۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه


تشدید تضادهای هئیت حاکمهﻯ ایران و تأثیر آن بر جامعه و وظایف مردم

 

تقاضای آقای محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوراسلامی ایران برای بازدید از زندان اوین و پاسخ منفی رئیس قوهﻯ قضائیه و "به مصلحت" ندانستن بازدید وی از زندان و سپس، واکنش علنی رئیس جمهور به نامهﻯ ممهور به مهر "خیلی محرمانه" رئیس قوهﻯ قضائیه، اوجگیری تضاد هیئت حاکمهﻯ رژیم را بار دیگر در انظار عمومی قرار داد.

نامه نگاری بین رئیس دولت و رئیس قوهﻯ قضائیهﻯ رژیم به دنبال شروع ناگهانی "جنگ ارزی" در هفتهﮬﺎﻯ قبل از آن از سوی نهادهای مالی امپریالیستی و فرمانبران داخلی آنها، به ویژه، بازار انگلی ایران و هم چنین، دستگیری علی اکبر جوانفکر، مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور همزمان با سخنرانی احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، همه حاکی از آن هستند که طرفین دعوا مصممﺍند قوای خود را برای به زیر کشیدن جناح مقابل وارد میدان نموده و اگر دست دهد حتی پیش از برگزاری انتخابات یازدهمین دورهﻯ ریاست جمهوری، حریف را از میدان به در کنند. این دو حادثه، مخصوصاً به این شائبه دامن می زند که حتی جناح موسوم به اصلاح طلب رژیم، مصمم است برای کسب قدرت بلامنازع در حاکمیت، از حمایت و پشتیبانی "جامعهﻯ جهانی"، بخوانیم آمریکا و اروپا، برخوردار شود.

 

قبل از این نیز پس از آن که در روزهای آخر فروردین ماه سال گذشته رئیس جمهور کشور استعفای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات رژیم را پذیرفت، بلافاصله آیتﺍلله خامنهﺍی وارد صحنه شد و وی را بدون حتی اطلاع احمدی نژاد در سِمت خود ابقاء کرد، معلوم بود تضادهای درونی هیئت حاکمه روز به روز شدت می یابد. علاوه بر اینها، شروع "جنگ ارزی" از سوی بازار انگلی در هفتهﮬﺎﻯ گذشته و تلاشﮬﺎﻯ مقامات رسمی برای مقصر معرفی کردن دولت در بالا رفتن تصنعی نرخ ارز نشان دادند که تضادهای درونی هیئت حاکمهﻯ ایران به چنان درجهﻯ حادی رسیده که در شرایط تهدیدهای آمریکا و اسرائیل برای حملهﻯ نظامی به تأسیسات اتمی ایران و تحریمﮬﺎﻯ گستردهﻯ "جامعهﻯ جهانی" علیهﻯ مردم ایران، که از همان ابتدای پیروزی انقلاب با فراز و فرودهای آشکار و نهان در درون هیئت حاکمه ادامه داشت، می رود تا به پایان خود برسد.

 

البته، نباید چنین تصور کرد که همهﻯ درگیریﮬﺎﻯ درونی هیئت حاکمه به همین موارد گفته شده ختم می شود و تازگی دارد. بلکه برعکس، حاکمیت برآمده از انقلاب ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ مردم ایران بنا به خصلت ملی ــ دموکراتیک انقلاب که با حضور گسترده و مبارزهﻯ فعال طبقات و اقشار مختلف اجتماعی به پیروزی رسید، یک رژیم یکدست وابسته به یک طبقه و یا قشر اجتماعی خاصی نبود و جنگ قدرت بین جناحﮬﺎﻯ متخالف رژیم، از درگیریﮬﺎ با دولت مهندس بازرگان و سپس، فراری دادن رئیس جمهور بنی صدر، عزل آیتﺍلله حسینعلی منتظری از مقام نیابت ولایت فقیه و خانه نشین کردن وی و تا همین حمله تقریبا دو سال پیش به میرحسن موسوی، نخست وزیر دورهﻯ کشتارهای وحشتناک و مهدی کروبی، رئیس سابق مجلس قانونگذاری رژیم، به اضافهﻯ شاخ و شانه کشیدن دائمی به هاشمی رفسنجانی، "سردار سازندگی" و رئیس مجلس خبرگان و بسیاری از این دست درگیریﮬﺎ، همواره ادامه داشته و با توجه به اوضاع داخلی و جهانی، با فراز و فرودهائی همراه بوده است و امروزه تقابل این جناحﮬﺎ در آستانهﻯ برگزاری یازدهمین دورهﻯ انتخابات ریاست جمهوری ایران، کاملاً عریان تر شده و در سمتی پیش می رود که هر یک از طرفین دعوا برای وارد کردن همهﻯ نیروهای خود به میدان کارزار با رقیب و برقراری حاکمیت بلامنازع خود بر کشور، از هیچ کوششی فروگذاری نمی کند.

قدر مسلم این است که هر دو جناح رژیم بر این واقعیت آگاهی دارند که ادامهﻯ حیات رژیم با ترکیب فعلی دیگر امکان پذیر نیست و بالاخره باید کار را یکسره بکنند. و این هم واقعیت دارد که دور تازهﻯ درگیریﮬﺎﻯ جناحی درون هیئت حاکمه از سستی و تزلزل هر چه بیشتر پایهﮬﺎﻯ رژیم خبر می دهند و همهﻯ ادعاهای رسمی مبنی بر وحدت و استحکام درونی نظام را باطل می کند.

 

در همین ارتباط، سکوت ولی فقیه رژیم، آیتﺍلله خامنهﺍی در شرایط دعواهای شدید جناحی، یک واقعیتی است که نمی توان از نظر دور داشت. فراموش نمی کنیم که در روزهای اوج اعتراضات به نتایج انتخابات دهمین دورهﻯ ریاست جمهوری، ولی فقیه مشخصاً به هواداری از جناح اصولگرایان وارد میدان شد و توانست بخش عمدهﻯ اصلاح طلبان را به عقب نشینی و حتی تمکین موقتی وادار نماید. در جریان استعفای وزیر اطلاعات رژیم نیز، باز هم خامنهﺍﻯ بدون این که رئیس دولت را به حساب آورد، فرمان ابقاء وزیر در مقام خود را صادر کرد. اما این بار، علیرغم هر چه علنی تر شدن درگیریﮬﺎﻯ جناح اصولگرایان و اصلاح طلبان طرفدار نئولیبرالیسم، ولی فقیه رژیم فعلاً سکوت اختیار کرده است. در چنین شرایطی، سکوت ایشان نمی تواند یک معنی بیشتر داشته باشد و آن این که، پایهﮬﺎﻯ صندلی خود ولی فقیه نیز بیش از آن چه که در ظاهر دیده می شود، سُست شده و ایشان هنوز نمی توانند تشخیص دهند توازن قوا به نفع کدام جناح تغییر خواهد کرد. و لذا، به همین سبب سکوت وی را می توان یک سکوت کاسبکارانه و نان قرض دادن برای روز مبادای فردا در شرایطی تلقی کرد که کلیت نظام در ورطهﻯ تشتت و تزلزل هلاکتبار گرفتار آمده و پس از قلع و قمع تمام مخالفان خود در طول بیش از سه دههﻯ گذشته، اینک تضادهای درونی هئیت حاکمه به مرحلهﻯ آشتی ناپذیری رسیده است. بنا بر این، هر یک از دو جناح رژیم حاکم ناچار است به تصفیه و پاکسازی صفوف خود از عناصر وجریانﮬﺎﻯ نامطلوب خودی دست بزند.

 

در همه حال واقعیت تشدید تضادهای درونی رژیم حاکم جمهوی اسلامی ایران امری نیست که مقامات هیئت حاکمه بتوانند در پشت پردهﻯ تبلیغات دینی ــ مذهبی پنهان سازند و یا به اتکاء ولایت مطلقهﻯ فقیه حل و فصل نمایند. زیرا، در اینجا اختلافات جناحﮬﺎ نه بر سر باورها و اعتقادات مذهبی خود، بلکه، بر سر منافع طبقاتی آنتاگونیستی شان می باشد که طی سه دههﻯ گذشته روحانیت حاکم و هالهﻯ اطراف آن از هیچ کوششی برای ثروت اندوزی و غارت دارائیﮬﺎﻯ ملی متعلق به تودهﮬﺎﻯ کار و زحمت ایران کوتاهی نکرده است. درگیری درونی هیئت حاکمهﻯ ایران بر خلاف تصور و ارزیابی برخی گروهﮬﺎ و جریانات به اصطلاح سیاسی، نه تنها یک جنگ زرگری برای انحراف افکار عمومی از مشکلات مبتلا به اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور نیست بلکه، یک واقعیت عینی است.

با توجه به تشدید تضادهای درونی هیئت حاکمهﻯ ایران و علنی تر شدن تقابل و درگیری آنها، امروز هر جریان سیاسی مترقی و طرفدار استقلال و آزادی میهن و خلقﮬﺎﻯ کشور، همهﻯ مدافعان برقراری عدالت اجتماعی موظفند به این سؤال اساسی "چه باید کرد؟"، پاسخ صریح و روشن خود را بدهند.

حزب ما با تکیه بر نیروی مردم ایران، برای آزادی ایران اعتقاد راسخ دارد و تکیه بر اجانب را به بهانهﻯ مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی محکوم می کند. حزب ما اساس همکاری خویش را با سایر جریانات سیاسی بر پایه تحقق خواستﮬﺎﻯ دموکراتیک و عدم دخالت اجنبی در ایران قرارداده است و بدان پای می فشارد و در عرصهﻯ دموکراتیک با همهﻯ نیروهای دموکرات و ضد امپریالیستی که خواهان استفلال ایران، یعنی کسانی که مخالف با تجاوز و دیکتهﻯ امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ نسبت به ایران هستند، مخالف تحریم و محاصرهﻯ اقتصادی ایران هستند، مخالف دخالت اجانب در امور داخلی ایران هستند، ولی در عین حال خواهان تحقق آزادی احزاب و سازمانﮬﺎﻯ سیاسی، آزادی اتحادیهﮬﺎﻯ کارگری و صنفی، رفع سانسور، آزادی زندانیان سیاسی، جدائی دین از دولت و نظام آموزشی، احترام به حقوق بشر و تساوی حقوق زن و مرد در تمام عرصهﮬﺎﻯ اجتماعی هستند و در یک کلام خواستار تحقق حقوق دموکراتیک در ایران هستند، صمیمانه همکاری می کند. عام ترین خواستﮬﺎﻯ دموکراتیک، تکیه بر نیروی مردم و مخالفت با اجانب است.

حزب ما بارها تأکید کرده است در شرایطی که مردم میهن ما هر روزه توسط عفریت داخلی سرکوب می شوند و برای تحقق حقوق بشرهزاران قربانی دادهﺍند، موظفند پیکارشان را با مبارزه علیهﻯ عفریت خارجی که موذیانه تحت نام حقوق بشربرای زندانیان سیاسی دربند اشک تمساح می ریزد و درعین حال به تشدید تحریمهای جنایتکارانهﻯ اقتصادی و تهدید به تجاوز به میهنمان می پردازد پیوند زنند وهوشیارانه عمل نمایند.

حزب ما راه حل نهائی برای پایان دادن به وجود منحوس رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم درایران را راه لنینی و تقویت حزب واحد طبقهﻯ کارگر می داند. تنها با چنین دورنمای مارکسیستی ــ لنینیستی است که می توان هدفمند و با افقی روشن مردم را برای رستاخیز نهائی، روز جدال آماده کرد. راهی جز این راه برای رهائی متصورنیست.

 

نقل از توفان الکترونیکی شماره 76 نشریه الکترونیکی حزب کارایران آبان ماه 1391

www.toufan.org

۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه


در مورد جنایتکاری صهیونیستها و دفاع از ملت فلسطین همه نیروهای مترقی جهان هم نظرند

اما "جبهه موهومی سومی ها" در کجا ایستاده اند؟

صهیونیستهای اسرائیلی که در نژادپرستی و جنایتکاری آنها حرفی نیست، به نوار غزه که بیش از یک میلیون فلسطینی در سرزمین خویش زندانی شده اند، برای نسل کشی هجوم  آوردند. بمب است که بر سر مردمان فلسطین فرو می ریزد و دسته دسته آنها را به قتل می رساند. ولی وجدان امپریالیستها و خائنان و همدستان ایرانی آنها معذب نمی شود و صدایشان در نمی آید. حقوق بشری که آنها از آن دفاع می کنند، حقوق بشر گزینشی، حقوق بشر ایران تریبونالی با همدستی دادگاه کیفری جهانی است. آنها کاتالیزاتور ورود سینه خیز ارتجاع جهانی بدرون جبهه نیروهای مترقی و انقلابی ایران هستند. آنها جاده صاف کن و مشاطه گر امپریالیستها و صهیونیستها در ایران و در فلسطین، در سوریه و در لیبی و... هستند. آنها نقاشانی هستند که می خواهند خون جانباختگان آرمانپرست ایران را آلوده کرده و از نامشان برای نیات شومشان و بر ضد آرمان های آنها که به خاطرشان جان دادند سوء استفاده کنند. حقوق بشری که آنها مدافع آن هستند، حقوق بشر جرج بوش و مستر پرزیدنت اوباما است. حقوق بشر آنها حقوق بشر نتانیاهو نماینده خون بر لب "دموکراتیک ترین کشور جهان" است.

در مورد جنایتکاری صهیونیستها همه نیروهای مترقی جهان هم نظرند. در مورد تبهکاری آنها که سرزمین یک ملتی را طلبکارانه و بی شرمانه اشغال کرده اند و در پی نسل کشی در فلسطین هستند، همه نیروهای مترقی و انساندوست هم نظرند، در مورد همدستی امپریالیستهای آمریکا و اروپا و استرالیا و کانادا و... همه این مدعیان کذاب حمایت از حقوق بشر، در پشتیبانی بی برو برگرد از جنایات اسرائیل، همه انسانهای صمیمی و روشن بین اتفاق نظر دارند. در مورد اینکه ملت فلسطین حق دفاع از خود و دفاع از سرزمین اباء اجدادیش را دارد، همه انسانها متفق القولند، در مورد اینکه صهیونیستها باید گور خود را از منطقه بکنند و بروند به کشورهائی که در آن ساکن بوده اند، همه مردم جهان هم نظرند. در مورد اینکه هولوکاستِ نازی ها در مورد یهودیان را نمی شود در تاریخ با دست صهیونیستهای نازی تکرار کرد، همه نیروهای مترقی همداستانند. فلسطین سرزمین لیلا خالدهاست و نه سرزمین گلدامایر و آریل شارونها. در مورد اینکه اخبار انحصارات فکری امپریالیستی دروغ پخش می کنند و سیاه را سفید جلوه می دهند و از تجاوزکار جنایتکار، مظلوم می سازند و از مورد ظلم و تعدی، جنایتکار علم می کنند، همه نفرت دارند و حالت تهوع نسبت به این مدعیان دروغگوی "آزادی افکار و بیان" در خود احساس می کنند. ولی هستند گروه هائی در جهان که از آخور امپریالیستها و صهیونیستها نشخوار می کنند و دست دراز شده آنها در نهضتهای استقلال طلبانه و انقلابی اند. این گروه ها تئوری های صهیونیستی منصور حکمت را بازتاب داده و مبارزه ای را که در فلسطین در گرفته است، مبارزه بین "دو قطب ارتجاع جهانی" جا می زنند. البته هدف آنها در ماهیت و در عمل حمایت از اسرائیل است. هدف آنها تکفیر جنبش مقاومت مردم فلسطین در مقابل اسرائیل است. هدف آنها حفظ وضع موجود است تا سرزمینهای فلسطینی همانطور که هست در اشغال صهیونیستها باقی بماند. هدف آنها تضعیف حمایت بین المللی از جنبش مردم فلسطین است که چه بخواهند و چه نخواهند حماس را نماینده قانونی و منتخب خود می دانند. هدف آنها جنگیدن در جبهه جنگ روانی صهیونیستها و امپریالیستها برای خلع سلاح روحی نیروهای مترقی در زیر شعارهای کاذب و ارتجاعی با لفاظی "انقلابی" است. آنها تنها بر ضد اسلام بنیادگرای حماس شمشیر می کشند و جنایات اسرائیل و بمباران نوار غزه و گرسنگی دادن به مردم فلسطین و تحریم اقتصادی را تائید می کنند. آنها از حق دفاع صهیونیستها و امنیت آنها دفاع می کنند.

وقتی آنها از "دو قطب ارتجاعی" صحبت می کنند، منظورشان تنها فلسطینی ها هستند. این ایرانی های مرتجع که نقابشان در کارزار مسخره امپریالیستی ایران تریبونال افتاد و منابع مالی آنها رو شد و سر شهرزاد نیوز از آخور وزارت خارجه هلند در آمد، مردم فلسطین را فرا می خوانند که در نوار غزه بر ضد جنایات اسرائیلی ها مبارزه نکنند، بلکه برای اینکه "انقلابی" باشند خوب است مسلح شوند و در پارکابی صهیونیستها با "اسلام سیاسی" حماس بجنگند. آنها مردم فلسطین را به جنگ داخلی و برادر کشی دعوت می کنند تا خیال صهیونیستها و امپریالیستها راحت شود. البته آنها به این وضوح که ما دستشان را رو می کنیم، حرف نمی زنند. همه نیروهای ضد انقلاب و همدست صهیونیست و امپریالیست حرفهایشان دو پهلو است، زیرا از مردم می ترسند. آنها به مردم فلسطین توصیه می کنند، وقتی اسرائیلی ها به نسل کشی فلسطینی ها اقدام کردند، نیروهای "مترقی" در فلسطین باید با اسلحه خود هر دو طرف را "نابود" سازند. جنگ داخلی راه بیاندازند و در نوار غزه سوسیالیسم!!؟؟ را مستقر کنند. یک تیر هوائی به صهیونیستها و یک تیر خلاص به حماسی ها.

حزب ما قصد ندارد در این چند سطر در مورد جنایات اسرائیلیها و حقانیت مبارزه فلسطینی ها صحبت کند. دیگر همه جهان واقف است که صهیونیستها در پی نسل کشی هستند و هرگز به صلح و ترک خاک فلسطین نمی اندیشند. تا فلسطین اشغال است، صلح بی معناست. صحبت از صلح در سرزمین اشغالی یعنی تسلیم و تائید اشغال. با اشغالگر باید با زبان گلوله و موشک صحبت کرد. هدف ما در این مقاله رو کردن دست ایرانی های خود فروخته است که تشدید مبارزه مردم در سراسر جهان، دست آنها را که برای آینده ایران خطرناک هستند رو می کند. این خرابکاری از جانب پیروان منصور حکمت شروع شد و از جانب مائوئیستها و جریانهائی نظیر سازمان اقلیت که در دو پهلو گوئی و ژورنالیسم بی محتوی به درجات عالی تکامل ارتقاء پیدا کرده اند، ادامه دارد. در این بین ولگردان سیاسی نیز که نه ماهیتشان روشن است و نه تعهدی داشته و نه مسئولیتی در جنبش حمل می کنند و نه به کسی امروز و یا فردا پاسخگو بوده و خواهند بود و پرمدعانه "مستقل" در دامن امپریالیسم عمل می کنند، در کوچه پس کوچه های باور مردم راه افتاده اند و برای تریبونال امپریالیستی-صهیونیستی بازار گرمی می کنند و به سمت حزب کار ایران(توفان) پارس می نمایند. آیا این ولگردان سیاسی پس مانده ها و مباشران همان جریانهای سیاسی ایرانی نیستند که از این در عقب وارد می شوند، زیرا خودشان جسارت موضع گیری روشن را ندارند؟ حزب ما مسایل را به شیوه مارکسیستی لنینیستی و اصولی طرح کرده و به آن پاسخ می دهد. حزب ما به  صراحت روشن کرده است که دنباله روان تئوری های ارتجاعی منصور حکمت خط ارتجاعی روشنی را تعقیب می کنند که چون خط قرمزی در تمام سیاستهای آنها به چشم می خورد. آنها در تمام عرصه های پیکار طبقاتی در جهان، از تحولات در کشورهای عربی گرفته تا عراق و افغانستان، از فلسطین گرفته تا لبنان و سوریه، از ایران گرفته تا ونزوئلا و کوبا در کنار ارتجاع جهانی، در کنار صهیونیسم و امپریالیسم قرار دارند و می خواهند در پارکابی آنها به ایران حمله نمایند و ایران را "آزاد" کنند. مائوئیستهای ارتجاعی و مالیخولیائی حتی اشغال ایران را را تحمل می کنند و می خواهند از "فرصت مناسب" تجاوز به ایران با همدستی امپریالیستها در ایران سوسیالیسم را مستقر کنند!!؟؟ درست خوانده اید، آنها می خواهند در پارکابی امپریالیستها به ایران حمله کنند و سوسیالیسم را مستقر سازند. این تئوری ها از روی جهالت نیست از روی خیانت و همدستی با امپریالیستهاست که در تمام زمینه ها خودش را بروز می دهد. کارزار تریبونال ایران تنها یکی از این گوشه هاست.

اکنون این دارو دسته ها راه افتاده اند و به توجیه تجاوز اسرائیل و آدمکشی آنها پرداخته اند، یکی به نعل و یکی به میخ می زنند. هم حماس را به خاطر پرتاب موشک های دست ساز محکوم می کنند و آنها را "پرووکاتور" جلوه می دهند که گویا مردم "غیر نظامی" را می کشند و هم بمباران جنایتکارانه اسرائیل را که مسبب اش را حماس جا می زنند، برای فریب افکار عمومی "محکوم" می کنند. آنها با تیرهای هوائی هر دو طرف را محکوم می کنند. تو گوئی اگر حماس موشک پرتاب نمی کرد و تسلیم می شد و اشغال سرزمینش را توسط اشغالگران یهودی می پذیرفت، اسرائیلیها خاک سرزمینهای اشغالی را ترک می کردند، مگر صهیونیستها به فلسطین برای مهمانی و مرخصی آمده اند که آنجا را ترک کنند؟ هر یهودی "غیرنظامی" که به اسرائیل می رود، آگاه است که به یک سرزمین اشغال شده می رود و می خواهد با تمام قوا از تصاحب سرزمینهای دیگری با بمب و سلاحهای کشتار جمعی و با نسل کشی دفاع کند. هر یهودی صهیونیست که به اسرائیل می رود می داند که برای جنگ و چپاول رفته است. توجیهات دینی فقط حرف مفت است. آنها را باید با قهر انقلابی بیرون کرد. نیروی "عظیم تسلیحاتی" حماس فقط همان چند موشک دست ساز بوده و بی تاثیر  است. باید از موشکهای موثر استفاده کند، باید برای پایان دادن به اشغال سرزمینش از هر ابزاری که در دست دارد، استفاده کند. مبارزه مردم فلسطین توسط نماینده منتخب اش که به مزاق عده ای خوش نمی آید، محکوم نیست، عادلانه و محق است،  تجاوز صهیونیستها محکوم است. این حماس نیست که تروریست است این صهیونیستها و همه متحد آنها هستند که تروریست اند و از تروریستها دفاع می کنند. این حقه بازی روشنفکران مزدور ایرانی و امپریالیستی را ملتهای جهان نمی پذیرند و محکوم می کنند. مردم همه سرزمینهای دنیا صرفنظر از دین و نژاد و بزرگی و یا کوچکی، صرفنظر از سطح فرهنگی و قدمت تاریخی و... حق دارند در مقابل اشغالگران و زورگویان جنایتکار بپا برخیزند و آنها را در سرزمین خودشان دفن کنند، تا باشد که کسی سرزمینهای دیگران را اشغال نکند. کسانی که این حق را برای ملتها برسمیت نمی شناسند، هوادار قانون جنگل اند، هوادار تسلط استعمار و امپریالیسم اند. این عده دستشان در مورد مسئله فلسطین رو می شود. هر چه این مبارزه تشدید شود رنگ مواضع ارتجاعی و دو پهلو را که تنها در خدمت ارتجاع جهانی است از میان می برد. تئوری "هم با این و هم با آن"، تئوری "جنگیدن در دو جبهه"، تئوری "مبارزه همزمان با دو قطب ارتجاع"، ماهیت ارتجاعی خویش را در عمل نشان می دهد. جنبش مردم ایران باید مرزهای خویش را با این خودفروختگان روشن کند تا دست جاده صاف کن های امپریالیسم در ایران رو شود و نتوانند با نقاب "چپ"، امپریالیسم و صهیونیسم را آرایش کنند و متحد مبارزه بر ضد جمهوری اسلامی جا زنند. سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی باید با دست مردم ایران و در مبارزه با خودفروختگان صورت گیرد. اگر بر ضد این جریان های خودفروخته که بخشی از آنها پول اخاذی می کنند و لذا اقناع پذیر نیستند، مبارزه نشود زمینه خودفروختگی رشد می کند و بتدریج خودفروختگی مجلسی می گردد.

مبارزه مردم فلسطین که از جانب مردم دنیا مورد تائید است و کرسی ریاست جمهوری غصبی محمود عباس خودفروش را می روبد، برای همه ایرانیان هوادار امپریالیسم و صهیونیسم مشکل آفرین می شود که با کلی گوئی و عبارتپردازیهای پوچ از زیر بار تحلیل مشخص از شرایط مشخص شانه خالی کنند و به نفع صهیونیستها موضع بگیرند. این ایرانیها هوادار مبارزه موهومی فلسطین، خلق موهومی فلسطین هستند که در جبهه سوم موهومی فلسطین، بر ضد اسرائیل و "اسلام سیاسی" واقعی می رزمد. تا ابد نمی شود مردم فریبی و خودفریبی کرد.

بر گرفته ازتوفان شماره  153 آذر ماه 1391،  دسامبر سال 2012،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.        www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                      toufan@toufan.org

۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه


بمباران نوار غزه و کشتار بربرمنشانه آوارگان فلسطینی جنایت علیه بشریت است

.

 بمبارانهای بربرمنشانه و فاشیستی نوار غزه در چند روز اخیر ادامه کشتار و تجاوزیست که بیش از 60 سال ادامه دارد. این آدمکشی اسرائیل باردیگر نشان میدهد که وی هرگز هوادار حتا دولت کوچک مستقل فلسطینی نیست ودرپی آن است که همه سرزمین فلسطین را درسته ببلعد.مردم را کشتار کند، بی خانمان نماید، بتاراند، تبعید کند و باقیمانده را درجامعه یهودی حل نماید. این ایدئولوژی دولت اسرائیل است، ایدئولوژی صهیونیستی، نژاد پرستانه و فاشیستی که راهنمای عمل اوست

 

 تعرض گسترده اخیر – توسط هواپیماهای شکاری، بمب افکنها و توپخانه سنگین – تا بحال قریب به 200 کشته و 1400 نفر از مردم غزه را  مجروح کرده است. آدمکشان و تروریستهای صیهونیست – بکلی بی اعتنا نسبت به اعتراض خلقهای عرب و خشم مردم در سراسر جهان – غزه را بمباران میکنند. صیهونیستها، از سوئی کودکان را به قتل میرسانند، آگاهانه زیر بنای حیاتی مردم، پمپ آب  و کارخانه برق و بیمارستان و مدرسه  و مناطق مقدس مردم که پناگاه آنهاست را بمب باران، ویران میکنند، احساسات انسانی میلیونها نفر را مورد تمسخر قرار میدهند، تروریسم دولتی بکار میبرند و از طرف دیگر – بیشرمانه – مدعی اند که گویا « مشغول مبارزه بر علیه تروریسم هستند »! و یا برای حفظ « ارزشهای دنیای متمدن میجنگند »!

ولی این کدام مرجعی است که به این آدمکشان اجازه میدهد که با خیال راحت دست بیک چنین اعمالی بزنند؟ چه کسی به آنان یاری میدهد، مشوق آنها کیست؟ شورای امنیت سازمان ملل. مجمعی که لفاظی میکند، مرتب به جهانیان درس دمکراسی، درس حقوق بشر میدهد! مردم ایران را تحریم اقتصادی میکند و درلیبی دخالت مستقیم نظامی کرده است ولی حتی قادر نشد که این وحشیگری دولت صیهونیستی اسرائیل را محکوم نماید. در مقابل – حتی پیش از اینکه ارتش صیهونیستی اسرائیل توجیهی برای وحشیگری خود بتراشد – این سخنگویان غرب امپریالیستی بودند که در کمال وقاحت و حقارت، داستان « جنگ دفاعی » را پیش کشیدند. اسرائیل – دلگرم از سکوت دول بزرگ و قدرتمند امپریالیستی – دریافت که هیچ تدبیر مشحص، هیچ تحریمی برای قطع جنگی که براه انداخته در کار نیست. چون تصمیم گیرنده های سازمان ملل، ازهمین راهزنان، همین سرمایه داران و امپریالیستها هستند که تجاوزگران و اشغالگران صیهونیست را در پناه حمایت خود دارند. پیداست که نمی توان از این « پهلوانان بشر دوست و تمدن پرور » انتظاری داشت. 

ولی فلسطین، استوار و پا برجا – مثل 60 سال گذسته – به مقامت خود ادامه خواهد داد.

اما خلقهای عرب و مسلمان خاورمیانه – که میخواهند به برادران فلسطینی خود یاری بدهند – لازم است که هر چه زود تر خود را از شر دولتهای خودی و همدست امپریالیسم، خلاص نمایند. چون نمی شود که هم با امپریالیسم آمریکا همدست بود و همزمان با ستمگری اسرائیل در قبال فلسطین درافتاد. باید این حقیقت را هر چه رسا تر فریاد زد.

 

 

 

در نوار غزه، افسانه شکست ناپذیری صهیونیستها را متلاشی می کند و روحیه نوینی از مقاومت و سلحشوری در میان مردم فلسطین ایجاد می گرداند. مبارزه مردم فلسطین حمایت جهانی خلقهای جهان را بدنبال دارد. اعتراضات جهانی گسترده آنهم در شرایط بحران مالی سرمایه داری ناجی صهیونیستها و امپریالیستها نخواهد بود، بر عکس مبارزه توده های مردم و طبقه کارگر را تشدید می کند. فضا را بر ضد نیروهای دست راستی تغییر می دهد و در عین حال نیروهای سازشکار فلسطینی را که با اسرائیل بر ضد مصالح ملت فلسطین مصالحه کرده اند بشدت به انزوا می کشاند و راه را برای نفوذ نیروهائی که خواستهای مردم و آمال ملت فلسطین را بیان می کنند باز می گرداند.

 

حزب کار ایران(توفان) تجاوز صهیونیستها وامپریالیستها را به نوار غزه و کشتار مردم فلسطین را محکوم می کند.

حزب کار ایران (توفان) این جنایت را ضد بشری دانسته  و معتقد است مسئولین آنرا باید در یک دادگاه خلقی جهانی به محاکمه کشید.

حزب کار ایران (توفان) از مبارزه انقلابی مردم فلسطین و آمال آنها برای اخراج اشغالگران صهیونیست حمایت می کند.

حزب کار ایران (توفان) از هر جنبش مقاومت یهودیان اسرائیلی بر ضد صهیونیستها و امپریالیستها حمایت می کند و آنرا شرط ایجاد فضائی بدور از سوء ظن برای یک زندگی مسالمت آمیز میان همه مردمان سرزمین فلسطین، مستقل از مذهب، بدور از تجاوز طلبی، نژادپرستی می بیند. زمانیکه مردم خود سخنگو شوند سخنان یکدیگر را خواهند فهمید.

 

 

 قطع فوری محاصره و بمباران وحشیانه نوارغزه !

زنده باد مبارزه ملت فلسطین برای رهایی ملی!

نابود باد رژیم صهیونیستی اسرائیل  این چماق دست امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه!

زنده باد همبستگی  بین المللی با ملت فلسطین!

 

حزب کارایران(توفان)

 سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۱ - ۲۰ نوامبر ۲۰۱۲


toufan@toufan.org

 

 

محاصره و بمباران وحشیانهﻯ نوارغزه ادامه دارد

 

علیرغم اعتراضات گستردهﻯ مردم خاورمیانه و سراسر جهان، صهیونیستﮬﺎ هم چنان به جنایات خود علیهﻯ بشریت ادامه می دهند. رژیم جنایتکار اسرائیل مدعی است که محاصرهﻯ اقتصادی و تجاوز به نوار غزه پاسخی به موشک پرانی حماس به اسرائیل است. مردم جهان برای این ادعا پشیزی ارزش قائل نیستند. اسرائیلیﮬﺎ در 6 دههﻯ گذشته تا کنون مداوماً این نوع بهانهﮬﺎ را در قتل عام فلسطینیﮬﺎ به کار گرفتهﺍند. حقیقت این است که دولتمردان اسرائیل بدون اشغال فلسطین، بدون سیاستﮬﺎﻯ توسعه طلبانه، و بدون سرکوب مردم خاورمیانه نمی توانند به زندگی خود ادامه دهند. نوار غزه را بیش از 6 سال است که از طریق دریا و زمین و هوا محاصره کردهﺍند. یک و نیم میلیون مردم غزه با کمبود غذا، دارو، سوخت ومایحتاج روزمره روبرو هستند. سرکوب و دشمنی با اعراب در ماهیت صهیونیسم بوده و خواهد بود. بمبارانﮬﺎﻯ هفتهﮬﺎﻯ اخیر نوار غزه نه اولین جنابت اسرائیل است و نه آخرین آن خواهد بود. تا زمانی که نژادپرستی و صهیونیسم بر اسرائیل حاکم باشد کشتار و قتل عام و نسل کشی مردم فلسطین ادامه خواهد یافت.

دولتﮬﺎﻯ حاکم بر اسرائیل توان دست زدن و ادامهﻯ چنین جنایاتی را بدون حمایت سیاسی، مالی و نظامی امپریالیستﮬﺎﻯ آمریکائی نداشته و ندارند. حاکمان آمریکا همیشه مشوق، تحریک کننده  و حامی جنایات اسرائیل علیهﻯ مردم خاورمیانه بودهﺍند. از طرف دیگر، مردم جهان به افشای ماهیت امپریالیسم و صهیونیسم ادامه می دهند. از لبنان تا هندوراس تا اروپا و آمریکای شمالی، از اسرائیل تا تیمور شرقی و آمریکای لاتین، مردم جهان خشم و نفرت خویش را از باندهای جنایتکار امپریالیستی و صهیونیستی ابراز داشتهﺍند . کشتیﮬﺎﻯ آذوقه و همبستگی با مردم غزه و محاصرهﻯ کاروان صلح استل توسط صهیونیستﮬﺎ خشم جهانیان را برانگیخته است. مبارزات مردم سراسر جهان علیهﻯ حاکمان متجاوز و صهیونیست اسرائیل و اظهار همبستگی با ملت قهرمان فلسطین تحسین برانگیز است، همچنان ادامه دارد.

 

زنده باد همبستگی با ملت فلسطین

مرگ بر متجاوزین صهیونیست

 

نقل از توفان الکترونیکی شماره 76 نشریه الکترونیکی حزب کارایران آبان ماه 1391

www.toufan.org

 

 

۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه

چرا باید از حقوق دولتها در جامعه جهانی، صرفنظر از ماهیت دولتها دفاع کرد
بنظر ما وقتی از حقوق دموکراتیک سخن می رانیم مجموعه آن اقداماتی را در نظر داریم که جنبه عمومی داشته و به نفع عموم مردم باشد. منافع اکثریت توده های مردم را مد نظر داشته و به این توده ها احترام گذارده و اعتقاد داشته باشد. وقتی ما از حق طلاق برای زنان سخن می رانیم، وقتی ما از حق کودکان و یا حق ارث سخن می رانیم، وقتی از حق رای و حق آزادی های سیاسی و مدنی و مختصر از حقوق سیاسی سخن می رانیم، از حقوقی سخن می گوئیم که باید تساوی طلبانه و شامل بوده و مورد احترام همگان باشد و برای همگان معتبر به حساب آید. این احترام و برسمیت شناختن همگانی، شرط قدرت و پابرجائی این حقوق است، این شامل بودن، حرمت این حقوق را حفظ می کند و مانع از آن است که مستمر و مرتب مورد تجاوز و نقض قرار گیرد، مانع از آن می شود که سنت نقض کردن آفریده شود و مبنای تجاوز مجدد به حقوق انسانها قرار گیرد.
زمانیکه فردی در یک جامعه به عنوان عضو جامعه، حضور داشته باشد، این حقوق، حقوق شهروندی برای وی به عنوان عنصر اجتماعی کاربرد پیدا می‌کند. محتوای این حقوق عبارتست از مشارکت در زندگی جامعه، مشارکت در زندگی سیاسی جامعه و در حیات دولت به این معنا که این حقوق شهروندی محدود کننده‌ی آزادی دولت حاکم است. آن‌ها از جمله ی مقولات آزادی سیاسی و حقوق مدنی‌اند که رهایی سیاسی، که در برگیرنده تحقق حقوق سیاسی و مدنی است، علی رغم این حقیقت که بسیار محدود است، بی تردید نشان‌دهنده‌ی پیشرفت عظیمی است. به این جهت ما از حقوق دموکراتیکی نظیر آزادی بیان، آزادی انتقاد، آزادی تشکل و حق رأی همگانی حمایت می کنیم و کرده ایم.
در اینجا نمی شود با پسوندهای من در آوردی به تضییق حقوق عمومی مردم که اعتبار عام دارد تجاوز کرد و آنها را از درجه اعتبار ساقط نمود. این به چه معناست؟ بگذارید مثالهائی بیاوریم:
وقتی ما از حق طلاق برای زنان حمایت می کنیم، بر این نظریم که زنان باید با مردان در جامعه دارای حقوق مساوی بوده و از همان حقوقی در زندگی مشترک برخوردار باشند که مردان از نعمت آن برخوردارند. اگر روابط زندگی زناشوئی بر اساس دموکراتیک و احترام متقابل استوار نباشد، بتدریج این نوع زندگی به صورت نظام بردگی خانگی در می آید و قانونی که ناقض حقوق برابر انسانهاست، از این حق برده داری به حمایت برمی خیزد. برسمیت شناختن حق طلاق برای زنان شالوده یک زندگی دموکراتیک و عادلانه دو جانبه را ریخته و مزایائی را که روند تحول تاریخی در اختیار مردان قرار داده است، از آنها در خدمت سلامت اجتماع و عموم اجتماع سلب می کند. در اینجا نمی شود از نقض حقوق مردان سخن گفت، چون اساس بر تساوی حقوق بوده است و نه بر مالکیت حقوق ویژه مردان.
همین وضعیت در مورد حقوق کودکان وجود دارد. در زمان تسلط مذاهب، فرزندان بخشی از مایملک پدران بودند. آنها بر جان فرزندان خویش مسلط بوده و در مورد سرنوشت آنها تصمیم می گرفتند. فرزند مستقل در جامعه مذهبی وجود نداشت. انقلاب فرانسه و دوران روشنگری به این وضعیت خاتمه داد و برای انسانها حقوقی به رسمیت شناخت که شامل کودکان نیز می شد و می شود. کودک از همان بدو تولد دارای حقوق قانونی است و والدین نمی توانند نسبت به فرزند ادعای مالکیت داشته باشند و با وی مانند وسایل خصوصی خود رفتار کنند و یا هر بلائی خواستند بر سر کودکان در آورند و از بدو تولد دولت در قالب نماینده جامعه بر سرنوشت کودک، بر رشد و آموزش وی نظارت می کند و حتی می تواند بر اساس قانون، والدین را از حق سرپرستی کودکان محروم کند. این طبیعتا یک دستآورده بشریت است که در طی قرنها زندگی مشترک در کنار هم برای حفظ جامعه، برای سلامت جامعه، برای ایجاد امنیت در جامعه، تا بشود یک همزیستی راه گشا در کنار هم خلق کرد، بدست آمده است. یک جامعه مدنی که محصول فعالیت و مشارکت انسانها در ساختمان آن است نمی تواند بدون این مصالح، ساختمانی قابل سکونت بسازد.
می شود این سیاهه را ادامه داد و از سایر حقوق مردمان در مقابل قانون و قوه قضادیه و... سخن به میان آورد.
مبارزه برای برابری در مقابل قانون و شامل بودن آن یک دستآورد بشریت است. امروز اگر کسانی هستند که از حق رای سخن می رانند باید بدانند که این حق رای همگانی را طبقه کارگر انگلستان در جنبش چارتیستها با مبارزه بی امان خویش از دست اشراف و سرمایه داری انگلستان به کف آورد. در گذشته کسانی حق رای داشتند که ثروت داشتند، مایملک داشتند، تحصیلکرده بودند و... ارزش انسانها را بر اساس کیف پولشان تعریف می کردند. سالها طول کشید تا طبقات حاکمه در اثر مبارزات مردم پذیرفتند که هر انسانی دارای حقوقی است که در یک جامعه مدنی با حقوق دیگران برابر است. برابری در مقابل قانون و نوع حقوقی که تعریف شده است محصول این مبارزه انسانهاست.
آیا می شود تمام این دستآوردهای بشری را که برای تحول انقلابی اجتماع ضروری است با لفاظیهای "انقلابی" از درجه اعتبار ساقط کرد و خود را انقلابی جا زد؟ گرچه این تصور بعید بنظر می رسد، ولی هستند انقلابی نماهای ایرانی که به این کار توسل می جویند.
تصورش را بکنید که یک انقلابی نمای ایرانی پیدا شود و مدعی گردد حق طلاق تنها برای زنانی معتبر است که انقلابی باشند. زنان ارتجاعی، بنیادگرا، حزب اللهی و یا سلطنت طلب و یا فاشیست نباید از حق طلاق برخوردار باشند. آیا وی با این اظهارات به آزادی زنان خدمت کرده است؟ هرگز! وی به ارتجاع سیاه قرون وسطا یاری رسانده و بر دستآوردهای بشریت مبارز و به مبارزه انسانها تا به امروز اهانت کرده و تف نموده است. وی با این گفتارش تمام شالوده جامعه مدنی را تخریب کرده است. وی نه تنها حق طلاق را برای زنانی که از نظر وی دارای ایدئولوژی ارتجاعی هستند نقض کرده، بلکه بطور کلی ناقض شامل بودن این حقوق است و درجه عمومیت آن را به زیر پرسش برده است. دیگر حقوق شهروندی و آزادیهای دموکراتیک در دورانی که سلطه گران مترصدند آنرا بهر بهانه ای به زیر پا بگذارند، از اعتبار عمومی برخوردار نیست. بتدریج در و دروازه برای نقض این حقوق با استناد به این تفکر "انقلابی" باز است و حرمت حفظ آن از بین می رود. بتدریج یک کمی شکنجه برای بنیادگراها، فاشیستها، سلطنت طلبان و... ایرادی ندارد و حتی می شود آنرا تجویز کرد، حکم اعدام بدون تشکیل دادگاه صالحه که جای خود دارد. دیگر از جنبه عمومی حقوق دمکراتیک، حتی برای ایدئولوژیهای ارتجاعی چه برسد به انقلابی، چیزی باقی نمی ماند. دیگر جامعه دموکراتیک مورد نظر ما با دست خودمان و این انقلابیهای کاذب بیک جامعه فاشیستی بدل شده است. می بینیم که مشتی انقلابی نما که هرگز درکی از حقوق دموکراتیک نداشته اند بر شاخه نشسته و بن می برند و بر این پندار سفیهانه لم داده اند که با این روش خود به ارتجاع صدمه می زنند و کمرش را می شکنانند. در حالی که نقض این دستآورد بزرگ انسانها در درجه اول گریبان خود این "انقلابی" نماها را می گیرد که مورد تشویق و تعریف بورژواها نیز به عنوان "کمونیستها خوب" و "انقلابی" قرار می گیرند.
ما در اینجا بر سر مسئله طلاق و حقوق زنان که خیلیها بر سر آن حساسیت قابل فهم نشان می دهند، مکث کردیم، ولی این حکم و درک نادرست در مورد حقوق دموکراتیک را می توان به سایر عرصه ها نیز توسعه داد و نتایج وحشتناک از آن گرفت. با این حکم می شود حقوق کودکان را نقض کرد و حق شریعت اسلامی را در قتل فرزندان توسط پدر، برسمیت شناخت. اگر یک پدر ارتجاعی فرزند ارتجاعی خویش را بکشد از نظر این انقلابی نماها نه تنها جرمی مرتکب نشده سهل است، ماهیت اقدامش حتی انقلابی است.
آنچه را که در مورد اهمیت حقوق و جهانشمولی آن بیان می کنیم، فقط مربوط به افراد نیست مربوط به ملل نیز می شود. ملتهای جهان که در سازمان ملل توسط دولتهای منتخب و یا نامنتخب خویش نمایندگی می شوند بر اساس منشور ملل متحد دارای حقوق مساوی اند. یعنی ملت ایران و حکومت ایران همانقدر حق دارد که ملت آمریکا و یا ملت و دولت آلمان و یا تانزانیا. این یک حق دموکراتیک است که همه کشورهای جهان صرفنظر از نوع حکومت انقلابی و یا ضد انقلابی، بنیادگرا و یا ضد مذهبی، امپریالیستی و یا سوسیالیستی، صرفنظر ار ایدئولوژی حاکم بر این حکومتهای در مصدر کار، از آن برخوردار بوده و یا باید برخوردار باشند. امپریالیستها این حقوق را هر جا به نفع خودشان است، هر جا احترام به این حقوق مانع توسعه طلبی و تجاوزگری آنهاست، به زیر پا می گذارند و برایش تره هم خورد نمی کنند. برای آنها حق همیشه با قویتر است و تفسیر قویتر بیانگر ماهیت حق است. بنظر جرج بوش کشورها به "شَرّ و خیر" تقسیم می شدند و امپریالیستها حق دارند بر اساس این تعریف ممالک "شَرّ" را از حقوق دموکراتیک خویش محروم کنند. آنها به عراق و افغانستان تجاوز آشکار کردند و به لیبی و سوریه تجاوز غیر آشکار و در همه این عرصه ها حقوق دموکراتیک ملتها را بزیر پا گذاردند. در منطق آنها تنها کشورهائی از حقوق دموکراتیک برخوردارند که در جبهه ممالک "خیر" باشند و ممالکی که "شَرّ" هستند فاقد این حقوق اند. این تقسم بندی فرقی با آن تقسیم بندی در مورد حق طلاق و یا حق شکنجه و حق قتل کودکان و نظایر آنها ندارد. اگر می شود در عرصه ای این حقوق را نادیده گرفت و با پسوند انقلابی و ارتجاعی و "خیر" و "شَرّ" به آن تجاوز کرد، چرا در عرصه تجاوز به حقوق ملتها باید روش دیگری بکار برد؟.
در حقیقت کسانی که با شعار "انقلابی" حقوق کشور ایران را، به علت حاکمیت جمهوری اسلامی در آن، در عرصه جهان نفی می کنند و با اتهام زنی در جبهه جرج بوش ها تدارک روانی جنگ تجاوزکارانه به ایران را می بینند، دشمن دموکراسی و همدست امپریالیستها هستند. اینکه گفته شود از حقوق دموکراتیک ایران نمی شود سخن راند، زیرا در ایران حکومتش دموکراتیک نیست، فقط یک عوامفریبی و رمالی و سفسطه گری و ترور فکری روشن است. حقوق کشورها به نوع حکومت آنها ربطی ندارد، همانگونه که حق طلاق برای زنان به نوع ایدئولوژی زنان ربط ندارد. مگر امپریالیستها حکومتهای انقلابی در ممالک خویش بر سر کار دارند؟ مگر می شود به بهانه ارتجاعی بودن یک حکومت به آن کشور تجاوز کرد؟ اگر چنین است چرا به عربستان سعودی و قطر که به مراتب ارتجاعی تر از رژیم جمهوری اسلامی هستند تجاوز نشود. کسانی که با این منطق به میدان می آیند وبیشتر هوچیگری آموخته اند تا دموکراسی، عملا همدست ارتجاعی ترین و سیاه ترین آدمخواران جهانی برای کشتار جمعی در سایر ممالک هستند و تائید می کنند که در تمام جهان بجز ایران، گویا حکومتهای انقلابی بر سر کارند. این عده اندیشمندان آدمکشی هستند و بس. رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم ارتجاعی مذهبی است. این رژیم در ایران حاکمیت دارد. مردم ایران حق دارند بر ضد این حاکمیت ارتجاعی بپا خیزند و این رژیم ارتجاعی و عقب مانده و مافیائی را سرنگون کنند. این حق مردم ایران در تعیین نوع حاکمیت بر ایران است. ولی دول خارجی و تجاوزگر امپریالیستی دارای حق تعیین نوع حاکمیت در ایران و یا در سایر نقاط جهان نبوده و نیستند. سایر ممالک باید حق حاکیت هر کشوری را در عرصه های جهانی برسمیت بشناسند و دخالتی در تعیین حکومتها توسط کودتاها و تجاوز مستقیم و غیر مستقیم نداشته باشند. این یک حق آزموده و برسمیت شناخته شده جهانی است که باید مورد احترام همگان باشد. احترام به حق حاکمیت کشورها تائید نوع و ماهیت حکومت آنها نیست. فقط بی استعدادها و معلولان فکری نمی توانند این امر ساده را درک کنند و یا نمی خواهند درک کنند. در ایران، جمهوری اسلامی بر سر کار است. این جمهوری اسلامی در عرصه جهانی دارای حقوقی است که به نوع حکومت ایران مربوط نیست، به کشور ایران به عنوان عضو حقوقی جامعه جهانی مربوط است. معلوم نیست رژیم ایران تا چند سال دیگر در ایران بر سر کار باشد، ولی حقوق کشور ایران در جامعه جهانی خدشه بردار نیست و کسی حق ندارد به بهانه ماهیت رژیم ایران آنرا مخدوش سازد. دفاع از این حق، دفاع از جمهوری اسلامی نیست، دفاع از حقوق همه ملتهای جهان و دهنه زدن به توسعه طلبی امپریالیستها و گرگهای خون آشام جهانی است. مشتی انقلابی نمای ایرانی پیدا شده اند که با هوچیگری با سوء استفاده از درجه درک سطحی آدمهائی نظیر خودشان، تعزیه راه انداخته اند که حزب کار ایران(توفان) از جمهور اسلامی دفاع می کند، چرا؟ زیرا که توفان از حق حاکمیت و حقوق مندرجه در منشور ملل متحد که شامل کشور ایران نیز می شود به حمایت بر می خیزد و سپس نتیجه می گیرند: هر کس از حقوق کشور ایران که عضو دائمی جامعه ملل، قبل از روی کار آمدن جمهوری اسلامی بوده و بعد از سرنگونی این رزیم هم خواهد بود، دفاع کند همدست جمهوری اسلامی است. این تفکر استبدادی و زبان نفهم و هوچیگر و عوامفریب فقط جاده صاف کن تجاوز امپریالیستها و صهیونیستها به ایران است، برای آنکه همه حقوق مردم ایران را سلب کند. این تفکر مزدور است، دموکرات نیست. جالب این است که این خودفروخته ها خودشان به صورت اثباتی حرفی برای زدن ندارند. آنها روشن نمی کنند که آیا حقوقی برای کشورهای جهان به استثنای ایران برسمیت می شناسند یا نمی شناسند؟ اگر حقوقی برسمیت می شناسند و این قاعده را می پذیرند باید استدلالی ارائه دهند که منطقش برای همه افکار عمومی در مورد جمهور اسلامی حاکم بر ایران، قابل فهم باشد. آنها در واقع در یک کُر دستجمعی از همان درکی در مورد حقوق دموکراتیک ملتها دول جهان دفاع می کنند که درک جرج بوشی و درک تجاوزپیشگیرانه است. از همین نقطه نظر نیز مقاومت ممالک غیر متعهد در مقابل گرگان خون آشام جهانی، برای آنها بی ارزش است. حزب ما با جسارت از این حق دفاع می کند و دفاع از این حق را به نفع کشور ایران و مردم ایران و همه ممالک جهان می داند و حتی مبارزه می کند که قلدرهای جهانی به این حق احترام گذارده آنرا به زیر پا نگذارند. هر کس از این راه منحرف شود در بساط امپریالیستها و گرگها می رقصد. باین جهت باز می گوئیم: " ایران پاینده و جمهوری اسلامی میرنده است، ایرانِ پاینده، میهن ماست".
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 152 آبان ماه 1391، نوامبر سال 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org
تفرقه اندازی، تشنج آفرینی توسط اپوزیسیون خودفروخته ایران

"اگر برانداختن ستم ملی در یک جامعه سرمایه داری امکان پذیر باشد، این فقط هنگامیست که در کشور نظام جمهوری دموکراتیکِ پیگیری حکمفرما باشد که برابری تام و تمام حقوق کلیه ملل و زبانها را تامین کند...

مسئله حق ملل به جدائی آزادانه را بهیچوجه نمی توان با مسئله صلاح بودن جدائی فلان یا بهمان ملت در فلان یا بهمان لحظه مخلوط نمود. این مسئله را حزب پرولتاریا باید در هر مورد جداگانه ای بطور کاملا مستقل و از نقطه نظر مصالح تمام سیر تکامل اجتماعی و نیز مصالح مبارزه طبقاتی پرولتاریا در راه سوسیالیسم حل کند"(قطعنامه در باره مسئله ملی، ماه مه 1917 اثر لنین منتخب آثار)

اخیرا دو تشکل کرد تجزیه طلب و آمریکائی در ایران به توافق نظر رسیده اند که تحت عنوان دفاع از حقوق ملت کرد در حق تعیین سرنوشت فعال شوند. بوی کباب دسیسه های جاری در سوریه و قبلا در لیبی خواب آنها را آشفته کرده است. آنها با الهام از این وضعیت جهانی که محصول دخالت بی شرمانه امپریالیستها در امور داخلی کشورهاست به این پندار واهی گرفتارند که با یاری پولهای عربستان سعودی و قطر و مزدوران خارجی وارداتی تحت عنوان "بریگاد بین المللی" قادرند به خواستهای امپریالیستها در منطقه صحه بگذارند. آنها می نویسند: "شناساندن مشکلات و مطالبات ملت کرد در کردستان ایران به جامعه‏ی بین‏المللی و کسب حمایت سیاسی برای جنبش رهایی بخش ملت کرد، به عنوان مثال، سازماندهی اقدامات دیپلماتیک مشترک در سطح جهانی و دیدار از مراکز بین‏المللی در راستای این هدف".

و یا "برای مبارزه‏ ی ملت کرد در عصر حاضر و در این وضعیت، هم تغییرات گوناگون جهانی و هم تحولات اخیر خاورمیانه، همچنین توازن ابرقدرت‏ها و معادلات نوین این عرصه، بیش از همیشه زمینه را جهت طرح خواسته‏های ملی مردم کرد و تأکید بیشتر بر حقوق خویش در سطح جهانی را مهیا ساخته است. موج تغییر و دمکراسی‏خواهی فراگیر در منطقه ‏ی خاورمیانه، پرتوانتر از هر زمان دیگری پایه‏ های دیکتاتوری‏ها را به سوی فروپاشی سوق داده است. دیر یا زود دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران نیز، با تداوم مبارزه‏ی توده‏های مردم و اراده‏ی راسخ مبارزان راه آزادی، غیر از گسترش بحران همه‏جانبه‏ی اقتصادی و سیاسی و رفتن به سوی سرنگونی کامل، افق دیگری پیش‏رو ندارد".

سخنان آنان روشن است. آنها می خواهند که امپریالیستها مورد آنها را هم در دستور کار خود قرار دهند. حساب آنها روشن است و فکر می کنند چه چیز کمتر از مجاهدین خلق دارند. اگر آنها در دون صفتی و نوکری اجنبی تا به این حد سقوط کرده اند که به دلاک اوباما بدل گشته اند چرا مشتی دیگر خودفروخته ایرانی این کار را نکنند. حق مللی که توسط امپریالیستها تعیین شود حتما محصولش استقلال کشورها نیست، مستعمره بودن آنهاست. تدوین کنندگان سند نیز منظورشان همین است.

تقویت سیاست تجزیه طلبی در ایران جدید نیست، این سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن در ایران، در منطقه با شکل جنگ شیعه و سنی بروز می کند و هدفش در این است که با ایجاد تشنج و تخریب از طریق ایادی امپریالیسم در ایران نظیر سازمان مجاهدین خلق وضعیتی در منطقه ایجاد کند که امیال راهبردی امپریالیستها را در منطقه تامین کند. هر بخش از این خودفروختگان بخشی از وظایف را به عهده گرفته اند. سازمان مجاهدین خلق کارزار بین المللی بر ضد جمهوری اسلامی راه می اندازد، بدون آنکه کوچکترین سخنی از افشاء امپریالیسم و صهیونیسم در میان باشد. آنها برعکس تلاش می کنند تا مانع شوند افشاءگران جنایات جمهوری اسلامی به افشاء امپریالیستها مبادرت ورزند که در آن صورت نان آنها آجر می شود. در کنار مجاهدین خلق و آمریکائی ها که در پشت تریبونال بین المللی خود را مخفی کرده اند، ناسیونال شونیستهای کُرد و آذری همدست آمریکا و اسرائیل فعال شده اند. مطبوعات جهان از گزارشی سخن راندند که ما در زیر آنرا نقل می کنیم.

دینا رورباکر، نماینده ایالت کالیفرنیا در نامه‌ای در۲۶ ژوئیه (پنجم مردادماه) که برای خانم کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا فرستاده بود در خواست کرد، دولت آمریکا باید از تجزیه آذربایجان ایران و پیوستنش به جمهوری آذربایجان حمایت کند.

آقای رورباکر در این نامه به سخنان سیاووش نوروزوف، عضو مجلس ملی جمهوری آذربایجان اشاره می‌کند که هشت ماه پیش گفته بود حدود ۱۶ میلیون آذری در شمال غرب ایران زندگی می‌کنند و باید این گروه به جمهوری آذربایجان بپیوندند.

آقای روربکر که ظاهرا در این اواخر در وزارت امور خارجه آمریکا و اسرائیل دوره تاریخ دیده است، با اشاره به گذشته می‌گوید این ناحیه در سال ۱۸۲۸، به واسطه عهدنامه ترکمنچای "خلاف خواسته مردم آنجا" میان ایران و روسیه تقسیم شد و از این نتیجه می گیرد که ایرانیان شیعه مذهب آذربایجانی تمایل داشته اند تحت سلطه ارتدوکسهای روسیه تزاری قرار گیرند. تزار روسیه برای آنها بهتر از سلاطین ترک قاجار بوده اند که آذربایجان را ولیعهد نشین ایران اعلام کرده بودند. وی پس از این تحریف تاریخی به رفراندم متوسل می شود و در گفتگویی با بی‌بی‌سی فارسی،می گوید که برای تصمیم گیری درباره جدا شدن استان های آذربایجان شرقی و غربی از ایران، باید "رفراندوم" برگزار شود. وی مدعی است: "باید به مردم آذربایجان اجازه داده شود تا درباره مطالباتشان رای دهند."

ببینید برای امپریالیستها تاریخ و دموکراسی و حقوق ملل تا چه حد ارزش دارد. برای آنها فقط مقاصد سیاسی و حفظ سلطه و سرکردگی آنها اهمیت دارد و بس.

خلقهای ایران در دو انقلاب عظیم مشروطیت و بهمن نشان دادند، که چه می خواهند و بدنبال کدام اهداف مشترک هستند.

خلقهای ایران با انقلاب عظیم بهمن 57 و سرنگونی قهرآمیز نظام سلطنتی وابسته به امپریالیسم پهلوی نشان دادند که خواهان ایرانی متحد و یکپارچه و جمهوری مستقل و دمکراتیک هستند و سرکوب خونین خواسته های انقلاب بهمن توسط غاصبان جدید، بهیچوجه از ارزش اهداف انقلاب بهمن و مباره ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی آنها برای یک ایران متحد و آزاد و مستقل نمی کاهد. بیش از یکسال مبارزه متحد خلقهای ایران، در صفوف سه نسل و به صورت میلیونی، حاکی از آن بود، که نیروهای انقلابی و خلقهای ایران بر تمامیت ارضی و ایرانی دموکراتیک و مستقل و ضد سلطنتی و ضد امپریالیسم صحه می گذارند و در کنار سایر نیروهای انقلابی و دموکرات برای رفع ستم ملی و استقرار کامل حقوق دموکراتیک قرار می گیرند. خلقهای ایران نشان دادند که قدرت آنها در ایرانی متحد، دموکراتیک و یکپارچه است. خلقهای ایران نشان دادند که مبارزه برای رفع ستم ملی بخشی از مبارزه عمومی ضد امپریالیستی و بخشی از مبارزه عمومی همه خلقهای ایران برای استقرار دموکراسی در سراسر ایران است. ولی آنچه محصول و ترازنامه دو انقلاب ایران است برای امپریالیستها و تجزیه طلبان پشیزی ارزش ندارد. کسانی که برای رای و اراده مردم ایران پشیزی هم خورد نمی کنند بیکباره هوادار "همه پرسی" می شوند. "همه پرسی" آنها از آن نوع "همه پرسی" است که باید تا بدان حد که خواست آنها با ایجاد زمینه سازی با ابزار تشنج، اغتشاش و ترور و آشوب تامین شود تکرار گردد.

ابلهانه است اگر تصور کنیم یک سناتور آمریکائی سر خود در یک امر مهم منطقه و جهانی برای وزارت امور خارجه آمریکا تعیین تکلیف می کند. مگر این سناتور از زیر بوته بیرون آمده است. سیاست تضعیف ایران و تجزیه آن بخشی از سیاست آریل شارون صهیونیست در زمان "حیاتش" بود. وی مبارزره با ایران قدرتمند در منطقه را تنها در تجزیه ایران می دانست و به همین جهت به تجزیه طلبان ایرانی و چپ های اسرائیلی نظیر حزب کمونیست کارگری پیرو منصور حکمت و سازمانهای تجزیه طلب کرد و آذری و عرب و بلوچ و... یاری می رسانید و می رساند. به این جمع عربستان سعودی نیز افزوده شده است و می خواهد با دامن زدن به جنگ شیعه و سنی سلاح تبلیغاتی جمهوری اسلامی را در حمایتش از جنبش فلسطین و مبارزه با اسرائیل از چنگش خارج کرده و با تضعیف ایران در منطقه جنبش شیعیان در لبنان، بحرین، عربستان سعودی، یمن ، افغانستان و پاکستان را سرکوب کند. به امر مسئله تجزیه ایران باید از منظر منافع امپریالیسم، صهیونیسم جهانی و ارتجاع منطقه نگاه کرد.

پس از گذشت یک ماه از ارسال نامه جنجالی عضو کنگره آمریکا به هیلاری کلینتون و سکوت این وزارتخانه درباره حمایت از تجزیه آذربایجان از ایران آنهم برای ارزیابی واکنش دولت ایران و ایرانیان، سخنگوی این وزارتخانه، روز دوشنبه (۶ شهریور 1391) دریافت آن را تایید کرد.

خانم ویکتوریا نولاند، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت: "من تنها می‌توانم تایید کنم که ما نامه‌ای را از آقای رورباکر دریافت کردیم و به آن جواب داده ایم."

البته آقای نولاند ننوشته که چگونه جوابی داده و در آن چه چیز نوشته است، ولی بر اساس ارزیابی هائی که ما داریم جواب امپریالیست آمریکا باید شامل مسایل زیر باشد:

آقای رورباکر عزیز: نامه شما را همانگونه که قرار گذارده بودیم دریافت کردیم. ما هم با شما بر سر تجزیه ایران که منجر به تثبیت مهمترین متحدین ما در منطقه یعنی عربستان سعودی و اسرائیل می شود موافقیم. تجزیه ایران و تضعیف آن موقعیت اسرائیل و عربستان سعودی را تقویت می کند. وزارت امور خارجه آمریکا سالهاست که بودجه عظیمی در کنگره خود تصویب کرده است که به اپوزیسیون ایران در این عرصه کمک کند. ما تاکنون از این بودجه به رسانه های گروهی و ساخت و سوز آنها یاری رسانده و سازمانهای تجزیه طلب ایرانی را از طریق ترکیه و سایر امکاناتی که داشته ایم و از جمله تجزیه طلبان کردستان عراق کمک کرده ایم. از این بودجه هم کردهای تجزیه طلب ایرانی، هم گرگهای خاکستری آذری، هم مجاهدین خلق و هم حزب کمونیست کارگری پیروان منصور حکمت و برخی سازمانهای "چپ" ایرانی برخوردار شده اند، که سیاست عمومی آنها در خدمت به سیاستهای راهبردی ما در منطقه است. شما بخوبی واقفید که ما طبیعتا جائی نمی خوابیم که آب زیرمان راه بیفتد و خوشخیالان ابله ایرانی بتوانند سر ما را کلاه بگذارند و از تضادهای ما با اسرائیل و یا با فرانسه برای مقاصد خودشان مبنی بر استقرار سوسیالیسم در ایران استفاده نمایند. ما موفق شده ایم با کمک اپوزیسیون ایرانی دانشمندان ایران را ترور کرده و در امور داخلی ایران خرابکاری نموده و برنامه های هسته ای آنها را به تاخیر انداخته و مانع شویم که آنها از حمایت جهانی برخوردار بوده تا در تحریم و تنبیه و محاصره اقتصادی مانند فلسطینیان جان بدهند. ما موفق شده ایم با تبلیغات حق مشروع ایران در غنی سازی اورانیوم را لگدمال کرده و برخی از اپوزیسیون خود فروخته ایران را با خود همصدا کنیم. ما موفق شده ایم با پرچم تحقق حقوق بشر و خطر تروریسم در میان اپوزیسیون ابله ایران جای پای خوبی باز کنیم تا برای همیشه تکلیف حقوق بشر را در ایران به نفع خودمان تعیین کنیم. ما موفق شده ایم به بخشی از چپ نماهای ایرانی تزریق کنیم که رژیم جمهوری اسلامی نوکر خود ماست و ما با آنها مشغول جنگ زرگری هستیم و آنها هم این لاطائلات ما را پذیرفته اند، البته ما از رژیم جمهوری اسلامی نیز صمیمانه متشکریم که بسیاری از زمینه های لازم را برای اینکه ما بتوانیم سیاستهای راهبردی خویش را در منطقه اجراء کنیم در اختیار ما می گذارد و به خواستهای دمکراتیک مردم کشورش اهمیت نمی دهد و مافیای قدرت به چپاول خودش مشغول است و... پس می بینید که ما بیکار ننشسته ایم و در جهت همان مقاصدی که شما منظور دارید حرکت کرده ایم.

ما انواع روشها برای مقاصد خود داریم. برپا کردن کارزارهای "حقوق بشری" با کنترل کامل که نام ما و اسرائیل به میان نیاید. تبلیغ اینکه "ایرانی مترقی" وطن ندارد و میهنپرستی یک امر بورژوازی است و "کمونیست" از تمامیت ارضی کشورش دفاع نمی کند و بگوید ما چون وطن نداریم تجزیه ایران، تغییر نام خلیج فارس و تحریف تاریخ، تعلق سه جزیره به ایران، ترور دانشمندان ایرانی، پیروزی ورزشکاران ایرانی در میدانهای ورزشی و... به ما مربوط نیستند. ما واقفیم و جا انداخته ایم که در صورت تجاوز ما به ایران برخی از این سازمانها در کنار تجزیه طلبان در پا رکابی ما روانه ایران شوند و برای ما نقش ستون پنجم را ایفاء کنند. ببینید چه نقش مهمی بودجه کنگره آمریکا برای دخالت در ایران بازی کرده است. شما به تبلیغاتتان مانند آقای گینگریچ که با مجاهدین کار می کند، ادامه دهید، ما هم همان سیاست را با زبان دیپلماتیک بیان می کنیم. با احترام مخلص شما، خانم هیلاری کلینتون".

ولی سخنگوی وزارت امور خارجه که از زیر بار بیان آشکار نظریاتش در می رود می گوید: "نمی‌توانم وارد جزییات مکاتبه شوم".

خانم نولاند، در پاسخ به پرسشی درباره سیاست آمریکا در خصوص تمامیت ارضی کشورها، تنها به این جواب بسنده کرد: "شما مواضع آمریکا را در خصوص تمامیت ارضی کشورها می دانید".

پاسخی صریحتر و روشنتر از این وجود ندارد. امپریالیست آمریکا برای تمامیت ارضی هیچ کشوری ارزش قایل نیست. وی به افغانستان تجاوز کرد و حقوق مردم افغانستان را پایمال نموده است. وی به عراق با نقض عریان منشور ملل متحد تجاوز کرده و یک میلیون انسان را به قتل رسانیده است. وی به تجزیه یوگسلاوی رای داده و در کار این تجزیه رسما دخالت نموده است در حالیکه قبلا سوگند یاد کرده بود که به "پیمان امنیت و همکاری" ممالک اروپائی احترام بگذارد و آنرا بپذیرد. وی به تجزیه روسیه کمک کرد و هنوز هم می کند. وی با گام گذاردن در کره و ویتنام و ... این کشورها را تجزیه و بدو بخش تقسیم کرد، وی تجاوز اسرائیل و عربستان سعودی و ترکیه به فلسطین، بحرین و قبرس را مورد تائید قرار می دهد و در تجزیه سودان، نیجریه، سوریه ، لیبی و... دست دارد. همه می دانند که تمامیت ارضی هیچ کشوری برای امپریالیست آمریکا ارزشی ندارد. پس پاسخ ایشان در مورد ایران هم کاملا روشن است. ایشان با زبان بی زبانی بیان کرده است که شما واقفید که ما برای تمامیت ارضی هیچ کشوری تره هم خورد نمی کنیم. ایران هم جز این کشورهاست. پس سیاست راهبردی امپریالیست آمریکا در منطقه بدون تغییر می ماند. آنها خواهان تسلط بر ایران برای تجزیه و نقض حقوق بشر، بطرز وحشیانه ای در آنجا هستند. آنها می خواهند منابع طبیعی ایران را تصاحب کرده و در دست بگیرند و ایرانی ها را با سلاحهای میکروبی و بمبهای شیمیائی و اورانیومی نابود کنند. فقط کورها یا نوکران بیگانه بر استفاده از این سلاحها در جنگ کره، ویتنام، عراق، افغانستان، فلسطین و یوگسلاوی چشم بسته اند و خود را به نفهمی می زنند.

مطبوعات نوشته اند که:

"آقای رورباکر گفته است: "من نمی‌گویم که ما باید جدایی طلبی و یا ادغام با کشورهای دیگر را به رسمیت بشناسیم، بلکه باید یک رفراندوم گذاشته شود تا مشخص شود آیا این واقعا چیزیست که مردم آذربایجان می‌خواهند یا خیر."

این سیاستمدار آمریکایی همان طور که در آخرین بند از نامه خود خطاب به وزارت خارجه آمریکا نوشته، بر این عقیده است که با حمایت کردن از تفکرات جدایی طلبانه در آذربایجان، می توان به ایران "ضربه" بیشتری زد، تا با بمباران تاسیسات هسته ای این کشور.

او در نامه خود از ایران به عنوان "دشمن مشترک" آمریکا و اسرائیل نام برده و از همکاری های نظامی اسرائیل با جمهوری آذربایجان استقبال کرده و خواهان حمایت آمریکا از این همکاری ها شده است".

البته اگر ما بحث را در اینجا خاتمه بدهیم مسئله ای را جز بیان آنچه اتفاق افتاده است به میان نکشیده ایم. حال آنکه این مسئله برای خط کشی میان نیروهای اپوزیسیون مهم است. حزب کار ایران(توفان) همواره گفته است که خواست مردم ایران مقابله با تجاوز و تحریمهای اقتصادی است و به این جهت مردم ایران در مقابل تجاوز یک تنه خواهند ایستاد. دو جبهه در ایران بوجود می آید، آنها که خواهان نجات ایران و مقاومت در مقابل امپریالیست و حل تضاد ملی هستند و آنها که همدست امپریالیستها بوده و در جبهه آنها می جنگند. جبهه سومی وجود ندارد بجز در عرصه تخیلات بی حدود و ثغور مبتکران آن.

اکنون این عده باید در مقابل تشبثات امپریالیستها برای تجزیه ایران به اتخاذ موضع بپردازند و نه اینکه در مورد آن سکوت کنند و یا به بهانه اینکه حفظ تمامیت ارضی ایران به نفع جمهوری اسلامی تمام شده و دفاع از رژیم است، از اتخاذ موضع فرار کنند و زیر دامن امپریالیستها سنگر بگیرند. آقای رورباکر به خوب جائی شلیک کرده است. اپوزیسیون ایران دارد تجزیه می شود و دست نوکران امپریالیستها و ایرانی های بی وطن و دشمنان مردم ایران دارد رو می شود. باید از دارو دسته های "حزب کمونیست کارگری" یاران منصور حکمت پرسید که نظرشان در مورد تجزیه ایران چیست؟ آیا مخالفت با این تجزیه و افشائ همدستان امپریالیسم در ایران به نفع رژیم جمهوری اسلامی تمام می شود و یا به نفع مصالح کشور ما ایران. حزب ما همواره بر این نظر بوده است که باید تضادها را تشدید کرد تا جای فراری برای کسی با عبارتپردازیهای اپورتونیستی و ژورنالیستی باقی نماند، زیرا که سیر حوادت و رویدادهای تاریخی در جهتی است که پیشگوئیهای حزب ما را تائید می کند و دست نوکران امپریالیست در ایران را که در پشت مبارزه با جمهوری اسلامی سنگر گرفته اند رو می کند.

حزب ما بارها اعلام کرده و امروز هم تاکید می کند که مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی باید با دست مردم ایران صورت گیرد، به این جهت باید امپریالیستها و صهیونیستها را نیز که دشمنان مردم ایران هستند و نه متحد مردم ایران افشاء کرد. این خط تمایز میان نیروهای انقلابی و ضد انقلابی در ایران است. مخالفت با جمهوری اسلامی بدون برقراری این ارتباط رقاصی در بساط امپریالیستهاست. به این جهت شعار ما چنین است: "سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، به دست مردم ایران".

*****

بر گرفته ازتوفان شماره 152 آبان ماه 1391، نوامبر سال 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org

برگزیده ای از اثر تاریخی رفیق احمد قاسمی "سندی در مبارزه با رویزیونیسم"
به مناسبت پنجاهمین سالگرد بحران دریای کارائیب
در مورد بحران در دریای کارائیب
سندی را که در زیر ملاحظه می کنید نظریات رفیق احمد قاسمی در مشاجراتش در عرصه ایدئولوژیک و سیاسی با رویزیونیستهای "حزب توده ایران" و رویزیونیستهای حاکم بر شوروی است. سخنانی که این رفیق بر قلم آورده، در انتقادات امروزه فیدل کاسترو در مورد بحران کوبا بیش از 40 اندی سال بعد، بازتاب یافته است. رفیق قاسمی در آن دوران یک تنه در مقابل رویزیونیستها ایستاد و از اصولیت کمونیستی بدون واهمه از "هیبت" رویزیونیستها به دفاع برخاست. امروز 50 سال از آن دوران می گذرد و به مناسبت پنجاهمین سالگرد آن بحران مهمِ دوران جنگ سرد، حزب کار ایران(توفان) به انتشار این سند مهم مبادرت می ورزد، تا کمونیستهائی که هنوز در سردرگمی بسر می برند با مبارزه بی امانی که با رویزیونیستهای "حزب توده ایران" و شوروی در گرفته بود، آشنا شوند و به حقانیت مبارزه مارکسیستها لنینیستها در درون "حزب توده ایران" پی ببرند. رفیق قاسمی می نویسد:
"یکی از موارد اختلاف در جنبش کمونیستی جهانی مربوط به چگونگی برخورد با بحران در دریای کارائیب است.
در اینکه بحران در دریای کارائیب انگیخته امپریالیسم آمریکا است، نه فقط در جنبش کمونیستی جهانی، بلکه در بین نیروهای دمکراتیک و ضد امپریالیستی اختلاف وجود ندارد.
در اینکه اقدامات دولت اتحاد شوروی در موقع بحران دریای کارائیب از اندیشه حفظ صلح جهانی سرچشمه گرفته است تردیدی نیست.
اختلاف در موقع جواب باین سئوال ظاهر میشود: آیا اقدامات دولت شوروی برای مبارزه علیه عملیات مداخله گرانه و تجاوزکارانه امپریالیسم آمریکا در دریای کارائیب و کوبا درست بوده است یا نه؟ اگر درست نبوده است در کجا؟
بنظر من از میان ایراداتی که در این زمینه گرفته میشود در صحت دو ایراد تردیدی نیست: یکی اینکه دولت شوروی در برابر شانتاژهای امپریالیسم آمریکا روش استوار و بی تزلزلی نداشت و دیگر اینکه بدون جلب رضایت قبلی کوبا – که لازمۀ احترام باستقلال او بود – با بازرسی سازمان ملل در پیاده کردن راکت های در کوبا موافقت کرد. صرف نظر از اینکه چنین موافقتی علی الاصول نیز درست نبود.
دربارۀ نکتۀ اول
١- چرا سلاح های اتمی به کوبا برده شد؟
"برای اینکه حمله به کوبا انجام نگیرد. برای اینکه عملیات نسنجیده صورت نپذیرد"[i]
"برای اینکه امپریالیست های آمریکائی، اگر واقعا تصمیم به حمله(به کوبا) دارند، حس کنند که جنگی که آن را وسیلۀ تهدید ساخته اند در مرز خود آنهاست...و بدین طریق با واقع بینیِ بیشتری خطر جنگ هسته ای را در نظر آورند... ما اطمینان داشتیم که این اقدام مهاجمان را بهوش خواهد آورد و آنان وقتی که بفهمند که کوبا بدون دفاع نیست و امپریالیسم آمریکا قادر مطلق نیست مجبور به تغییر نقشه های خود خواهند شد."[ii]
مطابق این استدلال باید از همان روز اول اعلام میشد که اتحاد شوروی موشک اتمی به کوبا برده است تا آنکه امپریالیست های آمریکائی حس کنند که اگر جنگ شود در مرز آنها خواهد شد تا آنکه مهاجمان بهوش آیند و بفهمند که کوبا بدون دفاع نیست.
ولی اینطور نشد و وجود موشک های اتحاد شوروی در کوبا تا آخرین لحظۀ ممکن انکار شد. در اعلامیۀ آژانس تاس مورخ ١٢ سپتامبر چنین گفته میشود: "دولت اتحاد شوروی همچنین به خبرگزاری تاس در اعلام این نکته اختیار داده است که اتحاد شوروی نیازی ندارد که وسائلی را که برای عقب زدن تهاجم و یا برای ضربۀ متقابل در اختیار دارد به کشور دیگر و از آنجمله به کوبا منتقل سازد.". سفیر کوبا در فرانسه در ٢٦ اکتبر ١٩٦٢ در جواب این سئوال که "آیا پایگاه موشک شوروی در کوبا وجود دارد؟" گفت: "یگانه پایگاه خارجی در سرزمین کوبا پایگاهی است که آمریکای شمالی در گوانتانامو برقرار کرده است". و در جواب این سئوال که "آیا ارتش کوبا موشک دارد؟" گفت: "موشک ما اصلاحات ارضی، صنعتی کردن و با سواد کردن است. اینها هستند که در نظر آمریکا خطرناک بشمار می آیند. اینها هستند آنچه آمریکا میخواهد از میان بر دارد".[iii] در جلسۀ سازمان ملل نمایندۀ اتحاد شوروی در برابر عکسهائی که نمایندۀ آمریکا از موشک های موجود در کوبا ارائه میداد اظهار داشت: "این جعل دیگر ادارۀ جاسوسی آمریکا است. من اعلام میدارم که موشک شوروی در کوبا وجود ندارد".[iv]
بدیهی است که هر دولت مستقلی حق دارد هر سلاحی را که برای دفاع خود لازم میداند در خاک خود نگه دارد. بدیهی است که وقتی که یک دولت سوسیالیستی برای دفاع از استقلال و حاکمیت یک کشور سوسیالیستی دیگر اسلحه بآن کشور میفرستد وظیفۀ انترناسیونالیسستی خود را انجام میدهد. ولی نحوه ای که در مورد کوبا عمل شد، انکار اول و اعتراض آخر، و استدلال بعدی، نحوۀ درستی نبود و باین امر کمک نکرد که سخن دولت شوروی را معتبر نگهدارد.
بعداً در ١٣ دسامبر ١٩٦٢ رفیق گرومیکو دربارۀ بحران دریای کارائیب به شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی چنین گزارش داد: "دولت آمریکا از دولت شوروی نپرسید که آیا راکت های برد متوسط در کوبا هست یا نه. و چون پرسیده نشد طبیعتاً جوابی از طرف دولت شوروی دربارۀ وجود یا عدم راکت شوروی در کوبا داده نشد. نه رئیس جمهور آمریکا جان کندی و نه وزیر خارجۀ آمریکا راسک در مذاکرات خودشان با ما در واشنگتن چنین سئوالی مطرح نکردند. بالنتیجه روسای دولت آمریکا می پندارند که چیزی از آنها پنهان نگاه داشته شده است چیزی که اصولا دربارۀ آن به ما سئوالی نداده بودند".[v]
بدون تردید هر دوستدار دولت شوروی از این بیان گرومیکو بسختی ناراحت میشود. یکی از خصوصیات دیپلماسی شوروی که در توده های مردم جهان احترام اعتماد ایجاد میکند صراحت، پیگیری و شهامت آن است. نباید اجازه داد که باین خصوصیت لطمه وارد گردد.
٢- دربارۀ تحکم آمریکا که کشتی های شوروی را بزور بازرسی خواهد کرد چگونه رفتار شد؟
گرومیکو در ٢١ سپتامبر ١٩٦٢ در جملۀ عمومی سازمان ملل چنین گفت: ”بعضی از اولیاء دولت آمریکا اعلام میدارند که باید نظارت بر سراسر منطقۀ دریای کارائیب تقویت شود. چنانکه گوئی دریای کارائیب دریاچه ای در داخل آمریکا است. سئوال میشود: چه کسی رضایت خواهد داد که نظارت آمریکا را بر آبهای بین المللی این دریا بپذیرد؟ اگر اینطور باشد آمریکا میتواند خود را میراث دار نپتون که مطابق اساطیر اولین مالک دریاها بود بشمارد و مالکیت اقیانوس آتلانتیک را ادعا کند. گستاخ ترین مقامات آمریکائی که اختیار عقل خود را از دست داده اند اعلام میدارند که باید حرکت کشتی های شوروی را که کالا و کارشناسان دستیار کوبا در امر استقرار صنعت و کشاورزی را به کوبا میبرند و از کوبا به شوروی می آورند نظارت کرد. ولی چه کسی اجازه خواهد داد که چنین نظارتی عملی شود؟ آیا روشن نیست که چنین کاری راهزنی است و باید قاطعا محکوم گردد؟“[vi]
رفیق خروشچف در ٢٤ اکتبر در پیام به برتراند راسل میگوید:
"ما بهیچوجه نمیتوانیم عملیات راهزنامۀ دولت آمریکا را بپذیریم... اگر دولت آمریکا قوانین بین المللی را نقض کند، اگر دولت آمریکا در عملیات خود به ندای خرد گوش فراندهد اوضاع و احوال که هم اکنون بسیار حاد است ممکن است از دائرۀ هر نظارتی خارج شود و بصورت یک جنگ جهانی در آید... اگر دولت آمریکا برنامۀ عملیات راهزنانۀ خود را اجراء کند در آن صورت طبیعتا بمنظور دفاع از حقوق خود و از حقوق بین المللی که در عهدنامه های بین المللی تثبیت و در اساسنامۀ سازمان ملل تصریح شده است باید از وسائل دفاعی خویش علیه تهاجم استفاده کنیم. راه حل دیگری وجود ندارد."
البته هر دولتی حق دارد که در مواقع لازم به سازش هائی با حفظ اصول دست بزند. ولی در عرض دو سه روز از قطبی به قطب دیگر رفتن نشانۀ شتابزدگی و بی نقشگی است.
٣- دربارۀ تحکم آمریکا که سلاح های اتمی باید از کوبا خارج شود چگونه رفتار شد؟
در اظهاریۀ دولت شوروی در ٢٤ اکتبر ١٩٦٢ چنین گفته میشود: "آمریکا می طلبد که تکنیک جنگی که برای دفاع کوبا ضروری است از خاک آن کشور بیرون برده شود. بدیهی است که هیچ دولتی که استقلال خود را عزیز میدارد نمیتواند با این مطالبه موافقت کند". "نمیتوان این نکته را نیز نادیده گرفت که اگر امروز آمریکا میکوشد کشورهای دیگر را از تجارت با کوبا منع کند و نگذارد که از کشتی های خود برای کالا و بار به کوبا استفاده کند فردا ممکن است محافل حاکمه بخواهند که چنین تصمیماتی علیه یک کشور دیگر که سیاست و یا ساختمان اجتماعی آن بدلخواه محافل حاکمۀ آمریکا نیست نیز اتخاذ شود."
در نامۀ رفیق خروشچف به بر تراند راسل در ٢٤ اکتبر ١٩٦٢ چنین گفته میشود: "کاملا معلوم است که اگر بخواهیم راهزن را از این طریق رام کنیم که اول شال گردن خود را باو بدهیم و پالتو و بعدا چیزهای دیگر را، او از این رفتار ما بترحم نخواهد آمد و از راهزنی دست نخواهد کشید. بلکه بر عکس بی حیاتر خواهد شد. از این جهت باید به راهزن دهنه زد تا اینکه قانون جنگ بعنوان قانون متداول میان اشخاص متمدن و دولت ها بر قرار نشود".
آیا روشی که بعدا در مورد آمریکا بکار رفت بر اساس همین پرنسیپ بود که در آن اعلامیه و این نامه تائید شده است؟
دربارۀ نکتۀ دوم
پس از این برخورد اتحاد شوروی با پیاده کردن موشک ها در کوبا و نظارت سازمان ملل متحد در این کار موافقت کرد. اینک تذکار چند فاکت:
از نامۀ رفیق خروشچف به کندی در ٢٧ اکتبر ١٩٦٢:
"نگرانی شما آقای رئیس جمهور دربارۀ امنیت آمریکا برای من قابل درک است. زیرا که این نخستین وظیفۀ رئیس جمهور است... من پیشنهاد میکنم: ما موافقیم که آن وسائلی را که شما وسائل تهاجمی میدانید از کوبا خارج کنیم... نمایندگان شما اظهاریه خواهند داد دربارۀ اینکه آمریکا بنوبۀ خود، با توجه به نگرانی دولت شوروی، وسائل نظیر را از ترکیه خارج خواهد کرد... بعدا نمایندگان مورد اعتماد شورای امنیت سازمان ملل متحد خواهند توانست اجرای این تعهدات را در محل نظارت کنند.
طبیعی است که باید از دولت کوبا و ترکیه اجازه گرفت که نمایندگان مذکور بآن کشورها بروند و اجرای تعهدات را بازرسی نمایند".
از نامۀ رفیق خروشچف به کندی در ٢٨ اکتبر ١٩٦٢:
”ما به افسران خود(همانطور که قبلا بشما اطلاع دادم وسائل مورد نظر ما در دست افسران شوروی است) دستور دادیم ترتیبات لازم برای قطع ساختمان ابژکت های مذکور، پیاده کردن آنها و باز گرداندن آنها به اتحاد شوروی بدهند. همانطور که قبلا در نامۀ ٢٧ اکتبر بشما اطلاع دادم ما موافقیم که با شما قرار بگذاریم که نمایندگان سازمان ملل بتوانند از پیاده کردن وسائل مذکور اطمینان حاصل کنند.“
فرق مضمون این دو نامه باهم در دو چیز است: یکی اینکه در نامۀ اول خروج موشک های آمریکا از ترکیه نیز بعنوان امتیازی در مقابل خروج موشک های شوروی از کوبا مطرح بوده و در نامۀ دوم نیست. دیگر اینکه در نامۀ اول اجازۀ دولت کوبا(ترکیه) برای نظارت نمایندگان سازمان ملل لازم شمرده شده ولی در نامۀ دوم موضوع مذکور مسکوت مانده است.
از نامۀ کندی به خروشچف در ٢٧ اکتبر ١٩٦٢:
"وقتیکه من نامۀ شما را خواندم بآن نتیجه رسیدم که عناصر کلیدی پیشنهادهای شما- که آنقدر که من فهمیدم بطور کلی قابل قبول است- نکات زیرین است: "شما موافقید که این نوع اسلحه را تحت نظارت و بازرسی دقیق سازمان ملل از کوبا خارج کنید و تحت ضمانت های لازم متعهد شوید که دیگر چنین نوع اسلحه به کوبا نفرستید..."
از اظهاریۀ کندی در ٢٨ اکتبر ١٩٦٢:
"من تصمیم عاقلانه و دولتمدارانۀ نخست وزیر شوروی خروشچف را مبنی بر متوقف ساختن پایگاه در کوبا، پیاده کردن سلاح های تهاجمی و باز گرداندن آنها به اتحاد شوروی تحت نظارت سازمان ملل متحد را تبریک میگویم"[vii]
از اظهاریۀ کندی در ٢٠ نوامبر ١٩٦٢:
مطابق موافقتی که در نامه های ٢٧و ٢٨ اکتبر ما(کندی و خروشچف) بدست آمد "نخست وزیر شوروی خروشچف موافقت کرد کلیۀ سیستم های سلاح هائی را که میتوان برای هدفهای تهاجمی بکار برد از کوبا بیرون برد و از این ببعد ورود اینگونه سلاح را به کوبا متوقف سازد و موافقت کند که نظارت و بازرسی لازم از طرف سازمان ملل بعمل آید. تا اینکه اجراء این تعهدات و معتبر نگه داشتن آنها تضمین شود."
از اظهاریۀ کندی در ٢٠ نوامبر ١٩٦٢:
"امروز نخست وزیر شوروی خروشچف بمن اطلاع داد که همۀ بمب افکن های "ایل ٢٨" که الان در کوبا هستند در عرض ٣٠ روز از آنجا بیرون خواهند شد."[viii]
این موافقت جدیدی از طرف دولت شوروی با مطالبات آمریکا بود.
از نطق فیدل کاسترو در ١ نوامبر ١٩٦٢:
"کوبا بازرسی سازمان ملل و یا شیروخورشید سرخ بین المللی را نمیپدیرد، زیرا که ما نمیخواهیم اصل حاکمیت ملی خود را زیر پا بگذاریم... همه باید در فکر صلح باشند. ولی راهی که به نقض حقوق ملل بیانجامد راه صلح نیست. چنین راهی به جنگ میانجامد."
از نطق استیونسن(نمایندۀ آمریکا در سازمان ملل) در ٧ ژانویه ١٩٦٢ در جلسۀ سازمان کشورهای آمریکا:
بعضی از جنبه های توافق آمریکا و شوروی "نمیتواند بمرحلۀ اجراء درآید" زیرا که کوبا از مطالبۀ کندی مبنی بر "بازرسی در محل" سر باز میزند.
اسناد فوق حاکی از آن است که دولت اتحاد شوروی با دولت آمریکا موافقت کرد که نمایندگان سازمان ملل برای دو کار به کوبا بروند: یکی برای نظارت و بازرسی در پیاده کردن موشکهای موجود در کوبا و دیگر برای نظارت و بازرسی این تعهد که دیگر این نوع اسلحه به کوبا فرستاده نشود. و این موافقت را دولت اتحاد شوروی بدون جلب نظر کوبا انجام داد. ولی بدیهی است که موافقت با بازرسی در خاک یک کشور فقط و فقط حق آن کشور است. و عدم مراعات این حق در حکم لطمه بر حاکمیت آن است.
از این گذشته راه باز کردن در یک کشور برای نظارت و بازرسی سازمان ملل متحد که در شرایط کنونی آلت اجرای مقاصد آمریکاست، استقلال و حاکمیت آن کشور را در معرض خطر قرار خواهد داد. مثال روشن کنگو برای اثبات این امر کافی است. رئیس جمهور آمریکا کندی که بر روی مسئله نظارت و بازرسی سازمان ملل در کوبا پا فشاری میکرد، هدفش آن بود که نقشۀ کنگو را در کوبا اجراء کند. موافقت دولت اتحاد شوروی با پیشنهاد کندی علی الاصول ناصحیح بود.
میگویند که در هر حال، در پایان کار، دولت آمریکا متعهد شد که به کوبا حمله نکند و به گروه های ارتجاعی اجازۀ حملۀ مسلحانه به کوبا ندهد.
البته در شرایط کنونی بنظر نمیرسد که آمریکا در اجرای نقشۀ خود مبنی بر نابود ساختن دولت سوسیالیستی کوبا درست از همان راهی برود که در گذشته رفته است. ثبات و استواری دولت کوبا و تناسب قوا در صحنۀ جهانی امپریالیسم آمریکا را به مراعات حزم و احتیاط بیشتری وامیدارد. البته عدم حمله بر کشور دیگر از لحاظ افکار عمومی جهان و حقوق بین المللی از وظائف بدیهی هر دولت است و هر دولتی و از آنجمله دولت آمریکا بدون تعهد خاص طبیعتاً متعهد اجرای چنین وظیفه ای است. نقض این اصل بین المللی یک جنایت مسلم بشمار میآید. ولی در مورد اینکه دولت آمریکا در عدم حمله به کوبا و جلوگیری از حملۀ مسلحانۀ ضد انقلابی ها به کوبا تعهدی کرده باشد، متاسفانه من تاکنون به سندی برخورده ام که حاکی از جنبش تعهدی باشد. بلکه بر عکس اسناد موجود نشان میدهد که آمریکا گستاخانه و راهزنانه وجود چنین تعهدی را انکار کرده است. من در اینجا بذکر دو سند اکتفا میکنم:
از نطق فیدل کاسترو در سالگرد چهارم انقلاب کوبا:
”امپریالیست ها هیچگونه اظهاریۀ روشنی نداده اند. آنها در حرفهای خودشان طفره رفتند و با لحن تهدید آمیزی، بالحن غدارانه ای گفتند: ”اگر کوبا بفعالیت خرابکارانه دست نزند“ و بکارهائی از اینگونه نپردازد از حمله به کوبا خودداری خواهند کرد. و اما اظهارات آنها در خطاب به مزدورانشان(اشارۀ کاسترو به ضد انقلابیون کوباست - مترجم) را نمیتوان اظهارات صلح جویانه تلقی کرد. در این اظهارات تضمینی برای وطن ما وجود ندارد... منظور امپریالیست ها از این تهدیدها چیست؟ امپریالیست ها عنودانه نمیخواهند اظهاریۀ صریح و روشنی بدهند. اتحاد شوروی سهم تعهد خود را اجراء کرد، ولی آمریکا سهم خود را اجراء نمیکند.“[ix]
از نطق استیونسن در جلسۀ شورای سازمان دولت های آمریکا در ٧ ژانویه ١٩٦٣:
بعضی از جنبه های موافقت آمریکا و شوروی بعلت امتناع کوبا از پذیرفتن خواست کندی مبنی بر ”بازرسی در محل“ ”نمیتواند بمرحلۀ اجراء در آید“ و دو ماه مذاکرات آمریکا و شوروی به ”بن بست“ رسیده است.
در همین تاریخ آژانس یو پی از واشنگتن از قول مقامات مسئول آمریکائی خبر دادند که چون مطالبۀ آمریکا از کوبا عملی نشده است آمریکا هیچگونه تضمین رسمی دربارۀ خودداری از حملۀ مسلحانه به کوبا نخواهد داد.[x]
* * *
در پایان این مبحث اجازه میخواهم که مسئلۀ مهم دیگری را نیز در مورد بحران در دریای کارائیب مطرح سازم:
در این تردیدی نیست که هدف اتحاد شوروی از ارسال موشک ها به کوبا مقابله با دسائس امپریالیست ها بود و بحران در دریای کارائیب را باید معلول تحریکات امپریالیست ها دانست. ولی آیا تاکتیک ارسال موشک به کوبا تاکتیک صحیحی بود؟ آیا اگر به کوبا حمله میشد دولت شوروی و یا دولت کوبا این موشک ها را مورد استفاده قرار میدادند؟ آیا امروز هم که گفته میشود موشک های اتحاد شوروی از کوبا دفاع خواهند کرد این گفته صحیح است؟
تردیدی نیست که حملۀ امپریالیست ها به کوبا حملۀ اتمی نخواهد بود. در این صورت دفاع از کوبا بوسیلۀ موشک های شوروی را بچه معنی باید فهمید؟ آیا بآن معنی باید فهمید که اگر امپریالیست ها به کوبا حمله ور شوند اتحاد شوروی بمب اتمی با موشک بکشور آنها خواهد انداخت؟ اگر چنین است آیا این بآن معنی نیست که دولت سوسیالیستی در شروع جنگ اتمی، پیشقدم میشود؟ آیا چنین پیشقدمی مخالف پرنسیپ های صلح طلبانۀ دولت های سوسیالیستی نیست؟ بنظر من دولت شوروی که مدافع پرشور جلوگیری از جنگ اتمی است هیچگاه در شروع جنگ اتمی پیشقدم نخواهد شد. پس در این صورت دفاع از کوبا بوسیلۀ موشک های شوروی را بچه معنی باید فهمید؟
البته منظور من آن نیست که بنابراین دولت اتحاد شوروی باید از دفاع کوبا صرفنظر کند. بهیچ وجه. دفاع از دولت سوسیالیستی کوبا وظیفۀ انترناسیونالیستی همۀ دولت های سوسیالیستی است. ولی دفاع از کوبا با استفاده از سلاح اتمی ملازمه ندارد. از اینجهت سئوال خود را دوباره تکرار میکنم: آیا تاکتیک ارسال موشک به کوبا تاکتیک صحیحی بود؟"



[i] از نامۀ خروشچف به کندی ٢٨ اکتبر ١٩٦٢
[ii] از گزارش خروشچف به جلسۀ شورای عالی اتحاد شوروی در ١٢ دسامبر ٦٢
[iii] روزنامۀ هومانیته ٢٥ اکتبر ١٩٦٢
[iv] روزنامۀ لوموند ٢٥ دسامبر ١٩٦٢
[v] نطق گرومیکو در جلسۀ شورای عالی اتحاد شوروی در ١٣ دسامبر ٦٢
[vi] از نطق گرومیکو در جلسۀ عمومی سازمان ملل متحد ٢١ سپتامبر ١٩٦٢
[vii] پراودا ٢٩ اکتبر ١٩٦٢
[viii] پراودا ٢٢ نوامبر ١٩٦٢
[ix]روزنامۀ پراودا ٣ ژانویۀ ١٩٦٣
[x] آژانس سین خوا ٩ ژانویۀ ١٩٦٣
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 152 آبان ماه 1391، نوامبر سال 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org