خبرگزاري دانشجويان ايران - اهواز سرويس: شهرستانها
از اهواز كه به سوي "صيدون" حركت كرديم، به هيچ وجه فكر نميكردم با چنين حيرتي بازگردم. بخش شمالي استان خوزستان كه شهرهاي باغملك، ايذه و صيدون در آن قرار دارند، كوهستاني و با آب و هواي مختص اين مناطق است. صيدون كه بعد از باغملك و در 152 كيلومتري اهواز قرار دارد، از جمله شهرهاي محروم استان خوزستان به شمار ميرود و ما براي تهيه گزارش از وضعيت معلولان بويژه ضايعات نخاعي به صيدون رفتيم چرا كه به دليل كوهستاني بودن منطقه، معلوليت بويژه ضايعه نخاعي در اين نقاط بسيار است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، منطقه خوزستان، محلي كه به عنوان دفتر امور تربيتي آموزش و پرورش صيدون معرفي ميشد، هم خانه مسكوني آقاي حاجيزاده و هم دفتر امور تربيتي آموزش و پرورش صيدون است كه معلولان ساكن در شهر براي بيان مشكلاتشان در آنجا جمع شدهاند.
وارد خانه كه ميشوي به هيچ وجه متوجه معلوليتشان نيستي، چرا كه ويلچري در ميانشان مشاهده نميشود؛ در طي صحبت و حركتشان عمق فاجعه را لمس ميكني؛ اينان حتي از داشتن ويلچر نيز محرومند...
يكي از آنان آقا "ولي عباسي"، پيرمردي 60 سال بود كه گفت: از ناحيه پاي راست معلول هستم و بيناييام مشكل دارد و عصاي آهنيام هم ساخته دست خودم است، به بهزيستي مراجعه و تقاضاي تحت پوشش قرار گرفتن كردم، گفتند بايد يكي از مددجويان فعلي بميرد تا مددجوي ديگري جايگزينش شود!
وي ادامه داد: توان پرداخت هزينه عمل چشمهايم را ندارم و پزشكان هم دفترچه بيمهام كه روستايي است را قبول نميكنند و با 4 بچه تنها اميدمان مقرري 60 هزار توماني است كه هر سه ماه از سوي كميته امداد امام خميني(ره) پرداخت ميشود.
"صفدر افراخته"، ديگر مرد ميانسالي است كه كر و لال و از ناحيه پاي چپ هم معلول است. دوستش از زبان صفدر ميگفت: با وجود 5 بچه، به خاطر معلوليت و محروميت هيچ منبع درآمدي ندارد، تحت پوشش بيمه نيست و توان پرداخت هزينه برق را نيز حتي ندارد. خانهشان كاهگلي است و حمام و آشپزخانه هم ندارند.
"صيفالله صفيزاده"، 14 ساله و معلول ضايعه نخاعي است كه ويلچرش دستان مادرش بود و او را در بغل ميگرفت. مادر سيفالله با شكوه از درد و ناتوان شدن دستانش، گفت: تمام 4 فرزندم در سن 15 سالگي فوت كردند و شوهرم هم ما را ترك كرده، سيفالله تنها همدم و مونسم است، در خانه ما نه حمام وجود دارد و نه دستشويي. بهزيستي درخواست وام بلاعوضام را رد كرده و تنها هر سه ماه 40 هزار تومان از بهزيستي دريافت ميكنم.
"زينب"، كه 18 ساله است، ميگويد: 7 بچه هستيم و 7 ماه پيش پايم در تشت آب داغ سوخت و از شدت سوختگي پايم را از ناحيه محل سوختگي قطع كردند و مشكلاتم چندين برابر شد. بخاطر فقر مالي توان پرداخت هزينههاي عمل جراحيام را ندارم.
"مرتضي راموس"، كه از ناحيه نخاع معلول است از حادثه معلول شدنش ميگويد: در حال پنچرگيري بودم كه تراكتور روي پايم افتاد و بيكار شدم؛ چرا كه تنها راه امرار و معاشم كشاورزي بود و بهزيستي نيز از معلولين اين منطقه هيچ حمايتي نميكند. براي عمل پايم حداقل بايد 70 ميليون تومان داشته باشم كه تصور چنين رقمي حتي به ذهنم هم خطور نميكند، علاوه بر آن بايد يكسال كامل تحت نظر فيزيوتراپ در تهران و اصفهان و بعد از آن هم 4 ماه بايد تحت آب درماني قرار بگيرم. بعد از فقر مالي مهمترين مشكلم، تردد در سطح شهر است كه به دليل عدم مناسبسازي معابر شهري مشكلات زيادي را متحمل ميشوم.
"ولي آرمون"، پيرمرد 60 سالهاي است كه ميگويد: از ناحيه پاي چپ معلولم و منجر به فشار و از كار افتادگي پاي راستم شده، 5 بچه دارم و نه تنها دفترچه بيمه ندارم بلكه خانه هم ندارم و با مراجعه به سازمان تامين اجتماعي خواستار تحت پوشش بيمه قرار گرفتن شدم كه بهانه آوردند 72 درصد از كار افتادگي ميزان بالايي است و تحت پوشش قرار نميگيري. تنها منبع درآمدم 70 هزار تومان است كه هر دو ماه از سوي كميته امداد امام خميني(ره) دريافت ميكنم.
از مردم صيدون با تمام مشكلاتشان خداحافظي ميكنيم و راهي جاده امامزاده عبدالله كه 15 كيلومتر با صيدون فاصله دارد، ميشويم. گردنهها و پيچهاي خطرناك كوه را پشت سر ميگذاريم و به سوي سرازيري ميرويم كه در پايينترين نقطهاش مرقد امامزاده عبدالله قرار دارد. در طول مسير در كنار جاده از دور آثار نشاندهنده سكونت چندين نفر توجهام را جلب ميكند. ماشين را متوقف ميكنيم تا با آنها صحبت كنيم...
اينجا خانهاي وجود ندارد كه بتوان آن را روستا ناميد. چارچوب خانههايشان از چادر و پارچه نوشتههايي است كه ميتوان همه گونه مطلبي را در آن يافت و شاخه درختان نقش تيرآهن و ستون خانههاي شهري را ايفا ميكند و بشكههاي آب نقش يخچال را.
اينجا خانه معنايي ندارد چه رسد به برق و آب لولهكشي و گاز. اينجا فقر بيداد ميكند. اجاق گازشان يك سه پايه فلزي است و سوخت آن هيزم درختان است و تمام زندگي چندين و چند سالهشان در يك چادر شب، چند دست محدود رختخواب و دو تخته گليم و چند تكه ظرف خلاصه شده است. آب ساير مصارفشان را از يك كيلومتري با الاغ حمل ميكنند. اما سختتر از همه چيز باور صحنهاي است كه دردآور است.
"ليلا"، "زهرا" و "حمدالله"، سه فرزند معلول خانواده هستند، هر سهشان دچار معلوليت جسمي ـ حركتي و ذهنياند و ميگويند كه 2 برادر معلولشان نيز به دليل شدت معلوليت در روستا پيش اقوام ماندهاند. بهره اينان از زندگي و سازمانهاي به اصطلاح حمايتي و بهزيستي به عنوان متولي معلولان در كشور، حتي يك عصا هم نبوده؛ عصايشان چوب دستساخته است كه آنان با زحمت خود را با اين عصاي غير قابل استاندارد سازگار ميكنند.
مادرشان ميگويد: 10 بچه دارم كه هر كدام يكي در ميان معلول هستند. بهزيستي عصا، ويلچر و مستمري و بنهاي تغذيه نميدهد. در پاسخ به درخواستهاي مكررمان ميگويند، « بايد يكي از مددجويان تحت پوشش بميرد تا فرد جديدي را به جايش جايگزين كنيم؟!»
ليلا، زهرا و حمدالله كنار جاده از مسافران گدايي ميكنند. زمستانها به سوي قشلاق ميروند و بچههاي معلول را براي حفاظت از سرما در انبار علوفه ميگذارند.
به چادر همسايه ديگري براي ديدن و لمس عمق فقر و محروميت دعوت ميشويم. ميگويد: 9 بچه دارم و به دليل پرت شدن از كوه پاي راستم معلول و كنار پيشانيام بر اثر اصابت با سنگ گود شده است. شغلي ندارم و نميتوانم در روستايي ساكن شوم؛ چرا كه توان خريد خانه و وسايل لازم را ندارم و به اجبار زندگي را در تابستان و زمستان زير چادر ميگذرانيم؛ تنها منبع درآمدمان مقرري كميته امداد امام(ره) است در حاليكه بهزيستي به هيچ عنوان حاضر به حمايتمان نيست. گاهي حتي چيزي هم براي خوردن نداريم. گاهي از شدت مشكلات مانع از ادامه تحصيل بچهها ميشوم اما اين تصميم را عملي نميكنم چرا كه ترك تحصيل بدبختترشان ميكند. يكي از فرزندان به زبان محلي چيزي ميگويد و ميخندد و ميگويد:« خندهام از روي بدبختي و سياهروزي است.»
گزارش به حد كافي گوياي تيرهروزي و وخامت حال اين بخش از جامعه و هموطنانمان هست و حال بايد مسوولان محترم پاسخ دهند كه "آيا معلولان عزيزي که رنج معلوليت خود را از بدو تولد يا بر اثر سوانح به دوش ميکشند، بايد رنج بيتوجهي برخي مسئولان را نيز به دوش بکشند؟!
"آيا اين عزيزان همواره بايد به شعارهاي نهادهاي ذيربط دل خوش کنند؟!
چرا مسوولان دخيل در امر حل مشكلات معلولان همواره دنبال از دست دادن زمان هستند؟! و ....
به درستي که اكثريت معلولان دچار فقر هستند و برطرف كردن نيازهاي معلولان، هزينههاي بالايي ميطلبد كه خارج از توانايي آنهاست، بنابراين تا زماني كه وزارت رفاه با همكاري سازمانهاي حمايتي نظير بهزيستي، اقدامي گسترده نسبت به تحت پوشش قرار دادن تمام معلولان و افزايش مستمري آنها انجام ندهد، حل و فصل اين مشكلات امكانپذير نيست.
وقتي بعد از تهيه گزارش به سمت اهواز حركت كرديم و مسير آمده را بازگشتيم، به اين فكر ميكردم كه 2 روز پيش از تهيه اين گزارش، تعدادي از مسئولان استان خوزستان براي مرمت ضريح امامزاده عبدالله از همين مسير عبور كردهاند... اما ...