انترناسیونالیسم پرولتری، کسموپلیتنیسم و پان اسلامیسم
این سه مقوله از یک جنبه با یکدیگر خویشاوندی دارند.
انترناسیونالیسم پرولتری همکاری برادارنه و متقابل طبقه کارگر جهان با یکدیگر در مقابله با طبقه سرمایه دار جهان است. طبقه کارگر که در تمام ممالکِ تحتِ سلطه ی سرمایه، استثمار می شود، و ارزش اضافی تولید کرده به جیب سرمایه داران سرازیر می کند، می خواهد به سلطه و سرکردگی سرمایه داری در جهان، با محو ستم طبقاتی و از نابودی بهره کشی انسان از انسان پاسخ دهد. کل طبقه کارگر جهان در ممالک مشخص خود، در مقابل جبهه سرمایه داری جهانی که هوادار غارت است قرار می گیرد. زمینه اقتصادی این نزدیکی در این است که وضعیت اقتصادی طبقه مزدبگیر جنبه جهانی و نه جنبه ملی داشته و دشمن وی نیز دشمن مشترک بهره کش، جهانی است. از این گذشته پیروزی نهائی و پایدار طبقه کارگر نیز تنها در عرصه نبرد جهانی تحقق می یابد. باین جهت مبارزه طبقه کارگر در هر عرصه ملی، بخشی از کل این مبارزه طبقه کارگر در سطح جهانی است و به آنها برای بر افکندن ستم سرمایه داری یاری می رساند. طبقه کارگر بخاطر منافع مشترک ایدئولوژی، سیاسی و اقتصادی و دارا بودن دشمن مشترک در عرصه جهانی، از یک خانواده مشترک است که شکست و پیروزی وی در هر واحد جغرافیایی ملی، شکست و پیروزی همه طبقه کارگر به حساب می آید و باین جهت طبقه کارگر باید در هر سرزمینی که زندگی می کند، از این دستآورد مشترک طبقه کارگر، در سایر سرزمینها نیز حمایت کرده و این پیروزی را جزئی از پیروزی خانواده خود بداند. این داشتن هدف و آرمان مشترک، این هم سرنوشتی مشترک، بیان منسجم خویش را در همبستگی برادارانه جهانی طبقه کارگر همه کشورها نسبت به هم می یابد.
انترناسیونالیسم پرولتری در دوران معاصر متکی بر مبارزه طبقاتی پرولتاریا بر ضد سرمایه داری انحصاری و امپریالیسم است. این مقوله به پرولتاریا می آموزد که برای غلبه بر دشمن مشترک سرمایه داری جهانی، کارگران همه دنیا باید با هم متحد شده به یکدیگر یاری رسانند و در جبهه جهانی پرولتری در مقابل جبهه جهانی سرمایه قرار گیرند. درست است که سرمایه داران از نظر جغرافیائی و حقوقی در ممالک متعددی ساکنند، ولی از نظر منافع مشترک سرمایه داری با یکدیگر در رقابت و تبانی هستند تا سود حداکثر را بدست آورند. همه آنها مخالف کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر هستند. انترناسیونالیسم پرولتری به کارگران می آموزد که آنها باید برای براندازی نظام سرمایه داری با یکدیگر متفق باشند. مرزهای ملی و جغرافیائی نباید در زیر پوشش ملی گرائی و یا "میهنپرستی" کاذب، آنها را از یکدیگر مجزا کند. ارزش یک کارگر کمونیست کشور مفروضِ "دشمن"، از ارزشِ بورژوازی مفروضِ خودی بمراتب بیشتر است. آنچه کارگران را بهم پیوند می زند، نه منافع میهنی معین، بلکه منافع طبقاتی آنها است. کارگران هوادار یک حکومت جهانی بر مبنای نابودی طبقات هستند که در آن دولت از بین برود و تمرکز اداری نه بخاطر سرکوب سیاسی، بلکه برای اداره امور کشور پدید آید. دستگاه اداری ماهیت طبقاتی و سرکوبگر ندارد. این نظام اداری، دستگاهی انسانی برای ایجاد رفاه و آسایش برای همه بشریت است. پس نتیجه می گیریم که کمونیستها خواهان حکومت واحد جهانی و دنیای بدون مرز هستند. ولی این حکومت جهانی تنها بر گورستان سرمایه داری و در دنیای بی طبقه می تواند وجود داشته باشد. این حکومت جهانی تنها می تواند یک حکومت کمونیستی باشد که بر گورستان سرمایه داری و امپریالیسم بنا شده است و راه نیل به آن نیز مبارزه با سرمایه داری، امپریالیسم و ستم طبقاتی بطور کلی است.
انترناسیونالیسم پرولتری بیان علاقهﯼ واحد و اتحاد خدشه ناپذیر طبقهﯼ کارگر سراسر جهان در مبارزهﯼ متحد آنها علیهﯼ دشمن مشترک یعنی سرمایهﺪاری و امپریالیسم است. انترناسیونالیسم بیان وحدت اهداف آنها برای برچیدن بهره کشی انسان از انسان و تقویت روحیهﯼ برادری بینﺍلمللی میان کارگران جهان است. برچیدن مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و ساختمان جامعهﺍﯼ انسانی و بدون ستم و بهره کشی است. این ایدئولوژی کارگران صرفنظر از ملیت، نژاد، مذهب و قومیت آنهاست. انترناسیونالیسم پرولتری مظهر برادری بی شائبه و همبستگی جهانی کارگران است. آنها برای هدفِ واحد که عبارت از جامعهﺍﯼ بی طبقه و جهانی باشد که در مرکز آن انسان و حیثیت وی قرار داشته باشد و به مقام ارزشمند خویش نایل شود، مبارزه می کنند.
انترناسیونالیستﻫﺎ با الهام از این ایده به حمایت از انقلاب سوسیالیستی اکتبر پرداخته و شوروی لنینی ــ استالینی را مورد حمایت بی دریغ خود قرار دادند.
روزا لوکزامبورگ نوشت:
» …بدین ترتیب ابتدائی ترین و پایهﺍﯼ ترین تعهد سوسیالیستﻫﺎ و پرولترهای همهﯼ کشورها آنست که علیهﯼ هرگونه اتحادی با ضد انقلاب روسیه با تمام قدرت به مقابله برخیزند. « (سخنان روزالوکزامبورگ به نقل از مقالهﯼ لنین دربارهﯼ "میلیتاریسم جنگ طلبانه و تاکتیک ضد میلیتاریستی سوسیال دموکراسی").
کسموپلیتنیسم: "جهان وطنی" (Kosmopolitismus) و یا(Cosmopolitanismus) با انترناسیونالیسم پرولتری متفاوت است و نه تنها متفاوت است، ضد آن است و کوچک ترین قرابتی با انترناسیونالیسم پرولتری ندارد.
کسموپلیتنیسم نیز موافق حکومت جهانی است و بر این اساس طبیعتا بر ضد مرزهای ملی و مبارزه ملی و میهنپرستی مردم هر کشور جداگانه معین بوده و با مرزهای ملی و افکار میهندوستی به عنوان افکار عقب مانده و غیر مترقی، مبارزه می کنند. این جهان وطنی ها که جهان را وطن خود می دانند و نه هر کشور معین را، مبارزه برای حکومت جهانی را، نه بر مبنای مبارزه طبقاتی، ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی، بلکه بر مبنای مبارزه ضد ملی و ضد میهندوستی به پیش می برند. آنها مخالف ملیت و ملت و مبارزه ملی و رهائی بخشند. از تمامیت ارضی کشورها به بهانه تعلق خاطر به حکومت جهانی در مقابل تجاوزات و اشغالگریهای امپریالیستها و صهیونیستها حمایت نمی کنند و یا از ترس افکار عمومی سیاست موذیانه ای را در پیش می گیرند که پیروی از آن منجر به نابودی واحدهای ملی شود. آنها مثلا در میهن ما ایران تحت عنوان این ادا و اطوار "معصومانه" مدعی می شوند: ما هوادار دنیای بدون مرز و زندگی برادارنه مردم در کنار هم هستیم و لذا بر این نظریم که باید یک حکومت جهانی جدا از نژاد، مذهب، قومیت و ملیت برپا ساخت و با هر انگیزه ملی و میهنپرستی و حمایت از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی در هر کشوری به مخالفت برخاست. پیروان اندیشه جهان وطنی چون این مبارزه را از مبارزه طبقاتی جدا می سازند در عمل همدست امپریالیسم جهانی اند، زیرا نفی مبارزه ملی و میهندوستی در مقابل تجاوز و هجوم خفاشان خونخوار امپریالیسم، یعنی خلع سلاح روحی و فکری مردم، تا به اتکاء بر موهومات و خرافه ای که در مغز آنها با پوسته "انساندوستی" وارد کرده اند، آنها را وادار کنند از مقاومت در مقابل امپریالیسم دست بکشند و کشورشان را به امپریالیستها با خیال راحت و بدون عذاب وجدان برای غارت دو دستی تقدیم کنند. جهان وطنی ها ستون پنجم امپریالیسم هستند. آنها تلقین می کنند که اگر بعنوان مثال امپریالیست آمریکا ایران را به جزئی از ایالات متحده آمریکا بدل کند، ما به حکومت جهانی یک گام نزدیکتر شده ایم، پس تجاوز به کشورها و ضمیمه سازی آنها، ما را به "جامعه انسانی جهانی" با کشور و حکومت واحد نزدیک می کند. بزعم آنها این تجاوزات و اشغالگری ها ماهیتا مترقی و مثبت است. این ایدئولوژی امپریالیستی، پوششی بر ماهیت جنگها و تجاوزات امپریالیستی برای غارت جهان است. تاریخ زندگی از دوران استعمار و دو جنگ جهانی و تجاوزات اخیر این امر را به ما می آموزد که هدف از توسعه طلبی امپریالیستی غارت جهان و باقی گذاردن بیابان و مناطق بی آب و علف برجاست. استعمار و امپریالیسم هرگز با هدف ارتقاء سطح فرهنگی، توسعه دانش، رشد صنایع و تبادل تجربه و استقرار تمدن به کشوری نرفته اند، زیرا در ماهیت آنها نیست. آنها مبشران آزادی و انسانیت نیستند، برده داران روح و جان انسانی هستند. آنها موافق برداشتن مرزها هستند، زیرا تجاوز آنها دیگر بدون حد و مرز خواهد بود و احساسات ملی و غرور ملتها را با این تئوریها قبل از تجاوز نابود می کنند. به این جهت جهان وطنی ها بشدت ضد میهندوستی هستند و غرور ملی را تحقیر نموده و دفاع از مرزها را مذموم دانسته و با تجاوز امپریالیستها به سایر ممالک به عنوان گامی مترقی کاملا موافقند. امپریالیستها و صهیونیستها بهترین جهان وطنیستها هستند. به مصداق مال من مال خودم مال تو هم مال من.
پاره ای کُردهای ناسیونال شونیست بیکباره "انترناسیونالیست" می شوند تا ناسیونالیسم خود را به کرسی بنشانند. انترناسیونالیسمِ ناسیونال شونیستهای کُرد، روپوششی بر ناسیونالیسم آنها است که آنرا با علم و کتل "انترناسیونالیستی" پنهان کنند. آنها در مقابل خلقهای ایران بویژه فارس و آذری "انترناسیونالیست"اند و این "انترناسیونالیسم" را به آنها نیز تجویز و توصیه می کنند و با شمشیر این "انترناسیونالیسم" به جنگ آنها می آیند تا خود را پشت این سپر پنهان کنند. وگرنه در مقابل اکراد بسیار هم ناسیونالیست هستند و تجویز انترناسیونالیسم برای غیر، بخاطر تقویت ناسیونالیسم برای خود است. بسیاری از سازمانهای سیاسی آنها، هوادار تجاوز امپریالیسم به ایران هستند و از تجاوز امپریالیسم به عراق و روی کار آوردن حکومتهای کُرد دست نشانده امپریالیسم حمایت می کنند و آنرا تحقق "آرزوهای ملی" جا می زنند و هرگز خواهان خروج بی قید و شرط تجاوزکاران از خاک عراق نیستند. آنها مبارزه ملی و مبارزه برای رفع ستم ملی را در دوران امپریالیسم، بخشی از مبارزه ضد امپریالیستی و حل آنرا از طریق دست یازی به این مبارزه نمی بینند، بلکه امپریالیستها را مبشران آزادی و دموکراسی و ناجیان خلق کُرد جا می زنند. البته کُردهای مارکسیست لنینیست و انقلابی نیز که در اقلیت هستند وجود دارند که بر ضد این تفکر نه تنها مبارزه کرده اند و می کنند، بلکه بر ضد آنها اعلامیه داده و این تفکر ارتجاعی را افشاء کرده اند. این کُردهای انقلابی در واقع نمایندگان واقعی مصالح ملت کُرد هستند و متحد پرولتاریا در مبارزه بر ضد ستم ملی و امپریالیسم خواهند بود. این جهان وطنی ها، دفاع از تمامیت ارضی در دوران امپریالیسم و مبارزه ملی را نادرست دانسته بر ضد آن مدام تبلیغ می کنند. اگر آنگونه که ناسیونال شونیستها مطرح می کنند، امپریالیستها ناجی خلق کُردند، از کجا معلوم که ناجی خلق فارس و ترک و عرب نباشند؟ پس می بینیم که جهان وطنی ها با انواع و اقسام ابزار حتی مقوله "انترناسیونالیسم" می کوشند، چهره امپریالیسم و صهیونیسم را آرایش کنند و طبقه کارگر و آزادیخواهان را فریب دهند.
حزب کار ایران(توفان) در نشریه توفان شماره 32 نوشت: "جهان وطن" کسی است که هوادار حکومت جهانی و دنیای بدون مرز است و آن را موذیانه مظهر مدرنیسم و ترقی جلوه می دهد، با این تفاوت که به ملت و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، استقلال ملل، حق حاکمیت هر ملت مفروض، تمامیت ارضی کشورها، اعتقادی ندارد، روابط میان ملتﻫﺎ و اساساً مقولهﯼ ملت را کهنه شده می داند و می خواهد آن را با مقولهﯼ اتحادهای فراملی جایگزین کند. "جهان وطن" سنن و فرهنگ ملی را نفع می کند، "جهان وطن" این گونه تبلیغ و القاء می کند که به این دلیل که خودش واژهﯼ ملت را نمی پذیرد و "فراملی" فکر می کند و مرزها را قبول ندارد، مترقی است. وی پدیدهﯼ ملت را به گذشتهﯼ دور متعلق می داند. ایدئولوژی "جهان وطنی" که جهان را وطن خود می نماید و تعلقات ملی ملل، استقلال ملی آنها را، آن هم در دوران امپریالیسم و جهانی شدن سرمایهﺪاری نفی می کند. یک ایدئولوژی ارتجاعی در خدمت امپریالیسم جهانی، در خدمت نفی حقوق ملل و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی آنها قرار دارد. این ایدئولوژی، ایدئولوژی استعمارگران است. که فقط جهانی را در زیر سلطهﯼ انحصارات می خواهند و مردم را با این تئوری به تسلیم در قبال آنها دعوت می کنند. جهان بدون مرز آنها جهانی نیست که کمونیستﻫﺎ می خواهند بر قبر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و نفی بهره کشی فرد از فرد به پا دارند. در جهان مورد نظر آنها همهﯼ دول و ملل باید به حلقوم امپریالیسم روان شوند و از هویتﻫﺎﯼ ملی خویش دست بردارند. آنها با این ایدئولوژی که با خرواری از اتهام به دیگران که گویا ناسیونالیست و شوونیست هستند و برای ملت خود و نه انسانﻫﺎ؟؟!! ارجحیت قایلند به جنگ کمونیستﻫﺎ می روند تا زیر این پوشش عوامفریبانه و به ظاهر مترقی و مدرن به دور از "محدودیتﻫﺎﯼ تنگ نظرانهﯼ ملی"، سیاست گستاخانه و تجاوزکارانه و مداخله گرانهﯼ امپریالیسم را در تمامی عرصهﻫﺎﯼ سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی توجیه کنند، تا ملل و دول ضعیف تر را حتی دول امپریالیستی ضعیف تر را به حلقوم امپریالیسم متفوق بکشانند و زمینهﯼ فکری این نوع ادغامﻫﺎ، منضم گردانیﻫﺎ و یا استعمار نوین را فراهم آورند. ما در اینجا از اهداف استثماری آنها و این که تودهﻫﺎﯼ ستمدیدهﯼ مردم را به زیر یوغ سرمایهﯼ امپریالیستی می کشند، سخنی نمی گوئیم. در چهاچوب همین درک "جهان وطنی" است که سازمان تجارت جهانی ممالک کوچک را به دام سرمایهﯼ جهانی کشانده و خون آنها را به طریق "دموکراتیک" و قراردادهای منعقده و "قانونی" در شیشه می کند و حاکم بر سرنوشت آنها می گردد.
ایدئولوژی "جهان وطنی" اروپای متحد را به قیمت برتری پارهﺍﯼ ممالک امپریالیستی، نظیر آلمان و فرانسه و تضعیف سایر ممالک سرمایهﺪاری اروپا نظیر یونان، پرتقال و اسپانیا و ایرلند ..... برپا کرده و سطح دستمزد و رفاه اجتماعی تودهﯼ زحمتکشان را در این ممالک به بهانهﯼ ادغام و وحدت و یگانگی به سطح نازل ترین دستمزد و حقوق ناچیز دموکراتیک پارهﺍﯼ از همین ممالک عضو اتحادیه در طی زمان کاهش می دهد. مسخره است که در این نظام متحد، از ممالک دارای "حقوق مساوی" سخن گفته شود. حقوق آن کشوری مساوی تر از سایرین است که حرف آخر را در زمینهﯼ سیاسی ــ اقتصادی می زند. نظیر آلمان.
سوسیال دموکراتﻫﺎﯼ ممالک امپریالیستی پوشش دیگری بر این تئوری "جهان وطنی" آفریدهﺍند و مدعیﺍند که اصل حق حاکمیت ملی مانعی بر سر راه رشد نیروهای مولده است، که با برچیده شدن مرزها از میان می رود و لذا هیچ مرزی را به رسمیت نمی شناسند ــ البته به جز مرزهای کشور خودشان را ــ همه جا متعلق به آنهاست. "جهان وطن" که ناشر ایدئولوژی امپریالیستی است با احساسات ملی، با علاقهﯼ ملی و با غرور ملی در ممالک زیر سلطه مبارزه می کند و سعی دارد پرولتاریا و زحمتکشان این ممالک را در مقابل هجوم امپریالیسم از نظر روحی خلع سلاح کند و انگیزهﯼ کسب رهبری مبارزهﯼ ملی را با این داروی سکر آور که استقلال و هویت ملی به ما مربوط نیست و امر بورژوائی است، از وی بستاند. این در حالی است که امپریالیستﻫﺎ نوع شیوهﯼ زندگی خویش را تبلیغ می کنند. "جهان وطنی"ﻫﺎ دست ملی گرائی امپریالیستی را برای سرکوبی میهن پرستی سایر ملل باز می گذارند.
"حرب کمونیست کارگری" که در ایران ناشر این افکار شوم "جهان وطنانه" است در نشریهﯼ انترناسیونال شمارهﯼ دوم خرداد 1371 که در آن مبانی فکری خود را شرح داده است، می آورد:
» همین امروز به وضوع پیداست که، کسی که کوچک ترین تعلق خاطری به مقولهﯼ میهن دارد و آن طیفی از چپ که وقتی از کارگران حرف می زند و مطالبهﺍﯼ برای کارگران مطرح می کند، هنوز آنها را "کارگران میهن ما" اطلاق می کند، به این حزب نپیوسته و نمی پیوندد. ناسیونالیسم در سنت ما بار منفی زیادی دارد و راستش مشکل ما این است که کاری کنیم رفقا در حمله به ناسیونالیسم جانب اعتدال را رعایت کنند! «. آیا سند ننگین تری در اعتراف به خیانت ملی تحت نام "انترناسیونالیسم" دیده اید؟
پان اسلامیسم یک ایدئولوژی مذهبی است که بر ضد هویت ملی است. لنین در مقاله خویش تحت عنوان "طرح اولیه تزهای مربوط به مسئله ملی و مسئله مستعمراتی(برای کنگره دوم انترناسیونال کمونیستی در ماه های ژوئن و ژوئیه 1920)" می آورد:
"11- در مورد کشورها و ملتهائی که در حالت عقب ماندگی بیشتری هستند و مناسبات فئودالی یا پاتریارکال(پدر شاهی-مترجم) و مناسبات دهقانی-پاتریارکال در آنها تفوق دارد باید بویژه این نکات را در نظر داشت:
.... ثانیا مبارزه علیه روحانیون و سایر عناصر مرتجع و قرون وسطائی که در کشورهای عقب مانده صاحب نفوذند ضرورت دارد؛
ثالثا، مبارزه علیه پان اسلامیسم و جریانات نظیر آن که می کوشند جنبش رهائی بخش ضد امپریالیسم اروپا و آمریکا را با تحکیم موقعیت خانها و ملاکان و آخوندها و غیره توام سازند لازم و ضروری است؛...."
پان اسلامیستها ملت را قبول نداشته و امت را که افراد متعلق به جامعه اسلامی جهانی هستند می پذیرند. برای آنها شرط تمایز ایمان است و نه هویت ملی. مومنین به اسلام، عضو جامعه جهانی اسلامی بوده و برادران ما هستند. دین رابطه ای میان انسان و آسمان بود و از طریق این رابطه، و این چگونگی پیوند آسمانی بود که انسانها هویت پیدا می کردند و تعریف می شدند. اعراب وقتی ایران را فتح کردند به ایران و سایر ممالک مفتوحه به عنوان جهان اسلام برخورد می کردند که حکام منطقه ای باید با خلیفه اسلامی، هر بار بیعت می نمودند و در مناطق خویش به رتق و فتق امور می پرداختند. بسیاری از این حکام در آغاز کار خود، چه اعراب و سپس ایرانیها و یا ترکها و یا مغولان، به اسلام ایمان آورده و با خلیفه بیعت کرده بودند. جهان اسلام به پهنای اندلس تا اندونزی وسعت یافت. این سرزمین گسترده در بخش بزرگی از آسیا و آفریقا، زیر نفوذ یک حکومت جهانی با یک مذهب و بر اساس اخوت اسلامی رهبری می شد- بگذریم از اینکه در میان قبایل عرب همیشه بر سر برتری، نسب و سرکردگی رقابت بیرحمانه ای وجود داشت(بنی هاشم، قریش و..). زبان، زبان قرآن بود. علمای دینی از همان زمان امام محمد غزالی و مجلسی نظر واحدی در مورد ملیت و نفی آن داشتند. رشد مبارزه طبقاتی که طبقات ستمگرِ مسلمان را، در مقابل طبقات ستمکشِ مسلمان قرار داد، این اخوت اسلامی را به واقعیتِ ایجاد نواحی مستقل جغرافیائی و ضد نظریه پان اسلامیست بدل کرد. در عین اینکه مسلمانی باقی ماند، ولی دربار خلافت اسلامی برهم ریخت و در دوران معاصر، ما با ممالک گوناگون مسلمان روبرو هستیم که هر کس با توجه به درجه رشد سرمایه داری و تحولات تاریخی و عوامل دیگر به هویت ملی خویش دست یافته است. ولی تفکر پان اسلامیسم از بین نرفته است و این پان اسلامیسم طبیعتا به تضعیف مبارزه ملی و هویت ملی می کشد و به بهانه حمایت از اسلام، مرزهای ملی را نفی کرده، مبارزه ملی را منتفی دانسته و دست امپریالیسم را در غارت ممالک باز می گذارد. البته در عمل کار به ویژه در اواخر سده بیستم و آغاز سده بیست یکم که بسیاری از این ممالک به شیوه تولید سرمایه داری دست یافته و نفوذ خانها را برچیده اند، به همین سادگی نیست، زیرا امپریالیسم غیر مسلمان و قدرتمند و خواهان توسعه است و بقاء حکومت اسلامی بدون مبارزه با تشبثات امپریالیسم مقدور نیست. حکومتهای اسلامی نمی توانند به بهانه اعتقاد به پان اسلامیسم، ممالک تحت سلطه خویش را در اختیار تجاوزگران جنگهای صلیبی بگذارند. درست است که از نظر تئوری نفی ملیت و هویت ملی و میهنپرستی زمینه تجاوز امپریالیستی را از نظر روانی فراهم می سازد، ولی در عرصه عملی باید از مرزهای ملی و در ایران از ایرانیت و تاریخ گذشته ایران و... حمایت به عمل آید و این، آن تناقض در تئوری و عمل است، که میان تفکر پان اسلامیستی دوران خلافت عمر در عصر آخرین مرحله سرمایه داری و تولد امپریالیسم، پدید آمده است. پان اسلامیسم باید خویش را بر این شرایط، برای ادامه بقای خود انطباق دهد و جان سختی آن در وجود مذهب است و در عمل ناچار است به عکس خود عمل کند. ما در ایران در مرحله اول انقلاب و سپس در زمان تجاوز عراق به ایران که امت و اسلامیت جای خویش را به ملیت و ایرانیت می داد می بینیم و حتی امروز نیز در دعوای رئیس جمهور و ولی فقیه شاهد آن هستیم.
مرتضی مطهری یکی از اندیشمندان و فیلسوفان جنبش اسلامی در ایران می گوید: "مسئله ملت پرستی، در عصر حاضر برای جهان اسلام مشکل بزرگی به وجود آورده است. گذشته از اینکه فکر ملیت پرستی بر خلاف اصول تعلیماتی اسلامی است، زیرا از نظر اسلام همه عنصرها علی السوا هستند، این فکر مانع بزرگی است برای وحدت مسلمانان... ما به حکم آنکه پیرو یک آئین و مسلک و یک ایدئولوژی به نام اسلام هستیم که در آن عنصر قومیت وجود ندارد، نمی توانیم نسبت به جریان هائی که بر ضد این ایدئولوژی تحت نام و عنوان ملیت و قومیت صورت می گیرد بی تفاوت بمانیم".(خدمات متقابل ص 50 و 52).
در این سه مقوله روشن است که پان اسلامیسمِ عقب مانده و کسموپلیتنیسم "مترقی" از نقطه نظر همدستی با امپریالیسم در نفی هویت ملی به نتایج واحد می رسند. "حزب کمونیست کارگری ایران" که در دشمنی با ایراندوستی و حمایت از هویت ملی در کنار پان اسلامیسم ایستاده است، عملا همدست امپریالیسم می باشد. موضعگیریهای سیاسی این حزب در حمایت از تجاوز امپریالیست آمریکا به افغانستان، به عراق، به لیبی و تجاوز صهیونیسم به لبنان و به نوار غزه برو شنی پرده از ماهیت دو دوزه بازی آنها بر می دارد. یکی از وظایف جنبش کمونیستی ایران افشاء این جریان منحرف و بی هویت تاریخی در جنبش کمونیستی ایران است. این جریان سیاسی تنها جریان سیاسی در تاریخ مبارزات احزاب و سازمانهای سیاسی ایران است که اصل و نسبش معلوم نیست و یک باره بعد از انقلاب مانند قارچی در میان جنبش انقلابی ایران حضور یافته است و دستهای نامرئی در موردش به تبلیغ پرداخته اند از ارگانهای سلطنت طلب گرفته تا رادیو اسرائیل.
هم اکنون نیز کادرهای آنها با محافل صهیونیستی و امپریالیستی همکاری نزدیک دارند و جنایات جمهوری اسلامی را سپر توجیهی این همکاری کرده اند تا اعضاء خود را فریب دهند. بلندگوهای امپریالیستی و صهیونیستی از آنها در جهت منافع خود حداکثر استفاده کرده و می کنند. وظیفه آنها نه تنها در خدمتگذاری به امپریالیسم و صهیونیسم است، بلکه تلاش دارند بر مارکسیسم انقلابی یک پیرایه لیبرالیستی بپوشانند و برای حل بسیاری معضلات و مسایل اجتماعی پاسخی غیر طبقاتی به جنبش تحمیل نموده و یا برای آن اختراع کنند و آنرا بخورد روشنفکران جنبش بدهند. تئوری پوسیده و غیر طبقاتی "آزادیهای بی قید و شرط" که آنرا آگاهانه توسط آموزگارانشان برای درهم شکستن انضباط حزبی و غیر طبقاتی کردن مقولات اجتماعی خلق کردند، همانطور که حزب ما بارها بیان کرد از جانب ارگانهای تبلیغاتی خود آنها به زیر پا گذارده می شد و می شود. آنها هرگز حاضر نیستند و نبودند نظریات حزب ما را در افشاء خودشان به استناد همین اصل پذیرش "آزادیهای بی قید وشرط" منتشر کنند. آنها این نسخه را بدیگران تجویز می کنند تا اشغال و تسخیر حیطه تفکرشان را آسان نموده و آنها را به عنوان مستبد مرعوب نموده و مسخ کنند. این جریان فکری منتسب به منصور حکمت جریانی ناسالم در طیف گسترده نیروهای کمونیست و یا مدعی کمونیست در ایران است. انشعاباتی که در درون این جریان ناسالم رخ داده است گرچه مثبت و موجب تضعیف و روشنتر شدن ماهیت آن شده است ولی بر ضد جریانهای ضد انقلابی هرگز نباید مبارزه را تعطیل کرد. حزب ما در این عرصه پیشگام بوده است و مجددا مصمم است ماهیت این جریان را افشاء نماید.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 138 شهریور ماه 1390 سپتامبر 2011، ارگان مرکزی حزب کارایران
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org