تحلیلی بر نظریه سازمان فدائیان اقلیت در نفی مبارزه استقلال طلبانه ملت
فلسطین و نتایج ارتجاعی آن(1)
یکی به نعل یکی به میخ
برای حمایت شرمگینانه از صهیونیسم و امپریالیسم
ژورنالیسم بورژوائی و نه سیاست کمونیستی
اخیرا نشریه کار ارگان سیاسی فدائیان اقلیت در شماره 634 خود مقاله ای تحت
عنوانِ غلط انداز "مردم فلسطین همچنان قربانی تجاوزات اسرائیل می شوند"
منتشر کرده است که در درجه نخست این تصور باطل را به ذهن خواننده متبادر می کند که
گویا این جریان سیاسی مدافع مبارزات استقلال طلبانه ملت فلسطین است، در حالیکه این
مقاله در ارتجاعی بودن خود بی نظیر است. این نوشته اساسا ملهم از تئوری های خاخام
بزرگ منصور حکمت و جنگ تمدنهای ساموئل هانتیگتون صهیونیست است که نه به روش تحلیل
طبقاتی کمونیستی، بلکه به روش بورژوائی و ژورنالیستی با سرهمبندی مطالب متناقض و
حمایت موذیانه از صهیونیسم و با وصله پینه کردن مسایل نامربوط به موضوع، برای پر
کردن صفحه کاغذ و فرار از رک گوئی کمونیستی، برشته تحریر در آمده است. نگارنده با
حسابگری، مقاله را با چاشنی رژیم جمهوری اسلامی نیز آراسته تا شاید حزب ما از این
شانتاژ تارنمای اقلیت به هراس افتاده و به تشریح اندام این مقاله سراپا ارتجاعی
نپردازد. ولی زهی خیال باطل.
در
مورد هر بخش از این مقاله و در مورد هر عبارت سرهمبندی شده و متناقض آن می توان
مقالات متعدد نوشت، ولی این مقاله ارتجاعی و ضد انقلابی و صهیونیستی از آن نمونه
مقالاتی است که نشریه کار اقلیت همواره به سبک ژورنالیستی بدون دادن رهنمود به
خواننده، تنها با بیان رویدادها و سرهم بندی آنها می نویسد و با استفاده از روشهای
حقوقی و نه سیاسی، سیاست خاصی را به پیروان و خوانندگانش القاء می نماید که مطمئنا
این سیاست بازی قادر نیست مانع شود تا کسانی را که با مغز خود می اندیشند به سکوت
وادارد. سراپای مقاله یکی به نعل و یکی به میخ زدن است و خواننده سرانجام نمی فهمد
که وظیفه نیروهای انقلابی در داخل فلسطین، وظیفه خلق فلسطین در این شرایط مشخص چیست
و از نظر عملی چکار باید در زمان تجاوز صهیونیستهای اشغالگر و جنایتکار انجام دهند
و چه سیاستی را باید در سرزمین اشغالی خویش اتخاذ کنند. ریشه تفکر ارتجاعی اقلیت
اتخاذ نابهنگام همان سیاست حمایت از تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم به ایران است که
دستش را در فلسطین رو کرده است. رویدادهای اخیر در نوار غزه دست بسیاری از
سازمانهای خود فروخته ایرانی را رو کرد و در آینده نیز بیشتر رو می کند. وظیفه
نیروهای انقلابی افشاء بی امان این گروه هاست تا کسی فریب آنها را نخورد. هر گونه
مصلحت اندیشی سیاسی، آب ریختن به آسیاب امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه و در ایران
است.
روضه خوانی و عزاداری اقلیت
در
مقاله نشریه کار ارگان فدائیان اقلیت، فریاد وامصیبتا از جنگ و قربانی و خرابی و
آوارگی برای مردم فلسطین به هواست. به خواننده القاء می شود که جنگ "بد"، "ویرانگر"
است و فاجعه ببار می آورد و زنان و کودکان به قتل می رسند و حاصلی جز ویرانی ندارد.
در مقاله القاء می شود که راکتهای 6 متری و با برد 75 کیلومتری حماس بر خاک
اسرائیل(شاید منظورشان سرزمینهای اشغالی فلسطین باشد که سند مالکیتش را به عزرائیل
داده اند-توفان) پرتاب شده و رقم وحشتناک 105 عدد آن وحشیانه و غیر انسانی به
اسرائیل اصابت کرده است و اسرائیل قربانی 105 بار حملات موشکهای 6 متری با برد 75
کیلومتری حماس شده است. در این مقاله القاء می شود که حماس لجوجانه "راکت پراکنی"
می کند و با این کارش، اسرائیل خاموش و خفته را تحریک به حمله نموده و در اثر این
تحریک مردم فلسطین کشته می شوند که مسبب واقعی آن "موشک پراکنی" های حماس است. آنها
القاء می کنند که جنگ بی حاصل است و نتایج آن فقط برای انسانها مصیبت ببار می آورد.
کشتار و ویرانی محصول آن است. اگر باور نمی کنید که یک سازمان مدعی پذیرش مارکسیسم
لنینیسم این خزعبلات را بهم بافته تا از اسرائیل دفاع کند به بازگوئیهای زیر توجه
کنید:
"علاوه بر کشتار، بسیاری از خانه ها بر سر مردم فلسطین آوار شد و قطع مداوم
برق، گرسنگی و کمبود آذوقه نیز گوشه هایی از ارمغان این جنگ ویرانگر
برای مردم فلسطین بود.
...
به رغم کشتار و ویرانی عمومی حاصل از این جنگ، زنان و کودکان فلسطینی
اما، بیشترین قربانیان تجاوزات یک هفته ای حملات موشکی ارتش اسرائیل بودند.
این جنگ که با پرتاب راکت های ٦ متری
و با برد ٧٥ کیلومتری حماس بر خاک اسرائیل و نیز حملات موشکی ارتش
اسرائیل برخانه ها و ساکنان غزه باریدن گرفته بود، در روز یکشنبه ٢٨ آبان
به اوج خود رسید. ارتش اسرائیل ادعا کرد، که در این روز، ١٠٥ موشک پرتابی از غزه به
اسرائیل اصابت کرده و ٤١ عدد دیگر نیز توسط سیستم دفاعی “گنبد آهنین” متوقف شده
است.
علاوه بر راکت پرانی
حماس، روز یکشنبه، خونین ترین روز حملات موشکی ارتش اسرائیل به مردم بی
دفاع فلسطین نیز بود. روزی که زنان و کودکان بیش از همه قربانی حملات
موشکی اسرائیل شدند. در میان ٢٦ تن از قربانیان این روز، فقط ١٤ نفر کودک و زن بوده
اند. در اثر اصابت موشک های اسرائیلی تنها
در یک مورد، محمد دلعو و ٩ تن دیگر از اعضای خانواده اش کشته شدند. فاجعه ای که
جامعه جهانی را به واکنش واداشت.
...
از این رو، جنگ ... نتیجهای جز کشتار، ویرانی و قربانی شدن کودکان، زنان و
مردانی که هیچ نقشی در بوجود آمدن آن نداشتهاند، نخواهد داشت. به همانگونه که در
جنگهای پیش از آن، اینگونه بوده است.
...
جنگ هایی که پس از یک
هفته، ده روز و بعضا بیشتر، پس از برجای گذاشتن صدها کشته و زخمی، قطع آب و برق
و آوار شدن خانه ها بر سر مردم فلسطین، سرانجام به در خواست سازمان ملل ...
به ... آتش بس منتهی می گردد.".(نقل از کار شماره 634 ارگان سازمان
اقلیت). (تکیه همه جا از توفان).
هر
کمونیستی می فهمد که روضه خوانی و عزاداری ابزار تجزیه و تحلیل علمی و مارکسیستی
نیست. کدام جنگ را در دنیا سراغ دارید که در آن انسانها به قتل نرسیده اند. کدام
جنگ را می شناسید که برای انسانها و برای طبیعت مصیبت بار نیست. در هر جنگی بویژه
مردم غیر نظامی، کودکان و افراد مسن بیش از دیگران قربانی می شوند. در هر جنگی
بمبارانها به بهای خانه خرابی و ویرانی تمام می شود، ولی آیا می شود به این بهانه
از توسل به دفاع ملی، از توسل به مبارزه بر ضد نازیسم و فاشیسم، از توسل به جنگ ضد
استعماری و عادلانه دست کشید و پاسیفیسم غیر طبقاتی را موعظه کرد؟.
آیا
می توان گفت کسی به این بهانه که جان متجاوز به خطر می افتد از حق دفاع از خود، از
حق دفاع از شرافت، حیثیت و غرور ملی اش بگذرد و خود را تسلیم دشمن نماید؟ آیا می
توان مدعی شد چون جنگها ویرانی آفرینند، پس از مقاومت در مقابل متجاوز خودداری کنیم
تا کمتر ویرانی ببار آید؟ سازمان اقلیت ماهیت جنگ را از مضمون طبقاتی و اهداف سیاسی
آن جدا می کند و از آن تنها صحنه های جانگداز و اشک آور ترسیم می کند تا پاسیفیسم
بورژوائی امپریالیستی را بجای انقلاب بگذارد. نوحه سرائی کارکمونیستی نیست.
جنگها بر دو نوع اند
سازمان فدائیان اقلیت، ماهیت جنگها را مانند رویزیونیستها و امپریالیستها و
سوسیال دموکراتهای انترناسیونال دوم تحریف می کند. آنها در ذکر وامصیبتای خویش،
توده های مردم را می ترساندند که جنگ ویرانگر است و قربانی بهمراه دارد، آب و برق
را از بین می برد و در ادامه خویش تمام بشریت را نابود خواهد کرد. کائوتسکی که
آموزگار این تفکر است می گفت: ”جنگ بعدی نه تنها فقر و مسکنت ببار می آورد، بلکه
تمام تمدن را بطور کامل از بین می برد و (لااقل در اروپا) تنها از خود ویرانه هائی
سوخته و درهم ریخته و اجسادی فاسد شده بجای باقی خواهد گذاشت.“(نقل از کارل کائوتسکی: مقدمه «جنگ و
دمکراسی»).
این
رویزیونیستهای کهنه همچنین می گفتند که ”جنگ اخیر سراسر جهان را به فلاکت فوق
العاده بزرگی کشاند. جنگ آینده آنرا تمام و کمال منهدم خواهد ساخت و حتی تدارکات
ایجاد جنگ جدیدی به تنهائی جهان را بسوی انهدام خواهد راند.“(نقل از «قطعنامه
درباره اتحاد ملل مصوبه در کنگره برن انترناسیونال سوسیالیست در سال
۱۹۰۹»).
این
نوع تفکر ارتجاعی در واقع ماهیت جنگهای عادلانه از غیر عادلانه را مخدوش می کند.
جنگهای استعماری و امپریالیستی را همتراز جنگهای آزادیبخش و انقلابی قرار می دهد.
برای این اپورتونیستهای ضد انقلابی، سربازان استعمارگران که مردم الجزایر و یا
ویتنام و یا فلسطین را می کشتند و می کشند، همانقدر جنایتکار بوده و هستند که یک
عضو سازمان ارتش آزادیبخش الجزایر، ویتنام و یا فلسطین که در مقابل نیروی متجاوز
ایستادگی می کند تا از موجویت فردی و هویت سیاسی و ملی اش دفاع کند.
آیا
می شود به مصداق شعر سعدی گفت:
"میآزار موری که دانه کش است و
جان دارد و جان شیرین خوش است"
و
آنوقت به جای دفع تجاوز سربازان وحشی و متجاوز امپریالیسم با آنها به جای دست به
یقه، دست به گردن شد؟. آیا می شود کشیش سان مدعی شد که نباید سرباز متجاوز را که
برای کشتن شما آمده است، نابود کرد، زیرا خونریزی امر بدی است و قتل عمد محسوب می
شود؟ آیا می شود متجاوز و مورد تجاوز، ستمگر و ستمکش، ظالم و مظلوم، و ضارب و
قربانی را همتراز کرد و برای آنها بخاطر احتراز از خشونت طرفین روضه خوانی
کرد؟
برای سازمان اقلیت هر دو طرف نبرد مقصرند، هر دو طرف دست به اسلحه برده و
خمپاره هایشان خانه ها را خراب کرده اند. برای این سازمان، فرد و یا طرف انقلابیِ
مبارز وجود خارجی ندارد. برای این سازمان فدائیان اقلیت، مقولات ستمگر و ستمکش در
مبارزه اجتماعی جائی را اشغال نمی کند. ستمکش اگر دارای ایدئولوژی اسلامی باشد، نوش
جانش که کشته می شود و کتک می خورد و حقوقش مورد تضییق قرار می گیرد. معلوم نیست که
این تشکیلات، اعدامهای انقلابی خویش در ایران، در نیمه اول دهه پنجاه شمسی را چگونه
توجیه می کند؟. آیا آن اعدامها قتل عمد بوده است و چریکهای فدائی خلق قاتلند؟ معلوم
نیست که این تشکیلات مدعی کمونیست چگونه از حقوق کارگر مسلمان متعصبی که توسط یک
سرمایه دار غیر مذهبی و "دموکرات" استثمار می شود به حمایت بر می خیزد؟. وقتی مقولات اجتماعی فاقد مضمون طبقاتی شوند، به
حرف پوچ لیبرال بورژوائی بدل می شوند.
کائوتسکی در سال ۱۹۱۴ گفت: "در شرایط کنونی جنگی نیست که بطور کلی برای ملل
مختلف و بویژه برای پرولتاریا بدبختی ببار نیاورد. آنچه که ما از آن بحث می کنیم
اینستکه ما بچه وسیله ای می توانیم از جنگ مخوف جلوگیری کنیم نه اینکه کدام جنگها
ممکن است مفید واقع شوند و کدام مضر.“(کارل کائوتسکی: «حزب سوسیال دموکرات در دوران
جنگ»).
کائوتسکی موعظه گرانه و کشیش مآبانه همچنین می گفت: ”آرزوی صلح ابدی بیش از
پیش توده های وسیع مردم ملل متمدن را فرا می گیرد. این امر موقتأ مسئله کاملا بزرگ
زمان ما را در درجه دوم اهمیت قرار می دهد“( کارل کائوتسکی: مقدمه «جنگ و
دمکراسی»).
سازمان فدائیان اقلیت که مضمون طبقاتی جنگها را از میان برداشته است می
خواهد با برشماری مصیبتها و ویرانی ها و آمار کشته ها، و درازی موشکها، تعداد زیاد
آنها و بُرد 75 کیلومتریِ نگرانی آور آنها، که به تل آویو نیز می رسند، در پی تحکیم
سلطه صهیونیسم در نوار غزه باشد. وی می خواهد خلقهای جهان را با این تئوری های
ارتجاعی خاخام بزرگ منصور حکمت از نظر روانی خلع سلاح کند تا به مبارزه انقلابی
برای استقلال ملی خویش و اخراج اشغالگران دست نزنند.
مارکسیست – لنینیستها هرگز نظرات خود را مخفی نمی کنند. حزب ما از صمیم قلب
از جنگ های انقلابی خلقهای کشورهای گوناگون پشتیبانی کرده و می کند. این جنگهای
انقلابی همانطوریکه لنین گفته است: ”یگانه جنگ قانونی، محقانه، عادلانه و واقعاً
کبیر در بین جنگهائی است که تاریخ بخاطر دارد“.(«کلیات لنین» جلد ۸ صفحه ۸۷ چاپ
روسی). ما حاضریم اتهامات سازمان اقلیت را که ما را جنگ طلب خواهد خواند با کمال
میل بپذیریم. این تنها گواه بر آنستکه ما واقعأ در صف خلقها و ملل ستمدیده قرار
داریم و مارکسیست – لنینیست واقعی هستیم و نه حکمتیست
ریاکار.
سرمنشاء جنگ در کجاست
سازمان فدائیان اقلیت سرمنشاء جنگ در فلسطین را نیز کشف کرده است. شاید
بهتر باشد بگوئیم که اختراع کرده است.
آنها در مورد فلسطین می نویسند: "از سال ١٩٦٧، سرزمین شان به اشغال دولت
اسرائیل در آمده است".!!؟؟ درست خوانده اید تنها از سال 1967 دولت صهیونیستی
اسرائیل اشغالگر است و گویا قبل از آن از حقوق مشروع خویش دفاع می کرده است. سازمان
اقلیت با یک گردش قلم بلندیهای اشغال شده جولان در سوریه و دهکده های اشغالی جنوب
لبنان را که حزب ﷲ لبنان برای آزادیجش می جنگد ضمیمه خاک اسرائیل کرد و مرزهایش را
تا سال 1967 به رسمیت شناخت.
این
سازمان در مقاله خود مدعی می شود که سرزمین فلسطین فقط از سال 1967 اشغال شده است و
قبل از آن اشغال نبوده است و به این ترتیب با یک گردش قلم به تمام مبارزات آزادیبخش
مردم فلسطین حتی در دورانی که از اسلام بنیادگرا در راس این جنبش سخنی هم در میان
نبود، خط بطلان می کشد. سازمان آزادیبخش فلسطین در 1959 پایه گذاری شد و در آن
دوران هنوز جنگ سال 1967 آغاز نشده بود که بخش بزرگی از فلسطین به زیر سلطه
صهیونیستها برود. سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) قبل از جنگ 1967، برای آزادی فلسطین
از سلطه صهیونیستها مبارزه می کرد. در آن زمان رژیم جمهوری اسلامی هم در ایران بر
سر کار نبود تا بهانه حمایت از اسرائیل را برای این عده بوجود آورد و به تئوری های
من در آوردی آنها قوت ببخشد. این اظهار نظر سازمان اقلیت که مبارزه مردم فلسطین را
حتی در آن زمان که رهبری غیر اسلامی داشتند نفی می کند، نظرِ گرگی در لباس میش بنام
باراک اوباما است که درخواست کرد، مرز 1967 را مبنای مذاکره برای صلح-توجه کنید
مبنای مذاکره و نه مرز مورد توافق- قرار دهند و نه آنکه آنرا برسمیت بشناسند.
سازمان فدائیان اقلیت بدون مشورت با جنبش مردم فلسطین و به عنوان قیم آنها از هم
اکنون برای آنها تعیین تکلیف کرده است و پیشنهاد می کند که به کشور مستقل فلسطینی
در خارج از مرزهای 1967 اسرائیل تن در دهند و گذشته را به فراموشی بسپارند. این
روضه خوانی شامل کشور سوریه و لبنان نیز می شود. آنها به فلسطینی ها توصیه می کنند
از حق بازگشت سه میلیون فلسطینی آواره صرفنظر کنند و شرایط صهیونیستها را در مورد
آوارگان رانده شده فلسطینی بپذیرند. همین یک نمونه نشان می دهد که این عده حماس را
بهانه کرده اند تا از دفاع روشن از جنبش مردم فلسطین سر باز زنند. اگر تروریسم
اسرائیل و اشغال فلسطین تا سال 1967 مشروعیت داشته و برحق بوده است، چرا باید پس از
سال 1967 نامشروع و غیرعادلانه باشد؟
می
بینید که سازمان اقلیت در ته دلش هیچ حقی برای فلسطینی هائی که مسلمان زاده هستند،
قایل نیست. اگر این سازمان بپذیرد که صهیونیستهای اسرائیل یک دولت اشغالگر،
نژادپرست و متجاوز می باشند و مدام به گسترش مناطق نفوذ و سکنیِ خود، بی اعتناء به
افکار عمومی با بی شرمی آخوندی ادامه می دهند و فلسطینی ها را از سرزمین اباء
اجدادی خویش می تارانند، آنوقت باید نتیجه بگیرد که اسرائیل سرمنشاء همه مصیبتها،
آلام و فجایع در منطقه است. باید نتیجه بگیرد که مبارزه مردم فلسطین با هر
ایدئولوژی و نگرشی که باشد، برای آزادی سرزمینشان از سیطره نیروهای متجاوز و
اشغالگر، مشروع و عادلانه است. مگر می شود مدعی شد که به علت تفکر ارتجاعی
ایدئولوژی حماس و غالب بودن این بنیادگرائی اسلامی در فلسطین، مردم این کشور حق
ندارند از نعمت استقلال و حاکمیت ملی برخوردار شوند؟ این تفکر سازمان فدائیان
اقلیت، ایدئولوژی استعمار و امپریالیسم است که سازمان اقلیت به پیروی از نظریات
منصور حکمت از آن دفاع می کند. مگر ایدئولوژی صهیونیستهای اسرائیل مترقی است که
"حق" داشته باشند به نوار غزه تجاوز کرده و مردم نوار غزه را قتل عام کنند و یا
مردم این منطقه را تنبیه نمایند، که به چه مناسبت در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک
به سازمان حماس رای داده اند؟. سازمان اقلیت این واقعیتها را قلب و کتمان می کند تا
جنایات اسرائیل را در محاصره ضد بشری نوار غزه توجیه کند. ما از رهبری این سازمان
می پرسیم: آیا صهیونیستهای اسرائیلی مترقی اند؟ آیا حق دارند مردم نوار غزه را
گرسنگی بدهند و محاصره اقتصادی کنند به این گناه که آنها حماس را در اکثریت خود به
عنوان نماینده خویش انتخاب کرده اند؟ آنها که این امر مهم را با سکوت برگذار می
کنند، جنایتکار و عوامفریبند و حتما ریگی در کفش دارند. ریگ "شهرزاد نیوز".
با
همین درک از مسئله فلسطین سازمان فدائیان اقلیت تلاش می کند با عوامفریبی و هوچیگری
علت جنگ را به گردن فلسطینی ها بیندازد. آنها چنین القاء می کنند که جنگ در فلسطین
به آن علت مرتب صورت می گیرد که فلسطینی ها به سوی اسرائیل موشک پراکنی می کنند و
اسرائیلی ها نیز مجبورند با حق دفاع مشروع از خود به آنها پاسخ دهند. توگوئی اگر
فلسطینی ها دست روی دست بگذارند و از وازرت خارجه هلند اخاذی کنند و در مقابل اشغال
و تجاوز به کشورشان سکوت کنند، آنوقت صهیونیستها دست از تجاوز برداشته سیاست توسعه ی آبادی نشینهای یهودی(درست
خوانده اید، یهودی و نه اسرائیلی-توفان) را تعطیل می نمایند و با عرض معذرت خاک
فلسطین را ترک می کنند. فقط عوامفریبان می توانند حق مقاومت مردم فلسطین را صرفنظر
از دین و مذهب و ایدئولوژی و رنگ پوست و نژاد آنها نفی کنند.
آنها می آورند: "... این جنگ که با پرتاب راکت های ٦ متری و با برد ٧٥ کیلومتری حماس بر خاک اسرائیل و
نیز حملات موشکی ارتش اسرائیل برخانه ها و ساکنان غزه باریدن گرفته بود..."
(تکیه از توفان) و یا " علاوه بر راکت پرانی حماس، روز
یکشنبه، خونین ترین روز حملات موشکی ارتش اسرائیل به مردم بی دفاع فلسطین
نیز بود..." (تکیه از توفان). آنها عزارئیل صهیونیست و توسعه طلب را
آماج افشاءگری خویش قرار نمی دهند، بلکه سیاستشان تائید سخنان صهیونیستهاست که آغاز
جنگ را به گردن "موشک پراکنی"های حماس می اندازند. در بازگوئی نظریات آنها شما می
بینید که رفتار عزارئیل را واکنشی نسبت به مقاومت مردم فلسطین جلوه می دهند. این
روش موذیانه ناشی از تحلیل نادرست نیست، ناشی از حمایت آشکار و آگاهانه از عزرائیل
و همدستی با آنها و تطهیر جنایتکاران است.
آنها باز می نویسند: "جنگ ٨ روزه میان نیروهای حماس و دولت اسرائیل که ترور
یکی از رهبران نظامی حماس توسط اسرائیل و پرتاب هواپیمای بدون سرنشین”پهپاد” ساخت
ایران بر فراز خاک اسرائیل، ظاهرا زمینه های شروع آنرا فراهم
ساخت"(تکیه از توفان). با این ادعا که بی خود و بی جهت و فقط برای ایجاد ارعاب و
بستن نظر منتقد پای "هواپیمای بدون سرنشین "پهپاد" ساخت ایران" را به میان می کشد،
"ظاهرا زمینه ی شروع" جنگ فراهم می شود. پرسش این است که اگر این هواپیماها ساخت
ایران نبود و ساخت آلمان بود، سازمان فدائیان اقلیت چه خاکی به سرش می کرد؟.
مسلسلهای فلسطینی ها ساخت کدام کشور است؟ کارشناسان اسلحه کشی سازمان اقلیت به روی
همدیگر در این باره سکوت کرده اند. آیا می شود با این شعبده بازی تجاوز اسرائیل به
نوار غزه و تروریسم دولتی این کشور را که بدون هرگونه مجوز قضائی به ترور یکی از
رهبران نظامی حماس دست زده است، تائید کرد؟ آیا می شود با این استدلال جنایات
اوباما را که با دستور شخصی خویش تا کنون با همین روش جنایتکارانه بیش از دو هزار
فرمان قتل و تجاوز صادر کرده است را تصویب نمود؟. اگر روزی رژیم جمهوری اسلامی موفق
شد رهبران سازمان اقلیت را با هواپیمای "پهپاد" در داخل کشور سوم ترور کند، آیا می
توان این عمل جنایتکارانه را مورد تائید قرار داد؟. مسخره و تاسف آور است که
سازمانی علت جنگ و ماهیت آنرا نه در اشغال سرزمینهای فلسطینی، محاصره غیر قانونی و
ضد بشری نوار غزه، ترور مدام رهبران مردم فلسطین، بلکه در پرواز هواپیماهای بی
سرنشین بر فراز خاک اشغالی توسط اسرائیل ببیند. از این گذشته چه کسی ادعای چنین
پروازی را تائید کرده است؟ حتما موساد و وزارت خارجه کشور هلند. در نوار غزه کدام فرودگاه وجود دارد که بتوان در
آنجا برای هواپیماهای بی سرنشین ساخت ایران آشیانه ساخت؟. توصیه ما به سازمان اقلیت
این است که دروغ را طوری بسازید که قابل پذیرش باشد. ما وارد این بحث حقوقی نمی
شویم که به فرض وجود چنین امکانی، نیروهای مقاومت در فلسطین که حماس نیز بخش پر
نفوذ و قدرتمندی از آن است، حق دارند و باید در جنگی که 60 سال ادامه دارد، بر فراز
سرزمینهای اشغالی خویش برای برآورد نیروی دشمن و شناسائی آنها هواپیمای بی سر نشین
و با سرنشین اعزام دارند. چه کسی این حق را از حماس گرفته است؟. اگر قرار بر این
است که حق اشغال را برسمیت بشناسیم و پروازهای شناسائی حماس را تجاوز به سرزمین
اسرائیل جلوه دهیم، آنوقت طبیعتا باید مقاله را همان طور بنویسیم و تبلیغ کنیم که
سازمان فدائیان اقلیت می کند. واقعا بی شرمی است که این چنین موذیانه از اسرائیل
دفاع شود و تبلیغات امپریالیستی و صهیونیستی را جا بیندازیم و بدست دراز شده
تبلیغات و رادیوهای آنها بدل شویم. این موضعگیری ها تحلیل نادرست نیست تحریف
آگاهانه برای خوش آمد امپریالیسم و صهیونیسم است.
آنها می نویسند: "علاوه بر راکت پرانی حماس،
روز یکشنبه، خونین ترین روز حملات موشکی ارتش اسرائیل به مردم بی دفاع
فلسطین نیز بود"(تکیه از توفان). این عبارت را بار دیگر بخوانید. در روز
یکشنبه جنایتکاران اسرائیلی روز خونینی با حملات موشکی ارتش اسرائیل برای مردم
فلسطین ایجاد کردند، معذالک گناه این اقدام ضد بشری اسرائیل را مجدد سازمان اقلیت
به گردن "... راکت پرانی حماس..." می گذارد. توگوئی اگر حماس تسلیم شود و دست روی
دست بگذارد و منفعل شود، صهیونیسم اسرائیل از توسعه طلبی و کشتار مردم فلسطین دست
بر می دارد. راستی چرا سازمان اقلیت در مورد طول و عرض راکتهای اسرائیلی داد سخن
نمی دهد؟ حتما آنرا برای ایجاد جنگ روانی بر ضد فلسطنیها مناسب ندانسته
اند؟
سازمان فدائیان اقلیت می کوشد سرمنشاء جنگ را انکار کند. آنها تبلیغ می
کنند که این جنگ دو طرف دارد. هر دو طرف جنگ طلبند، هر دو طرف
جنایتکارند، هر دو طرف مرتجع اند، معذالک سازمان اقلیت فقط حق اشغال
سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل تا سال 1967 را با صراحت مورد حمایت قرار می دهد و
تئوری "هر دو طرف" را به دیگر خصوصیاتی که به ذهن متبادر می شود سرایت نمی
دهد: از جمله اینکه آیا "هر دو طرف توسعه طلب اند"، آیا "هر دو طرف می
خواهند سرزمینهای یکدیگر را تصاحب کنند"، آیا "هر دو طرف همدیگر را آواره
کرده اند". دلیل این فقدان پیگیری در تئوری آنها روشن است، زیرا فلسطینی ها
توسعه طلب نیستند و صهیونیستها را آواره نکرده اند و تئوری "دو طرف"
را شامل همه موارد دانستن دستشان را رو می کند. این دروغها را حتی خود اسرائیلی ها
نیز نگفته اند، اقلیت که جای خود دارد. آنها با این روش شعبده بازانه حقوق ملت
فلسطین را در تعیین سرنوشت خویش که تنها می تواند بر نعش نیروهای اشغالگر و
صهیونیست بنیان شود، نفی می کنند.
آنها در جای دیگر می نویسند: "جنگ مجدد میان نیروی های حماس و ارتش اسرائیل
که هر یک برای دست یابی به اهداف معین و ارتجاعی شان، هر از چندگاهی ویرانی، بی
خانمانی و کشتار را به مردم فلسطین تحمیل می کنند، نه اولین درگیری است و نه آخرین
آن خواهد بود." و ما اضافه می کنیم موضعگیری ارتجاعی سازمان فدائیان اقلیت نیز
آخرین موضعگیری ارتجاعی آنها نخواهد بود. آنها سرمنشاء جنگ را تحریف می کنند. اهداف
جنگ را تحریف می کنند، جای علت و معلول را عوض می نمایند، از شرایط مشخص برای تحلیل
مشخص، شرایطی مبهم و موهومی می سازند و خودشان را در پشت ملت موهومی فلسطین که گویا
کاری به این کارها ندارد پنهان می کنند، سیاست نیروی اشغالگر، فاشیست، توسعه طلب و
ضد بشر را با سیاست حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین همتراز می کنند. آنها به این پرسش
پاسخ نمی دهند که آیا ملت فلسطین حق دارد سرنوشت خودش را بدست خودش، حتی اگر مایل
به استقرار یک رژیم بنیادگرای اسلامی باشد، تعییین کند و یا اینکه باید در زیر سلطه
صهیونیستها و به طریق اولی آمریکا باقی بماند؟ می بینید که در اینجا پای ایران و
مسئله تجاوز به ایران و محاصره اقتصادی ایران نیز به میدان می آید. سازمان اقلیت
هوادار جنگ و تجاوز به ایران و محاصره اقتصادی ایران است و آنرا فرصت مناسبی برای
ایجاد نارضایتی و کسب قدرت سیاسی برای خودش ارزیابی می کند. مسئله نوار غزه بازتاب
مسئله ایران است. دشمنان مردم غزه دشمنان مردم ایران نیز
هستند.
آنها برای فریب افکار عمومی و هوادارانشان که به آنها ایراد نگیرند، به
همان سیاست زدن یکی به نعل و یکی به میخ ادامه می دهند و می نویسند: "... و این در
شرایطی است که حق دفاع مشروع و دفاع مسلحانه فلسطینیان از خود و سرزمین شان توسط
همین دول امپریالیستی سلب شده است". ما مجددا می پرسیم که آیا سازمان فدائیان اقلیت
حق دفاع مشروع و مسلحانه مردم فلسطین را از خود و سرزمینشان، چنانچه خواهان حکومت
حماس باشند و آنها را انتخاب کرده اند، برسمیت می شناسند یا نمی شناسند و یا هوادار
ادامه اشغال هستند؟
در
اینجا سخن بر سر مطلوب بودن این حکومتهای اسلامی نیست. طبیعتا نیروهای مترقی باید
برای تحقق حقوق دموکراتیک و استقرار یک حکومت غیر مذهبی مبارزه کنند، در این جای
حرفی نیست و وظیفه هر نیروی مترقی و انقلابی است، ولی این امر ناقض دفاع از حق
تعیین سرنوشت خلق فلسطین و آزادی کشورش از چنگال فاشیستها نیست. نمی شود به بهانه
وجود حکومت اسلامی به نقض همه حقوق برسمیت شناخته شده جهانی از جمله حقوق ملتها
متوسل شد. این تائید امپریالیسم و استعمار است. اگر چنین باشد باید به نفی انقلاب
ایران پرداخت و آرزو کرد که وضع به صورت نخست برگردد، زیرا بعد از انقلاب، خمینی و
جمهوری اسلامی در ایران بر سر کار آمد که حتی آزادیهای فردی را نیز از میان
برد.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره
154 دی ماه 1391، ژانویه سال
2012، ارگان مرکزی حزب
کارایران