شیطان بزرگ یا فرشته "نجات"
"توافقنامه ژنو"، سند تسلیم بدون قید و شرط رژیم جمهوری اسلامی به شیطان بزرگ بود که در این فاصله به شیطان کوچک و حتی فرشته نجات بدل شده است. همه جا در رسانه های گروهی، برای شستشوی مغزی مردم و گمراهی آنها، از "توافقنامه ژنو" نام برده می شود در حالیکه توافقی صورت نگرفته است. امپریالیستها هر آنچه می خواسته اند به مردم میهن ما بدست عمال رژیم جمهوری اسلامی با ظرافت و با خشونت و تهدید تحمیل کرده اند. این توافقنامه نیست تحمیل نامه است.
همانطور که حزب کار ایران(توفان) در مقالات پیشین خویش بارها بیان کرده است، توافقات خفت آوری که در پشت پرده به انجام رسیده از چشم مردم ایران پنهان کرده اند و بتدریج نتایج آن به بیرون درز می کند. مردم ایران از متن واقعی این "توافقات" بی خبرند. این تسلیم نامه "انقلابی" که با نرمش در مقابل امپریالیستها و خشونت در مقابل مردم ایران تحقق خواهد یافت، از سالها پیش با دست محمود احمدی نژاد و به رهبری مقام معظم رهبری یعنی آقای خامنه ای انجام پذیرفته است.
رسانه های غربی از این واقعیت پرده برداشته اند که نخستین مذاکرات در سال 2011 در مسقط پایتخت عمان انجام شده است. در 26 نوامبر سال 2013 روزنامه آلمانی زوددویچه تسایتونگ نوشت: "بر اساس گزارشات رسانه های آمریکائی، در کنار مذاکرات آشکار رسمی که در آن 5 عضو دائمی شورای امنیت و آلمان شرکت داشتند، یک مجرای دوم مذاکرات اکیدا محرمانه دیگری نیز برای تماس وجود داشت. این مجرا، ایران را بلاواسطه با واشنگتن وصل می کرد. هدایت این مذاکرات به عهده "ویلیام بِرنز"(William Burns) معاون وزیر امور خارجه آمریکا بود که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا شخصا این وظیفه را به وی واگذار کرده بود.
بر اساس داده های خبرگزاری آسوشیتدپرس و وال استریت ژورنال این مذاکرات حداقل از آغاز سال 2011 به صورت سِرّی میان دیپلماتهای ایران و آمریکا وجود داشته است. .. بر اساس این گزارشات حتی وزیر امور خارجه امروز آمریکا، آقای جان کری که آنروز سناتور بود، در دسامبر 2011 در یکی از این مذاکرات شرکت داشته است". در همین مقاله به صراحت می آید که اعلام این توافقات به خاطر نقشی که احمدی نژاد بازی کرده بود، در زمان زمامداری وی مقدور نبود. انتصاب حسن فریدون روحانی که مورد تائید آمریکائیها قرار داشت تحت عنوان بهبود روابط ایران و آمریکا و توافق بر سر مسایل هسته ای و بنام نماینده تام الاختیار خامنه ای صورت گرفت. بیچاره آن اپوزیسیون خودفریفته ایران که با شرکت در انتخاباتِ این آقای "مصلح"، به زیر سند خیانت، بر ضد مصالح ملی ایران امضاء گذارد.
همین اعتراف نشان می دهد که برای تدارک چنین نشستی مدتها قبل باید مذاکرات صورت گرفته باشد. جان کری در زمانی که سناتور بوده و می دانسته وزیر امور خارجه آمریکا می شود در این مذاکرات شرکت داشته است. همین برملا شدن اسناد نشان می دهد که بازی هیات حاکمه ایران برای ایجاد نمایشات "عمیقا ریشه ای" اختلافات میان اصلاح طلبان و اصولگرایان و فریب روشنفکران ساده لوح و متاسفانه مردم فریب ایران، تا چه حد کارگردانی شده بوده است. این کشف حقایق، گویای انتخابات تقلبی است که در ایران برای نزدیکی به آمریکا و با "وکالت" آقای روحانی و تائید آن از جانب توده های مردم به انجام رسیده است.
عده ای که از همان روز نخست خواهان استقرار روابط خفت آور با آمریکا بودند، در اظهار نظر خود نوشتند: "محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران، در نيويورک از مذاکره و رابطه با آمريکا سخن گفت. اين سخنان به سود منافع ملی ايران بود و بايد از آن استقبال می شد. به جای استقبال، در ايران به او تاختند. به سه مورد مهم مخالفت ها بنگريد:
الف- علی اکبر ولايتی- مشاور آيت الله خامنه ای- در ۸/۷/۹۱ طی مصاحبه ای گفت: "سياست کلی جمهوری اسلامی ايران با آمريکا همچنان مثل گذشته است و هيچ تصميمی بر تغيير اين سياست در نظام جمهوری اسلامی گرفته نشده و ايران به سياستهای استوار گذشته خود پايبند است".
ب- محمد باقر ذوالقدر- قائم مقام پيشين سپاه و معاون راهبردی قوه ی قضائيه- در ۸/۷/۹۱ گامی پيشتر نهاد و طرح مذاکره و رابطه ی با امريکا در شرايط فعلی جهان از سوی محمود احمدی نژاد را نوعی "کج سليقگی سياسی" به شمار آورد که میتواند دارای "آثار و پيامدهای خطرناک" باشد.
...
دومين پيامد خطرناک اين است که در برابر سخنان باراک اوباما، رئيس جمهور آمريکا، در سازمان ملل،"هر سخنی که بوی نرمش و سازش از آن استشمام شود به ضعف و عقب نشينی تعبير میشود که اين معنی در قاموس ملت سلحشور ايران جايی ندارد".
سومين پيامد خطرناک اين است که "امام آمريکا را شيطان بزرگ قلمداد کردند، و هيچ کس به شيطان نزديک نمیشود و با او مذاکره نمیکند". يعنی نفس مذاکره ی با شيطان دارای پيامدهای زيانبار است.
ذوالقدر در پايان گوشزد می کند که رئيس جمهور حق مداخله ی در اين امر را ندارد، چرا که "يک سياست کلان و راهبردی است که منحصراً رهبری بايد در باب آن تصميم گيری کند". رهبری هم "بکرات و در مناسبتهای مختلف رابطه ی با امريکا را با منطق قوی و غير قابل خدشه مردود دانستهاند و آن را متضمن هيچ سودی برای ملت ايران ندانستهاند و بارها فرمودهاند اگر در مذاکره و رابطه با امريکا مصلحتی و منفعتی وجود داشته باشد خود بدان مبادرت خواهند کرد"".
توجه کنید که این سخنان در مطبوعات ایران زمانی نقل مجالس است که در پشت پرده بدستور مقام معظم رهبری و ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، شرایط تسلیم ایران به شیطان بزرگ تدارک دیده می شود. رژیم جمهوری اسلامی به چشم مردم ایران خاک می پاشد و عوامل آن دروغ می گویند.
اساسا چگونگی پیدایش، تکامل و تولد این "توافقنامه" پرسش برانگیز است. دفاع از حق مسلم ایران برای استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای که در تمام اسناد جهانی ثبت است، نیازی به مذاکرات مخفی و پنهان از نظر مردم ایران را ندارد. بر این مذاکرات باید مردم ایران و همه ممالک جهان که از این حق برخوردارند، نظارت کامل داشته باشند. دفاع ایران از این حق مسلم، دفاع از حقوق همه ممالک "غیر متعهد" جهان بوده و همه آنها علیرغم ابراز ناراحتی آمریکا در کنفرانسهای جهانی از این حق ایران دفاع کرده بودند. درست است که رسانه های غربی "دموکرات" حتی در مورد برگزاری چنین نشستهای جهانی سکوت می کردند و گزارشات آن را منتشر نمی کردند، ولی همه قدرتهای جهانی واقف بودند، که این ممالک از یک اصولی در جهان دفاع می کنند، که مغایر خواستهای هواداران قانون جنگل است.
نفس چگونگی تولد این سند نشان می دهد که همانگونه که حزب ما بارها و بارها در پاسخ اپوزیسیون گمراه و بخشا خودفروخته ایران بیان کرده است، "مشکل" امپریالیستها و بویژه امپریالیسم آمریکا بر سر مسئله هسته ای ایران و "راست آزمائی" حکومت ایران نبود و نیست. افسانه بمب اتمی ایران را آنها برای فریب مردم جهان و فریب اپوزیسیون گمراه و ساده لوح و بخشا خودفروخته ایران ساخته و پرداخته بودند. آمریکائی ها که حدود بیست سال است شبکه مجازی و همه ارتباطات الکترونیکی جهان را کنترل می کنند، به خوبی واقف بودند که در ایران بمب اتمی ساخته نمی شود، ولی مصالح آنها ایجاب می کرد دروغ بگویند و دیگران را به دروغگوئی متهم کنند و بخشی از اپوزیسیون ایران را با خودشان همصدا گردانند. آمریکائی ها از انقلاب شکوهمند بهمن ضربه سختی خورده بودند. دستشان از منابع ثروت ملی ایران کوتاه شده بود. پوزه امپریالیسم آمریکا در ایران و تا حدود زیادی در منطقه به خاک مالیده شده بود. آنها نوکر خود محمد رضا شاه را که ژاندارم منطقه بود از دست داده بودند و استقرار وضع سابق در این منطقه بطوریکه منافع راهبردی امپریالیست آمریکا و امنیت وی را تامین کند، از نکات اساسی سیاست خارجی آنها بوده و است. در این جا سخن بر سر فشار به رژیم جمهوری اسلامی است که با آمریکا بر سرِ بسته ای به توافق برسد که تنها بخشی از آن مربوط به انرژی هسته ای است. بدون ایرانِ خوار و خفیف، بدون ایرانِ شکست خورده و حقیرانه تسلیم شده، امکان نداشت و ندارد که امپریالیست آمریکا بتواند به نیات شوم خود در منطقه دست یابد.
جمهوری اسلامی ایران از این ببعد باید به ساز آمریکا برقصد. سیاست خارجی ایران باید همان سیاستی باشد که امپریالیستها دیکته می کنند. دولت جمهوری اسلامی باید تمام دستآوردهای انقلاب ایران را در همین قانون اساسی کنونی جمهوری اسلامی کم و بیش بازتاب یافته است و منابع طبیعی ایران را در مالکیت مردم ایران می داند، مانند سابق در اختیار امپریالیستها قرار دهد.
ایران باید سیاست نئولیبرالی بانک جهانی، صندوق بین المللی پول را کاملا پذیرفته و با پیوستن به سازمان تجارت جهانی و حراج منابع ملی ایران تتمه استقلال سیاسی ایران را نیز بر باد دهد. راهی که جمهوری اسلامی در آن گام گذارده است، راهی بی سرانجام راه خیانت ملی، راه تسلیم به امپریالیسم، راه زدن چوب حراج بر منابع ملی و منافع ملی ایران است. طی این راه ایران را به نیمه مستعمره امپریالیستها بدل می کند و استقلال ایران را که دستآورد انقلاب پرشکوه بهمن بود، بر باد می دهد. در سی و پنجمین سالگرد انقلاب بهمن، بادِ شومی از جانب باختران وزان است. مردم ایران باید به هوش باشند و فریب عوامفریبی امپریالیستها در ایران را نخورند. اپوزیسیون ایران که منکر استقلال ایران بود، اپوزیسیونی که تا کنون فریب خورده با امپریالیستها برای پایمال کردن حقوق مردم ایران هم آوائی می کرد، و حق مسلم ایران را در استفاده از انرژی هسته ای به رسمیت نمی شناخت و آب به آسیاب دشمنان مردم ایران می ریخت، باید به خود آید و به مردم ایران پاسخ دهد. در سیاست نباید تحلیل مشخص از شرایط مشخص را با روحیه انتقامجوئی و کوربینی جایگزین کرد که سرش از تریبونال امپریالیستی بین الملل در لندن بیرون می آید، تا عامل فشاری برجمهوری اسلامی و حمایت از امپریالیسم برای خیانت به منافع ملی ایران باشد. همه آن اپوزیسیونی که در جبهه موهومی سوم به ایران لشگر کشیده بود، سر از پشت میز مذاکرات مسقط در پشت سر آمریکا در آورد. حمایت از منافع ملی ایران و حق مسلم ایران در عرصه جهانی ربطی به جمهوری اسلامی ندارد. جمهوری اسلامی رفتنی و میرنده است. ایران است که باقی می ماند و پاینده است. هر کس این اصل را نفهمد بازیچه دست امپریالیسم خواهد بود.
بر گرفته از توفان شماره 168 اسفند ماه 1392 مارس سال 2014، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی