به مناسبت بیستمین سالگرد پیمان اسلو
عقربه ساعت را چگونه به پس می گردانند؟
نوشته ای را که در زیر و با عنوان بالا مطالعه می کنید توسط رفیق کمونیستی تدوین و برای انتشار برای حزب کار ایران ارسال شده است. مطالعه این اثر برای یادآوری رنجی که ملت فلسطین می کشد و شناخت درجه ریاکاری و دروغگوئی امپریالیستها و صهیونیستها مسلما پربار است. رفیق نگارنده در حل مسئله فلسطین وفاداری خویش را به خواست اساسی رفقای شوروی در زمان طرح مسئله فلسطین در سازمان ملل اعلام کرده است. حزب کار ایران(توفان) برای یادآوری بحثهای آن دوران به نقل گوشه ای از تاریخ آن دوران که در نشریه "توفان" شماره 101 منتشر شده است، می پردازد:
"در بحث مربوط به این نقشه ها نماینده دولت شوروی در نوامبر 1947 گفت:
“اینکه هیچ یک از کشورهای اروپای غربی توانائی این را نداشتند که ابتدائی ترین حقوق خلق یهود را تضمین نمایند و یا از آنها در مقابل اقدامات خشونت آمیز جلادان فاشیسم محافظت نمایند، یهودیان را به داشتن چنین خواسته ای کشانیده است که دولت خود را بنیان گذارند. با توجه به تمامی آنچه که در جریان جنگ جهانی دوم بر سر خلق یهود آمد، دیگر نمی توان در مقابل این حق ایستادگی کرد... نه مناسبات کنونی و نه تاریخچه فلسطین می تواند حل یکجانبه مسئله فلسطین را توجیه کند. حال می خواهد این راه حل تاسیس دولت مستقل عربی بدون توجه به حقوق مشروع ملت یهود باشد و یا تاسیس دولتی یهودی بدون توجه به حقوق مشروع اعراب... مصالح اعراب و یهودیان فلسطین تنها می تواند با بنیانگزاری کشوری عربی-یهودی تامین شود. کشوری که دموکراتیک و مستقل است... چنانچه این راه حل بخاطر مناسبات تنش آمیز میان یهودیان و اعراب تحقق پذیر نباشد(کمیسیون ویژه می باید سریعتر در مورد این امر نظر خواهی نماید) باید راه دوم مورد بررسی قرار گیرد. راه حلی که همانند راه حل اول در فلسطین هواداران خود را دارد و آن تقسیم این سرزمین به دو دولت مستقل جداگانه است: یک دولت یهودی و یک دولت عربی. من تکرار می کنم: راه حل دوم تنها زمانی توجیه پذیر است که محقق شود که روابط اعراب و یهودیان آنچنان پر تنش است که امکان همزیستی مسالمت آمیز این دو خلق در کنار یکدیگر را غیر ممکن می سازد.)
هیئت نمایندگی شوروی در این مجمع، همانگونه که در سخنان فوق الذکر مشاهده می شود، در بهار 1947 پیشنهاد تاسیس دولتی عربی-یهودی با سرشتی دموکراتیک را داد تا از این طریق بتوان تنشهای ملی را از میان برداشت.
چنین پیشنهادی دقیقا بر پایه سیاست خارجی استالین بود، همان سیاستی که در موارد دیگر نیز شاهد آن بودیم. حال این پیشنهاد نه تنها اکثریت حاضرین را به خود جلب نکرد، بلکه بیشتر شرکت کنندگان علیه آن رای دادند."
درست بیست سال پیش(13 سپتامبر 1993) بود که آقای بیل کلینتون در میان، آقایان اسحق رابین و سیمون پرز در این طرفش، آقای یاسر عرفات در آن طرفش به یکدیگر دست دادند و به یکدیگر و به سوی دوربین خبرنگاران لبخند و چشمک زدند و بر روی چمن های جلوی کاخ سفید واشنگتن خاطره ای باقی گذاشتند که به این زودیها زدوده نخواهد شد. چه معجزه ای رخ داده بود؟ قراردادهای صلح اسلو که بنا برآن می بایستی راه استقلال فلسطین هموار گردد.
این نمایش سراسر دنیا راتکان داد. امید پایان هولوکاست فلسطینی ها و آغاز دوره تاریخی نوینی در دل میلیارد ها انسان ساده اندیش راه یافت. آقایان رابین و پرز و عرفات به پاداش این شیرین کاری خود جایزه نوبل گرفتند. آقای کلینتون که در این راه واقعا جان کنده بود جایزه ای نگرفت و حال آنکه شانزده سال بعد جانشینش آقای بارک حسین اوباما به خاطر این که "هیچ کار" نکرده بود جایزه نوبل گرفت. حق هم چنین است که "هیچ کار" بهتر و بیشتر شایسته جایزه است از کارهای این آقایان محترم.
در نظر داشتم همراه این سطور تصویری از نمایش کلینتون، رابین، پرز و عرفات در روز 13 سپتامبر 93 جای دهم، اما از خود پرسیدم حیف نیست آن کاغذی که تصویر این آقایان بر آن نقش بسته باشد؟
نومیدی طعم زندگی را تلخ می کند. امید به آینده به زندگی شیرینی می بخشد. اما این امید گاهی رآلیستی و گاهی هیچ و پوچ است. گاهی امید انسان برآورده نمی شود، یا این که آنطور که دلخواه است برآورده نمی شود. یا این که تنها بخشی از آن برآورده می شود. اما امیدی که پیمان صلح اسلو برافروخت، درست 180 درجه برعکسش برآورده شد.
عقربه های ساعت به جای این که به این طرف حرکت کند، در جهت مخالف به راه افتاد و سریع تر به عقب دوید.
بحران فلسطین بیش از صد سال است جریان دارد. مردم این دیار از آن دوران تا کنون زندگانی نکبت باری می گذرانند، گاهی اندوهناک، گاهی بسیار اندوهناک، گاهی وحشتناک. هیچگاه آسودگی خاطر نداشتند. تنها و تنها سیزده سپتامبر 93 بود که جرقه ای آمد و نورکی افشاند و بزودی رفت و ظلمت سهمناک تری بر سراسر زمین بگستراند. ملت ستمدیده چشمی فروبست و رویائی کوتاه دید و وقتی تکانش دادند و از خواب پراندندنش، واقعیتی غم انگیزتر از گذشته احاطه یافته، راهی هم به پس باقی نمانده بود.
صدسال است که فلسطینی را از موطنش می رانند، پس از پیمان اسلو این سرکوب شدت یافت. صدسال است که خانه هایشان را بر سرشان خراب می کنند، پس از اسلو این جنایت فزونی یافت. صدسال است بر این ویرانه ها کولونی صهیونیستی می سازند، پس از اسلو این کولونی سازی به مراتب افزایش یافت و این رشته سر دراز دارد.
هیچ آدم، حتا خوشبین، نیست که در آثاری که پیمان اسلو به یادگار گذاشت، کوچکترین نکات انسانی و امید بخش بیابد. پیمان اسلو فاجعه بود، خیانتی نابخشودنی بود به ملت فلسطین، نیرنگی بود به مردم سراسر جهان که از بحران فلسطین خسته بودند و گمان می بردند، دنیا از آن پس آرامش خواهد یافت.
می خواستند با این پیمان به مردم فلسطین بباورانند که بزودی استقلال خواهند یافت و با کوشش خود و کمک های خارجی به ساختمان زندگی امن تر، بهتر، مرفه تری دست خواهند یافت. با همسایه خود، اسرائیل، که دیگر خصمانه رفتار نمی کند، با صلح و صفا و مسالمت خواهند زیست. این امیدها به باد رفت و درست برعکسش تحقق یافت و نمی توانست جز این باشد.
پیمان اسلو نخستین و آخرین کلاهی نبود که بر سر فلسطینیها گذاردند، اما این بار کلاه را تا سینه اش فروکشیدند که بالا کشیدنش دشوار بود.
صهیونیستها این دروغ بزرگ را هیچگاه از زبان فرو نمی گذارند که آماده صلح و مذاکره با "دولت موقت" فلسطین برای حل مسالمت آمیز بحران هستند. گاهگاهی این "دولت موقت" را به پشت میز مذاکره می کشانند، بدون این که کوچکترین پیش شرطی، از جمله توقف و تعویق کولونی سازی در سرزمین فلسطینیها، و یا وقفه در خراب کردن خانه و مزرعه و بیمارستان و کودکستان و دبستان آنان، برافراشتن دیارهای آپارتاید در سرزمین آنان، وقفه در سرکوبی آنان... را بپذیرد و یا رعایت کند. دولت موقت می آید پشت میز مذاکره، مودب می نشیند و کمی چک و چانه می زند، قول هایی می گیرد که می داند به آن عمل نخواهند کرد، بعد به خانه بر می گردد. بدین ترتیب می گذارد وقت بگذرد، آتش مبارزه مردم فرونشیند. دوباره روز از نو روزی از نو.
در این نمایش فریب کارانه و غم انگیز، سیاستمداران آمریکائی فعالانه دست به کارند و شاید نقش کارگردانی آن را به عهده دارند. وزرای خارجه رنگ و وارنگ آمریکا گاهگاهی برای سرگرمی می آیند چند بار در تل آویو و رامﷲ پرسه می زنند. می گویند برای برقراری صلح آمده اند، می خواهند محمود عباس(رئیس دولت موقت فلسطین) را با نتانیاهو(نخست وزیر اسرائیل) آشتی دهند. آن اولی می گوید مذاکرات شرایط دارد، دومی می گوید ندارد، بعد توافق می کنند که ندارد. بعد می نشینندو چک و چانه می زنند. خودشان می دانند فایده ای ندارد. اما ساده لوحان را می فریبند، روزنه امیدی برای خوش باوران می گشایند که پیش از گشودگی محکم بسته می شود.درست در همین زمینه موفق هستند.
و ما می دانیم که محمود عباس که به بازی می آید و این طرف میز می نشیند، دیگر نماینده قانونی فلسطینی ها نیست. روزی به مقام "پرزیدنت" انتخاب شده بود، اما سالهاست که دوره "پرزیدنتی اش"سر رسیده و رفع زحمت نمی کند. نمی خواهد و یا نمی گذارند که انتخابات را تجدید کند، تا مبادا نیروهای دیگری از جمله "حماس" انتخاب شوند که از سرشکستگی و بازی مجدد در خیمه شب بازی های "مذاکرات صلح" سرباز زنند. و اگر به این بازی تن در دهند، مطالبات جدی تری روی میز مذاکرات بگذارند.
و اساسا این مذاکرات چه سودی دارند؟ آیا می توان کبوتر را با روباه، گوسپند را با گرگ به پشت میز مذاکرات نشاند؟ و اگر هم این مذاکرات به نسبت یک به میلیون، بخت موفقیت داشته باشد، از آن چه بر خواهد خاست. کشوری آمیخته با بزرگ ترین قدرت های مالی و نظامی جهان، تا دندان مسلح به بمبهای اتمی، شیمیایی، بیولوژی و از این ها هم بدتر، در کنار یک دولت ضعیف و فقیر و خلع سلاح شده و متعهد به صدها تعهدات استعماری. دشمنانش آمریکا و صهیونیسم جهانی و گردن کلفتان اروپا، دوستانش عربستان سعودی، قطر، کویت، بحرین، امارات عربی... به راستی که با داشتن چنین دوستانی، دیگر نیازی به دشمن نیست.
این است ماجرای مذاکرانی که پس از پیمان اسلو بارها صورت پذیرفته و هیچ ببار نیآورده است. تصادفا همین نیم ساعت پیش از رادیو شنیدم که وزیر خارجه محترم آمریکا جان کری، به اسرائیل رفته تا ساخت و پاخت هایی را که با مقامات روسیه، در مورد مساله سوریه کرده، به مقامات محترم اسرائیل گزارش دهد. حقیقت این است که گردن کلفتان دنیا همدست اسرائیل اند. برایشان خیلی خوب و پسندیده است که جان کشورهای اطراف به لب آید و از هم فرو پاشند. فلسطین که جای خود دارد.
ایجاد دو کشور مستقل اسرائیل و فلسطین در کنار یکدیگر، کابوس دردناکی بود و هست که بدان تن نباید داد. اگر بخواهند این کشمکش پایان پذیرد باید بدنبال راه حل دیگری بروند و این راه حل دیگر وجود دارد و رآلیستی هم هست. این که کشوری واحد و متحد به وجود آید که در آن اسرائیلی و فلسطینی، یهود و عرب در کنار هم با حقوق مساوی، نظامی دمکراتیک، بدون جدایی و آپارتاید زندگی کنند. در اسرائیل امروزی نیز اقلیتی نیرومند از فلسطینی ها زندگی می کنند. حقوق اجتماعی و امکانات اقتصادی و فرهنگی شان به قدر اکثریت یهود نیست، اما می تواند باشد. چرا فلسطینی های ساحل غربی اردن و فراریان بازگشته بدان افزوده نشوند. امروزه پیوسته نیرنگ می زنند که افزوده نشود، اما روزی خواهد رسید که بشود. چنین دورنمایی، دور دست است، راهش دشوار و سنگلاخی است. اما راه دیگری نیست. به این هدف، بدون مبارزه طولانی و مصممانه، بدون فداکاری و قربانی، دسترسی نخواهد بود. راه حل رآلیستی همین است. شعار دو کشور در کنار یکدیگر چیزی جز فریب و خودفریبی و اتلاف وقت نیست.
با ایجاد اسرائیل در منطقه بذری پاشیده اند که میوه اش چیزی جز زهر مرگ بار نیست. اسرائیل را برای سرکوبی و ایجاد بحران در منطقه اختراع کردند و درست به همین منظور نگاهش می دارند. سرنوشت تمام کشورها و مردم منطقه به سرنوشت فلسطین گره خورده است. ما ایرانیان هم در پیگرد بحران فلسطین قرار گرفته ایم و گره از کار فرو بسته ما، مستقل از فلسطین گشوده نخواهد شد. افغانستان و عراق و لیبی و سوریه هم پیگرد بحران فلسطین اند. گره از کار فروبسته آنان نیز بدون حل مساله فلسطین گشوده نخواهد شد و این ماجرا مدت های مدید ادامه خواهد داشت. اسرائیل کشوری است نیرومند که:
- سلاح اتمی و کشتار دسته جمعی دارد و به او ایرادی نمی گیرند.
- پاکسازی نژادی می کند و مورد تقبیح قرار نمی گیرد.
- به هیچ یک از قطعنامه های سازمان ملل اعتنائی ندارد.
- بیشتر سرانش جنایت کاران جنگی اند و به میز محاکمه کشانده نمی شوند.
- پروانه و جواز شکار انسان ها را دارد و مورد بازخواست قرار نمی گیرد.
- بیشتر سلاحهایش را از ممالک امپریالیستی رایگان و یا بسیار ارزان دریافت می دارد.
اسرائیل برای مقام و منزلت و حیثیت انسانی ارزشی قایل نیست. زن و مرد و پیر و جوان و کودک و نوزاد می کشد، وجدانش از این بابت در عذاب نیست. کشوری است که برای نژاد برگزیده ای کولونی می سازد و باز سازی می کند. اما آب و برق ساکنین اصلی فلسطین را که "نژاد" دیگری هستند می رباید و قطع می کند. پیش ساختارهای زندگی آنان را فرو می پاشاند. همه اینها بخشی از جنایات اوست، به این لیست صدها بزه کاری دیگر استعماری می توان افزود.
این کشور در شرایطی نیست که به صلح واقعی تن در دهد. وقتی بدان تن در خواهد داد که ناگزیرش کنند. مثلا این قدرت های غرب به این نتیجه رسند که هم بستری با اسرائیل دیگر به سودشان نیست. چنین حالتی امروز محتمل به نظر نمی آید. اما هیچ چیز غیر ممکن نیست. نبرد همه گانه و همه جانبه لازم دارد و وقت.
گاهی می گویند مذاکرات صلح پیشرفت هایی کرده است. اما صلحی که استعمارگر می طلبد از جنگ های خانمانسوز هم دردناک تر و ننگین تر است. باید دید مردم چگونه زندگی می کنند. اجازه خانه سازی دارند؟ برق و آب دارند؟ حق مسافرت و مرور از مرزها و دیوارهای آپارتاید که جلو چشمشان ساخته اند دارند؟ حقوق اجتماعی آنان چیست؟ آیا یک فلسطینی انسانی همگون و برابر با اسرائیلی هست؟.... اگر اینها نباشد پیشرفت برای کی؟ برای چی؟.
بر گرفته از توفان شماره 164 آبان ماه 1392 نوامبر سال 2013، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی