رویزویونیسم دشمن طبقه کارگر و بت عیار است
برخی از دوستان که در صمیمیت آنها نمی توان تردید داشت به مسئله بروز رویزیونیسم از دیدگاه "چپ" برخورد می کنند و به همان نتایجی در عمل می رسند که مخالفان کمونیسم آنرا تبلیغ می کنند. البته هستند کسانی که نقاب "چپ" را بر می گزینند تا نفرت عمیق آنتی کمونیستی خودشان را پنهان کنند. تروتسکیستهای همدست هیتلر از همین قماشند.
از جمله اینکه می گویند و می نویسند که نظریات توفان اشتباه نیست، ولی رویزیونیسم پیش از خروشچف نیز موجودیت داشته و در زمان استالین هم رویزیونیسم حضور داشته است، اینکه بروز رویزیونیسم را به گردن خروشچف بیاندازیم نادرست است. این عده می خواهند با این استدلالات، این شُبهه را در خواننده ایجاد کنند که گویا مبارزه با رویزیونیسم معاصر، از زمان خروشچف آغاز نشده، بلکه از همان زمان استالین شروع می گردد و ریشه آن در همان زمان استالین نهفته که درک نکرده با دشمنان طبقاتی چگونه مبارزه کند. پس مقصر اصلی نه خروشچف، بلکه استالین است که نتوانسته رویزیونیسم را از بین ببرد.
طبیعتا این نوع برخورد علمی نیست. برخوردی سطحی و بیشتر برای فرار از اتخاذ موضع روشن کمونیستی است. در این استدلال آنتی کمونیسم چپ نما موج می زند. استناد به عبارات "قلمبه و سلمبه" و "دانشمندانه"، خیال همه را از یک بحث خلاق و بررسی علمی برای تعیین خط مشی روشن، راحت می کند. در این استدلالات بیشتر روحیه راحت طلبی خوابیده است تا احساس مبارزه جوئی کمونیستی.
نخست اینکه توفان هرگز مدعی نشده است که رویزیونیسم در زمان خروشچف متولد گشته است. چنین تصوری با واقعیت نیز نمی خواند. سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان از همان آغاز پیدایش خویش در سال 1968 میلادی، همواره گفته که بروز رویزیونیسم معاصر و سپس تسلط آن بر حزب و دولت شوروی، مربوط به دوران خروشچف است. قبل از دوران خروشچف، یعنی در دوران رفیق استالین، علیرغم اینکه رویزیونیسم، یعنی ایدئولوژی بورژوائی در جهان و در اتحاد شوروی وجود داشته است، به علت مبارزه حزب کمونیست بلشویک شوروی، به رهبری رفیق استالین با آن، رویزیونیسم نمی توانسته بروز کرده و بر حزب مسلط شود، زیرا با آن همواره مبارزه شده است. رویزیونیسم از جنبه نظری و عملی به انفراد کشیده شده و در لاک خویش فرو رفته بوده است. البته این تصوری نابخشودنی است، اگر از مبارزه با رویزیونیسم چنین فهمیده شود که تسلط بر آن در یک بازه مشخص، این نظریه بورژوائی را برای همیشه به گور خواهد سپرد. تا طبقات در عرصه داخلی و خارجی وجود دارد، تا بورژوازی سرنگون شده ی داخلی و یا در قدرتِ خارجی وجود دارد، تا مبارزه طبقاتی در جهان وجود دارد و یا حتی تا لحظه ایکه بورژوازی سرنگون شده و مغلوب زهر ایدئولوژی و فرهنگ خویش را میتراواند، تا آن زمان خطر بروز و تسلط رویزیونیسم منتفی نیست. دیکتاتوری پرولتاریا که وجودش برای تمام گذار از مرحله سوسیالیستی به کمونیسم و آنهم در مقیاس جهانی نیاز است، از جمله همین وظیفه مهم را انجام می دهد.
اینکه در زمان استالین نیز رویزیونیسم وجود داشته است، کشف مهمی نیست. رویزیونیسم تجدید نظر در احکام مارکسیستی است، به طوری که روح انقلابی و رهائی بخش آنرا بزداید و آنرا برای بورژوازی قابل تحمل و مطبوع نماید. این رویزیونیسم از زمانی که مارکس و انگلس پیدا شدند و مارکسیسم در جهان تولد یافت، امکان پیدایش یافت و در عرصه مبارزه حضور داشته است. برنشتین یکی از اندیشمندان آن بوده است. رویزیونیسم بر اساس اصل دیالکتیکی مبارزه ضدین، همراه با مارکسیسم متولد شد و مارکس و انگلس بارها و بارها بر ضد این ایدئولوژی سرمایه داری مبارزه کرده اند. ما می دانیم که تا طبقات در جهان وجود دارند، ایدئولوژی آنها نیز وجود دارد. ایدئولوژی طبقه کارگر سوسیالیسم و ایدئولوژی بورژوائی لیبرالیسم است. بورژوازی می خواهد همواره مارکسیسم را به رخت و لباس لیبرالیسم در آورد و سعی می کند در آن توسط اندیشمندان خود دستبرد زند و آنرا منحط نماید. رویزیونیسم جایگزینی مارکسیسم لنینیسم با ایده های بورژوازی در جنبش کارگری است. پس می بینیم تا طبقات وجود دارند، مبارزه طبقاتی نیز در تمام عرصه ها وجود دارد. پس اگر ما "دانشمندانه" مدعی برخورد "ریشه ای" می شویم و به دنبال "سازنده" رویزیونیسم می گردیم، آنوقت باید "دانشمندانه" اعتراف کنیم، رویزیونیسم نه "ساخته" استالین است و نه "ساخته" خروشچف، رویزیونیسم "همزاد" شخص کارل مارکس و فریدریش انگلس است، و از همان موقع پیدایش مارکسیسم وجود داشته و ظاهر شده است.
احزاب انترناسیونال دوم که تحت نام احزاب سوسیال دموکرات فعالیت می کردند، نمایندگان موج نخست رویزیونیسم بودند. آنها بر ضد لنین مبارزه کرده و از بورژوازی بومی ممالک خویش به دفاع برخاستند. کائوتسکی نماینده بزرگ این موج بود. آنها اکثریت احزاب سوسیال دموکرات و کارگری جهان را با ایدئولوژی بورژوائی مسموم کرده بودند. تنها انقلاب اکتبر بود که با ضربه اساسی به امپریالیسم به تسلط ایدئولوژیک سوسیال دموکراتهای رویزیونیسم بر جنبش کارگری خاتمه داد.
در درون حزب کمونیست بلشویک اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز انحرافات "چپ" و راست بروز کرد که در دوران لنین و استالین با این انحرافات مبارزه سرسختانه ای چه در زمینه نظری و چه در زمینه سیاسی و تشکیلاتی صورت گرفت و به شکست آنها انجامید. ولی شکست به معنی تلاش مجدد برای تسلط بر ارگانهای حزبی نیست. اگر دشمن بدون نقاب و یا حتی همواره با یک نقاب واحد به مبارزه با کمونیستها بیاید، کاملا قابل شناخت بوده و مبارزه با وی آسان است. مشکل در آنجاست که دشمن طبقاتی نقابهای گوناگون دارد و این بت عیار هر روز به رنگی در می آید و این است که امر مبارزه را مشکل می کند.
دراثنای جنگ جهانی دوم موج جدیدی از رویزیونیسم در حزب کمونیست آمریکا و بعد در جامعه کمونیستهای یوگسلاوی بوجود آمد که در دوران استالین با آنها بشدت در همه عرصه ها مبارزه شد و به افشاء آنها دست زده شد. مارشال تیتو و حزبش از جنبش کمونیستی به عنوان رویزیونیست و همدستان امپریالیست اخراج شدند. ولی این مبارزه بعد از درگذشت استالین تضعیف شد، بطوریکه رویزیونیستها توانستند در این مبارزه پیروز شوند و رهبری حزب و دولت شوروی را بدست بگیرند. این خروشچف بود که از رویزیونیستهای یوگسلاوی اعاده حیثیت کرد و آنها را با آغوش باز پذیرفت. از زیر این دامن بود که برژنف، کاسیگین، گورباچف، یلتسین، علیوف و نظربایف و ... بیرون آمدند. استالین با رویزیونیسم یوگسلاوی مبارزه کرد و خروشچف رویزیونیسم یوگسلاوی را آرایش کرد و مجلسی نمود.
ناگفته پیداست که رویزیونیسم محصول اجتناب ناپذیر جامعه سرمایه داری است و بنا بر این تا زمانی که سرمایه داری و امپریالیسم در جهان برجاست و افکار و نظریات سرمایه دارانه خویش را از طریق مبارزه بی امان و بی وقفه ایدئولوژیک توسعه می دهد و زهر خویش را می پاشد، نظریات رویزیونیستی به اشکال گوناگون-تکرار می کنیم- به اشکال گوناگون بروز می کند و زهرش را به جنبش کمونیستی و کارگری می پاشد. کسانی که فکر می کنند رویزوینیسم یکبار می آید و بعد از مبارزه با وی دیگر گور خود را گم کرده و می رود، در اشتباه کاملند و اساسا مفهوم مبارزه طبقاتی و ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم را نفهمیده اند. کسانی که فکر می کنند اگر یک بار با رویزیونیسم "خوب" مبارزه شود، رویزیونیسم نابود می گردد و گناه استالین در آن بوده که با رویزیونیسم "خوب" مبارزه نکرده است، بر نادانی ایدئولوژیک خویش و بر نافهمی خود از مبارزه طبقاتی صحه گذارده اند.
حزب همواره باید خود را به ایدئولوژی طبقه کارگر مسلح کند، اطلاعات طبقاتیش را گسترش دهد، از تجارب بیآموزد و روح انقلابی مارکسیسم لنینیسم را حفظ کند، باید آگاه باشد و با هشیاری و دیدگان باز ناظر بر تحولات و تغییرات باشد. مارکسیسم تنها آنگونه که رویزیونیستها مدعی اند یک ابزار بررسی و تحقیق نیست، مارکسیسم در عین حال جانبدارانه و ابزار مبارزه طبقاتی برای کسب قدرت سیاسی است. مارکسیسم در جامعه از طبقه کارگر و زحمتکشان و رهائی آنها حمایت می کند. مارکسیسم فعال و جانبگیر و اسلحه مبارزه است. لنین در دوران امپریالیسم "آریستوکراسی کارگری"(اشرافیت کارگری) را زمینه مادی بروز رویزیونیسم در ممالک امپریالیستی می دانست. استالین نه تنها به این گفته لنین اعتقاد داشت و آنرا در لنینیسم تنظیم کرد و مارکسیسم و لنینیسم راپرچم جنبش کارگری و کمونیستی نمود، بلکه در همان کنگره 19 که در آن حضور داشت به اهمیت مبارزه ایدئولوژیک و انقلاب فرهنگی برای نفوذ در افکار طبقه کارگر و زحمتکشان، برای مبارزه با ایدئولوژی بورژوازی تکیه کرد. مبارزه ایدئولوژیک مبارزه ای برای پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم است و مبارزه ای یکباره نیست، مبارزه ای مستمر و هشیارانه است. حزب کمونیست باید برای هر مانور و دسیسه بورژوازی و ادعاهائی که می کند، از هر نظر آمادگی کامل داشته باشد و خود را برای چنین شرایطی مهیا کرده و بسازد. آن ادعاها را از نظر مارکسیسم لنینیسم بررسی کرده، جوانب گوناگون آنرا مورد موشکافی قرار داده و پاد زهر آنرا پیدا نماید و حقایق را برای طبقه کارگر روشن کند، تا آنها در اثر بی اطلاعی و جهل به دامان نظریات بورژوازی سرنگون نشوند. این کار بزرگ، مبارزه بی امان ایدئولوژیک است. همراه با پیدایش کمپیوتر و روبات ها نظریه پردازان بورژوا به میدان آمدند که بهره کشی انسان از انسان از بین رفته و از این ببعد روبات ها هستند که به جای انسانها کار می کنند و لذا نمی شود از موجودیت طبقه کارگر سخن گفت و به تعاریف "کهنه" مارکس چسبید. در جامعه مدرن این "اندیشه ها به دوران عصر حجر" تعلق دارند. آنها مارکسیست لنینیستها را به معتقدان به "مارکسیسم عصر حجر" منتسب کردند. امروز حداقل سی و اندی سال است که از پیدایش کمپیوتر و روبات ها می گذرد، ولی بهره کشی انسان از انسان وحشیانه تر نیز شده است. حزب ما در رد این تئوری های رویزیونیستی در زمان خودش نشریه ای تحت عنوان "خودکار شدن صنایع نفی استثمار طبقه کارگر نیست" منتشر نمود. اشاره به این مطلب از این جهت مهم است که کمونیستها آگاه باشند مبارزه ایدئولوژیک بورژوازی با پرولتاریا در تمام عرصه های علمی، فلسفی، تاریخی و... وجود دارد. تبلیغات سینمای هولیوود، تبلیغات مذهبی همراه با اعیاد و تعطیلات مذهبی و... همه و همه یک مبارزه ایدئولوژیک برای شستشوی مغزی انسانهاست و کمونیستها، توسط حزب خویش، باید برای ممانعت از فریب مردم به ارشاد آنها دست بزنند. پس می بینیم که مبارزه با رویزیونیسم یک مبارزه مرگ و زندگی و مانند تنفس روزانه است. مبارزه با رویزیونیسم مبارزه در عرصه ایدئولوژیک بوده و در کنار مبارزه در عرصه های سیاسی و اقتصادی یک کار مستمر و روزانه است که تعطیل بردار نیست. هرگز چنین نیست که رویزیونیسم وجود خارجی نداشته و بیکباره حادث می شود. رویزیونیسم ریشه های مادی تولد خود را در سرمایه داری دارد و مبارزه با آن روزانه است. همانگونه که مبارزه طبقاتی در عرصه سیاسی مُقَطِع و دلبخواهی نیست، مبارزه ایدئولوژیک نیز فصلی نخواهد بود و باید در تمام مدت سال و سالهای بعد آنرا زنده نگاهداشت. پس این ادعای "دانشمندانه" که بروز رویزیونیسم با آمدن خروشچف نبوده و در زمان استالین هم وجود داشته است، اگر هدفی جز تبرئه خروشچف و در مواردی جز توجیه آنتی کمونیسم و هیستری ضد استالینی، نداشته باشد، نه علمی است و نه راه گشا. آنچه روشن است رفیق استالین در دوران زندگی پربارش مرتب با نظریات دشمنان مارکسیسم لنینیسم به مبارزه ایدئولوژیک دست می زد و آنها را افشاء کرده و مانع توسعه و گسترش نفوذ رویزیونیسم می شد. در دروان رفیق استالین در اثر مبارزه ایدئولوژیک، زمینه حیات مادی رویزیونیسم روز به روز تنگتر می گشت. این وضعیتی است که حتی امروز نیز برای هر حزب کمونیستی مطرح است. اگر حزب کار ایران(توفان) بر ضد رویزیونیسم مبارزه نکند و مثلا بر حزبیت و پذیرش یگانه راه رهائی بشریت یعنی مارکسیسم لنینیسم تکیه نکند، اگر همواره آگاهی خویش را ارتقاء ندهد و تحولات مسایل را آگاهانه نظاره ننماید، اگر در مبارزه شرکت فعال نداشته باشد و از برخورد انتقادی به صورت فرصت طلبانه ومصلحتی دست بردارد، همواره خطر بروز رویزیونیسم و انحراف از جنبش کمونیستی برای وی وجود خواهد داشت. تئوری یکبار کمونیست همیشه کمونیست، تئوری کمونیستی نیست. کمونیسم واکسن نیست که در مقابل انواع و اقسام میکربها و ویروسهای بیماری های واگیر مصونیت ایجاد کند. هیچکس با یکبار کمونیست شدن در مقابل نفوذ ایدئولوژی بورژوازی بیمه نمی شود و نمی تواند مصونیت در خودش ایجاد نماید. تنها با مطالعه، با شرکت در مبارزه، با تکیه بر اصول بررسی علمی مارکسیستی لنینیستی و جمعبندی از تجارب تاریخی، با ارتقاء سطح دانش مبارزه طبقاتی و آزمودن صحت تئوری در عمل و تکیه بر روند شناخت ماتریالیسم-دیالکتیکی، می توان خطر بروز این بیماری را به حداقل رسانید. دشمن را نتوان حقیر و بیچاره شمرد. آنکس که این مهم را نفهمد در ته چاه رویزیونیسم دست و پا خواهد زد. آنکس که مانند استالین با رویزوینیسم مبارزه نکند، مانند خروشچف و گورباچف با بدنامی از صحنه گیتی خواهد رفت.
بر گرفته از توفان شماره 164 آبان ماه 1392 نوامبر سال 2013، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی