سفری به کره شمالی
پیشگفتاری بر یک سفرنامه
حتما شما هم تبلیغات سازمانهای جاسوسی و امنیتی غرب را در مورد کره شمالی شنیده اید. مسلما هستند کسانی که به علت عدم دسترسی به اسناد واقعی در سیل افتراآت و دروغپراکنی های امپریالیستها غرق می شوند و به سردرگمی دچار می گردند. ما برای اینکه نوع تبلیغات سراپا دروغ و ساختگی غرب را بر اساس اطلاعات افراد مجهول الهویه و ناشناس با آمارهای دستکاری شده و مسخره بیاد خوانندگان آوریم به بازگوئی یکی از این جعلیات می پردازیم. این جعلیات را کسانی رواج می دهند که تمام تاریخ روابط خارجی و دیپلماتیک شان بر اساس دروغ و ریاکاری بنا شده است. جنایاتی را که امپریالیست آمریکا با دروغ و ریاکاری و پرونده سازی در کره، ویتنام، کامبوج، لائوس، افغانستان و عراق و... مرتکب شده اند، امروز بر کسی پوشیده نیست. ابوغریب و گوانتانامو و بکرام تنها مشتی از خروارند. آنها کوبا، نیکاراگوئه، عراق، ایران، سوریه، نوار غزه و... را تحریم اقتصادی کرده و نمی گذارند به آنها دارو و مواد غذائی برسد. در عراق یک میلیون کودک عراقی نابود شدند. آنها که مسبب گرسنگی در سراسر قاره آفریقا هستند، ریاکارانه بر "گرسنگی کشیدن" مردم کره شمالی که تا دیروز قربانیان بمبهای میکروبی ژنرال مک آرتور بودند، اشک تمساح می ریزند و به جعل اخبار دست می زنند. این جنایتکاران بی وجدان برای تحقق سیاستشان این بار به عنوان "ناجیان بشریت" به میدان می آیند و یک سانحه طبیعت را بهانه ساخته تا از آن سرمایه سیاسی تهیه کنند.
"یکی از گزارشگران خبرگزاری «آسیا پرس» میگوید که در دوره اخیر تعداد زیادی از افرادی که در کره شمالی با این رسانه در تماس هستند در مورد آدمخواری وقایع زیادی را تعریف کردهاند. یکی دیگر از همین شهروندانی که برای «آسیا پرس» خبر ارسال میکند، گفته است که چندی پیش مردی را به خاطر بیرون کشیدن جسد نوههای خود از قبر و خوردن باقی مانده گوشت آنها دستگیر کردهاند.
گزارشها حاکیست مواد غذایی از دو استان کره شمالی مصادره شده و به پیونگ یانگ برده شده است. خشکسالی نیز ذخایر غذایی را به شدت کاهش داده است. روزنامه ساندی تایمز به نقل از یک مقام رسمی حزب حاکم کارگران کره نوشت: در روستایی در بخش چونگدان، مردی که از گرسنگی دیوانه شده بود فرزند خود را پخت و خورد. مقامات سازمان ملل طی سفری در سفری که دولت پیونگ یانگ حامی مالی آن بود از این منطقه دیدار کردند، اما گزارشهای محلی حاکیست بعید است، آنها به مناطق قحطی زده رفته باشند. این نخستین باری نیست که گزارشهای آدمخواری از کره شمالی منتشر میشود. در ماه مه سال گذشته میلادی، موسسه اتحاد ملی در کره اعلام کرد: یک مرد بعد از اینکه بخشی از بدن همکارش را خورد و سعی داشت باقیماندههای آن را به عنوان گوشت گوسفند بفروشد، اعدام شد. مرد دیگری نیز دختری را کشت و خورده و سومین گزارش آدمخواری در سال 2011 ثبت شد. مرد دیگری پس از کشتن 11 تن و فروش گوشت آنها به عنوان گوشت خوک در ماه مه اعدام شد. همچنین گزارشهایی از آدمخواری در شبکه اردوگاههای زندانیان این کشور نیز اعلام شده است.
کره شمالی در دهه 1990 دچار قحطی وحشتناکی شد که منجر به کشته شدن بین 240 هزار تا 5 / 3 میلیون نفر شد."
این نمونه تبلیغات سازمانهای امنیتی غرب در مورد کشور مستقل کره شمالی است، تا توجیهی برای اشغال کشور نیمه مستعمره کره جنوبی برای فریب افکار عمومی بیابند. همه ی منابع خبریِ این بازگوئیها و گزارشها، گمنام و مجهول الهویه و ادعائی و خنده دار هستند. گزارشگرانِ این مطالبِ خبری، در همه ی روستاهای کره شمالیِ "استبدادی و تحت نظر و کنترل" شده حضور فعال دارند و در حالی که خودشان با اشتها غذاهای لذیذ می خورند، حاضرند و شاهدند که دیگران از بی غذائی، هموطنانشان را می درند و تناول می کنند. معلوم نیست که این درندگان کره شمالی، چرا این مخبران چاق و چله حاضر در محل را نمی درند. برای جاعلان تعداد "کشته ها" بین 240 هزار تا 5/3 میلیون نفر است. تفاوت بین این دو رقم، دو میلیون و هفتصد شصت هزار نفر است. ولی برای کسانی که جان انسانها ارزشی ندارد و بیش از سه میلیون نفر از آنها را در ویتنام و میلیونها نفر از آنها را به عنوان "زردک" در کره کشته اند، اهمیتی ندارد.
رفیقی که برای کشف حقیقت از میان انبوهی از دروغ و ریاکاری به کره شمالی سفر کرده بود، نگاه خویش را نسبت به آنچه که شاهد بود بر صفحه کاغذ آورده است و آنرا "نگاهی به کره شمالی" نامیده است.
ممکن است همه خوانندگان با این نوع نگاه موافق نباشند و یا بر پاره ای برداشتها از زاویه دیگری برخورد کنند، ولی آنچه در این اثر که ما آنرا همانگونه که بیان شده بود، "سفری به کره شمالی" نامیدیم و در عین حال از سندیت قابل اعتمادی برخوردار است، به چشم می خورد، نفی اکاذیبی است که ممالک امپریالیستی، این دشمنان بشریت، توسط رسانه های هدایت شده و انحصاری امپریالیستی با نیت شستشوی مغزی و انحراف افکار عمومی در مورد کشور کره شمالی رواج می دهند. تاریخی که امپریالیستها بنویسند، تاریخ دروغهاست. حزب کار ایران(توفان) با ابراز امتنان از اعتمادی که به حزب ما صورت پذیرفته است، این سفرنامه را برای آگاهی عموم به چاپ می رساند تا در عین حال روشن کند که ما با کُر دستجمعی گروه ها و تشکلهای ضد کمونیست ایرانی که با نقاب "کمونیسم" بر چهره، به دشمنی با طبقه کارگر می پردازند و در ایران بلندگوی امپریالیستها هستند و با کاوشگری و پژوهش بیگانه اند، کاری نداریم و از خانواده واحد نیستیم.
در متن این سفر نامه هر جا به نظر حزب ما توضیحات بیشتری ضروری بوده است، آنها را به صورت پاورقی به متن این سفرنامه افزوده ایم و به همین منظور نیز آنها را مشخص کرده ایم. در بیان پاره ای رویدادها و مسایل، توضیحات ضروری به قدری گسترده و لازم است که ناچاریم آنها را همراه با مدارک در مقالات موازی در همان شماره نشریه "توفان" منتشر کنیم و خواننده را به آن مقالات مراجعه دهیم. اتخاذ روش دیگری کل متن مقاله را تحت الشعاع پاورقی ها و توضیحات قرار می داد که طبیعتا نقض غرض بود. حال به اصل سفر نامه از زبان نگارنده مراجعه کنیم:
"آن آشنای من، دیگر نیست، شوخی و جدّی را درهم می آمیخت، هرچه می گفت، نمی دانستی شوخی است، یا جدی. روزی از من پرسید "آیا تنت می خارد که اسباب گرفتاری و درد سر برای خودت درست کنی؟". شاید در نهان حق داشت و من واقعا اسباب گرفتاری برای خودم درست می کنم. پنج سال از آن روزها می گذرد که برنامه مسافرت به کره شمالی می چیدم و رخت سفری می بستم. ژوئن 2008 بود.
بارها از خود پرسیده ام آیا در نهان عقده ای در دل دارم. چرا هوسم بیشتر دیدار از کشورهایی است که موی دماغ اربابان جهان اند. راستی نمی دانم مرحوم جرج بوش دبلیو بوش هنوز زنده است یا جز آمرزیدگان. کشورهایی را که من هوس دیدارشان را دارم "محور شیطانی" می نامید. دلش برای مردم این کشورها می سوخت. سودای رهایی آنان را از چنگ حکامشان در سر می پروراند، حکامی که در برابر فرمان ارباب به زانو در نمی آیند. بچه هایی هستند نُنُر و حرف نشنو. ارباب بزرگ جهان از شنیدن نامشان چنان که جن از بسم ﷲ. این نفرت باید دلیلی داشته باشد، سوال آن چه به ما می گویند. مسلما کاسه ای زیر نیم کاسه است که از ما پنهان می کنند. نمی خواهم تبلیغات رسانه های غربی در ذهن من به حقیقت مبدل شود. من از این احساس کنجکاوی، شاید فضولی، راضی هستم، گرچه خالی از درد سر نیست.
اصلا محور شیطانی یعنی چه و ما می دانیم خیلی ها نسبت به شیطان هم دروغ می گویند چه رسد به ارباب، که هر چه به ما گفت دروغ بود.
به خود گفتم برو، ببین در آن سوی مرزها چه خبر است. اما ترس هم داشتم. رفتن به آنجا بی خطر هم نیست. اسم کسی را که از این مرزها می گذرد، جایی نگاه می دارند و برای روز مبادا در پرونده ات می گنجانند تا مدرکی داشته باشند که سرت بوی قرمه سبزی می دهد. بپرسند چرا به آنجاها رفته بودی. مگر ندیدیم و نشنیدیم که آدمهایی را به دام انداختند و ربودند و بردند به جایی که دست آدم دیگر به جایی بند نیست. چرا؟ برای اینکه برای قرآن خوانی به پاکستان رفته بودند، یا برای فضولی به افغانستان بعدا هم معلوم شد نه سر پیاز بودند نه ته پیاز. اما از قرارِ معلوم تنشان می خارید.
من هم نه سر پیاز بودم و هستم، نه ته پیاز. اما تنم می خارید. این بود که به کوبا رفتم، به فلسطین ... سری هم به ویتنام و لائوس و کامبوج زدم که دیگر محور شیطانی نیستند، اما روزی بودند و آن بلاها به سرشان آمد. دو سال پیش برنامه سفر به سوریه ریخته بودم، اما گفتند دست نگهدار که اوضاع آرامش یابد که نیافت. همین امسال سفری به آمریکای جنوبی در پیش دارم که برخی شان موی دماغ ارباب هستند. می خواهم بدانم آنجا چه خبر است.
و اما کره شمالی. پیش از سفر مطالعاتی و اطلاعاتی در باره تاریخ مملکت کره داشتم. کره جنوبی را بهتر می شناختم. دختری از نزدیکانم با یک مرد کره ای ازدواج کرد. حدود بیست سال است با هم زندگی می کنند. در گذشته سفری هم به کره جنوبی کرده بودم، تا آنجا که فرصت بود با اخلاق و خوی آنها کمی آشنایی داسشتم. مردم کره، مانند ژاپنی ها و بیش از آنان از آدم فاصله می گیرند. زود خودمانی نمی شوند. با ادب و احترام برخورد می کنند. یک نوع فروتنی که شایذ از آموزش کنفسیوس ریشه یافته باشد. دشوار است که با آنها درگیر شوی. حرف هایت را با دقت گوش می دهند و اگر باب طبعشان نباشد، برآشفته نمی شوند، خونسرد می مانند.
نخستین باری که در عمرم نام "کره" شنیدم سال 1950، در سن دوازده، سیزده سالگی بود. پدرم هر شب روزنامه "اطلاعات" می خرید که من هم از خوانندگانش بودم. شبی در تیتر بزرگ آن خواندم که آمریکا به کره حمله کرد نفهمیدم "کره" یعنی چه. گمان بردم جنگ بین آمریکا و کره زمین است. درشگفتی بودم که چگونه آمریکا با سراسر کره زمین می جنگد. تا این که برادر بزرگترم از شگفتی بیرونم آورد و گفت که منظور کره زمین نیست. "کره" نام کشوری است در آن سوی چین و ژاپن. پرسیدم چرا اسمش کره است، گفت همانطور که اسم اینجا ایران است.
خلاصه اش این که در سال 1950 از راه زمین و دریا و آسمان به جان این کشور کوچک افتاد که گناهی نداشت، جز اینکه استقلال می خواست. شوروی و چین هم به کمک کره شتافتند که تنها تلفات چینی ها یک میلیون نفر بود. خطر درگیری جنگ سوم جهانی در کار بود. آمریکا پیامی به شوروی فرستاد که اگر چین و کره با آمریکا کنار نیایند از بمب اتمی استفاده خواهد کرد. کار بدان جا نرسید اما هرچه توانست از سلاحهای بیولوژیک و شیمیائی بهره گرفت که بخشی از این سرزمین را برای هزاران سال مسموم کرد. اما کره ای ها و چینی ها مقاومت کردند. تلفات و کشتگان آمریکا فراوان بود. بسیاری از ساز و برگ نظامی اش به غنیمت رفت.
اگر تاریخ کره را مطالعه کنید، در خواهید یافت که در طول تاریخ از خاک این کشور جنگی به راه نیفتاده است. در طول بیش از دو هزار سال همسایگی با چین، جنگی میان این دو، در نگرفت. بودیسم و آموزش کنفوسیوس از راه چین به کره رخنه کرد و مورد پذیرششان قرار گرفت. مردم کره هوس جنگ و زدو خورد با دیگران ندارند و همانطور که در بالا گفتم آدمهای توداری هستند، وقتی می خندند دستشان را روی دهان می گذارند به علامت این که نمی دانند چه بگویند، آیا باید خجالت بکشند؟.
نخستین بار که کره گرفتار جنگ شد، یورش فاشیسم ژاپن بود که بی رحمانه این سرزمین را به خاک و خون کشید و از سال 1910 کره را جزء خاک خود به حساب آورد. و با مردمانش مانند برده رفتار کرد. آن قدر زد و کشت و برد که حسابش هیچ جا نیست. سرزمین کره را به دوزخ روی زمین مبدل ساخت.
و ما با آگاهی از تاریخ جنگ جهانی دوم می دانیم که فاشیسم آلمان به جنایاتی دست زد که تاریخ فراموش نخواهد کرد. اما از جنایات فاشیسم ژاپن کم گفته اند. ادامه دارد
بر گرفته از توفان شماره 165 آذر ماه 1392 دسامبر سال 2013، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی