تاملی بر دستچینی از شعارهای انقلابی مردم ایران
در شعارهای مردم ایران درماههای اخیر روشنائی های بیشتری جلوه می کند. با پیشروی جنبش و مقاومت سرسختانه حاکمیت روحانی، رو شدن دست سازشکاران و هواداران رژیم جمهوری اسلامی، جنبش دموکراتیک مردم ایران بیک خانه تکانی دست می زند و در روند رو به تکامل خویش مرزبندیهای خویش را با نیروهای ارتجاعی، سازشکار، مشکوک ترسیم می کند. این مرزبندیها ضروری است زیرا که به مردم ایران دورنما می دهد و مانع می شود دشمنان مردم ایران بر راس جنبش قرار گیرند.
در آغاز این جنبش دموکراتیک و برحق، نیروهای سازشکار تلاش کردند که با طرح شعارهای انحرافی نظیر “رای ما را پس بده“ مبارزه مردم ایران را به کژراه ببرند و منحرف کنند. این نیروها که حزب توده ایران و سازمان اکثریت خیانت به خلق در راس آن بودند از مردم ایران دعوت می کردند که در انتخابات تقلبی رژیم جمهوری اسلامی شرکت کنند و به این رژیم مشروعیت ببخشند. ماشین رای جمع کنی اکثریت در سراسر اروپا و با حمایت امدادهای غیبی به حرکت در آمده بود تا موسوی را به مسند ریاست جمهوری بنشاند.
در حالیکه جنبش مردم ایران رو به تحول و تکامل می رفت و شعارها و خواستهای انقلابی نیروهای مردمی، انقلابی، دموکرات و مترقی جای خود را باز می کرد نیروهای سازشکار و همدستان نظام جمهوری اسلامی می کوشیدند که این جنبش را به عقب بکشند و در کادر بده و بستان با دارودسته خامنه ای نگاه دارند. آنها با شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، با شعار مرگ بر دیکتاتور مخالفت کرده و تئوریسینهای بی آبروی آنها مدعی می شدند که ما مخالف مرگ و اعدامیم و نباید چنین شعارهائی را طرح کرد. حتی پاره ای از آنها به جای اینکه مردم را به ماهیت چنین رژیمهای فاشیستی آگاه کرده و آنها را برای ضد حمله و مقاومت در مقابل رژیم آماده گردانند جار می زدند که ما مخالف خشونت هستیم و نباید خشونت بکار برد. البته این خواست ننگین نمی توانست در مقابل خشونتهای مستمر و بیرحمانه رژیم جمهوری اسلامی دوامی داشته باشد. این خواست ننگین یعنی برسمیت شناختن خشونت طبقه حاکمه و تسلیم به آن. این خائنین حق دفاع از خود را نیز از مردم بی اسلحه سلب می کردند و پیشنهاد می دانند که در مقابل خشونت رژیم فقط ناظر بی طرف باشند و کتکهای آنها را بدون مقاومت نوش جان کنند. آنها در نفی خشونت و مقاومت و اعمال قهر انقلابی چنان داد سخن می دادند که توگوئی این مردم ایران هستند که با اسلحه های گرم و سرد به خیابانها آمده و آماده کشتارند.
وظیفه نیروهای انقلابی و مسئول ولی این نیست که به مردم دروغ بگویند و آنها را فریب دهند. همه باید بدانند که رژیم جمهوری اسلامی با زبان مسالمت سخن نمی گوید. هیچگاه نگفته و در آینده نیز نخواهد گفت. آیا سی سال حکومت چرک و خون، سی سال گورستانهای آباد از جانباختگان آزادی کافی نیست تا چشم خرد را بگشاید و همه ببینند که تنها با زبان زور می شود با این رژیم سخن گفت. باید به مردم یاد آور شد که هیچ رژیم ارتجاعی و عقب مانده ای در جهان وجود نداشته و ندارد که با زبان خوش و خواهش و التماس و استدلال منطقی از عرصه تاریخ برود و به زباله دان تاریخ بپیوندد. بویژه روحانیت حاکم در ایران قشری طفیلی و مفت خور است. سلب قدرت از آنها با توجه به کینه ای که مردم نسبت به آنها دارند و بی اعتقادی که نسبت به آنها پیدا کرده اند به معنای مرگ آنها از گرسنگی است. ملای مفتخور حال باید کار کند تا ارتزاق نماید. روحانیت مستبد و بی سواد قادر نیست به ارتزاق معمولی خویش ادامه دهد. شغلی ندارد که از قبل آن امرار معاش نماید. این عده با چنگ و دندان و چهار دستی به چرخ قدرت چسبیده اند و تنها با قهر انقلابی می شود آنها را سرنگون ساخت و این واقعیت را باید به مردم گفت که خود را برای این مصاف تاریخ آماده کنند. پیشنهاد اینکه به خانه رویم و دست به خشونت نزنیم نه تنها جنایت است بلکه با واقعیت روز نیز که متجاوز و ستمگر و خشونت طلب، تنها رژیم سراپا ارتجاعی جمهوری اسلامی است منافات دارد.
مردم ایران در این مبارزه دموکراتیک خواستهای زیر را که بیانگر این است که کل نظام جمهوری اسلامی باید سرنگون شود مطرح ساختند. آنها معتقدند که: سرنگونی شعاره، سر میشکنه تا وقتی سرداره. ما در این مبارزه با شعارهای زیر روبرو بودیم که گامی به جلوست.
خامنه ای بدونه / بزودی سرنگونه
دستا مونو به هم بدیم/ تا سرنگونی رژِیم
خامنه ای قاتله / کل نظام باطله
این ماه، ماه خونه/ کل رژیم سرنگونه
موسوی بهانه ست/ اصل نظام نشانه ست
این ماه ماهه خونه / یزید سرنگونه...
این ماه، ماه خونه/ کل رژیم سرنگونه
این ماه، ماه خونه/ فاشیست سرنگونه
این ماه، ماه خون است / دیکتاتور سرنگون است
این ماه، ماه خونه/ سید علی سرنگونه
در کنار این خواست سرنگونی، مردم ایران خط تمایز خویش را با عمال امپریالیستها که همان سلطنت طلبان باشند کشیدند. آنها در روز 16 آذر که روز جنایت شاه و همدستی وی با امپریالیستها ست به میدان آمدند و این روز را که بیش از 5 دهه از آن می گذرد و مظهر مقاومت و روز دانشجوست بزرگ داشتند.
سلطنت طلبان و مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران با بی شرمی از کنار این رای محکومیت به سلطنت پهلوی فرار می کنند و چنین جلوه می دهند که گویا جنایات سلطنت در دانشگاه تهران در سال 1332 به آنها مربوط نیست. طوری جلوه می دهند که گویا آدمکشان ارتشی در آن روز به ارتقاء درجه نایل نشده اند و مقادیری پاداشتهای نقدی بین آنها تقسیم نشده است.
ولی جنبش دموکراتیک مردم ایران به سلطنت طلب خودفروخته که هوادار تجاوز آمریکا و اسرائیل به ایران است رو کرده و می گوید که تو با ولایت فقیه فرقی نداری. سلطنت و ولایت یکی است.
احمدی کم آورده/ شعبون بی مخ آورده
ما میگیم شاه نمی خوایم سید علی رهبر میشه
مرگ بر ستمگر/ چه شاه باشه ، چه رهبر
خامنه ای حیاکن / سلطنت و رها کن
این شعارها نشان می دهد که هرچه سلطنت طلبان با تکیه بر دلارهای سازمان جاسوسی آمریکا و قلمبدستان مزدور کیهان لندنی در تطهیر شعبان بی مخ قلم بزنند مردم ایران می دانند که لباس شخصی های امروز همان لباس شخصیهای زمان شاه هستند. شعبان بی مخ از مریدان آیت اﷲ کاشانی بود که برای چاقوکشی و کشتار کمونیستها آموزش دیده بود. واقعیت این است که لباس شخصیها اختراع جمهوری اسلامی نیست همان ابزاری است که همیشه و در همه جا ارتجاع از آن استفاده می کند. در فرانسه آنرا جمعیت ده دسامبر می نامیدند که در پاریس مبارزات مردم را سرکوب می کرد. این جمعیت لومپن پرولتاریا همیشه ابزار سرکوب طبقات حاکمه بوده است. خامنه ای نه تنها حیا نمی کند و از سلطنت دست بر نمی دارد سلطنت طلبان هم حیا نمی کنند و از سلطنت دست برنمی دارند.
مردم ایران با طرح شعارهای خویش آب پاکی رو دست سلطنت طلبان ریختند.
در ابتدای این مبارزه دموکراتیک جریانهای وابسته به صهیونیسم و امپریالیسم با سوء استفاده از کینه مردم نسبت به حیف و میل بیت المال، حساب پس ندادن رژیم و تحقیر ایرانیت به طرح شعارهائی پرداختند که به غایت ارتجاعی بودند و به همبستگی خلقهای ایران و فلسطین صدمه می زدند. اسرائیلیها و سلطنت طلبان فورا دست بکار شدند تا این بار با بزرگنمائی این شعارهای انحرافی به نیات شوم خود تحقق بخشند. حزب ما نخستین جریان سیاسی ایران بود که بشدت باین شعارهای ارتجاعی انتقاد کرد و سیاست صحیح را برای مقابله با صهیونیسم و جمهوری اسلامی و تقویت همبستگی خلقهای منطقه طرح کرد. شعار ما این بود: مردم چرا نشستین/ایران شده فلسطین.
جنبش دموکراتیک مردم ایران بزودی راه خود را پیدا کرد و در مقابل تحریکات سلطنت طلبان و عمال نفوذی انقلاب مخملی عکس العمل نشان داد و شعارهای خویش را تصحیح نمود. شعارهای زیر خواست دموکراتیک مردم ایران است که در عین حمایت از جنبش فلسطین، صهیونیسم را که نژاد پرستی صرف است افشاء می کند و رژیم جمهوری اسلامی را برادر تنی رژیم جمهوری یهودی اسرائیل قرار می دهد. خامنه ای و احمدی نژاد همان آریل شارونهای ایران هستند و مردم ایران همان مبارزان فلسطینی که برای آزادی و زندگی انسانی مبارزه می کنند. جنایات رژیم جمهوری اسلامی با جنایات صبرا و شتیلا که جنایات علیه بشریت اند مقایسه می گردد.
جالب این است که دارو دسته امپریالیستها و صهیونیستها دیگر صدایشان در نمی آید و حتی حاضر نیستند تائید کنند که جنایات رژیم جمهوری اسلامی شبیه جنایات رژیم صهیونیستی است. آنها هوادار اسرائیل و عامل آنها هستند. هر جریان ایرانی که حاضر نباشد از این شعارها و خواستها که رژیم جمهوری اسلامی را بشدت افشاء کرده و آبروی آنرا در سراسر جهان می برد حمایت کند هر جریان ایرانی که حاضر نباشد به همبستگی خلقهای ایران و فلسطین تهنیت بگوید ثابت می کند که عامل اسرائیل است و برای اینکه به “جمال“ اسرائیل لکه ای نیفتد حتی حاضر است از جنایات رژیم جمهوری اسلامی نیز درگذرد.
این شعارهای جنبش دموکراتیک مردم ایران بسیار افشاء کننده است.
ننگ بر قاتلان / چه صبرا ـ شتيلا، چه ايران
شارون کودتاچی! استعفا استعفا!
چه ايران چه غزه / کشتن مردم بسه
رای ما خونين شده / ايران فلسطين شده
فلسطين! فلسطين! ما همه با هم هستيم!
محمود حسابش پاکه / منتخب آیپاکه (لابی بزرگ اسراییل درآمریکا).
از جمله شعارهائی که در تظاهرات و نمایشات اعتراضی مردم به چشم می خورد شعارهای زیر است.
دانشجو، کارگر/ اتحاد اتحاد
ديكتاتور، ديكتاتور، اين آخرين پيام است/ نهضت دانشجويي، آماده قيام است
در این شعارها چندین نکته نادرست به چشم می خورد. البته این بسیار مثبت است که دانشجویان در دانشگاههای ایران بتدریج پی می برند که نیروی آنها برای تغییر بنیادی در جامعه ایران کافی نیست و تا طبقه کارگر برا ی گرفتن حقوقش به میدان نیاید امکان ندارد قشر دانشجو بتواند آزاد باشد و از نعمت دموکراسی برخوردار گردد. حضور حزب طبقه کارگر در جامعه و بسیج این طبقه برای تحقق خواستهای دموکراتیک تنها تضمین پیروزی در این مبارزه برای تحقق آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی است. ولی وقتی دانشجویان هنوز خود را تافته جدا بافته می دانند و در ارزش گذاری اجتماعی عنوان خویش را قبل از طبقه کارگر قرار می دهند این امر را تنها نمی توان ناشی از موقعیت محلی و مکان جغرافیائی که نمایشات در آن صورت می گیرد دانست. در این اظهار نظرها یک ارزش گذاری ایدئولوژیک جلوه می کند که گویا این روشنفکران هستند که ناجی بشریت اند و روز قطعی جدال با حضور روشنفکران قطعیت پیدا می کند. اینکه نهضت دانشجوئی آماده قیام باشد کافی نیست. با نهضت دانشجوئی نمی توان دیکتاتوری مذهبی را سرنگون کرد. برای اینکه در ایران یک قیام موفق صورت پذیرد خود باید محصول و نقطه عطف انقلاب باشد نیاز به سایر طبقات اجتماعی از جمله حضور کارگران و زحمتکشان است. بدون حضور آگاهانه طبقه کارگر در عرصه پیکار اجتماعی امکان ندارد نهضت دانشجوئی قادر باشد رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کند. در این شعارها تا حدودی ریشه های تفکر شکست خورده حرکتهای چریکی است که روشنفکران می خواستند از طریق موتور کوچک موتور بزرگ را براه بیاندازند و در این خودبزرگ بینی خویش نقش توده ها را درانقلاب اجتماعی به فراموشی سپردند.
ولی در این شعار آمادگی انقلابی دانشجویان و روشنفکران نمایان است، آنها اهمیت اتحاد با طبقه کارگر را درک کرده اند و این یکی از شعارهای حزب ما در همان آغاز جنبش دموکراتیک مردم ایران بود. اتحاد طبقه کارگر با دانشجو باید از طریق پذیرش خواستهای کارگران توسط دانشجویان باشد. باید دانشجویان شعارهای کارگران را نیز متعلق بخود بدانند و برای تحقق آنها مبارزه کنند. باید روشنفکران کمونیست به میان طبقه کارگر رفته و اهمیت وجود حزب سیاسی طبقه کارگر را به آنها بازگو کنند. بدون وجود حزب طبقه کارگر امکان ندارد که طبقه کارگر بتواند خویش و جامعه را نجات دهد. این اتحاد باید در عرصه اجتماعی با کار عملی مشخص تحقق پذیرد. در اثر این اتحاد است که می توان به اعتصاب سیاسی کارخانجات امید بست. آنگاه وقتی نمایشات اعتراضی مردم با اعتصاب عمومی کارگران همراه می شود برای رژیم مقدور نیست که این جنبش عظیم را که هم دورنما خواهد داشت و هم استمرار و هم منبع تغذیه کلان، سرکوب نماید.
در کنار این شعارها ما با شعار بسیار آشنای
زندانی سیاسی بی قید و شرط آزاد باید گردد
روبرو می شویم. تکرار این شعار در شرایط امروز ایران و بویژه در شرایطی که طیف وسیعی از مردم در ایران در نمایشات اعتراضی شرکت می کنند بسیار اهمیت دارد. وقتی این شعار به میان توده ها رفت و به نیروی مادی بدل شد، آنوقت تاثیرات منطقی خویش را باقی می گذارد. بنظر حزب ما اهمیت این شعار در آن است که به سرعت به یک خواست توده ای بدل می شود که نمی شود آنرا به سرعت از حافظه مردم زدود. اگر توده ها در ابتدای کار تنها آنرا به منزله همدردی و احساس انسانی بر زبان می آورند و تحقق آنرا در چارچوب تحقق حقوق بشر می بینند و تکرار می کنند با مرور زمان به عمق سیاسی این شعار بیشتر پی می برند و خود را متعهد به اجرای آن می دانند. این شعار به اصلاح طلبان که تلاش می کنند جنبش اعتراضی را در چارچوب نظام اسلامی نگاه دارند تحمیل خواهد شد. تحمیل این شعار به دارودسته هائی نظیر رهبران رسمی جنبش سبز و یا شخصیتهائی نظیر سروش و رهبران سرکوبهای سالهای نخست بعد از انقلاب ... آنها را بشدت تحت فشار می گذارد که مواضع خود را نه تنها در شرایط حال بلکه در گذشته و آینده در مورد زندانیان سیاسی روشن کنند. اگر در رژیم جمهوری اسلامی در زمان احمدی نژاد زندانی سیاسی وجود داشته است و دارد پرسش این است که آیا با همین برداشت در زمان خاتمی و رفسنجانی وموسوی و خامنه ای و شخص خمینی هم زندانیان سیاسی وجود داشته است یا خیر؟. اگر زندانی سیاسی در گذشته نیز داشته ایم، برخورد با زندانیان سیاسی در آن گذشته چگونه بوده است؟. رهبران رسمی اصلاح طلب، زندانی سیاسی را به کسانی اطلاق می کنند که از جمع خودی های آنها باشند. توده ای اکثریتی ها زندانی سیاسی را تقریبا از سال 1367 برسمیت می شناسد وگرنه نه شکراﷲ پاکنژاد و نه سعید سلطانپور و نه رهبران سازمان پیکار و نه رهبران توفان و برای آنها زندانی سیاسی نبودند، صدها دختر مجاهد که قربانی تجاوز رژیم خمینی، خامنه ای وموسوی بودند برای آنها زندانی سیاسی نبودند. توده ای اکثریتی ها زندانیان سیاسی را جاسوسان آمریکا و تروریست معرفی می کردند که قتلشان مباح است. آنها نیز مایل نیستند پرونده زندانیان سیاسی در قبل از سال 1367 رو شود. امروز اگر ما خواهان بی قید و شرط آزادی زندانیان سیاسی هستیم و این شعار را مطرح می کنیم خواهان رسیدگی به سرنوشت همه زندانیان سیاسی از بدو پیدایش جمهوری اسلامی هستیم. این بنظر ما نکته ایست که باید به آن توجه داشت و این شعار را با همین نیت و برای افشاگری و نتیجه بخشی در حال و گذشته و آینده بکار برد. ولی در کنار این مفهومی که ما از آن سخن گفتیم باید مسئله را از زاویه دیگری نیز مورد بررسی قرار داد. در جامعه ایکه زندانی سیاسی وجود دارد نمی تواندسازمانهای سیاسی اپوزیسیون آزاد باشد. در جامعه ایکه زندانی سیاسی وجود دارد آزادی مطبوعات و رسانه های گروهی، آزادی بیان، آزادی اتحادیه های کارگری و سازمانهای حرفه ای و دموکراتیک حرف مفت است. اگر باید زندانیان سیاسی آزاد شوند، آنوقت باید شرایطی بوجود آید که زندانی سیاسی نداشته باشیم و آن بجز تحقق حقوق دموکراتیک عملی نیست. آنوقت نمی توان انقلاب فرهنگی کرد و چاقوکشان را برای کشتار دانشجویان مخالف و اسلامی کردن دانشگاهها به دانشگاه گسیل داشت و با برگذاری نماز جمعه در دانشگاهها به شیوه ارعاب متوسل شده تا جنبش دانشجوئی را سرکوب کرد. امروز دستآورد سروش ها در مقابل ماست و می بینیم که انقلاب فرهنگی ارتجاعی و سیاه اسلامی آنها نتوانسته در ماهیت مترقی دانشگاههای ایران و جنبش دانشجوئی موثر افتد. آن کسانی از رهبران اصلاح طلبان و یا آقایان ملی مذهبی که امروز با آزادی زندانیان سیاسی موافقند باید برای اینکه به ریاکاری متهم نشوند تکلیف خویش را با مجموعه حقوق دموکراتیک نقض شده در دوران ایشان و گذشته سیاه زندانهای ایران که دیوارهایش جانهای زنده را بهم می فشرد روشن کنند.
نقل از توفان شماره 119 ارگان مرکزی حزب کارایران بهمن ماه 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org
در شعارهای مردم ایران درماههای اخیر روشنائی های بیشتری جلوه می کند. با پیشروی جنبش و مقاومت سرسختانه حاکمیت روحانی، رو شدن دست سازشکاران و هواداران رژیم جمهوری اسلامی، جنبش دموکراتیک مردم ایران بیک خانه تکانی دست می زند و در روند رو به تکامل خویش مرزبندیهای خویش را با نیروهای ارتجاعی، سازشکار، مشکوک ترسیم می کند. این مرزبندیها ضروری است زیرا که به مردم ایران دورنما می دهد و مانع می شود دشمنان مردم ایران بر راس جنبش قرار گیرند.
در آغاز این جنبش دموکراتیک و برحق، نیروهای سازشکار تلاش کردند که با طرح شعارهای انحرافی نظیر “رای ما را پس بده“ مبارزه مردم ایران را به کژراه ببرند و منحرف کنند. این نیروها که حزب توده ایران و سازمان اکثریت خیانت به خلق در راس آن بودند از مردم ایران دعوت می کردند که در انتخابات تقلبی رژیم جمهوری اسلامی شرکت کنند و به این رژیم مشروعیت ببخشند. ماشین رای جمع کنی اکثریت در سراسر اروپا و با حمایت امدادهای غیبی به حرکت در آمده بود تا موسوی را به مسند ریاست جمهوری بنشاند.
در حالیکه جنبش مردم ایران رو به تحول و تکامل می رفت و شعارها و خواستهای انقلابی نیروهای مردمی، انقلابی، دموکرات و مترقی جای خود را باز می کرد نیروهای سازشکار و همدستان نظام جمهوری اسلامی می کوشیدند که این جنبش را به عقب بکشند و در کادر بده و بستان با دارودسته خامنه ای نگاه دارند. آنها با شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، با شعار مرگ بر دیکتاتور مخالفت کرده و تئوریسینهای بی آبروی آنها مدعی می شدند که ما مخالف مرگ و اعدامیم و نباید چنین شعارهائی را طرح کرد. حتی پاره ای از آنها به جای اینکه مردم را به ماهیت چنین رژیمهای فاشیستی آگاه کرده و آنها را برای ضد حمله و مقاومت در مقابل رژیم آماده گردانند جار می زدند که ما مخالف خشونت هستیم و نباید خشونت بکار برد. البته این خواست ننگین نمی توانست در مقابل خشونتهای مستمر و بیرحمانه رژیم جمهوری اسلامی دوامی داشته باشد. این خواست ننگین یعنی برسمیت شناختن خشونت طبقه حاکمه و تسلیم به آن. این خائنین حق دفاع از خود را نیز از مردم بی اسلحه سلب می کردند و پیشنهاد می دانند که در مقابل خشونت رژیم فقط ناظر بی طرف باشند و کتکهای آنها را بدون مقاومت نوش جان کنند. آنها در نفی خشونت و مقاومت و اعمال قهر انقلابی چنان داد سخن می دادند که توگوئی این مردم ایران هستند که با اسلحه های گرم و سرد به خیابانها آمده و آماده کشتارند.
وظیفه نیروهای انقلابی و مسئول ولی این نیست که به مردم دروغ بگویند و آنها را فریب دهند. همه باید بدانند که رژیم جمهوری اسلامی با زبان مسالمت سخن نمی گوید. هیچگاه نگفته و در آینده نیز نخواهد گفت. آیا سی سال حکومت چرک و خون، سی سال گورستانهای آباد از جانباختگان آزادی کافی نیست تا چشم خرد را بگشاید و همه ببینند که تنها با زبان زور می شود با این رژیم سخن گفت. باید به مردم یاد آور شد که هیچ رژیم ارتجاعی و عقب مانده ای در جهان وجود نداشته و ندارد که با زبان خوش و خواهش و التماس و استدلال منطقی از عرصه تاریخ برود و به زباله دان تاریخ بپیوندد. بویژه روحانیت حاکم در ایران قشری طفیلی و مفت خور است. سلب قدرت از آنها با توجه به کینه ای که مردم نسبت به آنها دارند و بی اعتقادی که نسبت به آنها پیدا کرده اند به معنای مرگ آنها از گرسنگی است. ملای مفتخور حال باید کار کند تا ارتزاق نماید. روحانیت مستبد و بی سواد قادر نیست به ارتزاق معمولی خویش ادامه دهد. شغلی ندارد که از قبل آن امرار معاش نماید. این عده با چنگ و دندان و چهار دستی به چرخ قدرت چسبیده اند و تنها با قهر انقلابی می شود آنها را سرنگون ساخت و این واقعیت را باید به مردم گفت که خود را برای این مصاف تاریخ آماده کنند. پیشنهاد اینکه به خانه رویم و دست به خشونت نزنیم نه تنها جنایت است بلکه با واقعیت روز نیز که متجاوز و ستمگر و خشونت طلب، تنها رژیم سراپا ارتجاعی جمهوری اسلامی است منافات دارد.
مردم ایران در این مبارزه دموکراتیک خواستهای زیر را که بیانگر این است که کل نظام جمهوری اسلامی باید سرنگون شود مطرح ساختند. آنها معتقدند که: سرنگونی شعاره، سر میشکنه تا وقتی سرداره. ما در این مبارزه با شعارهای زیر روبرو بودیم که گامی به جلوست.
خامنه ای بدونه / بزودی سرنگونه
دستا مونو به هم بدیم/ تا سرنگونی رژِیم
خامنه ای قاتله / کل نظام باطله
این ماه، ماه خونه/ کل رژیم سرنگونه
موسوی بهانه ست/ اصل نظام نشانه ست
این ماه ماهه خونه / یزید سرنگونه...
این ماه، ماه خونه/ کل رژیم سرنگونه
این ماه، ماه خونه/ فاشیست سرنگونه
این ماه، ماه خون است / دیکتاتور سرنگون است
این ماه، ماه خونه/ سید علی سرنگونه
در کنار این خواست سرنگونی، مردم ایران خط تمایز خویش را با عمال امپریالیستها که همان سلطنت طلبان باشند کشیدند. آنها در روز 16 آذر که روز جنایت شاه و همدستی وی با امپریالیستها ست به میدان آمدند و این روز را که بیش از 5 دهه از آن می گذرد و مظهر مقاومت و روز دانشجوست بزرگ داشتند.
سلطنت طلبان و مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران با بی شرمی از کنار این رای محکومیت به سلطنت پهلوی فرار می کنند و چنین جلوه می دهند که گویا جنایات سلطنت در دانشگاه تهران در سال 1332 به آنها مربوط نیست. طوری جلوه می دهند که گویا آدمکشان ارتشی در آن روز به ارتقاء درجه نایل نشده اند و مقادیری پاداشتهای نقدی بین آنها تقسیم نشده است.
ولی جنبش دموکراتیک مردم ایران به سلطنت طلب خودفروخته که هوادار تجاوز آمریکا و اسرائیل به ایران است رو کرده و می گوید که تو با ولایت فقیه فرقی نداری. سلطنت و ولایت یکی است.
احمدی کم آورده/ شعبون بی مخ آورده
ما میگیم شاه نمی خوایم سید علی رهبر میشه
مرگ بر ستمگر/ چه شاه باشه ، چه رهبر
خامنه ای حیاکن / سلطنت و رها کن
این شعارها نشان می دهد که هرچه سلطنت طلبان با تکیه بر دلارهای سازمان جاسوسی آمریکا و قلمبدستان مزدور کیهان لندنی در تطهیر شعبان بی مخ قلم بزنند مردم ایران می دانند که لباس شخصی های امروز همان لباس شخصیهای زمان شاه هستند. شعبان بی مخ از مریدان آیت اﷲ کاشانی بود که برای چاقوکشی و کشتار کمونیستها آموزش دیده بود. واقعیت این است که لباس شخصیها اختراع جمهوری اسلامی نیست همان ابزاری است که همیشه و در همه جا ارتجاع از آن استفاده می کند. در فرانسه آنرا جمعیت ده دسامبر می نامیدند که در پاریس مبارزات مردم را سرکوب می کرد. این جمعیت لومپن پرولتاریا همیشه ابزار سرکوب طبقات حاکمه بوده است. خامنه ای نه تنها حیا نمی کند و از سلطنت دست بر نمی دارد سلطنت طلبان هم حیا نمی کنند و از سلطنت دست برنمی دارند.
مردم ایران با طرح شعارهای خویش آب پاکی رو دست سلطنت طلبان ریختند.
در ابتدای این مبارزه دموکراتیک جریانهای وابسته به صهیونیسم و امپریالیسم با سوء استفاده از کینه مردم نسبت به حیف و میل بیت المال، حساب پس ندادن رژیم و تحقیر ایرانیت به طرح شعارهائی پرداختند که به غایت ارتجاعی بودند و به همبستگی خلقهای ایران و فلسطین صدمه می زدند. اسرائیلیها و سلطنت طلبان فورا دست بکار شدند تا این بار با بزرگنمائی این شعارهای انحرافی به نیات شوم خود تحقق بخشند. حزب ما نخستین جریان سیاسی ایران بود که بشدت باین شعارهای ارتجاعی انتقاد کرد و سیاست صحیح را برای مقابله با صهیونیسم و جمهوری اسلامی و تقویت همبستگی خلقهای منطقه طرح کرد. شعار ما این بود: مردم چرا نشستین/ایران شده فلسطین.
جنبش دموکراتیک مردم ایران بزودی راه خود را پیدا کرد و در مقابل تحریکات سلطنت طلبان و عمال نفوذی انقلاب مخملی عکس العمل نشان داد و شعارهای خویش را تصحیح نمود. شعارهای زیر خواست دموکراتیک مردم ایران است که در عین حمایت از جنبش فلسطین، صهیونیسم را که نژاد پرستی صرف است افشاء می کند و رژیم جمهوری اسلامی را برادر تنی رژیم جمهوری یهودی اسرائیل قرار می دهد. خامنه ای و احمدی نژاد همان آریل شارونهای ایران هستند و مردم ایران همان مبارزان فلسطینی که برای آزادی و زندگی انسانی مبارزه می کنند. جنایات رژیم جمهوری اسلامی با جنایات صبرا و شتیلا که جنایات علیه بشریت اند مقایسه می گردد.
جالب این است که دارو دسته امپریالیستها و صهیونیستها دیگر صدایشان در نمی آید و حتی حاضر نیستند تائید کنند که جنایات رژیم جمهوری اسلامی شبیه جنایات رژیم صهیونیستی است. آنها هوادار اسرائیل و عامل آنها هستند. هر جریان ایرانی که حاضر نباشد از این شعارها و خواستها که رژیم جمهوری اسلامی را بشدت افشاء کرده و آبروی آنرا در سراسر جهان می برد حمایت کند هر جریان ایرانی که حاضر نباشد به همبستگی خلقهای ایران و فلسطین تهنیت بگوید ثابت می کند که عامل اسرائیل است و برای اینکه به “جمال“ اسرائیل لکه ای نیفتد حتی حاضر است از جنایات رژیم جمهوری اسلامی نیز درگذرد.
این شعارهای جنبش دموکراتیک مردم ایران بسیار افشاء کننده است.
ننگ بر قاتلان / چه صبرا ـ شتيلا، چه ايران
شارون کودتاچی! استعفا استعفا!
چه ايران چه غزه / کشتن مردم بسه
رای ما خونين شده / ايران فلسطين شده
فلسطين! فلسطين! ما همه با هم هستيم!
محمود حسابش پاکه / منتخب آیپاکه (لابی بزرگ اسراییل درآمریکا).
از جمله شعارهائی که در تظاهرات و نمایشات اعتراضی مردم به چشم می خورد شعارهای زیر است.
دانشجو، کارگر/ اتحاد اتحاد
ديكتاتور، ديكتاتور، اين آخرين پيام است/ نهضت دانشجويي، آماده قيام است
در این شعارها چندین نکته نادرست به چشم می خورد. البته این بسیار مثبت است که دانشجویان در دانشگاههای ایران بتدریج پی می برند که نیروی آنها برای تغییر بنیادی در جامعه ایران کافی نیست و تا طبقه کارگر برا ی گرفتن حقوقش به میدان نیاید امکان ندارد قشر دانشجو بتواند آزاد باشد و از نعمت دموکراسی برخوردار گردد. حضور حزب طبقه کارگر در جامعه و بسیج این طبقه برای تحقق خواستهای دموکراتیک تنها تضمین پیروزی در این مبارزه برای تحقق آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی است. ولی وقتی دانشجویان هنوز خود را تافته جدا بافته می دانند و در ارزش گذاری اجتماعی عنوان خویش را قبل از طبقه کارگر قرار می دهند این امر را تنها نمی توان ناشی از موقعیت محلی و مکان جغرافیائی که نمایشات در آن صورت می گیرد دانست. در این اظهار نظرها یک ارزش گذاری ایدئولوژیک جلوه می کند که گویا این روشنفکران هستند که ناجی بشریت اند و روز قطعی جدال با حضور روشنفکران قطعیت پیدا می کند. اینکه نهضت دانشجوئی آماده قیام باشد کافی نیست. با نهضت دانشجوئی نمی توان دیکتاتوری مذهبی را سرنگون کرد. برای اینکه در ایران یک قیام موفق صورت پذیرد خود باید محصول و نقطه عطف انقلاب باشد نیاز به سایر طبقات اجتماعی از جمله حضور کارگران و زحمتکشان است. بدون حضور آگاهانه طبقه کارگر در عرصه پیکار اجتماعی امکان ندارد نهضت دانشجوئی قادر باشد رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کند. در این شعارها تا حدودی ریشه های تفکر شکست خورده حرکتهای چریکی است که روشنفکران می خواستند از طریق موتور کوچک موتور بزرگ را براه بیاندازند و در این خودبزرگ بینی خویش نقش توده ها را درانقلاب اجتماعی به فراموشی سپردند.
ولی در این شعار آمادگی انقلابی دانشجویان و روشنفکران نمایان است، آنها اهمیت اتحاد با طبقه کارگر را درک کرده اند و این یکی از شعارهای حزب ما در همان آغاز جنبش دموکراتیک مردم ایران بود. اتحاد طبقه کارگر با دانشجو باید از طریق پذیرش خواستهای کارگران توسط دانشجویان باشد. باید دانشجویان شعارهای کارگران را نیز متعلق بخود بدانند و برای تحقق آنها مبارزه کنند. باید روشنفکران کمونیست به میان طبقه کارگر رفته و اهمیت وجود حزب سیاسی طبقه کارگر را به آنها بازگو کنند. بدون وجود حزب طبقه کارگر امکان ندارد که طبقه کارگر بتواند خویش و جامعه را نجات دهد. این اتحاد باید در عرصه اجتماعی با کار عملی مشخص تحقق پذیرد. در اثر این اتحاد است که می توان به اعتصاب سیاسی کارخانجات امید بست. آنگاه وقتی نمایشات اعتراضی مردم با اعتصاب عمومی کارگران همراه می شود برای رژیم مقدور نیست که این جنبش عظیم را که هم دورنما خواهد داشت و هم استمرار و هم منبع تغذیه کلان، سرکوب نماید.
در کنار این شعارها ما با شعار بسیار آشنای
زندانی سیاسی بی قید و شرط آزاد باید گردد
روبرو می شویم. تکرار این شعار در شرایط امروز ایران و بویژه در شرایطی که طیف وسیعی از مردم در ایران در نمایشات اعتراضی شرکت می کنند بسیار اهمیت دارد. وقتی این شعار به میان توده ها رفت و به نیروی مادی بدل شد، آنوقت تاثیرات منطقی خویش را باقی می گذارد. بنظر حزب ما اهمیت این شعار در آن است که به سرعت به یک خواست توده ای بدل می شود که نمی شود آنرا به سرعت از حافظه مردم زدود. اگر توده ها در ابتدای کار تنها آنرا به منزله همدردی و احساس انسانی بر زبان می آورند و تحقق آنرا در چارچوب تحقق حقوق بشر می بینند و تکرار می کنند با مرور زمان به عمق سیاسی این شعار بیشتر پی می برند و خود را متعهد به اجرای آن می دانند. این شعار به اصلاح طلبان که تلاش می کنند جنبش اعتراضی را در چارچوب نظام اسلامی نگاه دارند تحمیل خواهد شد. تحمیل این شعار به دارودسته هائی نظیر رهبران رسمی جنبش سبز و یا شخصیتهائی نظیر سروش و رهبران سرکوبهای سالهای نخست بعد از انقلاب ... آنها را بشدت تحت فشار می گذارد که مواضع خود را نه تنها در شرایط حال بلکه در گذشته و آینده در مورد زندانیان سیاسی روشن کنند. اگر در رژیم جمهوری اسلامی در زمان احمدی نژاد زندانی سیاسی وجود داشته است و دارد پرسش این است که آیا با همین برداشت در زمان خاتمی و رفسنجانی وموسوی و خامنه ای و شخص خمینی هم زندانیان سیاسی وجود داشته است یا خیر؟. اگر زندانی سیاسی در گذشته نیز داشته ایم، برخورد با زندانیان سیاسی در آن گذشته چگونه بوده است؟. رهبران رسمی اصلاح طلب، زندانی سیاسی را به کسانی اطلاق می کنند که از جمع خودی های آنها باشند. توده ای اکثریتی ها زندانی سیاسی را تقریبا از سال 1367 برسمیت می شناسد وگرنه نه شکراﷲ پاکنژاد و نه سعید سلطانپور و نه رهبران سازمان پیکار و نه رهبران توفان و برای آنها زندانی سیاسی نبودند، صدها دختر مجاهد که قربانی تجاوز رژیم خمینی، خامنه ای وموسوی بودند برای آنها زندانی سیاسی نبودند. توده ای اکثریتی ها زندانیان سیاسی را جاسوسان آمریکا و تروریست معرفی می کردند که قتلشان مباح است. آنها نیز مایل نیستند پرونده زندانیان سیاسی در قبل از سال 1367 رو شود. امروز اگر ما خواهان بی قید و شرط آزادی زندانیان سیاسی هستیم و این شعار را مطرح می کنیم خواهان رسیدگی به سرنوشت همه زندانیان سیاسی از بدو پیدایش جمهوری اسلامی هستیم. این بنظر ما نکته ایست که باید به آن توجه داشت و این شعار را با همین نیت و برای افشاگری و نتیجه بخشی در حال و گذشته و آینده بکار برد. ولی در کنار این مفهومی که ما از آن سخن گفتیم باید مسئله را از زاویه دیگری نیز مورد بررسی قرار داد. در جامعه ایکه زندانی سیاسی وجود دارد نمی تواندسازمانهای سیاسی اپوزیسیون آزاد باشد. در جامعه ایکه زندانی سیاسی وجود دارد آزادی مطبوعات و رسانه های گروهی، آزادی بیان، آزادی اتحادیه های کارگری و سازمانهای حرفه ای و دموکراتیک حرف مفت است. اگر باید زندانیان سیاسی آزاد شوند، آنوقت باید شرایطی بوجود آید که زندانی سیاسی نداشته باشیم و آن بجز تحقق حقوق دموکراتیک عملی نیست. آنوقت نمی توان انقلاب فرهنگی کرد و چاقوکشان را برای کشتار دانشجویان مخالف و اسلامی کردن دانشگاهها به دانشگاه گسیل داشت و با برگذاری نماز جمعه در دانشگاهها به شیوه ارعاب متوسل شده تا جنبش دانشجوئی را سرکوب کرد. امروز دستآورد سروش ها در مقابل ماست و می بینیم که انقلاب فرهنگی ارتجاعی و سیاه اسلامی آنها نتوانسته در ماهیت مترقی دانشگاههای ایران و جنبش دانشجوئی موثر افتد. آن کسانی از رهبران اصلاح طلبان و یا آقایان ملی مذهبی که امروز با آزادی زندانیان سیاسی موافقند باید برای اینکه به ریاکاری متهم نشوند تکلیف خویش را با مجموعه حقوق دموکراتیک نقض شده در دوران ایشان و گذشته سیاه زندانهای ایران که دیوارهایش جانهای زنده را بهم می فشرد روشن کنند.
نقل از توفان شماره 119 ارگان مرکزی حزب کارایران بهمن ماه 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org