سفری به کره شمالی(5)
سرانجام سری هم به ورزشگاه جوانان زدیم که سالن های گوناگونی داشت برای باسکتبال، والیبال، تنیس، پینگ پونگ و رقص روی یخ.
بدین ترتیب برنامه دیدارهای روز نهم پایان یافت. در این میان از خواننده عزیز پوزش می خواهم که برنامه را مختصر و تلگرافی گزارش می دهم. شاید این طور بهتر باشد که خستگی و کسالت نیاورد.
روز ده ژوئن از سد عظیمی که ساختمانش اخیرا پایان یافته بود دیدن کردیم. در مورد نحوه استفاده آن، برای آبیاری و تولید انرژی پرسش هایی کردیم و پاسخ هایی شنیدیم. کره شمالی از معادن انرژی محروم است و به خاطر محاصره اقتصادی واردات مواد انرژی هم دشواری هایی دارد. ساختمان این گونه سدها برای این کشور بسیار ضروری است.
در میان راه قصرهای تاریخی بود، بسیار زیبا و دیدنی که ما فرصت دیدارشان را نداشتم. از آنجا به یک مرکز تعاونی کشاورزی رفتیم. شیوه تولید کشاورزی و چگونگی تقسیم کار، کار، سود و غیره را برایمان شرح دادند. در آنجا موزه جالبی در مورد امور کشاورزی بر پا بود که از آن نیز دیدن کردیم.
پیش از مسافرت به مقامات مربوطه اطلاع داده بودیم که می خواهیم بنیادی برای آشنایی و یاری به دانش آموزان کره شمالی برپا کنیم. بعد از ظهر آن روز قرار ملاقاتی در وزارت خارجه داشتیم، به آنجا رفتیم و مذاکره کردیم، قرارهایی هم گذاشتیم که تا کنون متاسفانه هنوز برنامه مشخصی ریخته نشده و نتیجه ای حاصل نیامده است.
جالب ترین برنامه آن روز دیدارمان از کاخ بسیار بزرگ دانش آموزان بود، سالن های بسیاری دیدیم، هر کدام برای تمرین ابزار موسیقی متفاوت. در یکی آکوردئون تمرین می کردند، در یکی گیتار، یا پیانو و ابزار دیگر. کودکان به فراخور سن و رشته موسیقی در سالن هایی که جدا از هم بود. تمرین می کردند و یاد می گرفتند. پیدا بود که همه آنان شیفته رشته خود هستند. از همان کودکی شروع می کنند که در آینده پیشرفت کنند. هر آهنگی که می نواختند و هر قطعه ای را که اجراء می کردند، با احساسات ویژه ای همراه بود که در سیمایشان نیز می دیدی. مرا سخت تحت تاثیر قرار داد، چنان که موهای تنم سیخ شده بود. من خیلی موزیکال ها و کنسرت های معروف دیده ام و آن ها را پسندیده ام اما آنچه را در اینجا دیدم بیشتر پسندیدم و بیشتر به حرکتم در آورد.
در پایان در سالن آمفی تاتر واریته زیبائی هم دیدیم که کودکان بازی می کردند و می رقصیدند و می زدند و می خواندند. زیبائی آن را امروز هم، پس از پنج سال در برابر دیدگان دارم.
برنامه آن روز فشرده و مفصل بود. روز خیلی خوبی داشتیم.
فردای آنروز، یازده ژوئن بود، آخرین روز اقامتمان در کره شمالی. پس از بازدید از یک موزه دیگر، از رصد خانه ای دیدار کردیم که مرکز تحقیقات فضا شناسی و فضانوردی هم بود.
در این ناحیه پنج ساختمان عظیم جلب نظر می کرد. اولی مرکز اداره صنایع سبک، دومی صنایع سنگین، سومی کشاورزی، چهارمی فنون عالی نوین، پنجمی .... از خاطرم رفته است. مجموعه این مراکز، یک شهرک نوین صنعتی و علوم مربوطه را تشکیل می داد.
هرچه بود، مسافرتمان پایان یافت و برای بازگشت به فرودگاه رفتیم.
مسافرتی بود خاطره آفرین، خاطراتی که به این آسانی فراموش نمی کنم. در آن مدت کوتاه خیلی دیدم و با مردمی آشنا شدم که تیپ انسانی دیگری داشتند. می خواستم خاطرات را بلافاصله به روی کاغذ بیاورم که متاسفانه سهل انگاری کردم و تا به امروز به تعویق افتاد. شاید هم سهل انگاری نبود، کشمکش با کاغذ و قلم هم بود که نمی دانستم چه و چگونه بنویسم و اگر خواننده ای زحمت خواندن کشد به واقع نگری نویسنده با سوء ظن ننگرد. از دید خواننده چه پنهان که نویسنده بی طرف نیست و نمی خواهد باشد. زیرا با رژیمهایی که با سلطه گران جهان دست و پنجه نرم می کنند بیشتر تمایل دارد تا با این سلطه گران و این را بلافاصله اضافه کند که از رژیم جمهوری اسلامی، که به گونه ای با امپریالیسم در حال کشمکش است، بی نهایت متنفر است. پوست و گوشتِ تنم و یک یک استخوان هایم نیز از این رژیم متنفر است. دوستانی می پرسند چرا از رژیمهای ممالکی که با این رژیم دوستی و نزدیکی دارند، متنفر نیستم. راستش را بخواهید خودم هم نمی دانم. شاید علت اصلی اش این باشد که تنفر از امپریالیسم همه چیز و بالاتر از آن چیزی نیست.
وقتی از مسافرت بازگشتم و خاطراتش را برای دوستان شرح دادم، با شگفتی دریافتم که برخی حرف هایم را باور ندارند. به نظر آنها، اوضاع زندگی مردم کره شمالی بسیار وخیم و دردناک است و چون کله ام همیشه بوی قرمه سبزی کمونیستی می دهد از نارسایی ها چشم پوشی و خطا پوشی می کنم. یکی از رفقا که مورد کم لطفی اش قرار دارم، پشت سرم به رفیق دیگری که مورد لطفش قرار دارم، از جمله معایب من این را شمرد که "حتا از کره شمالی هم دفاع می کنم". من کم کم به این حکمت مرحوم گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم فاشیستی هیتلر باور یافته ام که اگر می خواهی دروغ به "حقیقت" تبدیل یابد، پیوسته آن را تکرار کن، شبانه روز تکرار کن. آنقدر بگو که باور کنند، ابتداء برخی، سپس همه باور کنند. این را گوبلز وقتی می گفت که گسترش رسانه های همگانی مانند امروز نبود. امروز امپریالیسم در دروغ گویی، واژگون ساختن حقایق، جعل اسناد، سرآمد تمام گوبلزهای تاریخ است. مرحوم گوبلز را صد بار به جوی آب می برد و تشنه باز می گرداند.
این کشمکش های فکری بود که مرا از نوشتن سفرنامه بازداشت و حال که به قلم و کاغذ متوسل شده ام، خاطرات سفر تازه و زنده نیستند. می دانم که اگر همان روزها می نوشتم، بهتر و زنده تر بود. اما تنشی که در بهار امسال میان کره شمالی و امپریالیسم رخ داد، وجدانم را برانگیخت که بنشینم و بنویسم. ولو این که دیر شده باشد، ولو اینکه تاثیر نوشتارم ناچیزتر از قطره ای باشد در برابر اقیانوس کبیر تبلیغات امپریالیستی.
امروز امپریالیسم آمریکا و ژاپن و کره جنوبی در برابر کره شمالی که در "محور شیطانی" قرارش داده اند، صف بندی کرده، می خواهند حساب این کشور را یک سره کنند. می گویند کره شمالی برای آمریکا دارای چنان اهمیتی نیست که جنگ جدیدی برپا کنند، کره شمالی نفت ندارد، خاورمیانه دارد، باید مرکز ثقل سرکوبی را در اینجا قرار داد. بعدا به حساب کره رسید، شاید رژیمش به خودی خود فرو ریزد.
اما این تحلیل سیاسی با واقعیت منطبق نیست، شاید تنها بخشی از حقیقت را در بر داشته باشد. حقیقتِ نیرومندتر این است که تضاد امپریالیسم آمریکا و اروپا با دو امپریالیسم نوخاسته روسیه و چین روز به روز افزایش می یابد. این دو امپریالیست نوین گوش به فرمان غرب نیست و باید مورد سرکوبی و تلاشی قرار گیرد. این کشمکش ها که به تدریج به شاخ و شانه کشیدن رسیده است روز به روز افزایش می یابد و جنگ گسترده ای را ناگزیز می سازد. کره پلی است برای یورش به این دوکشور و کره شمالی به عنوان یک نیروی اتمی، نبودنش بهتر است از بودنش، بلعیدنش بهتر است از زنده نگاه داشتنش.
ادامه دارد...
بر گرفته از توفان شماره 169 فروردین ماه 1393 آوریل سال 2014، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی