دموکراسی اقلیت
تکثرگرا
همه طبقات در جامعه
سرمایه داری احزاب خویش را برای حمایت از خواستهایشان بوجود می آورند. پیشوایان این
احزاب از پیشروترین مدافعان این طبقات و رهبران سیاسی آنها هستند که منافع دور و
نزدیک این طبقات را تشخیص می دهند. سرمایه داران به علت تفاوت در کمیت منافعشان و وجود قشر بندی های گوناگون
در میان خودشان، دارای احزاب متعدند. بورژواها در روند تولید نعم مادی جایگاههای
متفاوتی را اشغال می کنند و از ثروتهای تولید شده به تفاوت متنفع می شوند. کارگران
تنها طبقه ای هستند که فاقد مالکیت بر وسایل تولید بوده از نظر منافع سیاسی و
اقتصادی از یگانگی برخوردارند.
بورژواها از طریق
احزاب خویش سعی می کنند همه پیروان طبقاتی خود را جمع کرده و بتوانند در تصمیمات
پارلمان که جلسه ای برای تقسیم منافع و ایجاد شرایطی برای تقسیم منافع در بین
خودشان است، موثر واقع شوند و قوانینی را به تصویب برسانند که منافع آنها را نه
تنها تامین کند، بلکه شرایط سودآوری فعالیتشان را بهبود بخشد. احزاب بورژوازی
علیرغم تعددشان مخالفت اساسی با یکدیگر ندارند و در اساس مبارزه برای حفظ نظام
سرمایه داری متحد النظرند. پلورالیسم و یا تکثرگرائی که سرمایه داری از آن صحبت می
کند پذیرش این اصل است که بورژواها حق دارند احزاب خویش را ثبت کرده و در مبارزه
انتخاباتی برای اعزام نماینده به پارلمان فعالیت کنند و با یکدیگر به رقابت
پردازند. پلورالیسم بورژوائی هرگز به مفهوم این نیست که آنها خواهان آن هستند که
کمونیستها و یا نیروهای انقلابی و دموکرات نیز حق داشته باشند با اشاره و استناد بر
اصل تکثرگرائی حق فعالیت و یا حتی حیات داشته باشند. در بسیاری ممالک سرمایه داری
احزاب کمونیستی ممنوع بوده و کمونیستها را فقط به جرم داشتن اعتقادات کمونیستی به
زندان وشکنجه و اعدام محکوم می کردند و می کنند. در آمریکا حزب کمونیست ممنوع است و
کمونیستها را بیماران روانی جا می زنند. در آلمان در حالی که با تکیه به اصل آزادی
احزاب، نازی های جنایتکار که باند جنایتکارنند و نه حزب سیاسی، از حق آزادی و
فعالیت برخوردارند، از همان بعد از جنگ حزب کمونیست آلمان را که سنتی انقلابی داشت
قدغن کردند و تا به امروز نیز قدغن است. البته هستند گروه هائی که با این نامها
فعالیت می کنند ولی قانون ممنوعیت حزب کمونیست آلمان مانند شمشیر دموکلس برای بالای
سر آنها آویزان است. شما در تاریخ بشریت معاصر موردی را نمی بینید که بورژواها به
خیابان آمده باشند و با تکیه و احترام ادعائی به اصل تکثر احزاب، خواهان فعالیت
احزاب انقلابی و یا کمونیستی بوده باشند. حتی یک نمونه هم در تاریخ موجود نیست.
طبقه کارگر خودش باید برای تحمیل حزبش به دشمنان طبقاتی اش مبارزه کند و جای خود را
بر اساس توان و تناسب طبقاتی باز کند. حق
تکثر احزاب را بورژواها تنها برای خود قبول دارند و نه برای دشمنان طبقاتی. آنها
حقوق خودی ها را برسمیت می شناسند و نه ناخودی ها را. آنها اگر در مقابل یک کشور
کمونیستی قرار بگیرند که در آن حزب طبقه کارگر بر سر کار است، فورا هوادار احترام
به اصل تکثرگرائی می شوند و آنهم به این مفهوم که بورژواها باید احزاب خویش را
بوجود آورند و برای کسب قدرت سیاسی مبارزه کنند. همه این بورژواها در حرف هوادار
اصل تکثرگرائی اند، ولی در عمل مخالف فعالیت کمونیستها و برسمیت شناختن حقوق آنها
هستند. آنها که خود چند عدد حزب برای طبقه خود می آفرینند، ولی مخالف تاسیس و
فعالیت حزب طبقه کارگر هستند. آنها مدعی می شوند که نیازی به حزب طبقه کارگر نیست،
همه کارگران می توانند در احزاب بورژوازی عضو شوند و خواستهای خویش را در درون این
احزاب بیان کنند و از طریق این احزاب به خواستهای خویش برسند. اینکه تضاد میان
بورژوازی و پرولتاریا آشتی ناپذیر است و منافع بهره کش و بهره ده را نمی شود در یک
کاسه ریخت برای آنها مهم نیست، مهم این است که از پرولتاریا به عنوان چرخ پنجم قدرت
یابی خویش استفاده کنند. برای این کار رسانه های گروهی و ماشین مغزشوئی را به کا
رمی اندازند تا طبقه کارگر را قانع نمایند که از حقوقش به خاطر منافع بورژوازی
بگذرد. آنها ابزار تهدید و ترس پنهان را نیز با خود به همراه می آورند و مدعی می
شوند که طبقه کارگر باید جانفشانی کند از حقوق اقتصادی و سیاسی خویش بگذرد تا
صاحبکاران توان رقابت با بورژوازی همسایه را داشته باشند و در این رقابت موفق شوند
بورژوازی رقیب را از بین برده و با تصرف کامل بازار، اشتغال طبقه کارگر را ممکن
گردانده و زندگیش را تامین کند. در ممالک امپریالیستی حتی اشرافیت کارگری بوجود می
آورند که آنها را با شراکت در غنایم با پرداخت چندرغازی بیشتر سهیم کرده و چشمان
آنها را می بندند. این زمینه مادی در میان طبقه کارگر موجب تقویت اشرافیت کارگری و
احزاب سوسیال دموکراسی می گردد. این احزاب که وظیفه کنترل و مهار طبقه کارگر را
دارند احزابی بورژوائی اند که هدفشان حفظ نظام سرمایه داری می باشد. آنها هرگز
برچیدن سامان استثماری را در برنامه خود جای نمی دهند.
اندیشمندان این طبقات
راه می افتند و برای شما افسانه سرائی می کنند امروزه طبقه کارگر از بین رفته است و
مالا نیازی به حزب طبقه کارگر نیست. پرسش این است که اگر طبقه کارگر از بین رفته
است چرا طبقه بورژوازی هنوز وجود دارد مگر نه آن است که بورژوا و پرولتاریا دو جانب
وحدت ضدین هستند و با مرگ یکی دیگری نیز وجود نخواهد داشت. مگر بدون "خوب"، "بد"
وجود خواهد داشت؟ مگر بدون "خشکی" از "تری" می شود صحبت کرد؟ مگر روز و شب لازم و
ملزوم یکدیگر نیستند؟ اگر طبقه کارگر وجود ندارد چه کسی در جامعه تولید ارزش می کند
و این ثروت از کجا بوجود می آید. مگر این نیروی کار نیست که مولد ارزش است؟
می بینید برای اینکه
مانع شوند تا طبقه کارگر نیز حزب و سازمان خویش را برپا کند چه تئوری هائی که بهم
نمی بافند تا وی را از نظر ذهنی خلع سلاح نمایند و از تاسیس حزب طبقاتی اش باز
دارند.
شما هیچ یک از
بورژواها را نمی بینید که برای آزادی و حق حیات احزاب کمونیستی فعالیت کند و نشان
دهد که حداقل به آن اصلی که بر نوک زبان جاری می سازد متعهد است.
آنها حق حیات احزاب
کمونیستی را با برچسب مخالفت با "دموکراسی" اساسا برسمیت نمی
شناسند.
حزب طبقه کارگر یک
حزب سیاسی است و مانند سایر احزاب سیاسی برای نیل به قدرت سیاسی مبارزه می کند و می
خواهد در راس ماشین دولتی قرار گیرد و این ماشین را طوری تغییر دهد تا در خدمت طبقه
کارگر عمل کند. با تقویت و رشد این گونه احزاب همه "دوستداران تکثرگرائی" مخالفند.
آنها زمانی هم که بعد از شکستِ همه دسایسشان به وجود و حضور حزب طبقه کارگر تن در
دادند، حاضر نیستند چنانچه این گونه احزاب، در شرایط استثنائی به اکثریت دست یابند،
آنها را تحمل کنند. کودتای شیلی نمونه بارز این ادعاست. ادعای احترام به تکثرگرائی
آنها، فقط برای عوامفریبی بوده و یک مبارزه مهم ایدئولوژیک می باشد.
طبقه کارگر باید حزب
خودش را که از منافع این طبقه دفاع می کنند، داشته باشد. طبقه کارگر با داشتن حزب
به ابزاری دست می یابد که حافظ منافع وی است و در صفوف خود مبارزان راه آزادی و
رهائی طبقه کارگر را برای نسلهای آتی نیز پرورش می دهد. حزب طبقه کارگر بیان نیروی
قدرتمند طبقاتی است که به طبقه کارگر هویت و شخصیت داده و اعتماد به نفسش را افزایش
می دهد و وی را به عنوان یک نیروی قدرتمند به عرصه مبارزه سیاسی طبقاتی می کشد و در
مقابل بورژوازی می گذارد. بورژواها با وجود حزب طبقه کارگر قادر نیستند بدون مانع،
بدون عوامفریبی و دسیسه چینی به خواستهای خویش برسند و در پاره ای موارد حتی مجبور
می شوند که عقب نشینی کنند. حزب طبقه کارگر به طبقه کارگر آگاهی می دهد، قدرت این
طبقه را نشان می دهد و رهبری مبارزه طبقاتی را در این جنگِ بیرحمانه، بدست می گیرد.
وقتی دوران بحران فرا می رسد، احزاب بورژوازی دیگر از تشریفات تکثرگرائی دست
برداشته صفوف خویش را یکنواخت و یکسان می سازند. آنها نیاز دارند که در دوران
بحرانها احزاب فاشیستی را برای مقابله با طبقه کارگر تقویت کنند. این احزاب را ما
ایرانی ها حزب اوباشان، حزب شعبان بی مخ ها و حزب ﷲ می نامیم. در اروپا حزب نازیها
این وظیفه را بعهده می گیرد. در آلمان بر اساس اسناد منتشر شده سازمان پاسداری از
قانون اساسی آلمان که مترادف با ساواک و ساواما در ایران است، خود احزاب فاشیستی را
با افراد کارکشته و کادرهای سازمان امنیت، با پول کلان برای مبارزه با کمونیستها
بوجود آورده است تا در شرایط بحرانی به عنوان گروهای ضربتی از منافع بورژوازی حمایت
کنند. این سازمان امنیت حتی با دادن پول و تجهیزات و امکانات تدارکاتی موجب شده تا
ده نفر خارجی را در طی ده سال ترور کنند تا شاید این امر مانع ورود خارجیان به
آلمان شود. تنها یک اتفاق ساده، دست آنها را رو کرده است و روزی نیست که پای یکی از
شعب این سازمان در این دسیسه های جنائی به میان نیاید و معلوم نشود که آنها پرونده
های مربوطه را سر به نیست کرده اند. تمام احزاب بورژوائی در آلمان مانع از آن می
شوند که سیر پژوهش به کنه واقعه منتهی شده
و دستیابی به ریشه های اساسی امکان پذیر شود. حزب طبقه کارگر هرگز به مذاق دشمنان
این طبقه خوش نمی آید و با هر وسیله ای می خواهند جلوی آنرا بگیرند. ولی طبقه کارگر
باید با این نیت متشکل شود تا از منافع خویش دفاع کند. این امر کار یکی دو روز نیست
و از همان روز نخست نیز نمی تواند همه طبقه را جلب کند. ولی برای کمونیستها راه
دیگری وجود ندارد تا ماهیت تکثرگرائی بورژوائی را افشاء کرده و بر انتظار کسانی که
منتظر ظهور یک حزب شسته رُفته از آسمان و آنهم بدون مبارزه ایدئولوژیک و بیرحمانه
هستند، خط بطلان بکشد.
بورژواها "تکثرگرا"
هستند، دموکراسی را میان خودی ها رعایت می کنند، از تشکل طبقه کارگر می هراسند و
آنها را دیکتاتور جلوه می دهند تا دیکتاتوری خویش را بپوشانند. آنها در آستین خود
سازمانهای فاشیستی و گروه های ضربت را دارند که در طی تاریخ همیشه در شرایط بحرانی
از آنها استفاده کرده اند. ولی این اقلیت خود را دموکرات جا می زند و دموکراسی
اقلیت را برای همه موعظه می کند. تکثرگرائی بورژوائی نشانه تعلق خاطر به رای اکثریت
و یا تمکین تصمیم آنها و احترام به آنها نیست، بلکه بیان پوشیده مردم فریبانه آنها
برای ممانعت از تشکل طبقه کارگر است.
بر گرفته
ازتوفان شماره 156
اسفند ماه 1391، مارس سال 2013، ارگان مرکزی حزب
کارایران