مخالفان رژیم جمهوری اسلامی، مخالفانی مصلحت گرا
زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه
كرا زبان نه به بند است، پای دربند است
رودکی سمرقندی
این شعر وصف حال مخالفانی است که از تجربه زمانه آنطور آموخته اند که زبانشان را بر مبنای مصلحت زمانه بگردانند.
در میان مخالفان رژیم جمهوری اسلامی ایران، با بازار آشفته ای روبرو هستیم که هر روز بیشتر به ذرات کوچکتری بدل می شوند. اگر کسی تلاش کند حتی به عنوان یک پژوهشگر و باستانشناس و یا فعال سیاسی از این بازار مکاره سردرآورد، اگر در کارش ناموفق نباشد، بعید است به سهولت از این کلاف سردرگم چیزی دستگیرش شود.
حتی نیروهای جدی سیاسی نیز قادر نیستند همه این نشریات و اظهار نظرهای ذره بینی و ارگانهای سیاسی الگووار و بی محتوا و خسته کننده و تکراری این اپوزیسیون را مطالعه کنند. از این گذشته مشتی ولگردان سیاسی نیز پیدا می شوند که این بازار آشفته را آشفته تر می کنند، کسانی که به هیچ تشکلی تن در نداده و متکی بر کوه خودپسندی روشنفکرانه به اظهار نظرات بی مسئولیت در مورد جنبش کمونیستی و کارگری می پردازند. بی مسئولیت، زیرا که اگر فردا نظراتشان از بیخ و بن نادرست از کار درآمد، نه به کسی حساب پس می دهند، نه انتقاد از خودی می کنند و نه آدرسی دارند که کسی از آنها که در تاریخ مبارزه مردم ما، گمنام نیز از بین می روند، حسابی پس بگیرد. این روشنفکران بی مقدار، که خود را حریف سازمانهای سیاسی جا می زنند، خود فاقد خط مشی روشن سیاسی هستند. علت وجودی آنها پراکندگی اپوزیسیون انقلابی است.
سخنان بسیاری از این اپوزیسیون، دمیدن باد در هواست. پاره ای از این ارگانهای سیاسی حرفی برای زدن ندارند و تنها صفحات نشریات خود را با مطالب تکراری و بی محتوی پر می کنند تا از باطل شدن هویتی که هرگز نداشته اند، جلوگیری کنند. شعار "ما هستیم" جای "چرا هستیم" را گرفته است.
طبیعتا چنین وضعی موجب بی اعتمادی مردم است و حاضر نیستند رهبری چنین اپوزیسیون مصلحت گرا و فاقد اصولی را بپذیرند که مسلما مبارزه مردم را به گرداب نابودی و خودپسندیهای سیاسی می کشاند.
از نظر طبقاتی می توان ریشه این آشفته بازاری را در نفوذ افکار خرده بورژوائی در درون این اپوزیسیون جستجو کرد. فرقه گرائی، منیّت، خودبزرگ بینی، راحت طلبی و مصلحت اندیشی، حسابگری، ریاکاری، خودفریبی و... نمی تواند سرسوزنی با حمایت از منافع طبقه کارگر قرابت داشته باشد. این مربوط به آن بخش از اپوزیسیون ایران می شود که مدعی حمایت از طبقه کارگر ایران است. البته اپوزیسیون بورژوائی ایران نیز از این "محسنات" بی بهره نیست. ولی فعلا روی سخن ما معطوف به گروه های بورژازی اپوزیسیون نیست، آنها نه تنها ادعای کمونیستی ندارند، بلکه تا استخوان خویش ضد کمونیست و ضد طبقه کارگر ایرانند. فاجعه ای که آنها در ایران ببار آورده اند در مقابل ماست. در حکومت ایران هیچگاه کمونیستها در مسند قدرت نبوده اند. تمام فجایعی که در ایران بوقوع پیوسته است دستآورد بورژوازی ایران است، چه بورژوازی خود فروخته کمپرادور دوران پهلوی و چه جمهوری سرمایه داری اسلامی که ضد کمونیستهای ایرانی با تکیه بر صفت "اسلامی" آن، از بیان ماهیت "سرمایه داری" آن پرهیز می کنند. زیرا این بورژوازی ضد کمونیست مصلحتش در این است که به مردم ایران دروغ بگوید و ماهیت سرمایه دارانه جمهوری اسلامی را تکذیب کرده و یا در پرده بگیرد. آنها نمی خواهند مردم از ماهیت غارتگرانه و ضد بشری سرمایه داری آگاه شوند و برای عوامفریبی به "سرمایه داری دموکراتیک" نوع آلمانی، فرانسوی، بریتانیائی و یا آمریکائی توسل می جویند که افشاء ماهیت آنها موضوع مقاله ما نیست. آنها کتمان می کنند که "دموکراسی امپریالیستی" تنها بر بستر رفاه و رشوه دهی طبقاتی، حق حیات دارد و کشتی آسایش و خوشبختی آنها با آهنگی ملایم و خواب آور بر امواجی از دریای خون انسانهای جهان می رقصد و جهانی را با ایدئولوژی "توجیه گرایانه" نژادپرستانه و برتری جویانه به بند کشیده است. بدون غارت جهان و مکیدن خون ملتها این کشتی "دموکراسی امپریالیستی" به گل خواهد نشست. سخن ما در این مقاله افشای ماهیت دروغهای بورژواها نیست، برخورد به مدعیان کمونیست است که در این بازار مکاره هر کدام غرفه خود را گشوده اند.
وضعیتی که اکنون پیش آمده است ریشه اش در گذشته است. به غیر ازنفوذ طبقاتی خرده بورژوائی در این تشکلها، باید ریشه های تاریخی ایدئولوژیک آنها را در بروز رویزیونیسم خروشچفی در حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی جستجو نمود. بروز رویزیونیسم که تا به امروز تاثیرات شوم خود را در جنبش کمونیستی جهانی و از جمله ایران حفظ کرده است، وحدت جنبش کمونیستی را با زیر پا گذاردن اصول مارکسیسم لنینیسم برهم زد و به تفرقه ای دامن زد که تا به امروز ادامه دارد.
از آن تاریخ زمینه رشد افکار خرده بورژوائی فراهم شد و با شکستن حرمت وحدت و اصولیت، با شکستن اصل اعتماد و فداکاری رفیقانه، ریاکاری و سودجوئی، ریاست طلبی و مصلحت گرائی به قدرت نشست.
حزب طبقه کارگر بر سه اصل استوار است، وحدت در ایدئولوژی، وحدت در سیاست و وحدت در تشکیلات. لنین در کتب خویش از جمله در آثار خود: "چه باید کرد"، "دو تاکتیک سوسیال دموکراسی" و "یک گام به پیش دو گام به پس"، در هر کدام از این زمینه ها سخن گفته و با استدلال به اهمیت مبانی وحدت در حزب طبقه کارگر پرداخته است. این مبانی مورد پذیرش جنبش کمونیستی بوده است. این سه اصل، اصول و مبانی وحدت کمونیستها بوده و هستند.
این سه اصل می آموزند که برای وحدت باید در درجه اول به وحدت ایدئولوژیک و سیاسی نایل آمد و برای اینکه بتوان این اندیشه واحد را به اراده واحد تلفیق داد و آنرا در عمل تحقق بخشید، باید به وحدت سازمانی بر اساس اصول مرکزیت دموکراتیک دست یافت. اصولی که ناقض فراکسیونیسم و اخلال در کار پیشبرد انقلاب و کسب قدرت سیاسی است. اصولی که از نیروی طبقه کارگر یک قدرت منسجم می سازد و نه یک محفل گپ زنی و فاقد مسئولیت و راهی برای فرار از زیر بار مبارزه، با حرافی های خرده بورژوامنشانه.
این اصولِ وحدت که بارها و بارها صحتش را، نه تنها از نظر ژرف اندیشی کمونیستی، بلکه در تجربه عملی نیز به اثبات رسانده است، چراغی است که به کمونیستها نشان می دهد که مرز "انشعاب" و جدائی و برهم زدن این یگانگی مقدس در کجاست. وقتی رفیق استالین در ستایش لنین می گوید:
رفیق لنین به ما وصیت کرد وحدت حزب را چون مردمک چشم گرامی داریم، ما بتو رفیق لنین سوگند یاد می کنیم که چنین خواهیم کرد." نشان می دهد که امر وحدت در درون یک حزب کمونیستی تا به چه حد مهم بوده و تا به چه حد باید با آن مسئولانه برخورد نمود.
یک کمونیست واقعی و نه حرفی، یک کمونیستی که درونش سرشار از عشق به طبقه کارگر و ایده انسانی کمونیسم است، در خدشه دار کردن امر مقدس وحدت دست و دلش می لرزد و با آن با احتیاط برخورد می کند. هر کمونیست با ایمان می داند که حفظ وحدت در نفس خویش اساس نیست، بلکه وحدتی قابل احترام و مقدس است و باید چون مردمک چشم از آن پاسداری کرد که بر مبنای مارکسیسم لنینیسم استوار باشد. حزبی که از مارکسیسم لنینیسم عدول کرد و یکی از مبانی مهم و مقدس وحدت را به زیر پا گذارد، ماهیت کمونیستی خویش را از دست می دهد و حفظ "وحدت" آن حزب دیگر مقدس نیست. باید حزبی تشکیل داد که بر همان سه مبانی برشمرده ی وحدت استوار باشند.
در جنبش کمونیستی ایران دلایل انشعابات که باید مسئولانه و بر اساس این مبانی باشد روشن نیست. سازمانها و گروه هائی هستند که علت موجودیت و حتی پیدایششان روشن نیست. هویت طبقاتی و سیاسی آنها مخدوش است. آنها تلاشی هم ندارند برای اینکه حقانیت موجودیت خویش را ثابت کنند و برای مردم توضیح دهند. همین که هستند برای آنها کافی است. آنها به چرائی بودن کاری ندارند. و البته در فضای بی مسئولیتی و مصلحت گرائی که همه آنها از آن استنشاق می کنند، انتظار سختی است که طغیانی از درون این جریانها برای توجیه هویتهای سیاسی شان صورت پذیرد. همه هوادار آن هستند که باید "آسه رفت و آسه آمد" و برای کار و کاسبی متقابل مزاحمتی فراهم نکرد، همه باید با هم "رفیق" باشند. همه هوای هم را دارند، همه قلمرو یکدیگر را برسمیت می شناسند. همه از درشتی به هم پرهیز می کنند. هویت ایدئولوژیک خویش را روشن نمی کنند. در طیف باقیمانده از نظریات چریک شهری، همه با هم 19 بهمن که آنرا "رستاخیز سیاهکل" می نامند، جشن می گیرند و این در حالی است که پاره ای از آنان به همه آرمانهای این انقلابیون پشت کرده اند و تنها نام آنها را برای عوامفریبی بیدک می کشند. آنچه در اینجا اهمیت دارد اتفاقا کشیدن خط تمایز است و نه مخدوش کردن مرزها.
شما هر روز شاهد جدائی دسته ای از دسته دیگر هستید. حتی گروه هائی به روی هم اسلحه می کشند تا حقانیت نظریات خویش را با قدرت اسلحه به اثبات برسانند. شما هر چه در مدارک و اسناد تفرقه ها و انشعابات جستجو می کنید کمتر یابنده می شوید. علت انشعابات بر اساس اصول کمونیستی روشن نیست. هیچکدام از طرفهای دعوا روشن نمی کنند که به چه دلیل طرف مقابلشان بر اساس همان مبانی یاد شده، دیگر کمونیست نیست، که مبتنی بر آن و به علت این تغییر ماهیت در آنها، سایرین راه خود را برگزیده اند و خود را از آنها جدا کرده اند. انشعاب صورت می پذیرد و هر دو طرف همدیگر را هنوز کمونیست دانسته و رفیق خطاب کرده و آماده وحدت مجدد با همدیگر هستند!! معلوم نیست مسئولیت کمونیستی به کجا رفته است و پاسخ مستدل آنها به طبقه کارگر و نیروهای انقلابی چیست؟ آیا طبقه کارگر و مردم ایران به چنین مدعیان رهبری اعتماد خواهند کرد؟
انشعاب مسئولانه از یک تشکل باید با این استدلال همراه باشد که آن تشکل دیگر ماهیت کمونیستی خویش را از دست داده است و به این علت امکان همکاری مشترک در کادر یک سازمان واحد موجود نیست. هر اختلاف نظری نمی تواند و نباید موجب انشعاب شود، فقط تغییر ماهیت کمونیستی توجیه گر انشعاب است و نه هر اختلاف روزمره و عادی، باید مدارکی ارائه شود که بیانگر آن باشد که مبارزه درونی سختی برای حمایت از مارکسیسم لنینیسم و انحراف از آن در این تشکلها درگرفته است و سرانجام به همزیستی دو ایدوئولوژی آشتی ناپذیر در تشکل واحد خاتمه داده است. تنها چنین تاریخچه و مبانی روشن ایدئولوژیک و سیاسی است که می تواند منجر به فهم انشعاب شده و برای مردم نیز قابل فهم باشد. متاسفانه شما با چنین وضعیتی در جنبش کمونیستی ایران روبرو نیستید. شما به عنوان خواننده سر در نمی آورید که چرا سازمانهای مدعی کمونیستی که در میان خود انشعاب می کنند، پس از چند ماه دوباره بهم می پیوندند. شما سر در نمی آورید که چگونه است که سازمانهائی که تا دیروز با سر و صدا و هیاهو از هم جدا شده اند، امروز دوباره بدور هم جمع می شوند تا وحدت کنند. اگر ضرورت وحدت مشاهده می شود، انشعاب پیشتر را چگونه می شود توضیح داد؟. کمونیستها هرگز نباید قربانی هوا و هوس شخصی و یا تسلیم اغراض خصوصی و حسادتها و یا بدبینی های خرده بورژوائی شوند. باید با این تفکر مبارزه کنند تا در میان اعضاء و هوادارنشان آموزش خطا، پا نگیرد. تکیه بر اصولیت کمونیستی از همین جا دارای اهمیت می گردد.
شما شاهد تلاشهای وحدت طلبانه میان گروه هائی هستید که بدترین ناسزاهای سیاسی را بهم گفته، ماهیت یکدیگر را افشاء کرده و علیرغم این حاضرند در کنار هم برای وحدت و همکاری بنشینند و به گفتگو پردازند. اگر جریانی در کارزار ایران تریبونال به همدستی با امپریالیستها برخاسته و در بساط آنها رقصیده و آلت دست آنها بوده است و یا از محافل امپریالیستی نظیر "شهرزاد نیوز" پول می گیرد و خواهان تجاوز امپریالیستها به ایران است و تحریم اقتصادی ایران را مثبت ارزیابی کرده آنرا "فرصت مناسبی" برای "انقلاب" می داند و در برنامه "تلویزیون اندیشه" با شرط عدم انتقاد از سلطنت حق تبلیغات می گیرد(سازمان فدائیان اقلیت) و... این جریان دیگر نمی تواند طرف وحدت باشد. با وی باید مبارزه کرد و وی را افشاء نمود. با جریانی که تجاوز امپریالیست آمریکا به ایران را "فرصت مناسب" برای انقلاب سوسیالیستی ارزیابی می کند و قصد دارد در ایران اشغالی توسط آمریکا حکومت "سوسیالیستی" بر قرار کند و تازه بعد از آن به مبارزه با امپریالیسم برای خروجش از ایران بپردازد، نمی شود وحدت کرد(مائوئیستها). با این جریانهای ستون پنجمی در ایران باید مبارزه کرد و آنها را افشاء نمود. جریانهائی که میهن پرستی کمونیستی، مبارزه ملی برای رهائی ملتها را، خیانت به طبقه کارگر جا می زنند و همدستی با امپریالیسم و صهیونیسم را تحت لوای دروغین "انترناسیونالیسم پرولتری" تبلیع می کنند، جائی در جنبش ملی و ضد امپریالیست و دموکراتیک مردم ایران ندارند، چه برسد به جنبش کمونیستی. جریانهائی که تجزیه طلبی را در ایران تبلیغ می کنند، و با صهیونیسستهای اسرائیلی مماشات کرده و بر ضد جنبشهای رهائی بخش در کشورها و ضد استقلال ملی ممالک هم آوا با تروتسکیستها می شوند، از جمله در فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، لیبی و افغانستان، جائی در جنبش ملی دموکراتیک مردم ایران ندارند. این جریانها اگر دهانشان نیز از "کمونیسم کمونیسم" گوئی کف کند، همدستان عینی امپریالیستها در ایران و منطقه هستند. متاسفانه در میان اپوزیسیون مصلحت گرای ایران که خود را چپ جا می زند، برای تحقق وحدت غیر اصولی که همان نظریه "همه با هم" است، بر سر همه این مسایل تعیین کننده سرپوش گذارده می شود. هیچکس به افشاء خط مشی اشتباه دیگری دست نمی زند و نمی خواهد با وی درگیر شود، زیرا مصلحتش ایجاب نمی کند که خودش را که جلیقه پاکی به تن ندارد، هدف حمله قرار دهد. وی بر نقاط ضعف رقیب دست نمی گذارد، چون از دست گذاردن بر نقاط ضعف خویش در هراس است. کسی که از بیگانه تا کنون پول گرفته است نمی تواند مصلحت گرایانه هوادار تکیه بر نیروی خود شود و اخاذی از بیگانگان را محکوم کند.
حزب ما که نسبت به این یا آن سازمان، به این یا آن گروه تعهدی نداشته و تنها به خلق و طبقه کارگر ایران و طبقه کارگر جهان تعهد دارد، می داند که وحدت اصولی از پذیرش مصلحت گرائی نمی گذرد، از مبارزه و جنگ نظریات عبور می کند. امر وحدت بر اساس همه اصول پذیرفته شده دیالکتیک، باید محصول مبارزه باشد. مصالحه و مماشات و مصلحت گرائی و یا برخورد لیبرالی با روحیه پرهیز از دلخوری، هرگز مشکل گشا نخواهد بود. ما کمونیستها با توجه به مسئولیت عمیقی که داریم باید با شفافیت برای مردم، هم حرف خودمان را روشن بیان کنیم و هم دست دارودسته هائی را که خود را کمونیست جا می زنند، ولی اساسا هویت سیاسی و علت وجودیشان معلوم نیست، افشاء نمائیم، تا مردم راه درست از نادرست را تشخیص دهند. هنر سرپوش گذاردن یک هنر بورژوائی است و سرانجامی جز شکست و بی آبروئی ندارد.
تنها در یک مبارزه اصولی است که موارد توافق و تخالف روشن می شود و مانع از آن می شود که گروه ها بر اساس همان اصل مصلحت اندیشی از کنار هم بدون برخورد فرار کنند. وحدت نمی تواند محصول زد و بند باشد. وحدت محصول مبارزه و برای کمونیستها بر اساس همان مبانی برشمرده وحدت است. مبارزه بر سر مسایل روشنِ مورد اختلاف، از دامنه آشفته فکری می کاهد، و امر وحدت را در مسیری قرار می دهد که با توجه به منافع جمعی و اصول مارکسیسم لنینیسم حل شود. هرگز نمی تواند وحدتی میان رویزیونیستها و مارکسیست لنینیستها برای رهائی طبقه کارگر بوجود آید. هرگز نمی تواند وحدتی با جریانهائی بوجود آید که خودشان هم هنوز نمی دانند چه می خواهند و در آشفته فکری ایدئولوژیک دست و پا می زنند. نه دید روشنی از مارکسیسم لنینیسم و سوسیالیسم دارند و نه درکی از پیدایش و پیآمدهای رویزیونیسم چپ و راست. وحدت با کسانی که مهر باطله بر امر استقلال ملی زده اند و همدست امپریالیسم هستند، و یا کسانی که مرزی میان لیبرالیسم بورژوائی و سوسیالیسم نمی بینند و هوادار جامعه "باز" هستند و به وکیل مدافع ایدئولوژی بورژوائی بدل شده و مفاهیم غیر طبقاتی و گمراه کننده آنها را تبلیغ می کنند، نمی تواند در میان باشد. فقط شمشیر مبارزه ایدئولوژیک است که حرف آخر را می زند و حقانیت نظری را ثابت می کند. در این مبارزه است که مرزها روشن می شوند. سره از ناسره متمایز می گردد. میدان مانور سازمانها و تشکلهای بی هویت تنگ می گردد. نقش خرابکاران "قهرمان" و "شخصیتهای سیاسی" نفاق افکن روشن می گردد. تا آب را بر هم نزنید گل ته نشین به روی آب نمی آید.
بر گرفته ازتوفان شماره 159 خرداد ماه 1392، ژوئن سال 2013، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org