خبرگزاری حقوق بشر ایران - رهانا
کولبری شغلی است در مناطق مرزی بین ایران و عراق. در مناطق مرزی کردنشین شهروندان ایرانی به خاطر فقر و نبود شغل برای امرار معاش مجبورند بارهای ۷۰ الی ۱۲۰ کیلویی را در مسیرهای طولانی حمل کنند.
با توجه به طرح «انسداد مرزها» بسیاری از این مرزنشینان با خطر مرگ روبهرو هستند. نیروهای انتظامی دستور شلیک مستقیم به آنان را داشته و مرزنشینان در این کار جان خود را کف دست دارند.
در طول سال گذشته بر اساس گزارش سالانه خانه حقوق بشر ایران دست کم ۹۰ کولبر توسط تیراندازی نیروهای انتظامی جان خود را از دست دادند. این مسأله از ابتدای سال جاری نیز روند افزونتری یافته و دهها کولبر تا کنون جان خود را از دست دادهاند.
هرگاه نام قاچاق کالا در کردستان به ميان ميآيد اسم «کولبر» در ذهنها تداعی ميشود. آندسته از انسانهايی که از ثروت هنگفت و غير مشروع قاچاق فقط رنج، مرارت، سرما و طعم گلوله را به دست آوردهاند. به راستی کولبر کيست؟ اين انسانها که هرماه خبر کشته شدن چند نفرشان روی ورودی خبرگزاريهای حقوق بشری قرار ميگيرد؟
پيرانشهر در غربيترين نقطه ايران قرار دارد، شهری که در استان آذربايجان غربی بيشترين خط مرزی را با اقليم کردستان دار است. هر روزه از اين شهر «کولبران» زيادی صبح زود راهی آن طرف مرز ميشوند تا با حمل کردن چند بار کوچک اعم از تلوزيون، کولر و … به زندگی روزمره خويش ادامه دهند. انسانهايی که در اين ميان تنها واسطهای برای حمل اين کالاهای غير مجاز هستند و از خريد و فروش آن هيچگونه سهمی ندارند. برای آشنايی با نحوه کار به مرز تمرچين آمدهام تا از نزديک شاهد کار و نحوه اين افراد قرار بگيرم.
منطقهای کوهستانی با طبيعتی بکر، راهی است که هر روزه اين مردمان در حال پيمودن آن هستند. روال کار در مرز تمرچين به اين صورت است که برای کار کردن در اينجا بايد از هنگ مرزی کارت «کارت کولبری» گرفت!
کارتهايی که با رنگهای سبز، زرد و قرمز تقسيمبندی شدهاند و برای شناسايی افراد به کار ميروند. تعداد کسانی که در پيرانشهر کارت کولبری را دريافت کردهاند از ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر ميگويند که ميانگين سنی آنها از ۱۴ سال تا ۷۰ سال است. اما اينچنين نيست که همهی شهروندان در اين منطقهی مرزی بتوانند کارت دريافت کنند.
هر کولبر در روز باری به وزن ۱۲۰ تا ۱۵۰ کيلو را در مسافتی ۴ الی ۵ کيلومتری ميپيمايد و برای اين حمل و نقل دست مزدی به ميزان ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان بسته به بار حمل شده دريافت ميکند.
تعداد زيادی سنگ سکو مانند کنار هم چيده شده بود که عدهای بر روی آن و عدهای هم دور و بر آن نشسته بودند. در آنجا تعدادی کودک نيز ديده ميشد. از چند نفر که آنجا نشسته بودند پرسيدم که جريان از چه قرار است و چرا اينجا نشستهايد؟ يکی از آنها ميگويد: «از ساعت شش صبح اينجا هستيم و برای رفتن به عراق و آوردن بار منتظريم. از ساعت ۸ تا ۱۰ اسم نويسی ميکنند سپس از ساعت ۱۱ اجازه خروج داده ميشود و به نوبت ميرويم و بار ميآوريم.»
منتظر ماندم تا دستهای که در حال آوردن بار بودند بيايند پس از چندی تعدادی کولبر وارد خاک ايران شدند. به سراغ چند نفر از آنان رفتم درخواست کردم که با من صحبت کنند.بعضي گفتند که صحبت نميکنند، وقتی که دليلاش را پرسيدم گفتند: «به ما گفتهاند اگر مصاحبه کنيم کارتها را از ما پس ميگيرند. اگر کارت را هم بگيرند ما بيکار ميشويم و کار ديگری هم نيست که با آن بتوانيم خرج خانوادهی خود را در بياوريم.»
به سراغ چند نفر ديگر رفتم که يکی از آنها حاضر به صحبت شد. نامش محمد بود. محمد مردی ۶۰ ساله است که ۵ بچه داشت ۳ پسر ۲۳ ، ۲۰ ، ۱۵ ساله و ۲ دختر ۲۴ ، ۱۰ ساله.
رهانا: باری که روی کولتون هست چيه؟
ج: ۲ تا کولر گازی
رهانا: چند ساعت تو راه هستيد؟
ج: ۳ ساعت
رهانا: چه فاصله ای اين بار رو حمل ميکنيد؟
ج: ۳ کيلومتر
رهانا: چقدر پول ميگيريد بابت اين بار؟
ج:۲۵۰۰۰ تومان
رهانا:چه خطراتی هست سر راهتون؟
ج: افتادن و شکستن دست و پا ، رفتن روی مين و تير خوردن
رهانا: چرا اين کار رو انجام ميديد؟
ج: بيبضاعتي، مجبوري، گذران زندگی سخته
رهانا: آيا کارخانهای يا جايی برای کار نيست؟
ج: نه
رهانا: چه مشکلاتی برا کارتون هست؟
ج: مشکل که زياد و کار هم سخت ولی يکی از مشکلات ما اينه که سربازها و افسرهای مرزی ما رو خيلی اذيت ميکنند. حتی بعضی وقتها بياحترامی ميکنند. بعضی وقتها کتک ميزنند.
بعد از خداحافظی از محمد به سراغ يکی ديگر از کولبرها رفتم و از او درخواست کردم که با من صحبت کند. او هم پذيرفت. نامش «چيا» بود. «چيا» جوانی ۲۳ ساله بود که پدرش فوت کرده بود و خرج خانوادهاش را از راه کولبری و کارگری ميداد
رهانا: باری که رو کولتون هست چيه؟
ج: سهتا تلويزيون ال سی دی
رهانا: چند ساعت تو راه هستيد؟
ج: دو ساعت
رهانا: چه فاصله ای اين بار رو حمل ميکنيد؟
ج: سه کيلومتر
چه قدر پول ميگيريد از بابت اين کار؟
ج: ۳۰ هزار تومان
رهانا:چه خطراتی سر راهتون هست؟
ج: رفتن روی مين، زمستان امسال يکی از دوستام رفت روی مين و مرد
س: چرا اين کار رو انجام می ديد؟
ج: کار ديگهای نيست، من هم که سواد ندارم، البته تو اين دور و زمونه دانشگاه رفتهها هم بيکارند چه برسه به من بيسواد
رهانا: آيا کار ديگری غير از اين کار انجام ميديد؟
ج؟ روزهايی که نوبتمه کولبری ميکنم. مابقی روزها کارگری ساختمان انجام ميدم
رهانا: چه پيغامی برای مسئولان داريد؟
ج: کارخونه اي، جايی رو درست کنند که اگر سهم ما از زندگی کارگريه، يه جايی کار کنيم که هم برامون احترام قائل بشند هم خطر جانی نداشته باشه برامون. همين فقط
گزارشگر رهانا در کردستان
کولبری شغلی است در مناطق مرزی بین ایران و عراق. در مناطق مرزی کردنشین شهروندان ایرانی به خاطر فقر و نبود شغل برای امرار معاش مجبورند بارهای ۷۰ الی ۱۲۰ کیلویی را در مسیرهای طولانی حمل کنند.
با توجه به طرح «انسداد مرزها» بسیاری از این مرزنشینان با خطر مرگ روبهرو هستند. نیروهای انتظامی دستور شلیک مستقیم به آنان را داشته و مرزنشینان در این کار جان خود را کف دست دارند.
در طول سال گذشته بر اساس گزارش سالانه خانه حقوق بشر ایران دست کم ۹۰ کولبر توسط تیراندازی نیروهای انتظامی جان خود را از دست دادند. این مسأله از ابتدای سال جاری نیز روند افزونتری یافته و دهها کولبر تا کنون جان خود را از دست دادهاند.
هرگاه نام قاچاق کالا در کردستان به ميان ميآيد اسم «کولبر» در ذهنها تداعی ميشود. آندسته از انسانهايی که از ثروت هنگفت و غير مشروع قاچاق فقط رنج، مرارت، سرما و طعم گلوله را به دست آوردهاند. به راستی کولبر کيست؟ اين انسانها که هرماه خبر کشته شدن چند نفرشان روی ورودی خبرگزاريهای حقوق بشری قرار ميگيرد؟
پيرانشهر در غربيترين نقطه ايران قرار دارد، شهری که در استان آذربايجان غربی بيشترين خط مرزی را با اقليم کردستان دار است. هر روزه از اين شهر «کولبران» زيادی صبح زود راهی آن طرف مرز ميشوند تا با حمل کردن چند بار کوچک اعم از تلوزيون، کولر و … به زندگی روزمره خويش ادامه دهند. انسانهايی که در اين ميان تنها واسطهای برای حمل اين کالاهای غير مجاز هستند و از خريد و فروش آن هيچگونه سهمی ندارند. برای آشنايی با نحوه کار به مرز تمرچين آمدهام تا از نزديک شاهد کار و نحوه اين افراد قرار بگيرم.
منطقهای کوهستانی با طبيعتی بکر، راهی است که هر روزه اين مردمان در حال پيمودن آن هستند. روال کار در مرز تمرچين به اين صورت است که برای کار کردن در اينجا بايد از هنگ مرزی کارت «کارت کولبری» گرفت!
کارتهايی که با رنگهای سبز، زرد و قرمز تقسيمبندی شدهاند و برای شناسايی افراد به کار ميروند. تعداد کسانی که در پيرانشهر کارت کولبری را دريافت کردهاند از ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر ميگويند که ميانگين سنی آنها از ۱۴ سال تا ۷۰ سال است. اما اينچنين نيست که همهی شهروندان در اين منطقهی مرزی بتوانند کارت دريافت کنند.
هر کولبر در روز باری به وزن ۱۲۰ تا ۱۵۰ کيلو را در مسافتی ۴ الی ۵ کيلومتری ميپيمايد و برای اين حمل و نقل دست مزدی به ميزان ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان بسته به بار حمل شده دريافت ميکند.
تعداد زيادی سنگ سکو مانند کنار هم چيده شده بود که عدهای بر روی آن و عدهای هم دور و بر آن نشسته بودند. در آنجا تعدادی کودک نيز ديده ميشد. از چند نفر که آنجا نشسته بودند پرسيدم که جريان از چه قرار است و چرا اينجا نشستهايد؟ يکی از آنها ميگويد: «از ساعت شش صبح اينجا هستيم و برای رفتن به عراق و آوردن بار منتظريم. از ساعت ۸ تا ۱۰ اسم نويسی ميکنند سپس از ساعت ۱۱ اجازه خروج داده ميشود و به نوبت ميرويم و بار ميآوريم.»
منتظر ماندم تا دستهای که در حال آوردن بار بودند بيايند پس از چندی تعدادی کولبر وارد خاک ايران شدند. به سراغ چند نفر از آنان رفتم درخواست کردم که با من صحبت کنند.بعضي گفتند که صحبت نميکنند، وقتی که دليلاش را پرسيدم گفتند: «به ما گفتهاند اگر مصاحبه کنيم کارتها را از ما پس ميگيرند. اگر کارت را هم بگيرند ما بيکار ميشويم و کار ديگری هم نيست که با آن بتوانيم خرج خانوادهی خود را در بياوريم.»
به سراغ چند نفر ديگر رفتم که يکی از آنها حاضر به صحبت شد. نامش محمد بود. محمد مردی ۶۰ ساله است که ۵ بچه داشت ۳ پسر ۲۳ ، ۲۰ ، ۱۵ ساله و ۲ دختر ۲۴ ، ۱۰ ساله.
رهانا: باری که روی کولتون هست چيه؟
ج: ۲ تا کولر گازی
رهانا: چند ساعت تو راه هستيد؟
ج: ۳ ساعت
رهانا: چه فاصله ای اين بار رو حمل ميکنيد؟
ج: ۳ کيلومتر
رهانا: چقدر پول ميگيريد بابت اين بار؟
ج:۲۵۰۰۰ تومان
رهانا:چه خطراتی هست سر راهتون؟
ج: افتادن و شکستن دست و پا ، رفتن روی مين و تير خوردن
رهانا: چرا اين کار رو انجام ميديد؟
ج: بيبضاعتي، مجبوري، گذران زندگی سخته
رهانا: آيا کارخانهای يا جايی برای کار نيست؟
ج: نه
رهانا: چه مشکلاتی برا کارتون هست؟
ج: مشکل که زياد و کار هم سخت ولی يکی از مشکلات ما اينه که سربازها و افسرهای مرزی ما رو خيلی اذيت ميکنند. حتی بعضی وقتها بياحترامی ميکنند. بعضی وقتها کتک ميزنند.
بعد از خداحافظی از محمد به سراغ يکی ديگر از کولبرها رفتم و از او درخواست کردم که با من صحبت کند. او هم پذيرفت. نامش «چيا» بود. «چيا» جوانی ۲۳ ساله بود که پدرش فوت کرده بود و خرج خانوادهاش را از راه کولبری و کارگری ميداد
رهانا: باری که رو کولتون هست چيه؟
ج: سهتا تلويزيون ال سی دی
رهانا: چند ساعت تو راه هستيد؟
ج: دو ساعت
رهانا: چه فاصله ای اين بار رو حمل ميکنيد؟
ج: سه کيلومتر
چه قدر پول ميگيريد از بابت اين کار؟
ج: ۳۰ هزار تومان
رهانا:چه خطراتی سر راهتون هست؟
ج: رفتن روی مين، زمستان امسال يکی از دوستام رفت روی مين و مرد
س: چرا اين کار رو انجام می ديد؟
ج: کار ديگهای نيست، من هم که سواد ندارم، البته تو اين دور و زمونه دانشگاه رفتهها هم بيکارند چه برسه به من بيسواد
رهانا: آيا کار ديگری غير از اين کار انجام ميديد؟
ج؟ روزهايی که نوبتمه کولبری ميکنم. مابقی روزها کارگری ساختمان انجام ميدم
رهانا: چه پيغامی برای مسئولان داريد؟
ج: کارخونه اي، جايی رو درست کنند که اگر سهم ما از زندگی کارگريه، يه جايی کار کنيم که هم برامون احترام قائل بشند هم خطر جانی نداشته باشه برامون. همين فقط
گزارشگر رهانا در کردستان