواهان نزاع و جدل با اسرائیل نیست.. (منتقد)
......
هوادار حکک :"اساس سوسیالیسم انسان است"
"چرا هر وقت کسی خواستار مجازات رژیم اسلامی می شود پای اسرائیل به وسط کشیده می شود من موافق مخالفت با عدم شرکت احمدی نژادم و اعتقاد دارم نباید چشم را بر روی واقعیتﻫﺎ بست اسرائیل تنها کشوری در خاورمیانه که از انتخابات آزاد و آزادیﻫﺎﯼ سیاسی برخوردار است و از خود در برابر فاشیستﻫﺎﯼ حماس و حزبﺍلله دفاع می کند اگر حزب کمونیست کارگری این قدر شرف و جرأت دارد و این واقعیتﻫﺎ را ابراز می کند نباید شانتاژ شود. منصور حکمت از حق همۀ انسانﻫﺎ دفاع کرد و شامل همۀ انسانﻫﺎ، اسرائیلیﻫﺎ هم می شوند. احمدی نژاد فاشیست است ولی مسلمانان افراطی را رهبری می کند عامل اصلی نا آرامیﻫﺎ در عراق و افغانستان، رژیم اسلامی است و اگر وجدان داریم پشت سر تجاوز و بمباران به اسرائیل هم حماس و حزبﺍلله تروریست هستند یعنی احمدی نژاد. اگر اسرائیل نبود شاید تا به حال رژیم اسلامی تا به حال بمب اتمی هم می داشت"
........................................................................................
واقعاً هوادار منصور حکمت صادق است و من به صداقت ایشان که بی پرده از رژیم نژاد پرست و صهیونیست و متجاوز اسرائیل که بیش از 60 سال خلق فلسطین را آواره و قتل عام کرده و هر روز جنایت می آفریند و علاوه بر اشغال سرزمین فلسطین بخشی از خاک لبنان و سوریه را نیز تحت اشغال خود دارد و به هیچ یک از قوانین بینﺍلمللی احترام نمی گذارد،.... حمایت می کند و آن را یک رژیم دموکراتیک می داند، احترام می گذارم.حال از ایشان نهایت تشکر را میکنم که به همین روشنی دریافت کمک مالی از اسرائیل را که حزبشان مورد اتهام است بیان کنند و از این امر دفاع نمایند. شما واقعاً صادق هستید. من به شما احترام می گذارم(منتقد)