پشتیبانی از حقوق مردم و مبارزه با استبداد وظیفه کمونیستی است
در برخورد به مبارزه مردم که ماهیتا یک مبارزه دموکراتیک بود و نتوانست به خاطر ماهیت بورژوائی خویش با طبقه کارگر پیوند برقرار کند برخوردهای یکجانبه ای از جانب پاره ای نیروهای اپوزیسیون وجود دارد. این جنبش نخست به صورت مسالمت آمیز در کادر خواستهای جناح حاکم حرکت می کرد و تا حدودی در تحت نظارت آنها بود. وحشیگری جناح مسلط حاکم و سرکوب بیرحمانه جنبش توسط کسانی که تنها با آنها باید با زبان قهر سخن راند جنبش را رادیکال کرد و به مقابله کم و بیش قهرآمیز با ارتجاع حاکم کشاند ولی موفق نشد به علت عدم نزدیکی با طبقه کارگر تدارک یک اعتصاب عمومی را ببیند و این اعتصاب را به یک قیام عمومی بدل سازد. جنبش به علت فقدان رهبریت و عدم تجربه و ضعف سازماندهی و فقدان دورنمای سیاسی درجا زد و به صورت آتش زیر خاکستر در آمد.
همین ضعف جنبش زمینه ای شد تا نیروهای ارتجاعی که در ایران خواهان انقلاب مخملی هستند فعال شوند و تلاش کنند در جنبش مردم ایران نفوذ نمایند. نمایندگان آنها در خارج از کشور دست بدامن نیروهای امپریالیستی شدند تا از مسئله تقلب در انتخابات ایران و وحشیگری حاکمیت مسئله دخالت و نفوذ اجانب در ایران را بطلبند و توجیه کنند و در داخل ایران با همدستی با ارتجاع جهانی جهت لبه تیز مبارزه را از سمت اسرائیل و آمریکا برگیرند و دشمنان آنها را نشانه بگیرند. شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل به شعار مرگ بر چین و روسیه و سوریه بدل شد. تبلیغات جعلی در اینترنت علیه جنبش مردم فلسطین و لبنان که بطور قطع با دست عمال صهیونیستی دامن زده می شود، جنگ روانی بود که صهیونیستها و امپریالیستها به آن دامن زده و می زنند. در چنین شرایطی نیروهای انقلابی نمی توانند به یک برخورد یکجانبه قناعت کنند و مردم را در چنگال عفریت تبلیغاتی ارتجاع جهانی تنها بگذارند. شرکت مسئولانه و فعالانه کمونیستها در این جنبش، حمایت از ماهیت دموکراتیک و ارتقاء شعارها و خواستهای آن، ممانعت از انحراف آن و خنثی کردن دسیسه های دشمن از وظایف مهم آنهاست. نمی شود جنبشی را سرزنش کرد که چرا بدون اجازه ما به میدان آمده ای و یا تدارک لازم را برای درگیری ندیده ای و کوته بینانه مدعی شد که چرا به مبارزه قبل از موقع دست زده ای. این ندیدن شرایط عینی مبارزه است. وظیفه ما این است که بی فایدگی مبارزه مسالمت آمیز با این رژیم را نشان دهیم و همه آنهائی را که تا کنون با شعار “پرهیز از خشونت“ به میدان می آمدند و مردم را خلع سلاح روحی می کردند افشاء نمائیم. این است که بنظر حزب ما بسیار بی مسئولانه است که با یک برچسب انقلاب مخملی خیال خویش را از هر نوع فعالیت عملی انقلابی و مبارزه با دشمن در عرصه هائی که توانائی آنرا داریم شانه خالی کنیم. این میدان را برای ارتجاع باز می گذارد که تا می تواند در آن جولان دهد و در غیبت ما در آن سرباز گیری کند.
در مورد کسانیکه از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند و مبارزه مردم را از بالا نگاه کرده و به آن اتهام جنگ گلادیاتورها را می دهند که گویا به آنها مربوط نیست باید گفت که از مبارزه هیچ چیز نفهمیده اند. آنها فکر می کنند که انقلاب مانند هلوست که وارد گلو می شود. آنها نمی خواهند مراحلی را طی کنند که در آن اعتماد توده مردم را کسب کرده و لیاقت خویش را برای طرح مناسب شعارها و رهبری مردم نشان دهند. برای آنها بزرگترین جنبشِ بعد از انقلاب بهمن، اساسا جنبش نیست تنها دعوای حاکمیت است و آنها نمی خواهند خویش را در این دعوا شرکت دهند. از این سفیهانه تر نمی شود استدلال کرد. آنها منتظر ظهور یک جنبش ناب کارگری هستند، آنهم جنبشی که از همان روز نخست رهبری علیل آنها را بپذیرد و حضرات را بیمه عمر کند. آنها آنقدر در جایشان می نشینند که زیر پایشان علف سبز شود. دیدن تضادهای حاکمیت و ندیدن شرکت مردم در مبارزه و تلاشی که جناح منتسب به اصلاح طلب می کند تا رهبری جنبش را به کف گرفته آنرا در خدمت منافع خود بکشاند، حقیقتا از نابینائی سیاسی و فقدان شعور سیاسی حکایت می کند. این تفکر انحرافی ادامه همان شیوه تفکر بیمارگونه است که در زمان تجاوز احتمالی آمریکا واسرائیل به ایران در پی آن بود که یک جبهه سوم موهومی بوجود آورد که بدون لشگر بر ضد جمهوری اسلامی و امپریالیسم و صهیونیسم همزمان به جنگد. بازتابِ ماهیت این تئوری ارتجاعی، بی عملی و تنها گذاردن مردم در شرایط بحرانی را می توان بخوبی در جنبش کنونی مردم نیز دید.
جبهه سومی که بدون شرکت مردم و تنها بر اساس “نه به بنیادگرایان، نه به اصلاح طلبان“ بوجود آمده باشد و به صورت مشخص در عرصه پیکار حضور داشته باشد تنها در مخیله پاره ای مدعیان هواداری از انقلاب می گذرد. شرایط مشخص ولی نشانه آن است که توده معترض مردم با پرچم نادرست اصلاح طلبی به میدان آمده است و نفرت خویش را از استبداد در زیر این پرچم اصلاح طلبانه و توجیه آمیز مستور کرده است. هر عاقلی می داند با این مصالح موجود باید ساختمان انقلاب و دموکراسی را در ایران ساخت ساخت. سخن بر سر کسب رهبری است.
جبهه سوم حرف مفت است زیرا در عین ظاهر “انقلابی“ در عمل همه را به بیعملی و خرابکاری در جبهه عمومی مردم دعوت می کند. هواداران جبهه سوم هم بر رهبری سازشکار جنبش و هم بر خود جنبش بیک نسبت خط بطلان می کشند و آنها را نفی می کنند. آنها وظیفه ای برای خویش در این مرحله جنبش نمی شناسند و تکلیف خود را با این تئوریهای ارتجاعی برای همیشه معلوم کرده اند. آنها در توهمات خویش فکر می کنند که اگر آنها با سیاست “بمن چه ولش کن“ با جنبش مردم برخورد کردند، کلک جنبش نیز مطابق میل آنها کنده است و به شکست منجر می شود. آنها فکر می کنند جنبش نیز یقه آنها را در آینده “ول“ می کند. در حالیکه چنین نیست. جنبش دموکراتیک مردم عمیقتر می شود، تضادهای حاکمیت تشدید می گردد و اَشکال مبارزه مردم و تجربه آنها تغییر کرده اعتلاء می یابد و باز مسلح تر و با تجربه تر از گذشته به میدان می آید و رهبران خویش را برمی گزیند. این رهبران می توانند رهبران غیر پرولتری باشند. باید در جبهه ای که بر ضد رژیم برای دموکراسی وجود دارد شرکت کرد. کمونیستها نباید نسبت به این حرکت بی تفاوت باشند. این شرکت کمونیستها و طبقه کارگر است که مداومت و ماندگاری به یک حرکت دموکراتیک می دهد.
لنین دقیقا در برخورد به جنبش کمونیستی “ناب“ است که در اهمیت مبارزه دموکراتیک می گوید: “حال بوظایف دموکراتیک و کار دموکراتیک سوسیال دموکراتها بپردازیم. بار دیگر تکرار می کنیم که این فعالیت با فعالیت سوسیالیستی ارتباط لاینفک دارد. سوسیال دموکراتها ضمن ترویج در بین کارگران نمی توانند مسایل سیاسی را از نظر دور دارند و هر کوشش را که متوجه از نظر دور کردن این مسایل یا حتی ببعد موکول کردن آن باشد اشتباه ژرف و عقب نشینی از اصول اساسی سوسیال دموکراتیسم جهانی خواهند دانست. سوسیال دموکراتهای روس به موازات ترویج اصول سوسیالیسم علمی، ترویج ایده های دموکراتیک را هم در بین توده های کارگر وظیفه خود قرار می دهند، آنها سعی دارند مفهوم حکومت مطلقه را با تمام صور فعالیت آن، و نیز مفهوم مضمون طبقاتی آن، لزوم سرنگون ساختن آن و نیز این موضوع را که مبارزه موفقیت آمیز در راه آرمان کارگری بدون حصول آزادی سیاسی و دموکراسی کردن رژیم سیاسی و اجتماعی روسیه غیر ممکنست-اشاعه دهند.“(وظایف سوسیال دموکراتهای روس).
همین ایده را لنین در اثر دیگرش “چه باید کرد“ چنین ابراز می کند:
“... ما باید برای تربیت سیاسی طبقه کارگر، برای تکامل آگاهی سیاسی وی جدا به فعالیت بپردازیم. اکنون، پس از نخستین هجوم “زاریا“ و “ایسکرا“ به اکونومیسم با این موضوع “همه موافقند“(هر چند بعضی ها، چنانکه حالا خواهیم دید، فقط زبانی موافقند).
سئوال می شود پس تربیت سیاسی باید عبارت از چه باشد؟ آیا می توان به ترویج ایده خصومت طبقه کارگر نسبت به حکومت مطلقه اکتفاء نمود؟ البته نه. توضیح این قضیه که کارگران در معرض ستم سیاسی قرار گرفته اند کافی نیست(همانطور که تنها توضیح این قضیه که منافع آنها با منافع اربابان مباینت دارد کافی نیست).
باید در باره هر یک از مظاهر مشخص این ستمگری تبلیغ نمود(همانطور که ما در مورد مظاهر مشخص تعدیات اقتصادی به تبلیغ مبادرت نمودیم). و چون این ستمگری به طبقات بسیار مختلف جامعه وارد می آید، چون این ستمگری در شئون بسیار مختلف زندگی و فعالیت، خواه در حیات حرفه ای، خواه کشوری، خواه شخصی، خواه خانوادگی، خواه مذهبی و خواه علمی و غیره و غیره متظاهر می گردد در این صورت مگر روشن نیست که هر گاه ما سازمان کار افشای جامع الاطراف حکومت مطلقه را از لحاظ سیاسی بعهده خویش نگیریم وظیفه خود را که بسط و تکامل آگاهی طبقاتی کارگران است انجام نداده ایم؟ مگر نه اینستکه برای تبلیغ نمودارهای مشخص تعدیات بایستی این مظاهر را افشاء نمود(چنانکه برای تبلیغ اقتصادی لازم بود سوء استفاده در کارخانه ها را افشاء کرد)“.
ما کمونیستها همیشه گفته ایم که باید بر ضد همه مظاهر استبداد و ستمکاری طبقه حاکمه، با ستمگری و خودسری و بیدادگری آنها به مبارزه دموکراتیک برخاست و شرایط را برای فعالیت عملی و علنی طبقه کارگر فراهم نمود. ما همواره گفته ایم که باید جانبداری حکومت را از سرمایه داران و مظالم پلیس، بسیجی و پاسدار و قوای امنیتی را که جنبش و اعتراضات حق طلبانه مردم را به شلاق می کشند، افشاء کرد، ما همواره گفته ایم که ما باید وظایف عمومی دموکراسی را برابر تمام مردم جهان بیان و خاطر نشان کنیم آن فرد کمونیستی که فراموش کند که وظیفه اش اینستکه در طرح و تشدید و حل هرگونه مسائل عمومی دموکراتیک در پیشاپیش جنبش باشد کمونیست نیست. ما همواره گفته ایم که برای کمونیستها فعالیت در یک شرایط دموکراتیک و آزاد برای بسیج و سازماندهی طبقه کارگر به مراتب آسانتر است تا در شرایط اختناق و سرکوب. باین جهت ما باید با همه مظاهر ستمگری طبقه حاکمه چه بر ضد زنان، اقلیتها، ملیتها، جوانان، دانشجویان، کارگران و... به پیکار دست بزنیم و به قول لنین وظیفه سازماندهی کار افشای همه جانبه حکومت مطلقه را از لحاظ سیاسی بعهده خویش بگیریم.
حزب طبقه کارگر وظیفه رهبری مبارزه دموکراتیک مردم را نیز به عهده دارد و باین جهت نمی تواند خود را از صف مبارزه کنار بکشد و نسبت به مبارزه دموکراتیک مردم بی تفاوت بماند. عدم شرکت و عدم دخالت کمونیستها در این مبارزه رهبری را برای بورژوازی که در مبارزه دموکراتیک ناپیگیر است خالی می گذارد، از آموزش کمونیستها جلو می گیرد و اعتبار نقش رهبری را در شرایط بحرانی از بین می برد. کمونیستها باید خود را در این مبارزه درگیر کنند و نشان دهند که دموکراتهای واقعی هستند. در مبارزه دموکراتیک این تنها کمونیستها نیستند که دارای منافع اند بسیاری از اقشار غیر پرولتری نیز در تحقق حقوق دموکراتیک که جنبه عمومی وتمام خلقی دارد دارای منافع مشترکند.
کمونیستها وظیفه این افشاءگریها سیاسی را در میان عموم مردم بعهده دارند و با این تبلیغات و افشاءگریهای خود تمامیت رژیم مستبد حاکم را به زیر سئوال می برند.
لنین که انقلابی بزرگی بود در اثر داهیانه اش “چه باید کرد“ در مورد شرکت و اهمیت دادن به مبارزه دموکراتیک پس از نشان دادن اهمیت مبارزه اقتصادی نوشت: “بهمانگونه نیز افشاءگریهای سیاسی اعلان جنگ به حکومت است. و هر قدر این اقدامات افشاء کننده پردامنه تر و شدید تر باشد و هر قدر آن طبقه اجتماعی که اعلان جنگ می دهد تا شروع به جنگ نماید پر جمعیت تر و مصمم تر باشد، بهمان نسبت نیز اعلان جنگ اهمیت معنوی بیشتری کسب می نماید. بنابر این افشاءگریهای سیاسی بخودی خود یکی از وسایل توانای متلاشی ساختن رژیم متخاصم، یکی از وسایل جدا نمودن متفقین تصادفی یا موقتی از دشمن و یکی از وسایل کاشتن تخم نفاق و عدم اعتماد بین شرکت کنندگان دائمی حکومت مطلقه است.
در زمان ما تنها حزبی می تواند پیش آهنگ قوای انقلابی گردد که بتواند موجبات افشاءگریها را واقعا در برابر عامه مردم فراهم سازد.
این واژه “عامه مردم“ دارای مضمون بسیار وسیعی است. اکثریت هنگفت افشاء کنندگانیکه از طبقه غیر کارگر هستند(و برای پیش آهنگ شدن همانا باید طبقات دیگر را جلب کرد)- سیاستمداران هشیار و اشخاص خونسردی هستند که حساب کار خود را دارند“.
و یا در جای دیگر
“... درحقیقت امر “بالا بردن فعالیت توده کارگر“ فقط در صورتی میسر خواهد بود که ما به “تبلیغات سیاسی در زمینه اقتصادی“ اکتفاء نکنیم. و اما یکی از شرایط اساسی توسعه ضروری تبلیغات سیاسی تهیه زمینه افشاء گریهای همه جانبه سیاسی است. معرفت سیاسی و فعالیت انقلابی توده ها را با هیچ چیز نمیتوان تربیت نمود مگر بوسیله همین افشاءگریها. بنابراین چنین فعالیتی یکی از مهمترین وظایف تمام سوسیال دموکراسی بین المللی است چونکه حتی آزادی سیاسی نیز ذره ای لزوم این افشاءگریها را بر طرف نساخته بلکه فقط قدری جهت آنرا تغییر می دهد. مثلا در سایه همان انرژی خستگی ناپذیر و مبارزه در راه افشاگریهای سیاسی است که حزب آلمان به مواضع خویش استحکام خاص داده و نفوذ خود را توسعه می بخشد. اگر کارگران طوری تربیت نشده باشند که به همه و هرگونه موارد خودسری و ظلم، اعمال زور و سوء استفاده، اعم از اینکه این موارد مربوط بهر طبقه ای باشد جواب بدهند- و آنهم جوابی فقط از نظر گاه سوسیال دموکراسی نه غیر آن- در این صورت معرفت طبقه کارگر نمی تواند معرفت حقیقتا سیاسی باشد. هرگاه کارگران در وقایع و حوادث مشخص سیاسی و آنهم روزمره(یعنی دارای جنبه فعلی) یاد نگیرند هر یک از طبقات دیگر جامعه را در تمام مظاهر حیات فکری، اخلاقی و سیاسی شان مورد مشاهده قرار دهند، هرگاه آنها یاد نگیرند تجزیه و تحلیل ماتریالیستی و ارزیابی ماتریالیستی را عملا در تمام جوانب فعالیت و حیات تمام طبقات و قشرها و دستجات اهالی بکار برند- در این صورت معرفت توده های کارگر نمی تواند معرفت حقیقتا طبقاتی باشد. کسیکه توجه و حس مشاهده و ذهن طبقه کارگر را فقط و فقط و حتی در اکثر موارد بخود وی معطوف می دارد- سوسیال دموکرات نیست. زیرا طبقه کارگر برای اینکه خود را بشناسد باید بر مناسبات متقابل کلیه طبقات جامعه معاصر وقوف کامل و از آن تصور روشنی داشته باشد“
برای ما جنبش توده ای اعتراضی در ایران حاوی درسهای گرانبهائی است که باید از آن برای دورخیز بعدی آموزش لازم را بدست آوریم، آنرا جمعبندی کنیم. باید بدانیم که قیام باید با تعرض برای کسب قدرت سیاسی و دانائی به ماهیت این قدرت صورت گیرد. این یکی از درسهائی است که باید از این جنبش گرفت. باید دانست که بدون پیوند با طبقه کارگر مبارزه دموکراتیک تداوم و عمق واقعی را بدست نمی آورد و همگانی نمی شود. باید دانست که مبارزه توده ای باید همه جا گیر شود و به مهمترین شهرها محدود نگردد، باید آموخت که برای جنگ به ستاد فرماندهی و سامان ارتباطاتی نیاز هست و نیروهای ما باید از تحرک کافی و سریع برخوردار باشند و از تاکتیک غافلگیری دشمن استفاده کنند. باید آمادگی جانبازی در میان مردم شیوع یابد و تصمیم عمومی این باشد که از زندگی بد بیشتر از مرگ بترسند. باید با رژیم به جنگ ایزائی دست زد و تاکتیکهای متناسب آنرا بکار برد تا آنها نتوانند همه نیروی خویش را بسیج کنند. این تاکتیک موجب فرسودگی قوای دشمن است. شناسائی افراد رژیم و بویژه لباس شخصیها و انتشار اسامی و تصاویر آنها در اینترنت وسیله خوبی برای جنگ روانی و خنثی کردن گرازهای وحشی دشمن است. نیروهای انقلابی خود باید “لباس شخصیهای“ خویش را بطور ناشناخته در نمایشات خیابانی حاضر کنند که به موقع گرازهای وحشی ارتجاع را غافلگیر کرده و دمار برای همیشه از روزگارشان درآورند. ترور توده ای از تاکتیکهای مبارزه انقلابی است که باید آنرا از قبل تدارک دید. ولی همه این تجارب و استفاده از آنها تنها در تحت رهبری حزب طبقه کارگر ممکن می گردد. حزب کار ایران(توفان) همه نیروهای انقلابی را فرا می خواند که به دعوت حزب ما برای یک مبارزه متشکل و آگاهانه پاسخ مثبت دهند. ما خواهان مبارزه ای دموکراتیک هستیم که جزء لاینفک مبارزه ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی است. حزب کار ایران(توفان) در سند برنامه خود پیدایش چنین وضعیتی را پیشگوئی کرده و سیاست خویش را در قبال آن از پیش تعیین نموده است. صحت نظر حزب ما و رهنمود کنگره حزب برای جنبش کمونیستی ایران راهگشاست.
“راه انقلاب ما:
حزب ما می خواهد سوسياليسم را در ایران مستقر سازد. ولی استقرار سوسياليسم صرفاَ با بيان خواست آن ميسر نيست و کار انقلاب از امروز به فردا سرنمی گيرد. این است که حزب طبقه کارگر هنوز ناچار است قبل از کسب قهرآميز قدرت سياسی توسط پرولتاریا و تحقق برنامه سوسياليستی خویش، مدتهای کم و بيش طولانی، بناگزیر و همچنان در موضع اپوزیسيون انقلابی باقی مانده و فعاليت کند. برای کسب قدرت سياسی که بطورعينی وابسته به رشد و درجه آمادگی و آگاهی و سازمان یافتگی پرولتاریاست، لازم است که بحران سياسی اقتصادی سراپای حاکميت را در بر بگيرد تا آنها قادر نباشد به سلطه خود بصورت سابق ادامه دهند. دورنمای ما روشن است. ما خواهان پایان دادن به اصل مالکيت خصوصی بر وسایل توليد از طریق کسب قدرت سياسی بوسيله حزب طبقه کارگر هستيم. در این راه هيچ بخش از بورژوازی متحد ما نيست. ما باید بطور عمده به نيروی زحمتکشان شهر و ده تکيه کنيم. اقشار خرده بورژوازی را بسوی پرولتاریا جلب کرده بطوری که به حمایت از انقلاب پرولتری بر خيزند و نجات خود را در تحقق آن ببينند. سرمایه داری چنان آنها را خانه خراب کرده است که در زیر فشار آن چاره ای ندارند جز آنکه به سوی پرولتاریا بلغزند. آنها با درک چاره ناپذیری وضع خود با موضع انقلابی به پرولتاریا خواهند پيوست. این اقدام خود بخود صورت نمی گيرد به کار روشنگرانه و مبارزه عملی در عرصه جامعه وابسته است. حزب ما باید قادر شود رهبری اعتراضات آنها را به کف آورده و اعتمادشان را جلب کند و نشان دهد که تنها پرولتاریاست که منافع آتی آنها را متحقق می گرداند. مسلماَ بخش بزرگی از این خرده بورژوازی بالقوه حامی پرولتاریاست.
حزب ما در این مرحله یعنی در دوره ایکه هنوز به قدرت سياسی بعلل عينی و ذهنی دسترسی ندارد، بمنزله حزب طبقه کارگر در موضع اپوزیسيون انقلابی در جامعه به فعاليت اشتغال دارد و در این راه بطور پيگير برای بهبود شرایط زندگی زحمتکشان حتی در کادر جامعه سرمایه داری فعاليت می کند.حزب ما عليه استبداد سرمایه داران حاکم در ایران ميرزمد. حزب ما از هر خواسته دموکراتيک همگانی که بنفع عموم مردم باشد و مالاَ پایه های رژیم مطلقه سرمایه داری کنونی را تضعيف کند حمایت می نماید.
کمونيستها خواهان شرکت هر چه وسيعتر توده ها در تعيين سرنوشت خویش هستند، آنها خواهان دموکراسی واقعی اند و آزادی های بی قيد و شرط برای فعاليتهای دموکراتيک مردم مي باشند، زیرا آنها در شرایط دموکراتيک قادر خواهند بود به بهترین وجه به ارتقاء سطح آگاهی کارگران پرداخته، آمادگی آنها را برای مبارزه افزایش داده، تشکل وسيع حرفه ای و سياسی آنها را ممکن گردانده و آنها را در پيکار طبقاتی آشکار بر ضد مجموعه بورژوازی حاکم و حکومت مطلقه وی پرورش دهند.کمونيستها مخالف استبداد و حکومت مطلقه اند و با هر گونه اشکال مختلف سلطه جوئی، خودسری، سرکوب، بی حقی، تضييق حقوق انسانها، شکنجه و اعدام که رژیمهای مطلقه بانی آن هستند مبارزه می کنند. ما دیوار چين ميان کسب قدرت سياسی از رژیم سرمایه داری کنونی و استقرار سوسياليسم نمی کشيم. ما برای نيل به سوسياليسم است که برای سرنگونی این رژیم مبارزه می کنيم و در این راه از مطالبات رفاهی، دموکراتيک، حرفه ای طبقات تحت ستم حتی در چارچوب مناسبات حاکم سرمایه داری که روزمره با آن درگير هستند حمایت کرده با هر قلدری و زورگوئی هيات حاکمه و با هر گونه اشکال ستمگری در جامعه، از جمله دفاع از مطالبات دموکراتيک خلقها، که به پایمال کردن حقوق مردم بيانجامد مبارزه می کنيم. حزب ما می خواهد مبارزه طبقه کارگر ایران را برای استقرار یک جامعه سوسياليستی در ایران رهبری کند. ما خواهان استقرار سوسياليسم و گذار آن به کمونيسم هستيم.
...“
نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 115 مهر 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org
در برخورد به مبارزه مردم که ماهیتا یک مبارزه دموکراتیک بود و نتوانست به خاطر ماهیت بورژوائی خویش با طبقه کارگر پیوند برقرار کند برخوردهای یکجانبه ای از جانب پاره ای نیروهای اپوزیسیون وجود دارد. این جنبش نخست به صورت مسالمت آمیز در کادر خواستهای جناح حاکم حرکت می کرد و تا حدودی در تحت نظارت آنها بود. وحشیگری جناح مسلط حاکم و سرکوب بیرحمانه جنبش توسط کسانی که تنها با آنها باید با زبان قهر سخن راند جنبش را رادیکال کرد و به مقابله کم و بیش قهرآمیز با ارتجاع حاکم کشاند ولی موفق نشد به علت عدم نزدیکی با طبقه کارگر تدارک یک اعتصاب عمومی را ببیند و این اعتصاب را به یک قیام عمومی بدل سازد. جنبش به علت فقدان رهبریت و عدم تجربه و ضعف سازماندهی و فقدان دورنمای سیاسی درجا زد و به صورت آتش زیر خاکستر در آمد.
همین ضعف جنبش زمینه ای شد تا نیروهای ارتجاعی که در ایران خواهان انقلاب مخملی هستند فعال شوند و تلاش کنند در جنبش مردم ایران نفوذ نمایند. نمایندگان آنها در خارج از کشور دست بدامن نیروهای امپریالیستی شدند تا از مسئله تقلب در انتخابات ایران و وحشیگری حاکمیت مسئله دخالت و نفوذ اجانب در ایران را بطلبند و توجیه کنند و در داخل ایران با همدستی با ارتجاع جهانی جهت لبه تیز مبارزه را از سمت اسرائیل و آمریکا برگیرند و دشمنان آنها را نشانه بگیرند. شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل به شعار مرگ بر چین و روسیه و سوریه بدل شد. تبلیغات جعلی در اینترنت علیه جنبش مردم فلسطین و لبنان که بطور قطع با دست عمال صهیونیستی دامن زده می شود، جنگ روانی بود که صهیونیستها و امپریالیستها به آن دامن زده و می زنند. در چنین شرایطی نیروهای انقلابی نمی توانند به یک برخورد یکجانبه قناعت کنند و مردم را در چنگال عفریت تبلیغاتی ارتجاع جهانی تنها بگذارند. شرکت مسئولانه و فعالانه کمونیستها در این جنبش، حمایت از ماهیت دموکراتیک و ارتقاء شعارها و خواستهای آن، ممانعت از انحراف آن و خنثی کردن دسیسه های دشمن از وظایف مهم آنهاست. نمی شود جنبشی را سرزنش کرد که چرا بدون اجازه ما به میدان آمده ای و یا تدارک لازم را برای درگیری ندیده ای و کوته بینانه مدعی شد که چرا به مبارزه قبل از موقع دست زده ای. این ندیدن شرایط عینی مبارزه است. وظیفه ما این است که بی فایدگی مبارزه مسالمت آمیز با این رژیم را نشان دهیم و همه آنهائی را که تا کنون با شعار “پرهیز از خشونت“ به میدان می آمدند و مردم را خلع سلاح روحی می کردند افشاء نمائیم. این است که بنظر حزب ما بسیار بی مسئولانه است که با یک برچسب انقلاب مخملی خیال خویش را از هر نوع فعالیت عملی انقلابی و مبارزه با دشمن در عرصه هائی که توانائی آنرا داریم شانه خالی کنیم. این میدان را برای ارتجاع باز می گذارد که تا می تواند در آن جولان دهد و در غیبت ما در آن سرباز گیری کند.
در مورد کسانیکه از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند و مبارزه مردم را از بالا نگاه کرده و به آن اتهام جنگ گلادیاتورها را می دهند که گویا به آنها مربوط نیست باید گفت که از مبارزه هیچ چیز نفهمیده اند. آنها فکر می کنند که انقلاب مانند هلوست که وارد گلو می شود. آنها نمی خواهند مراحلی را طی کنند که در آن اعتماد توده مردم را کسب کرده و لیاقت خویش را برای طرح مناسب شعارها و رهبری مردم نشان دهند. برای آنها بزرگترین جنبشِ بعد از انقلاب بهمن، اساسا جنبش نیست تنها دعوای حاکمیت است و آنها نمی خواهند خویش را در این دعوا شرکت دهند. از این سفیهانه تر نمی شود استدلال کرد. آنها منتظر ظهور یک جنبش ناب کارگری هستند، آنهم جنبشی که از همان روز نخست رهبری علیل آنها را بپذیرد و حضرات را بیمه عمر کند. آنها آنقدر در جایشان می نشینند که زیر پایشان علف سبز شود. دیدن تضادهای حاکمیت و ندیدن شرکت مردم در مبارزه و تلاشی که جناح منتسب به اصلاح طلب می کند تا رهبری جنبش را به کف گرفته آنرا در خدمت منافع خود بکشاند، حقیقتا از نابینائی سیاسی و فقدان شعور سیاسی حکایت می کند. این تفکر انحرافی ادامه همان شیوه تفکر بیمارگونه است که در زمان تجاوز احتمالی آمریکا واسرائیل به ایران در پی آن بود که یک جبهه سوم موهومی بوجود آورد که بدون لشگر بر ضد جمهوری اسلامی و امپریالیسم و صهیونیسم همزمان به جنگد. بازتابِ ماهیت این تئوری ارتجاعی، بی عملی و تنها گذاردن مردم در شرایط بحرانی را می توان بخوبی در جنبش کنونی مردم نیز دید.
جبهه سومی که بدون شرکت مردم و تنها بر اساس “نه به بنیادگرایان، نه به اصلاح طلبان“ بوجود آمده باشد و به صورت مشخص در عرصه پیکار حضور داشته باشد تنها در مخیله پاره ای مدعیان هواداری از انقلاب می گذرد. شرایط مشخص ولی نشانه آن است که توده معترض مردم با پرچم نادرست اصلاح طلبی به میدان آمده است و نفرت خویش را از استبداد در زیر این پرچم اصلاح طلبانه و توجیه آمیز مستور کرده است. هر عاقلی می داند با این مصالح موجود باید ساختمان انقلاب و دموکراسی را در ایران ساخت ساخت. سخن بر سر کسب رهبری است.
جبهه سوم حرف مفت است زیرا در عین ظاهر “انقلابی“ در عمل همه را به بیعملی و خرابکاری در جبهه عمومی مردم دعوت می کند. هواداران جبهه سوم هم بر رهبری سازشکار جنبش و هم بر خود جنبش بیک نسبت خط بطلان می کشند و آنها را نفی می کنند. آنها وظیفه ای برای خویش در این مرحله جنبش نمی شناسند و تکلیف خود را با این تئوریهای ارتجاعی برای همیشه معلوم کرده اند. آنها در توهمات خویش فکر می کنند که اگر آنها با سیاست “بمن چه ولش کن“ با جنبش مردم برخورد کردند، کلک جنبش نیز مطابق میل آنها کنده است و به شکست منجر می شود. آنها فکر می کنند جنبش نیز یقه آنها را در آینده “ول“ می کند. در حالیکه چنین نیست. جنبش دموکراتیک مردم عمیقتر می شود، تضادهای حاکمیت تشدید می گردد و اَشکال مبارزه مردم و تجربه آنها تغییر کرده اعتلاء می یابد و باز مسلح تر و با تجربه تر از گذشته به میدان می آید و رهبران خویش را برمی گزیند. این رهبران می توانند رهبران غیر پرولتری باشند. باید در جبهه ای که بر ضد رژیم برای دموکراسی وجود دارد شرکت کرد. کمونیستها نباید نسبت به این حرکت بی تفاوت باشند. این شرکت کمونیستها و طبقه کارگر است که مداومت و ماندگاری به یک حرکت دموکراتیک می دهد.
لنین دقیقا در برخورد به جنبش کمونیستی “ناب“ است که در اهمیت مبارزه دموکراتیک می گوید: “حال بوظایف دموکراتیک و کار دموکراتیک سوسیال دموکراتها بپردازیم. بار دیگر تکرار می کنیم که این فعالیت با فعالیت سوسیالیستی ارتباط لاینفک دارد. سوسیال دموکراتها ضمن ترویج در بین کارگران نمی توانند مسایل سیاسی را از نظر دور دارند و هر کوشش را که متوجه از نظر دور کردن این مسایل یا حتی ببعد موکول کردن آن باشد اشتباه ژرف و عقب نشینی از اصول اساسی سوسیال دموکراتیسم جهانی خواهند دانست. سوسیال دموکراتهای روس به موازات ترویج اصول سوسیالیسم علمی، ترویج ایده های دموکراتیک را هم در بین توده های کارگر وظیفه خود قرار می دهند، آنها سعی دارند مفهوم حکومت مطلقه را با تمام صور فعالیت آن، و نیز مفهوم مضمون طبقاتی آن، لزوم سرنگون ساختن آن و نیز این موضوع را که مبارزه موفقیت آمیز در راه آرمان کارگری بدون حصول آزادی سیاسی و دموکراسی کردن رژیم سیاسی و اجتماعی روسیه غیر ممکنست-اشاعه دهند.“(وظایف سوسیال دموکراتهای روس).
همین ایده را لنین در اثر دیگرش “چه باید کرد“ چنین ابراز می کند:
“... ما باید برای تربیت سیاسی طبقه کارگر، برای تکامل آگاهی سیاسی وی جدا به فعالیت بپردازیم. اکنون، پس از نخستین هجوم “زاریا“ و “ایسکرا“ به اکونومیسم با این موضوع “همه موافقند“(هر چند بعضی ها، چنانکه حالا خواهیم دید، فقط زبانی موافقند).
سئوال می شود پس تربیت سیاسی باید عبارت از چه باشد؟ آیا می توان به ترویج ایده خصومت طبقه کارگر نسبت به حکومت مطلقه اکتفاء نمود؟ البته نه. توضیح این قضیه که کارگران در معرض ستم سیاسی قرار گرفته اند کافی نیست(همانطور که تنها توضیح این قضیه که منافع آنها با منافع اربابان مباینت دارد کافی نیست).
باید در باره هر یک از مظاهر مشخص این ستمگری تبلیغ نمود(همانطور که ما در مورد مظاهر مشخص تعدیات اقتصادی به تبلیغ مبادرت نمودیم). و چون این ستمگری به طبقات بسیار مختلف جامعه وارد می آید، چون این ستمگری در شئون بسیار مختلف زندگی و فعالیت، خواه در حیات حرفه ای، خواه کشوری، خواه شخصی، خواه خانوادگی، خواه مذهبی و خواه علمی و غیره و غیره متظاهر می گردد در این صورت مگر روشن نیست که هر گاه ما سازمان کار افشای جامع الاطراف حکومت مطلقه را از لحاظ سیاسی بعهده خویش نگیریم وظیفه خود را که بسط و تکامل آگاهی طبقاتی کارگران است انجام نداده ایم؟ مگر نه اینستکه برای تبلیغ نمودارهای مشخص تعدیات بایستی این مظاهر را افشاء نمود(چنانکه برای تبلیغ اقتصادی لازم بود سوء استفاده در کارخانه ها را افشاء کرد)“.
ما کمونیستها همیشه گفته ایم که باید بر ضد همه مظاهر استبداد و ستمکاری طبقه حاکمه، با ستمگری و خودسری و بیدادگری آنها به مبارزه دموکراتیک برخاست و شرایط را برای فعالیت عملی و علنی طبقه کارگر فراهم نمود. ما همواره گفته ایم که باید جانبداری حکومت را از سرمایه داران و مظالم پلیس، بسیجی و پاسدار و قوای امنیتی را که جنبش و اعتراضات حق طلبانه مردم را به شلاق می کشند، افشاء کرد، ما همواره گفته ایم که ما باید وظایف عمومی دموکراسی را برابر تمام مردم جهان بیان و خاطر نشان کنیم آن فرد کمونیستی که فراموش کند که وظیفه اش اینستکه در طرح و تشدید و حل هرگونه مسائل عمومی دموکراتیک در پیشاپیش جنبش باشد کمونیست نیست. ما همواره گفته ایم که برای کمونیستها فعالیت در یک شرایط دموکراتیک و آزاد برای بسیج و سازماندهی طبقه کارگر به مراتب آسانتر است تا در شرایط اختناق و سرکوب. باین جهت ما باید با همه مظاهر ستمگری طبقه حاکمه چه بر ضد زنان، اقلیتها، ملیتها، جوانان، دانشجویان، کارگران و... به پیکار دست بزنیم و به قول لنین وظیفه سازماندهی کار افشای همه جانبه حکومت مطلقه را از لحاظ سیاسی بعهده خویش بگیریم.
حزب طبقه کارگر وظیفه رهبری مبارزه دموکراتیک مردم را نیز به عهده دارد و باین جهت نمی تواند خود را از صف مبارزه کنار بکشد و نسبت به مبارزه دموکراتیک مردم بی تفاوت بماند. عدم شرکت و عدم دخالت کمونیستها در این مبارزه رهبری را برای بورژوازی که در مبارزه دموکراتیک ناپیگیر است خالی می گذارد، از آموزش کمونیستها جلو می گیرد و اعتبار نقش رهبری را در شرایط بحرانی از بین می برد. کمونیستها باید خود را در این مبارزه درگیر کنند و نشان دهند که دموکراتهای واقعی هستند. در مبارزه دموکراتیک این تنها کمونیستها نیستند که دارای منافع اند بسیاری از اقشار غیر پرولتری نیز در تحقق حقوق دموکراتیک که جنبه عمومی وتمام خلقی دارد دارای منافع مشترکند.
کمونیستها وظیفه این افشاءگریها سیاسی را در میان عموم مردم بعهده دارند و با این تبلیغات و افشاءگریهای خود تمامیت رژیم مستبد حاکم را به زیر سئوال می برند.
لنین که انقلابی بزرگی بود در اثر داهیانه اش “چه باید کرد“ در مورد شرکت و اهمیت دادن به مبارزه دموکراتیک پس از نشان دادن اهمیت مبارزه اقتصادی نوشت: “بهمانگونه نیز افشاءگریهای سیاسی اعلان جنگ به حکومت است. و هر قدر این اقدامات افشاء کننده پردامنه تر و شدید تر باشد و هر قدر آن طبقه اجتماعی که اعلان جنگ می دهد تا شروع به جنگ نماید پر جمعیت تر و مصمم تر باشد، بهمان نسبت نیز اعلان جنگ اهمیت معنوی بیشتری کسب می نماید. بنابر این افشاءگریهای سیاسی بخودی خود یکی از وسایل توانای متلاشی ساختن رژیم متخاصم، یکی از وسایل جدا نمودن متفقین تصادفی یا موقتی از دشمن و یکی از وسایل کاشتن تخم نفاق و عدم اعتماد بین شرکت کنندگان دائمی حکومت مطلقه است.
در زمان ما تنها حزبی می تواند پیش آهنگ قوای انقلابی گردد که بتواند موجبات افشاءگریها را واقعا در برابر عامه مردم فراهم سازد.
این واژه “عامه مردم“ دارای مضمون بسیار وسیعی است. اکثریت هنگفت افشاء کنندگانیکه از طبقه غیر کارگر هستند(و برای پیش آهنگ شدن همانا باید طبقات دیگر را جلب کرد)- سیاستمداران هشیار و اشخاص خونسردی هستند که حساب کار خود را دارند“.
و یا در جای دیگر
“... درحقیقت امر “بالا بردن فعالیت توده کارگر“ فقط در صورتی میسر خواهد بود که ما به “تبلیغات سیاسی در زمینه اقتصادی“ اکتفاء نکنیم. و اما یکی از شرایط اساسی توسعه ضروری تبلیغات سیاسی تهیه زمینه افشاء گریهای همه جانبه سیاسی است. معرفت سیاسی و فعالیت انقلابی توده ها را با هیچ چیز نمیتوان تربیت نمود مگر بوسیله همین افشاءگریها. بنابراین چنین فعالیتی یکی از مهمترین وظایف تمام سوسیال دموکراسی بین المللی است چونکه حتی آزادی سیاسی نیز ذره ای لزوم این افشاءگریها را بر طرف نساخته بلکه فقط قدری جهت آنرا تغییر می دهد. مثلا در سایه همان انرژی خستگی ناپذیر و مبارزه در راه افشاگریهای سیاسی است که حزب آلمان به مواضع خویش استحکام خاص داده و نفوذ خود را توسعه می بخشد. اگر کارگران طوری تربیت نشده باشند که به همه و هرگونه موارد خودسری و ظلم، اعمال زور و سوء استفاده، اعم از اینکه این موارد مربوط بهر طبقه ای باشد جواب بدهند- و آنهم جوابی فقط از نظر گاه سوسیال دموکراسی نه غیر آن- در این صورت معرفت طبقه کارگر نمی تواند معرفت حقیقتا سیاسی باشد. هرگاه کارگران در وقایع و حوادث مشخص سیاسی و آنهم روزمره(یعنی دارای جنبه فعلی) یاد نگیرند هر یک از طبقات دیگر جامعه را در تمام مظاهر حیات فکری، اخلاقی و سیاسی شان مورد مشاهده قرار دهند، هرگاه آنها یاد نگیرند تجزیه و تحلیل ماتریالیستی و ارزیابی ماتریالیستی را عملا در تمام جوانب فعالیت و حیات تمام طبقات و قشرها و دستجات اهالی بکار برند- در این صورت معرفت توده های کارگر نمی تواند معرفت حقیقتا طبقاتی باشد. کسیکه توجه و حس مشاهده و ذهن طبقه کارگر را فقط و فقط و حتی در اکثر موارد بخود وی معطوف می دارد- سوسیال دموکرات نیست. زیرا طبقه کارگر برای اینکه خود را بشناسد باید بر مناسبات متقابل کلیه طبقات جامعه معاصر وقوف کامل و از آن تصور روشنی داشته باشد“
برای ما جنبش توده ای اعتراضی در ایران حاوی درسهای گرانبهائی است که باید از آن برای دورخیز بعدی آموزش لازم را بدست آوریم، آنرا جمعبندی کنیم. باید بدانیم که قیام باید با تعرض برای کسب قدرت سیاسی و دانائی به ماهیت این قدرت صورت گیرد. این یکی از درسهائی است که باید از این جنبش گرفت. باید دانست که بدون پیوند با طبقه کارگر مبارزه دموکراتیک تداوم و عمق واقعی را بدست نمی آورد و همگانی نمی شود. باید دانست که مبارزه توده ای باید همه جا گیر شود و به مهمترین شهرها محدود نگردد، باید آموخت که برای جنگ به ستاد فرماندهی و سامان ارتباطاتی نیاز هست و نیروهای ما باید از تحرک کافی و سریع برخوردار باشند و از تاکتیک غافلگیری دشمن استفاده کنند. باید آمادگی جانبازی در میان مردم شیوع یابد و تصمیم عمومی این باشد که از زندگی بد بیشتر از مرگ بترسند. باید با رژیم به جنگ ایزائی دست زد و تاکتیکهای متناسب آنرا بکار برد تا آنها نتوانند همه نیروی خویش را بسیج کنند. این تاکتیک موجب فرسودگی قوای دشمن است. شناسائی افراد رژیم و بویژه لباس شخصیها و انتشار اسامی و تصاویر آنها در اینترنت وسیله خوبی برای جنگ روانی و خنثی کردن گرازهای وحشی دشمن است. نیروهای انقلابی خود باید “لباس شخصیهای“ خویش را بطور ناشناخته در نمایشات خیابانی حاضر کنند که به موقع گرازهای وحشی ارتجاع را غافلگیر کرده و دمار برای همیشه از روزگارشان درآورند. ترور توده ای از تاکتیکهای مبارزه انقلابی است که باید آنرا از قبل تدارک دید. ولی همه این تجارب و استفاده از آنها تنها در تحت رهبری حزب طبقه کارگر ممکن می گردد. حزب کار ایران(توفان) همه نیروهای انقلابی را فرا می خواند که به دعوت حزب ما برای یک مبارزه متشکل و آگاهانه پاسخ مثبت دهند. ما خواهان مبارزه ای دموکراتیک هستیم که جزء لاینفک مبارزه ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی است. حزب کار ایران(توفان) در سند برنامه خود پیدایش چنین وضعیتی را پیشگوئی کرده و سیاست خویش را در قبال آن از پیش تعیین نموده است. صحت نظر حزب ما و رهنمود کنگره حزب برای جنبش کمونیستی ایران راهگشاست.
“راه انقلاب ما:
حزب ما می خواهد سوسياليسم را در ایران مستقر سازد. ولی استقرار سوسياليسم صرفاَ با بيان خواست آن ميسر نيست و کار انقلاب از امروز به فردا سرنمی گيرد. این است که حزب طبقه کارگر هنوز ناچار است قبل از کسب قهرآميز قدرت سياسی توسط پرولتاریا و تحقق برنامه سوسياليستی خویش، مدتهای کم و بيش طولانی، بناگزیر و همچنان در موضع اپوزیسيون انقلابی باقی مانده و فعاليت کند. برای کسب قدرت سياسی که بطورعينی وابسته به رشد و درجه آمادگی و آگاهی و سازمان یافتگی پرولتاریاست، لازم است که بحران سياسی اقتصادی سراپای حاکميت را در بر بگيرد تا آنها قادر نباشد به سلطه خود بصورت سابق ادامه دهند. دورنمای ما روشن است. ما خواهان پایان دادن به اصل مالکيت خصوصی بر وسایل توليد از طریق کسب قدرت سياسی بوسيله حزب طبقه کارگر هستيم. در این راه هيچ بخش از بورژوازی متحد ما نيست. ما باید بطور عمده به نيروی زحمتکشان شهر و ده تکيه کنيم. اقشار خرده بورژوازی را بسوی پرولتاریا جلب کرده بطوری که به حمایت از انقلاب پرولتری بر خيزند و نجات خود را در تحقق آن ببينند. سرمایه داری چنان آنها را خانه خراب کرده است که در زیر فشار آن چاره ای ندارند جز آنکه به سوی پرولتاریا بلغزند. آنها با درک چاره ناپذیری وضع خود با موضع انقلابی به پرولتاریا خواهند پيوست. این اقدام خود بخود صورت نمی گيرد به کار روشنگرانه و مبارزه عملی در عرصه جامعه وابسته است. حزب ما باید قادر شود رهبری اعتراضات آنها را به کف آورده و اعتمادشان را جلب کند و نشان دهد که تنها پرولتاریاست که منافع آتی آنها را متحقق می گرداند. مسلماَ بخش بزرگی از این خرده بورژوازی بالقوه حامی پرولتاریاست.
حزب ما در این مرحله یعنی در دوره ایکه هنوز به قدرت سياسی بعلل عينی و ذهنی دسترسی ندارد، بمنزله حزب طبقه کارگر در موضع اپوزیسيون انقلابی در جامعه به فعاليت اشتغال دارد و در این راه بطور پيگير برای بهبود شرایط زندگی زحمتکشان حتی در کادر جامعه سرمایه داری فعاليت می کند.حزب ما عليه استبداد سرمایه داران حاکم در ایران ميرزمد. حزب ما از هر خواسته دموکراتيک همگانی که بنفع عموم مردم باشد و مالاَ پایه های رژیم مطلقه سرمایه داری کنونی را تضعيف کند حمایت می نماید.
کمونيستها خواهان شرکت هر چه وسيعتر توده ها در تعيين سرنوشت خویش هستند، آنها خواهان دموکراسی واقعی اند و آزادی های بی قيد و شرط برای فعاليتهای دموکراتيک مردم مي باشند، زیرا آنها در شرایط دموکراتيک قادر خواهند بود به بهترین وجه به ارتقاء سطح آگاهی کارگران پرداخته، آمادگی آنها را برای مبارزه افزایش داده، تشکل وسيع حرفه ای و سياسی آنها را ممکن گردانده و آنها را در پيکار طبقاتی آشکار بر ضد مجموعه بورژوازی حاکم و حکومت مطلقه وی پرورش دهند.کمونيستها مخالف استبداد و حکومت مطلقه اند و با هر گونه اشکال مختلف سلطه جوئی، خودسری، سرکوب، بی حقی، تضييق حقوق انسانها، شکنجه و اعدام که رژیمهای مطلقه بانی آن هستند مبارزه می کنند. ما دیوار چين ميان کسب قدرت سياسی از رژیم سرمایه داری کنونی و استقرار سوسياليسم نمی کشيم. ما برای نيل به سوسياليسم است که برای سرنگونی این رژیم مبارزه می کنيم و در این راه از مطالبات رفاهی، دموکراتيک، حرفه ای طبقات تحت ستم حتی در چارچوب مناسبات حاکم سرمایه داری که روزمره با آن درگير هستند حمایت کرده با هر قلدری و زورگوئی هيات حاکمه و با هر گونه اشکال ستمگری در جامعه، از جمله دفاع از مطالبات دموکراتيک خلقها، که به پایمال کردن حقوق مردم بيانجامد مبارزه می کنيم. حزب ما می خواهد مبارزه طبقه کارگر ایران را برای استقرار یک جامعه سوسياليستی در ایران رهبری کند. ما خواهان استقرار سوسياليسم و گذار آن به کمونيسم هستيم.
...“
نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 115 مهر 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org