نود پنج سالگی انقلاب
اکتبر، افشاءگر دشمنان سوسیالیسم
امسال نود و پنج سال
است که از انقلاب کبیر اکتبر می گذرد. این انقلاب بزرگترین انقلاب تاریخ بشریت بود،
زیرا که بر خلاف سایر انقلابهای گذشته، می خواست به بهره کشی انسان از انسان برای
همیشه خاتمه دهد و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را از میان بردارد. در انقلابات
گذشته تنها جای بهره کشان با یکدیگر تغییر می کرد، در حالیکه در این انقلاب باید
شالوده جامعه نوینی در تاریخ بشریت ریخته می شد.
انقلاب اکتبر نشان
داد که در دوران امپریالیسم انجام انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد ممکن است و
پرولتاریا می تواند، رهبری مبارزات را توسط حزبش در دست گرفته و به کسب قدرت سیاسی
نایل شود.
در روسیه فئودال
امپریالیستی انقلاب سوسیالیستی به رهبری لنین در راس حزب کمونیست بلشویک شوروی به
نتیجه رسید و حقانیت تئوری های لنین در عمل اثبات گردید.
انقلاب اکتبر تنها به
اعتبار کسب قدرت سیاسی توسط حزب بلشویک انقلابی سوسیالیستی بود، زیرا هر انقلابی در
درجه نخست یک انقلاب سیاسی است و با کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر خواستهای
اقتصادی وی که منجر به دگرگونی جامعه می شود تحقق می یابد. برای برنامه ریزی
آگاهانه اقتصاد باید آگاهانه قدرت سیاسی را بدست آورد و با ابزار و ماشین دولتی،
خواستهای اقتصادی را در جهت منافع طبقه کارگر به کار گرفت.
کسانی که در تمام عمر
در پی تحریف مارکسیسم هستند، قادر نیستند اهمیت کسب قدرت سیاسی را که تعیین کننده
ماهیت پدیده انقلاب است، درک کنند. آنها کشور شوروی لنینی و بعد از وی استالینی را
سوسیالیستی نمی دانند، زیرا به زعم آنها از فردای کسب قدرت سیاسی به یاری ورد و
جادو زیر بنای اقتصادی از امروز به فردا تغییر نکرد و سالها طول کشید تا صنعتی کردن
کشور و اشتراکی کردن تولید کشاورزی به نتیجه برسد. ملاک داوری آنها تغییرات بنیادی
اقتصادی است. اینکه در این مدت ماهیت این کشور چیست بدون پاسخ می
ماند.
انقلاب اکتبر در عین
حال نشان داد که باید هدف تولید در جامعه سوسیالیستی را تدوین کرد و ساختمان
سوسیالیسم را که تا آنروز در جهان وجود نداشت و یک امر آگاهانه برنامه ریزی شده است
بنا نهاد. این وظیفه سخت و دشوار به شانه های رهبری حزب کمونیست بلشویک اتحاد شوروی
به رهبری استالین قرار گرفت. استالین سوسیالیسم را در شوروی بنا کرد و به جهانیان
نشان داد که چرخ تولید می تواند بدون رهبری سرمایه داران نیز به پیش رود. وی برای
نخستین بار در تاریخ بشریت، مناسبات تولیدی بهره کشانه را عوض نمود و مناسبات تولید
سرمایه داری را برافکند.
استالین که معمار
دنیای سوسیالیسم بود، ثابت کرد که با نزدیکی سوسیالیسم مبارزه طبقاتی تشدید می شود
و طبقات سرنگون شده تلاش می کنند با شکست در عرصه سیاسی و در عرصه اقتصادی و نظامی
از طریق نفوذ ایدئولوژیک به خرابکاری خویش بیفزایند و دیکتاتوری پرولتاریا را
براندازند.
دشمنان سوسیالیسم
دشمنان استالین و دستآوردهای وی در عرصه ساختمان سوسیالیسم نیز هستند. زیرا که نام
سوسیالیسم با نام استالین عجین است و نه با نام لنین. رفیق لنین قبل از ساختمان
سوسیالیسم درگذشت و قادر نشد دستآوردهای سوسیالیسم را از نزدیک شاهد باشد. این است
که نام استالین با نام ساختمان سوسیالیسم مترادف است و دشمنان سوسیالیسم برای مبازه
با سوسیالیسم رفیق استالین را آماج تیرهای زهرآگین خویش قرار می دهند. در این
مبارزه مشترک رویزیونیستها و امپریالیستها د رکنار هم قرار
دارند.
در دوران سوسیالیسم
نشان داده شد که حزب رهبری کشور را به عهده دارد و با استقرار دیکتاتوری پرولتاریا
ساختمان سوسیالیسم را به پیش می برد. دولت سوسیالیستی دولت شوراهاست و نمایندگان
کارگران و دهقانان و زحمتکشان شهر و روستا نماینده خویش را برای اداره امور کشور و
نه رهبری سیاست و اقتصاد به کنگره شوراها می فرستند که باید رهنمودهای حزب را در
عمل برای اداره کشور متحقق سازند. ضد کمونیستها تلاش دارند که شوراها را در مقابل
حزب قرار دهند و با عبارت پردازیهائی که از فرهنگ بورژوائی وام گرفته اند، نظیر
اینکه طبقه کارگر قیم نمی خواهد، مدعی می شوند که شوراها مقوله ای در مقابل حزب
است. آنها نمی فهمند که شورا، نقش رهبری و هدایت کشور را ندارد و نمی توانند داشته
باشند. شورا نه مقابل حزب است و نه می تواند جایگزین اتحادیه کارگری شود.
ضد کمونیستها در کشور
سوسیالیستی تلاش کردند که "توده کارگر" را در مقابل حزب علم کنند، زیرا می دانند که
حزب سَرِ طبقه کارگر است و آنها اگر موفق شوند سر را از بدن جدا کنند بهتر می
توانند سوسیالیسم را نابود گردانند، این است که مرتب "توده کارگر" را جلو می
اندازند تا دشمنی خویش را در پشت سر توده ها بر ضد سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا
پنهان کنند.
در دوران استالین، با
تمام این موذیگریهای دشمنان سوسیالیسم، با هشیاری پرولتاریائی مبارزه شد و دشمنان
مارکسیسم برملا شدند و دسیسه های آنها
درهم شکسته شد.
استالین لنینیسم را
جمعبندی کرد و به عنوان رهنمای راه مبارزه طبقه کارگر و احزاب کمونیستی تدوین نمود.
لنینیسم مارکسیسم دوران امپریالیسم و
انقلابات پرولتری است که با تکیه بر تجارب حزب کمونیست بلشویک شوروی و ساختمان
سوسیالیسم تدوین شده است.
رویزیونیستها بر ضد
لنینیسم بپا خواستند، قهر انقلابی را تکفیر کردند، دیکتاتوری پرولتاریا را بدور
افکندند، نقش حزب طبقه کارگر را تخطئه کردند، صلح طبقاتی را به جای مبارزه طبقاتی
نشاندند، امپریالیسم را تطهیر نمودند، سیاست مسالمت آمیز را اساس خط مشی جهانی
کمونیستها قرار دادند، ساختمان سوسیالیسم را تخریب نمودند و سرمایه داری را بر پا
کردند که سرانجام با پیدایش طبقه ای صاحب امتیاز و مرفه و مافیائی در شوروی، به
فروپاشی شوروی از درون تحقق بخشیدند. مبارزه بر ضد شوروری سوسیالیستی از زمان بروز
رویزیونیسم و درگذشت استالین شروع شد. خروشچف سردمدار رویزیوینستها با کودتای خویش
در درون حزب توانست قدرت را به کف آورد و حزب را از عناصر صدیق پاکسازی کند و
دیکتاوری پرولتاریا در شوروی را به گور بسپارد و رویزیونیستهای ضد لنینیسم را در
شوروی در حزب و دولت بر سر کار آورد. جانشینان خروشچف سیاست رویزیونیستی خروشچف را
ادامه دادند و در کنگره بیست دوم حزب کمونیست بلشویک شوروی به تصویب رساندند. دوران
خروشچفیسم بدون خروشچف آغاز شد. این پایان کار انقلاب اکتبر بود. قدرت سیاسی بدست
دشمنان پرولتاریا افتاده بود و آنها می بایست ساختمان چند دهساله سوسیالیستی را
بتدریج از بین می بردند و سوسیالیسم را نابود می کردند. با کسب قدرت سیاسی در شوروی
ضد انقلاب به پیروزی رسید و به این اعتبار دیگر شوروی کشور سوسیالیستی نبود.
انقلاب اکتبر مسایل
تئوریک فراوانی را برای ما بعد از انقلاب طرح کرد که باید به آنها پاسخ داد. امکان
بازگشت سوسیالیسم به سرمایه داری که غیر قابل تصور می نمود در شوروی انجام گرفت و
نشان داد که فساد حزب تا به چه حد می تواند ماهیت یک کشور را دگرگون کند. تجربه
ساختمان سوسیالیسم نشان داد که نقش دیکتاوری پرولتاریا و مبارزه طبقاتی تا به چه حد
مهم و تعیین کننده است و برای سد کردن راه بازگشت سرمایه داری تا چه حد باید همیشه
هشیار و گوش بزنگ بود و با انحرافات درون حزب با تکیه بر توده های حزبی و انقلابی
بیک مبارزه بزرگ تئوریک سیاسی دست زد و آنها را در نزد مردم منفرد کرد. حزب نباید
گرفتار لَختی و خودپسندی شود و از مبارزه و هشیاری دست بردارد. دشمنان طبقاتی همیشه
در کمین هستند تا ماهیت حزب و دولت را تغییر دهند. تجربه انقلاب اکتبر نشان داد که
استقرار سوسیالیسم مصونیتی تا ابد ایجاد نمی کند، این مبارزه طبقاتی و هوشیاری
طبقاتی و جنگیدن در عرصه ایدئولوژیک همراه
با موفقیتهای سیاسی -اقتصادی است که می تواند مانع بازگشت وضع سابق شود.
"کمونیستهای" خرده
بورژواز در ایران که هرگز با رویزیونیسم مبارزه ای نکرده اند و حتی اثری از خود در
افشاء رویزیونیسم منتشر نکرده اند و تا روز آخر شوروی را کشور سوسیالیستی می
دانستند، بیکباره دُم درآورده و مدعی می شوند که گویا آنها از مبارزان بزرگ ضد
رویزیونیستی هستند. این خرده بورژواها که همیشه "حق" دارند، وقتی در چنبره آشفته
فکری خویش گیر افتاده و در جا ی زنند، ناچارند چهره ضد کمونیستی خویش را بروز داده
و مدعی شوند که شوروی از همان روز نخست سوسیالیستی نبوده است. آنها برای خالی نبودن
عریضه و برای استتار افکار ضد کمونیستی خویش، از انقلاب اکتبر و نقش لنین صحبت می
کنند، ولی بازگو نمی کنند که در تمام دوران حیات لنین، وی با جنگ خانمانبرانداز
داخلی روبرو بود و وی تنها مدت کوتاهی بعد از انقلاب توان رهبری و اداره کشور را
داشت و در اثر بیماری زمینگیر شد و نقشی اساسی در ساختمان سوسیالیسم ایفاء
نکرد.
آنها فقط دوره لنینی
را سوسیالیستی می دانند!!؟؟ یعنی همه آن دوران کوتاهی را که آن به اصطلاح تحولات
بنیادی اقتصادی در عرصه صنعت و کشاورزی انجام نشده بود. با این تحلیل دیگر چه جای
انتقاد به خروشچف باقی می ماند که آورنده تئوریهای رویزیوینیستی است؟ خروشچف چگونه
در مارکسیسم-لنینیسمی که در شوروی حاکم نبود، تجدید نظر کرد؟!! این همه پرت و پلا گوئی خرده بورژواهای
"کمونیست" در ایران به خاطر آن است که در بن بست خودنمائی و خودفریب و مردم فریب و
دشمنی با طبقه کارگر غرق شده اند و به انقلاب اکتبر که آنرا اساسا قبول ندارند از
آن جهت چسبیده اند و به آن اشاره می کنند تا بر سر راه مارکسیست لنینیستها مانع
ایجاد کنند و به آشفته فکری ضد کمونیستی دامن بزنند.
95 سالگی انقلاب
اکتبر این امکان را به ما می دهد که دشمنان کمونیست را که هرگز بر ضد رویریونیسم
خروشچفی مبارزه نکردند و در دشمنی با رفیق استالین معمار بزرگ ساختان سوسیالیسم در
کنار خروشچف بودند بهتر بشناسیم. لازم است از این مدعیان مبارزه علیه رویزینیسم
خواسته شود آثار "گرانبهائی" را که در افشاء رویزیونیسم منتشر کرده اند به معرض دید
همگان بگذارند تا روشن شوند که این پرمدعاهای خرده بورژوا تا به چه حد فریبکار و
تشتت طلب اند. انقلاب اکتبر درسهای بزرگی به ما داد و دنیای نوینی را خلق کرد که
کمر استعمار فرتوت را شکست و به استقلال تعداد زیادی از ممالک در سراسر جهان موفق
شد. دستآوردهای این انقلاب بزرگ را با هیچ جعل و دروغی نمی توان انکار کرد. دشمنان
انقلاب اکتبر نیز بتدریج دست خود را رو می کنند. همه رویزیونیستهای ورشکسته به
پابوس امپریالیستهای کوچک و بزرگ رفته اند و از سوسیالیسم فاصله می گیرند. این
نتیجه مبارزه مارکسیست لنینیستها با آنهاست.
بر گرفته ازتوفان شماره
153 آذر ماه 1391، دسامبر سال
2012، ارگان مرکزی حزب
کارایران