تجربه کمون پاریس در برخورد به روحانیت و دین
نخستین نمونه مشخص برخورد و رفتار انقلابی به روحانیت و دین را کمون پاریس
در عمر کوتاه 72 روزه اش در سال 1871 ارائه داد.
بیزاری و نفرت زحمتکشان پاریس از کلیسای کاتولیک و از دین، بطور کلی از
کشیشان و راهبه های صومعه ها، سالیان سال روی هم انباشته شده بود. کلیسای کاتولیک
به اندازه حکومت دیوان سالاری پلیسی، توده های مردم را نسبت بخود شورانده بود و
مانند یک شبکه "پلیسی پنهانی و ویژه" کوشش
داشت روان و احساس مردم را در هر جا، در مدرسه، بیمارستان، و نهادهای "نیکوکاری" در
دست خود نگه دارد.
کمون پاریس در روند نبرد انقلابی طبقه کارگر، به کلیسا و ایدئولوژی آن
برخورد طبقاتی نمود. در 2 آوریل، روز آغاز درگیری با ارتجاع ورسای، کمون پاریس حکم
جدا سازی کلیسا از دولت را تصویب نمود. در این حکم آمده است:
"روحانیت در عمل با حکومت پادشاهی در پایمال نمودن آزادی همدست بوده است".
این خود نشان دهنده سطح بالای آگاهی سیاسی است که جهان بینی مذهبی و شبکه دعاخانه
ها و نهاد های دیگر دینی و ارتش روحانیون را بخشی از دستگاه دولت بورژوازی و زراد
خانه ایدئولوژیکی و سیاسی آن بشمار می آورد. در این حکم، نخست کلیسا از دولت جدا
گشت و سپس بودجه امور مذهبی لغو گردید و همه دارائی های کلیسا ملی اعلام شد. هدف
این بود تا "نیروی کشیشان و حربه ستم
روانی" در هم کوفته شود و به یکی از پر نفوذترین لایه های طبقات استثمارگر ضربه
بخورد.
در روزهای کمون، روحانیت و روحانیونی که به کلیسای حاکم کاتولیک وابسته
بودند، چهره طبقاتی خود را نمایان ساختند و آشکارا علیه انقلاب برخاستند و برخی از
کلیساها را به صورت انبار اسلحه ارتجاع در آوردند. برای همین هم کموناردها با
نهادهای خود نه تنها وادار شدند، کلیساها را مرتب بازرسی کنند، بلکه نزدیک به 20
کلیسا را بستند و بصورت کانونهای سیاسی در آوردند. زحمتکشان بجای شنیدن موعظه و
عوامفریبی و فتنه انگیزیهای شیطانی کشیشان، در این کانونها گرد می آمدند و سرودهای
انقلابی می خواندند و به سخنان آتشین سخنرانان گوش فرا می
دادند.
مردم خود پیشنهاد می دادند که کلیساها برای ایستادگی در برابر ارتجاع که
پاریس را تهدید می کرد، مورد استفاده قرار گیرند و فرقه "ژزوئیتها" در هم شکسته شوند و
کشیشان و راهبان و مبلغان مذهبی به خدمت ارتش فراخوانده شوند.
"شما شهروندان می دانید که دیگر از دین و کشیش و خدا نشانی نیست. برای همین
سرود "مارسی یز" را بخوانیم که برای مردم است"، آگوستینا پاریسی اینگونه رو به
کسانی که که در کلیسای "سن کریستوف" گرد آمده بودند سخن گفت.
در یک کانون دیگر، سخنران رو به گنبد کلیسا کرده و گفته
بود:
"ای خدای آسمانها که ترا توانا می خوانند، تو دروغی، تو وجود نداری، تو
خیالبافی کشیشان هستی،. اگر یک ترسوی عادی نیستی، در این محرابی که ما به توهین
کردیم فرود بیا تا من خنجرم را در قلبت فرو ببرم".
یکی از سخنرانان پیشنهاد کرد تا از همه کشیشان سلب حقوق بشود تا بتوان آنها
را چون سگان مورد پیگرد قرارداد.
در پاریس انقلابی، در کمون که به هیچگونه قانون، عادت، رسم و سنت کهنه
اعتنائی نمی شد، برای میهن و بر ضد دین سخنرانی های آتشین ایراد می شد. توده های
زحمتکش دریافته بودند که میان قشر روحانیت و جهان بینی مذهبی و ستمگران و
استثمارگران پیوند و همکاری فشرده وجود دارد.
سخنرانان می گفتند: زخم جامعه امروزی از ثروتمندان است که تنها می خورند و
عیش و نوش می کنند و کار نمی کنند. اینها، کشیشان و راهبه ها را باید ریشه کن نمود.
تا زمانی که اربابان، ثروت مندان، و کشیشان باشند، ما روی نیک بختی را نخواهیم
دید.
روشن بود که روستا نیز می بایست بیش از هرچیز از دست زمین داران، مالکان و
کشیشان رها می شد.
کارکرد سیاسی و ابتکارهای توده مردم کمک نمود تا کمون در مبارزه با کلیسا
بتواند به یک رشته اقدامات دست بزند. کمون بگونه ای سنجیده، ولی با همه نیرو عملکرد
دولتی را از کلیسا گرفت. کانونهای کشیشان و راهبان و انجمن های مذهبی مدد کاری بر
افتادند و در ساختمانهای آنها کودکستان،
داروخانه و دفتر و کمک رسانی کمون برپا شد.
جلوگیری از دخالت روحانیت در مسائل آموزشی و مدرسه نیز کاری بسیار ضروری
بود. کمون، آموزشگاه و مدرسه را کاملا از کلیسا جدا ساخت. با وجود این، مدرسه های
مذهبی کاملا از میان نرفتند. مردم می گفتند که دین و کلیسا "خیالبافی، دروغ، و بهره
کشی است" و یا "دین کاتولیک با سیستم آموزشی اش می خواهد شرف
انسانی را به پستی بکشاند."
مطبوعات انقلابی نیز دست زدن به اقدامات شدید بر ضد کشیشان را، از کمون مطالبه می کردند. آنها می نوشتند
که:
"شهروندان عضو کمون: شما باید با این کشیشان فاسد برخورد جدی کنید. نگذارید
تا آنها به فرزندان مردم تجاوز کنند و افکاری درمغز آنها فرو ببرند که بجای انسان،
از آنها برده بسازد. کشیشان بجای بیدار نمودن شرف انسانی، بندگی و فرومایه گی را
آموزش می دهند. در زمانی که فرزندان کارگران به نان خشک هم دسترسی ندارند، این شکم
گنده های تنبل به چه درد می خورند؟"
مطبوعات کمون می نوشتند که باید هر آنچه که یاد آور خیال بافی های پوچ دینی
است، چون صلیب، مجسمه های مقدسان، نقاشی ها و کتاب های دینی را از دید کودکان دور
سازیم.
در 12 ماه مه حکم بر داشتن همه شمایل های مذهبی از مدرسه ها به تصویب رسید؛
زیرا آنها "آزادی وجدان را خدشه دار می
ساختند". کموناردها می گفتند که آموزش باید بر "داده های علم و دانش" و بر "مبانی
منطق" تکیه نماید. مدرسه باید در میان شاگردان "احساس دادخواهی" را پرورش دهد و
"هدف آموزش را بنام منافع اجتماعی" توضیح
دهد.
زدودن هر آنچه که نشان و مفهومی از دین داشت و پایه ریزی مدرسه ای "لائیک"
وظیفه ای دشوار و پیچیده بود. از نخستین
اقدامهای آموزشی، گرد آوری آموزگاران بود، چون بخش بزرگی از پرسنل آموزشی از کشیشان
بودند که در برابر اصلاحات غیرمذهبی در مدارس ایستادگی می کردند. آنها کوشش نمودند
تا کسانی را که اعتقاد دینی داشتند بر ضد تصمیمهای دمکراتیک کمون بسیج کنند. بدین
سان کمون وادار گشت نیروهای تاریک اندیش را تهدید به زور نماید.
لنین با بررسی تجربه پاریس پرولتری بمناسبت چهلمین سالگرد آن در 1911 به
سیاست ضد مذهبی نیز اشاره نمود و به
برخورد و کارکرد کمون ارج بسیار نهاد.
„کمون جدائی کلیسا از دولت را اعلان نمود، بودجه دینی برای پرداخت دستمزد
دولتی به کشیشان را برداشت، به آموزش همگانی سرشتی غیر مذهبی و لائیک داد و با این
کارها مشت سختی به ژاندارمهای قبا پوش وارد آورد." (لنین- مجموعه آثار، جلد
پنجم).
وی همچنین در اثر خود "دولت و
انقلاب" خاطر نشان ساخت که انگلس در سال 1891 بر این مسئله انگشت گذاشت که کمون
دین را از دید دولتی مسئله ای شخصی
انگاشته است، اصلی که بورژوازی جمهوری خواه از ترس، از کنارش گذشته بود. وی به فرصت
طلبی آلمانی که مبارزه با مذهب را امر خصوصی از نظر حزب بشمار می آوردند، تاخت،
زیرا فرصت طلبان آلمانی با این مواضع، حزب انقلابی پرولتاریا را تا حد فرومایه ترین
"اندیشمندان آزاد" خرده بورژوا پائین می آوردند، فرصت طلبانی که حق بیرون ماندن از
حزب را می پذیرند، ولی از مبارزه حزب با افیون مذهبی که خلق را بخواب می برد سر باز
می زنند.
کمون همه شرایط را برای تهییج و تبلیغ ضد دینی و ضد روحانیت فراهم آورد. در
این زمینه درِ نزدِ یکی از رهبران کمون، بلانکی، نظریه پر بها دادن به اهمیت مبارزه
با دین در مسئله رهائی زحمتکشان پدیدار گشت، که در کارکرد کموناردها، بلانکیست بازتاب این پدیده است.
لنین خاطر نشان می سازد که انگلس اشتباه بلانکیست ها را در "ناشیگری
آنها در درک اینکه تنها مبارزه طبقاتی توده های کارگری می تواند با کشاندن همه
جانبه گسترده ترین قشرهای پرولتاریائی در پراتیک اجتماعی آگاهانه و انقلابی، در
عمل، توده های ستمدیده را از یوغ دین رها سازد، در صورتی که اعلان جنگ به دین به
مثابه وظیفه سیاسی حزب کارگری، جمله پردازی آنارشیستی است" می
دانست.(تکیه روی کلمات از توفان است).
*****
بر گرفته ازتوفان شماره
156 اسفند ماه 1391، مارس سال
2013، ارگان مرکزی حزب
کارایران