کوچه باغی پس مانده ولی فقیه
جناح مسلط حاکمیت از ضرباتی که توسط مردم نوش جان کرده گیج شده است و در اثر گیجی به ندانم کاری و اظهارات ضد و نقیض ادامه می دهد. این ضربات را باید تا به آن حد ادامه داد که نظام جمهوری اسلامی از گیجی به زمین بخورد و دیگر بلند نشود. باید طوری زمین بخورد که اگر همه اصلاح طلبان با یاری سازمان فدائیان خلق اکثریت(بخوانید فدائیان اسلام-توفان) زیر بغلش را گرفتند و خواستند عَلَمش کنند نتواند روی پای خویش بند شود. حتی فرخ نگه دار هم نتواند این بیچاره ها را نگه دارد.
نقل می شود که مجتبی خامنه ای که یکی از آقازاده های بزن بهادر و مافوق قانون در این رژیم بوده و دوره های سرکوب را در دستگاه روحانیت با نمره عالی قبول شده است و در ایران شهروندی با حقوق ویژه می باشد، بیان کرده: ما ایران را با 35 میلیون نفر تحویل گرفتیم و با 35 میلیون نفر تحویل می دهیم. چقدر جان انسان برای این هیولاها بی ارزش است. آنها حتی به مریدان و پیروان خویش نیز رحم نمی کنند و نکردند و با تشکیل دادگاههای اسلامی یاران خویش را به زندانها انداخته و سربه نیست نمودند. جالب این است که مشاطه گران جمهوری اسلامی دادگاههای اسلامی را برای تبرئه اسلام به گردن استالین می گذارند تا جنایات خویش را پرده پوشی کنند. دادگاههائیکه در ایران تشکیل شده استالینی نیست، اسلامی ناب است نه مال خمینی و نه مال خامنه ایست، مال اسلام ناب محمدی است و از ماهیت مذهب سرچشمه می گیرد. جنایات ولی فقیه هم ربطی به استالین ندارد از ماهیت اسلام ناب محمدی سرچشمه می گیرد. تازه این نوع خوب اسلام است نوع بدش در افغانستان و عربستان سعودی و امارات متحده عربی و پاکستان و... حاکم است. تازه این دادگاهها نشانه رافت اسلامی! است وگرنه در اسلام مقوله ای بنام دادگاه و وکیل مدافع و حقوق شهروندی و استقلال قوه قضائیه و... وجود ندارد. یک فتوا از جانب یک آیت اﷲ متحجر کافی است تا به زندگی کسی خاتمه دهد. مگر حکم اجرای ترورهای نواب صفوی فدائی اسلام را دادگاه صادر کرده بود؟ مگر حکم اجرای قتل های زنجیره ای در ایران در زمان خاتمی توسط دادگاهی در ایران صادر شده بود. این قتلها بر اساس فتوای آیت اﷲ ها بود. نه به مارکس و لنین ربط داشت و نه به استالین و برای آموزش ضد کمونیستها خوب است گفته شود که به آیت اﷲ مصباح یزدی و آیت اﷲ خامنه ای و آیت اﷲ رفسنجانی و... ربط داشت. تاریخ را تا کی می خواهید تحریف کنید؟.
امامزاده مجتبی خامنه ای فکر می کند اگر وحشی گری و آدمخواری روحانیت را به رخ مردم بکشاند مردم جا زده و از حقوق مسلم خود صرفنظر می کنند. مجتبی خامنه ای نمی فهمد همانگونه شاه نفهمید که مردم ایران تصمیم دارند از وجود روحانیت بیشتر از مرگ بترسند.
همه حتما این داستان را شنیده اند که در سالها پیش که شهرها خلوت و کوچه ها تاریک بود عابرین که شبها عازم خانه خویش بودند از روی ترس و اینکه با احساس تنهائی خویش مبارزه کنند با صدای بلند می زدند زیر آواز. کوچه باغی می خواندند. کوچه باغی به آنها اطمینان خاطر می داد که تنها نیستند و به متجاوز احتمالی اخطار می داد که قربانی احتمالی گردن کلفت است و متجاوز باید حساب کار خود را بکند و فکر نکند با آدم بی دست و پائی روبرو شده است. عربده های آقازاده خامنه ای بیشتر حکم کوچه باغی را از ترس برای قوت قلب دارد تا اثبات بقای رژیم. وی از روی ترس و هراسی که که سراپای نظام جمهوری اسلامی را در برگرفته است مشغول خواندن کرکری و رجز خوانی است. پدر ایشان یعنی ولی فقیه که گنده تر از خود ایشان است و نماینده مستقیم خدا بر روی زمین است یعنی امام است و نه امامزاده از حد کوچه باغی خارج شده و دست به قمه و دشنه و چاقو برده و در سر گذر سربریده ولی هنوز موفق نشده است جنبش مردم ایران را سرکوب کند. سی و یکسال از عمر کثیف و غرقه به خون جمهوری اسلامی می گذرد. علیرغم همه جنایاتش در این مدت قادر نشده است از دامنه مبارزه مردم برای کسب دموکراسی و تحقق حقوق انسانی ذره ای بکاهد. این جنبش روز به روز گسترش بیشتری یافته است. کسی اگر عقلش کم و چشمش کور نباشد باید از این تجربه زنده بیاموزد و از رجزخوانی دست بکشد و به مردم احترام بگذارد و بپذیرد که روحانیت حقوق ویژه ای ندارد و دارای حقوق مساوی با سایر اتباع ایرانی از زن و مرد است. مجتبی خامنه ای که ادای شعبان بی مخ را در می آورد نمی فهمد که اگر مردم بپا خیزند و تصمیم بگیرند این خس و خاشاکهای متعفن را به زباله دان تاریخ بریزند همه ابزارهای سرکوب و جنایت رژیم جمهوری اسلامی کاری از پیش نمی برد. راستی مگر دارو دسته روحانیت هنر دیگری هم بجز هنر کهریزک دارد؟ مگر رهبر آزاده نگفته است که تجاوز به زنان و مردان اسیر نیز آزاده؟ مگر با تجاوز و شکنجه و توهین و تحقیر و جنایت می شود برای ابد حکومت کرد؟ رژیمی که عوض کسب اعتماد مردم از طریق احترام به آنها، بهبود شرایط زندگیشان، استقرار دموکراسی و عدالت اجتماعی و امنیت قابل احترام برای تداوم و بقاء حکومتش، به اسلحه تهدید متوسل شود و بگوید برای حفظ قدرتش حاضر است هیتلر وار چند میلیون را به قتل برساند، باید از خودش بپرسد که اساسا نفس وجودش برای چیست؟ این قدرت را اساسا برای چه چیز می خواهد؟ ایران بی ایرانی به چه درد می خورد؟ وقتی 50 در صد ملتی شهید رژیم شهیدپرور اسلامی باشد 50 درصد دیگر حتما خویشاوندان این شهدا خواهند بود و دمار از رژیم شهیدپرور اسلامی در می آورند. آخر تا به چه حد این آقازاده ها نادان هستند و گنده گوئی کرده و حرفهای بزرگتر از دهانشان می زنند. این عده کجا توانند کشوری را با سیاست اداره کنند. آقایان همین یک چشمه ایکه آمده اید نشان می دهد روحانیت گردنکش تا به چه حد از مسایل دور و پرت است. تا به چه حد نسبت به اوضاع ایران و جهان بیگانه است. ملت خودش را هم نمی شناسد. این ملت برای یادآوری می گوئیم که شیخ فضل اﷲ نوری را اعدام کرد و همه مریدان این شیخ را نیز در آینده اعدام می کند. این ملت مخالف خشونت است و می خواهد با مسالمت به پیروزی برسد ولی چکار کند وقتی خود شما مانع این پیروزی می شوید و به ملت ایران می گوئید که بجز زبان گلوله به زبان دیگری قادر به تکلم نیستید. آنوقت ملت با همان زبانی که شما آنرا خوب می فهمید باشما صحبت می کند. اگر از جلوی گلوله کنار نروید تقصیر خودتان است. ملت ایران نمی تواند خشونتی را که همیشه از بالا و توسط حاکمیت اعمال شده است تا نابودی قطعی خویش بپذیرد. روزی این خشونت بازتاب در خورتوجه خویش را در نزد مردم می یابد و آنوقت کار روحانیت و همه آنها که با نفی قهر انقلابی و اعمال زور علیه زورگویان همدستان بالقوه آنها هستند زار است.
نقل ازتوفان شماره 120 اسفند 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org
جناح مسلط حاکمیت از ضرباتی که توسط مردم نوش جان کرده گیج شده است و در اثر گیجی به ندانم کاری و اظهارات ضد و نقیض ادامه می دهد. این ضربات را باید تا به آن حد ادامه داد که نظام جمهوری اسلامی از گیجی به زمین بخورد و دیگر بلند نشود. باید طوری زمین بخورد که اگر همه اصلاح طلبان با یاری سازمان فدائیان خلق اکثریت(بخوانید فدائیان اسلام-توفان) زیر بغلش را گرفتند و خواستند عَلَمش کنند نتواند روی پای خویش بند شود. حتی فرخ نگه دار هم نتواند این بیچاره ها را نگه دارد.
نقل می شود که مجتبی خامنه ای که یکی از آقازاده های بزن بهادر و مافوق قانون در این رژیم بوده و دوره های سرکوب را در دستگاه روحانیت با نمره عالی قبول شده است و در ایران شهروندی با حقوق ویژه می باشد، بیان کرده: ما ایران را با 35 میلیون نفر تحویل گرفتیم و با 35 میلیون نفر تحویل می دهیم. چقدر جان انسان برای این هیولاها بی ارزش است. آنها حتی به مریدان و پیروان خویش نیز رحم نمی کنند و نکردند و با تشکیل دادگاههای اسلامی یاران خویش را به زندانها انداخته و سربه نیست نمودند. جالب این است که مشاطه گران جمهوری اسلامی دادگاههای اسلامی را برای تبرئه اسلام به گردن استالین می گذارند تا جنایات خویش را پرده پوشی کنند. دادگاههائیکه در ایران تشکیل شده استالینی نیست، اسلامی ناب است نه مال خمینی و نه مال خامنه ایست، مال اسلام ناب محمدی است و از ماهیت مذهب سرچشمه می گیرد. جنایات ولی فقیه هم ربطی به استالین ندارد از ماهیت اسلام ناب محمدی سرچشمه می گیرد. تازه این نوع خوب اسلام است نوع بدش در افغانستان و عربستان سعودی و امارات متحده عربی و پاکستان و... حاکم است. تازه این دادگاهها نشانه رافت اسلامی! است وگرنه در اسلام مقوله ای بنام دادگاه و وکیل مدافع و حقوق شهروندی و استقلال قوه قضائیه و... وجود ندارد. یک فتوا از جانب یک آیت اﷲ متحجر کافی است تا به زندگی کسی خاتمه دهد. مگر حکم اجرای ترورهای نواب صفوی فدائی اسلام را دادگاه صادر کرده بود؟ مگر حکم اجرای قتل های زنجیره ای در ایران در زمان خاتمی توسط دادگاهی در ایران صادر شده بود. این قتلها بر اساس فتوای آیت اﷲ ها بود. نه به مارکس و لنین ربط داشت و نه به استالین و برای آموزش ضد کمونیستها خوب است گفته شود که به آیت اﷲ مصباح یزدی و آیت اﷲ خامنه ای و آیت اﷲ رفسنجانی و... ربط داشت. تاریخ را تا کی می خواهید تحریف کنید؟.
امامزاده مجتبی خامنه ای فکر می کند اگر وحشی گری و آدمخواری روحانیت را به رخ مردم بکشاند مردم جا زده و از حقوق مسلم خود صرفنظر می کنند. مجتبی خامنه ای نمی فهمد همانگونه شاه نفهمید که مردم ایران تصمیم دارند از وجود روحانیت بیشتر از مرگ بترسند.
همه حتما این داستان را شنیده اند که در سالها پیش که شهرها خلوت و کوچه ها تاریک بود عابرین که شبها عازم خانه خویش بودند از روی ترس و اینکه با احساس تنهائی خویش مبارزه کنند با صدای بلند می زدند زیر آواز. کوچه باغی می خواندند. کوچه باغی به آنها اطمینان خاطر می داد که تنها نیستند و به متجاوز احتمالی اخطار می داد که قربانی احتمالی گردن کلفت است و متجاوز باید حساب کار خود را بکند و فکر نکند با آدم بی دست و پائی روبرو شده است. عربده های آقازاده خامنه ای بیشتر حکم کوچه باغی را از ترس برای قوت قلب دارد تا اثبات بقای رژیم. وی از روی ترس و هراسی که که سراپای نظام جمهوری اسلامی را در برگرفته است مشغول خواندن کرکری و رجز خوانی است. پدر ایشان یعنی ولی فقیه که گنده تر از خود ایشان است و نماینده مستقیم خدا بر روی زمین است یعنی امام است و نه امامزاده از حد کوچه باغی خارج شده و دست به قمه و دشنه و چاقو برده و در سر گذر سربریده ولی هنوز موفق نشده است جنبش مردم ایران را سرکوب کند. سی و یکسال از عمر کثیف و غرقه به خون جمهوری اسلامی می گذرد. علیرغم همه جنایاتش در این مدت قادر نشده است از دامنه مبارزه مردم برای کسب دموکراسی و تحقق حقوق انسانی ذره ای بکاهد. این جنبش روز به روز گسترش بیشتری یافته است. کسی اگر عقلش کم و چشمش کور نباشد باید از این تجربه زنده بیاموزد و از رجزخوانی دست بکشد و به مردم احترام بگذارد و بپذیرد که روحانیت حقوق ویژه ای ندارد و دارای حقوق مساوی با سایر اتباع ایرانی از زن و مرد است. مجتبی خامنه ای که ادای شعبان بی مخ را در می آورد نمی فهمد که اگر مردم بپا خیزند و تصمیم بگیرند این خس و خاشاکهای متعفن را به زباله دان تاریخ بریزند همه ابزارهای سرکوب و جنایت رژیم جمهوری اسلامی کاری از پیش نمی برد. راستی مگر دارو دسته روحانیت هنر دیگری هم بجز هنر کهریزک دارد؟ مگر رهبر آزاده نگفته است که تجاوز به زنان و مردان اسیر نیز آزاده؟ مگر با تجاوز و شکنجه و توهین و تحقیر و جنایت می شود برای ابد حکومت کرد؟ رژیمی که عوض کسب اعتماد مردم از طریق احترام به آنها، بهبود شرایط زندگیشان، استقرار دموکراسی و عدالت اجتماعی و امنیت قابل احترام برای تداوم و بقاء حکومتش، به اسلحه تهدید متوسل شود و بگوید برای حفظ قدرتش حاضر است هیتلر وار چند میلیون را به قتل برساند، باید از خودش بپرسد که اساسا نفس وجودش برای چیست؟ این قدرت را اساسا برای چه چیز می خواهد؟ ایران بی ایرانی به چه درد می خورد؟ وقتی 50 در صد ملتی شهید رژیم شهیدپرور اسلامی باشد 50 درصد دیگر حتما خویشاوندان این شهدا خواهند بود و دمار از رژیم شهیدپرور اسلامی در می آورند. آخر تا به چه حد این آقازاده ها نادان هستند و گنده گوئی کرده و حرفهای بزرگتر از دهانشان می زنند. این عده کجا توانند کشوری را با سیاست اداره کنند. آقایان همین یک چشمه ایکه آمده اید نشان می دهد روحانیت گردنکش تا به چه حد از مسایل دور و پرت است. تا به چه حد نسبت به اوضاع ایران و جهان بیگانه است. ملت خودش را هم نمی شناسد. این ملت برای یادآوری می گوئیم که شیخ فضل اﷲ نوری را اعدام کرد و همه مریدان این شیخ را نیز در آینده اعدام می کند. این ملت مخالف خشونت است و می خواهد با مسالمت به پیروزی برسد ولی چکار کند وقتی خود شما مانع این پیروزی می شوید و به ملت ایران می گوئید که بجز زبان گلوله به زبان دیگری قادر به تکلم نیستید. آنوقت ملت با همان زبانی که شما آنرا خوب می فهمید باشما صحبت می کند. اگر از جلوی گلوله کنار نروید تقصیر خودتان است. ملت ایران نمی تواند خشونتی را که همیشه از بالا و توسط حاکمیت اعمال شده است تا نابودی قطعی خویش بپذیرد. روزی این خشونت بازتاب در خورتوجه خویش را در نزد مردم می یابد و آنوقت کار روحانیت و همه آنها که با نفی قهر انقلابی و اعمال زور علیه زورگویان همدستان بالقوه آنها هستند زار است.
نقل ازتوفان شماره 120 اسفند 1388 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org