۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه


افسانه استالینیسم (2)
تحریف کنندگان تاریخ

3- اشتراکی کردن کشاورزی و مسئله کولاکﻫﺎ

گفتیم برنامۀ لنینی جهت ایجاد اقتصاد سوسیالیستی یعنی مسئلۀ کلیدی ساختمان سوسیالیسم در شرایط ویرانی کشور بعد از جنگﻫﺎﻯ داخلی و محاصره و مداخلۀ امپریالیستی بر دو پایه استوار بود:
1 ــ ایجاد صنایع مدرن
2 ــ اشتراکی کردن کشاورزی.
از آنجائی که یکی از زمینهﻫﺎﻯ اصلی تبلیغات ضد کمونیستی، مسئلۀ اشتراکی کردن کشاورزی است و از آن گذشته طرح این موضوع برای کمونیستﻫﺎﻯ ایران که حل مسئلۀ ارضی را یکی از مهم ترین وظایف انقلاب دمکراتیک تودهﺍﻯ می دانند، ضرورت تاریخی دارد ما به این مسئله می پردازیم. آخرین کلام تبلیغات ضد کمونیستی چنین است:
تودهﻫﺎﻯ میلیونی دهقانان به زور چماق و سرنیزه مجبور به عضویت در کلکتیوهای کشاورزی شده و مخالفین قتل عام شدند و از آنجا که تقریباً همه مخالف بودند شوروی از وجود دهقانان پاک شد و گرسنگی و قحطی تمام کشور را فرا گرفت.
این مبتذل ترین شکل تبلیغات ضد کمونیستی است. ولی از آنجا که طراحان این تبلیغات می دانند که همه، این شکل مبتذل را نخواهند پذیرفت، برای تیپ روشنفکر و تحصیلکرده شکل دیگری را نیز ارائه می دهند ، بدین مضمون که بله ، درست است که اشتراکی کردن کشاورزی پیشرفت بزرگی بود ولی به قیمت قتلﻫﺎﻯ عظیمی بین دهقانان تمام شد.
حال بیائیم ببینیم واقعیت چه بود؟
اشتراکی کردن زمین چه نتیجۀ مشخصی برای دهقانان داشت؟
قبل از همه مارکسیسم ــ لنینیسم به ما می آموزد که دهقانان یک طبقۀ واحدی مانند پرولتاریا با منافع طبقاتی واحدی نیستند. بین دهقانان هم استثمارگر ــ یعنی کولاک پیدا می شود و هم استثمارشونده ــ یعنی دهقانان میانه حال.
کولاک دهقان ثروتمندی است که افراد دیگری را نیز در استخدام خود دارد. دهقان فقیر قادر به امرار معاش از زمین خود نیست و در نتیجه مجبور است اضافه بر کار روی زمین کوچک خود ، به کار دستمزدی روی زمین کولاک نیز بپردازد. دهقان میانه حال از زمین خود امرار معاش کرده و معمولاً با استفاده از نیروی کار افراد خانوادهﺍش کسی را در استخدام خود ندارد. در سال 1928 در شوری 5 درصد دهقان فقیر و 60 درصد دهقان میانه حال وجود داشتند. روشن است که اشتراکی کردن زمین در تضاد مستقیم با منافع طبقاتی کولاکﻫﺎ ولی همسو و در جهت منافع طبقاتی دهقان میانه حال و فقیر بود، چرا که این دگرگونی در مناسبات مالکیت باعث حذف امتیازات کولاکﻫﺎ و از طرفی بهبود وضع اقتصادی دهقانان میانه حال و فقیر می شد. بهبود وضع اقتصادی از این لحاظ که دهقانان کلکتیو قادر بودند با کار خود روی زمینﻫﺎﻯ بزرگ و با استفاده از تراکتورها و سایر وسایل مدرن تولید کلکتیو، به مراتب بیشتر محصولات کشاورزی تولید کنند. در مقایسه با تولیدی که روی زمینﻫﺎﻯ کوچک خود قبلاً داشتند و در اثر رقابت کولاکﻫﺎ همواره در خطر ورشکستگی اقتصادی به سر می بردند. اشتراکی کردن کشاورزی، دهقانان میانه حال و فقیر را از رقابت کولاکﻫﺎ نجات داده و درآمد آنها را بالا برده و کولاکﻫﺎ را به عنوان طبقه حذف نمود. به این معنی که می توانستند یا عضو کلکتیو شوند و یا به تولید انفرادی بپردازند، البته بدون حق استخدام دیگران.
و اما اشتراکی کردن زمین چه نتیجۀ مشخصی برای کل کشور داشت؟
در درجه اول حذف تولید کوچک و ایجاد تولید بزرگ و به دنبال آن مکانیزه کردن کشاورزی. چرا که در تولید کوچک مکانیزایسیون غیر ممکن است و بدون مکانیزاسیون سطح تولید در نتیجۀ درآمد دهقانان رشد نمی کند. در نتیجه تولید بزرگ که می توانست فقط و فقط با دگرگونی مناسبات مالکیت به دست آید، تولید کشاورزی رشد عظیمی نمود. به عنوان مثال در تولید مهم ترین محصول کشاورزی یعنی گندم، شوروی در اواخر سالﻫﺎﻯ 30 به بزرگ ترین صادر کننده تبدیل شد، در حالی که بر همگان روشن است که امروزه شوروی رویزیونیستی شدیداً به وارد کردن گندم از آمریکا احتیاج دارد. در حالی که در سال 1928 تمام کارهای کشاورزی با دست انجام می گرفت، در سال 1938 یعنی در عرض 10 سال کشاورزی شوروی عمدتاً و در بعضی مناطق کاملاً مکانیزه شده بود. جالب اینجاست که درست زمانی که این موفقیتﻫﺎﻯ عظیم در شوروی به دست می آمدند، کشورهای سرمایه داری را بحران کشاورزی فراگرفته بود. در آمریکا و فرانسه وسعت زمین های کشاورزی 8 درصد تنزل یافته بود. در آمریکا جهت حفظ قیمت، گندم را می سوزاندند و در برزیل بهمین دلیل نصف تولید سالانه را به دریا می ریختند. در آمریکا فقط یک پنجم زمینﻫﺎﻯ کشاورزی بزرگ تر از 100 هکتار بودند، در حالی که در شوروی زمینﻫﺎﻯ "کلخوز" به طور متوسط 434 هکتار و زمینﻫﺎﻯ "سوخوز" به طور متوسط 2000 هکتار را در بر می گرفت. تولید بزرگ سوسیالیستی می رفت تا برتری تاریخی خود را بر تولید کوچک سرمایهﺩاری در عمل به تمام دنیا به اثبات برساند و بالاخره در سال 1937 وقتی 93 درصد زمینﻫﺎﻯ قابل کشت به مالکیت اشتراکی در آمده بود و دهقانان (منهای کولاکﻫﺎ) بهبود وضع اقتصادیشان را با گوشت و پوست خود لمس می کردند، این برتری در واقع ثابت شد. درست به همین دلیل بورژوازی غرب از آنجا که در پیروزی سوسیالیسم نابودی خود را می دید، تبلیغات عظیمی را با تمام امکانات مالیﺍش علیۀ اشتراکی کردن کشاورزی در شوروی به راه انداخت. البته جنبش کلکتیویزاسیون از فردای پیروزی انقلاب اکتبر شروع شده بود ولی به خاطر جنگﻫﺎﻯ داخلی، محاصره و مداخلۀ امپریالیستی؛ اقتصادی ناشی از آن و برخی شرایط عینی و ذهنی در سالﻫﺎﻯ 31 ــ 1932 به اوج خود رسید. البته این جنبش از طرف حزب بلشویک رهبری می شد و از آنجائی که یکی از ستونﻫﺎﻯ اصلی ساختمان سوسیالیسم بود، سیاستی کاملاً آگاهانه و حساب شده بر آن حاکم بود. درست در همین رابطه به سیاست حزب بلشویک به رهبری استالین از دیدگاهﻫﺎﻯ مختلف انتقاد می شود. عدهﺍﻯ می گویند کلکتیویزاسیون زود شروع شد، عدۀ دیگری معتقدند دیر شروع شد، انتقاد دیگری مطرح می کند که به اجبار انجام گرفت و غیره. قبل از همه باید گفت که کلکتیویزاسیون انقلابی بود در انقلاب و مانند هر انقلاب، می بایستی شرایط عینی و ذهنی آن آماده گردد. اجرای این انقلاب بلافاصله بعداز پیروزی انقلاب اول یعنی انقلاب اکتبر 1917 غیر ممکن بود، همان طور که اگر بیش از اندازه به تأخیر می افتاد لطمهﻫﺎﻯ جبران ناپذیری به ساختمان سوسیالیسم میزد. پس انتخاب سالﻫﺎﻯ 31 ــ 1932 تصادفی نبود، چرا که آن موقع شرایط عینی و ذهنی اجرای آن رسیده بود. شرایط عینی عبارت بود از:
1 ــ رشد تولید گندم توسط دهقانان میانه حال در مقابل تولید گندم توسط کولاکﻫﺎ. گفتیم کولاکﻫﺎ فقط درصد کمی از دهقانان را تشکیل می دادند ولی به خاطر قدرت اقتصادیﺍشان بیش از یک سوم و در مواردی حتی تقریباً نصف وسائل تولیدی، زمین و در نتیجه محصولات کشورزی را در مالکیت خود داشتند. این قدرت کوچکی نبود و آنها نمی توانستند با استفاده از این قدرت تولیدی خود، کشاورزی کشور را فلج کنند. حزب بلشویک طبعاً به این مسئله اگاه بود و با سیاست مالیاتی معینی در صدد کاهش تعداد آنها و تبدیل آنها به دهقانان میانه حال بود، به طوری که بعد از مدتی قدرت تولیدی دهقانان میانه حال در مقابل قدرت تولیدی کولاکﻫﺎ افزایش یافته و مشخصاً تولید گندم از کنترل کولاکﻫﺎ بیرون آمد. روشن است که به نتیجه رسیدن چنین سیاستی احتیاج به زمان داشت و نه از امروز به فردا عملی بود و نه کسی می توانست لحظۀ به نتیجه رسیدن آن را دقبقاً پیش بینی کند.
2 ــ شرط عینی دوم برای اجرای کلکتیویزاسیون، مهیا کردن امکانات فنی تولید بزرگ بود. چنین صنایعی که تراکتور و سایر ماشین آلات کشاورزی را تولید کند، اصولاً در شوروی موجود نبود. فقط توسعۀ صنایع سنگین می توانست زمینۀ ایجاد چنین کارخانجاتی را فراهم سازد. اشتراکی کردن کشاورزی بدون توسعۀ صنایع سنگین غیر ممکن بود. بدین جهت نیروی اجتماعی عظیمی در جهت ایجاد کارخانجات تراکتور و ماشین آلات، سازماندهی شبکۀ سراسری کارگاهﻫﺎ و تعمیرگاهﻫﺎﻯ مکانیکی و هم چنین آموزش علمی دهﻫﺎ هزار مهندس کشاورزی از میان دهقانان به کار رفت تا زمینۀ فنی تولید بزرگ آماده شود. شرط ذهنی نیز عبارت بود از آمادگی ذهنی دهقانان برای عضویت در واحد های کلکتیو. گفتیم امکان عضویت در واحدهای کلکتیو از 1918 به بعد وجود داشت ولی تا سال 1929 بیش از یک درصد از دهقانان از این امکان استفاده نکرده بودند. ولی در سال 1929 این رقم به 5 درصد رسید. دهقانان به تدریج از مزایای کلخوز یعنی تعاونیﻫﺎﻯ کشاورزی آگاهی یافته و داوطلبانه وارد آنها می شدند، طوری که در سالﻫﺎﻯ 31 ــ 1932 این جریان به یک جنبش تودهﺍﻯ تبدیل شد و رقم مزبور از 50 درصد گذشت.
و اما به پردازیم به مسئلۀ قهر و یا به مضمون انتقادی که عضویت دهقانان در کلخوزها گویا داوطلبانه نبوده، بلکه به زور اسلحه انجام گرفته. این انتقاد کاملاً بی اساس است. ارقام نامبرده از آمادگی ذهنی دهقانان که به تدریج از یک درصد در سالﻫﺎﻯ 20 تا بیش از 90 درصد در اواخر سالﻫﺎﻯ 30 رشد کرد، خود نشان دهندۀ بی اساس بودن این انتقاد است. اگر قرار بود عضویت در کلخوزها اجباری باشد، کافی بود بعد از مهیا شدن شرایط عینی، قانونی صادر شده و از امروز به فردا همۀ دهقانان به عضویت کلخوزها در آیند، ولی سیاست حزب بلشویک این نبود. حزب بلشویک دهقانان را نزدیک ترین و مهم رین متحد پرولتاریا در ساختمان سوسیالیسم می دانست. سالﻫﺎﻯ سال سیاست جلب دهقانان را به انقلاب در تئوری و عمل دنبال کرده بود. بدون حمایت داوطلبانۀ دهقانان از جنبش کلکتیویزاسیون یعنی بدون شرط ذهنی، محکوم به شکست بود. یک حکومت می تواند به زور اسلحه از طبقه یا قشری سلب مالکیت بکند ولی هیچ نیروئی در دنیا قادر نیست تودهﻫﺎﻯ میلیونی را وادار به کار اجباری کند، چرا که فقط عضویت در کلخوزها مسئلهﺍﻯ را حل نمی کرد بلکه مسئله بر سر این بود که دهقانان در کلخوزها از جان و دل کار کرده و چرخﻫﺎﻯ اقتصادی کشور را با سیستم جدید اشتراکی به حرکت درآورند و این به زور اسلحه غیر ممکن بود. البته وقتی در این رابطه از "دهقانان" صحبت می کنیم، منظور دهقانان میانه حال و فقیر است، حساب کولاکﻫﺎ جدا است. آنها مسلماً در مقابل اشتراکی کردن کشاورزی مقاومت می کردند، چرا که تنها طبقهﺍﻯ بودند که در این انقلاب عظیم امتیازات خود را از دست می دادند. کولاکﻫﺎ آخرین طبقۀ استثمارگر جامعه بعداز انقلاب اکتبر به شمار آمده و کلکتیویزاسیون کشاورزی را که گفتیم انقلابی بود در انقلاب، محو و نابودی آنها را به عنوان طبقه در دستور کار خود قرار داده بود. مسلم است که در مقابل آنها قهر نیز به کار می رفت. به قول انگلس "قهر، مامای هر انقلاب است". همان طور که گفتیم کولاکﻫﺎ دارای قدرت قابل ملاحظهﺍﻯ بودند. گرچه کنترل تولید گندم از دستشان خارج شده بود ولی کمافیﺍلسابق یک سوم زمینﻫﺎﻯ قابل کشت در مالکیت آنها بود و تعدادشان در سالﻫﺎﻯ 30 به 8/5 میلیون نفر می رسید و وقتی به حساب آوریم که چندین میلیون نفر نیز از لحاظ اقتصادی وابسته به آنها بودند، اهمیت این فاکتور اجتماعی روشن تر می شود. وقتی جنبش اشتراکی کردن به اوج خود رسید و دیگر قابل پیش بینی بود که این جنبش چهرۀ روستاهای شوروی را دگرگون خواهد نمود، کولاکﻫﺎ به مقاومت خود شکل سازمانی دادند. آنها با کمک کلیسا تبلیغات خود را مبنی بر این که کلکتیویزاسیون دهقانان را ورشکست خواهد کرد، پخش می کردند. ولی این فقط اول کار بود. در مرحلۀ بعدی دست به کشتن تمامی چارپایان خود زدند. بیش از 10 میلیون اسب و دهﻫﺎ میلیون گاو را کشتند به امید این که کشاورزی فلج شود. تا این جا کارهایشان ظاهراً خلاف قانون نبود ولی به این اکتفا نکردند. در سه ماهۀ اول سال 1931 بیش از 270 سیلوی گندم کلکتیوهای کشاورزی شبانه توسط آنها به آتش کشیده شد و بالاخره از آنجا که تعداد زیادی از آنها اسلحه داشتند، گروهﻫﺎﻯ مسلح تشکیل داده و به ترور بلشویکﻫﺎ پرداختند. اوایل سال1931 بیش از 100 عضو حزب بلشویک توسط باندهای مسلح کولاکﻫﺎ به شهادت رسیدند. عکسﺍلعمل کمیتۀ مرکزی در مقابل این موج مقاومت، سابوتاژ، خرابکاری و ترور، بسیج تودهﻫﺎﻯ میلیونی دهقانان میانه حال و فقیر جهت دفاع از مؤسسات کلکتیوها و مصادرۀ زمین و وسائل تولید کولاکﻫﺎ بود. مبارزۀ طبقاتی شدیدی بین تودهﻫﺎﻯ دهقان به رهبری حزب از یک طرف و کولاکﻫﺎ از طرف دیگر در گرفت که مانند هر مبارزه بین طبقات آشتی ناپذیر، روند و قانونمندی خاص خود را داشت، روندی که قانون کلی آن را مارکس در مانیفست بیان داشته است:
» تاریخ تمام جوامع ،تا به حال تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است. برده و بردهﺩار، پاتریسین و پلبین، اشرافیت و دهقان سرف، استادکار و شاگرد و در یک کلام استثمارگر و استثمارشونده همواره در تضاد با یک دیگر بوده و مبارزهﺍﻯ بلاانقطاع، گاه پنهان، گاه آشکار، به پیش می بردند، مبارزهﺍﻯ که هر بار به یک دگرگونی انقلابی جامعه و یا به نابودی مشترک طبقات در حال مبارزه منجر می شد. «
البته در این مورد طبقۀ کولاکﻫﺎ بود که نابود شد و این نابودی به دگرگونی انقلابی جامعه انجامید. منتقدین همواره مطرح می کنند که: شما همیشه فقط جوانب مثبت را می گوئید ولی آیا هیچ اشتباهی در این میان رخ نداد؟
ما دیالکتیسین نمی بودیم اگر به این سئوال جواب منفی می دادیم. روشن است که یک چنین دگرگونی عظیم اجتماعی نمی تواند بدون اشتباه اجرا گردد. در پهناورترین کشور دنیا ، سازماندهی شبکهﻫﺎﻯ سراسری حزبی، سندیکائی، صنعتی و غیره کار آسانی نیست. اجرای رهنمودهای کمیتۀ مرکزی و کنترل آنها در دور افتاده ترین دهات سیبری قدرت سازماندهی عظیمی می طلبد. بدین جهت مواردی پیش می آید که بعضی از کادرهای حزبی در اجرای کلکتیویزاسیون، آن صبر و حوصلهﺍﻯ را که کمیتۀ مرکزی و استالین همواره توصیه می کردند، به کارنبرده و شتابزده دست به اقدامات نادرستی می زدند، با این تصور که کلکتیویزاسیون را هر چه بهتر و هرچه زودتر به اجرا درآورند. عمده ترین اقدامات از این قبیل اعمال فشار روی دهقان میانه حال بود که تحت تاثیر فکری کولاکﻫﺎ بوده و یا در نوعی وابستگی اقتصادی به کولاکﻫﺎ به سر می بردند. روشن است که این عده از دهقانان میانه حال در اثر این اقدامات نادرست بیشتر به طرف کولاکﻫﺎ رانده شده و اوضاع بغرنج تر می گردید. جهت مبارزه با این انحرافات، استالین مقالۀ معروف خود را تحت عنوان "سرگیجگی از موفقیت" را در مارس 1930 به رشتۀ تحریر درآورد که در آن به انتقاد شدید اقدامات عجولانه و شتابزده پرداخته و اکیداً اعمال هر نوع فشار را در جریان کلکتیویزاسیون محکوم نمود. این مقالۀ استالین منجر به تصویب قطعنامهﺍﻯ توسط کمیتۀ مرکزی حزب گردید که در آن به تمام اعضاء و کادرهای حزب هشدار داده شد که دقیقاً خط و مشی حزب را اجراء نموده و از کوچک ترین اقدام علیه دهقانان میانه حال خود داری نمایند. قطعنامه هم چنین حاوی رهنمودهای مشخص برای کادرها بود و بالاخره نظریۀ مخالفین درون حزبی را رد می کرد که معتقد بودند که کلکتیویزاسیون با مخارجی که دارد از لحاظ اقتصادی به صرفه نیست.
هانری باربوس در کتاب خود تحت عنوان "استالین ــ جهانی نوین" (1935) می نویسد:
» تضادهای جدی وجود داشتند. منشاء و نیروی محرکۀ این تضادها مقاومت جنون آمیز کولاکﻫﺎ بود.... لحظهﺍﻯ رسید که بعضی از رفقا از مسیر اصلی منحرف شدند، چرا که سرعتشان زیاد بود. مقالۀ استالین بنام "سرگیجگی از موفقیت"، انحراف را باز کرد. بعد از آن می بایستی اتفاقی می افتاد. بسیج عظیمی انجام گرفت. کمونیستﻫﺎ و متخصصین به روستاها فرستاده شدند... هر کارگاه تراکتور به یک پایگاه ایدئولوژیک جهت روشنگری بین تودهﻫﺎﻯ دهقان تبدیل شد. بدین ترتیب 25000 کمونیست باتجربه، 110000 متخصص و 190000 مکانیسین و رانندۀ تراکتور به کمک کلخوزها شتافتند. و آنها از عهدۀ وظایف شان برآمدند. با وجود این باز هم انتقاد می شود. بخش بزرگی از کلخوزها خرج خود را در نمی آوردند. بعضی کمونیستﻫﺎ پیشنهاد می کنند که به این خاطر باید به این آزمایش گران قیمت پایان داده شود. «
در این میان باردیگر استالین جواب کوته بینان را می گوید:
» کلخوزها خرج خود را درنمی آورند؟ کارخانجات صنعتی ما نیز در سال 1927 خرج خود را در نمی آوردند ولی ما آنها را به کارخانجات سودآور تبدیل کردیم و از همه مهم تر آنها اساس تمام سیستم ما هستند.... مسئلۀ اقتصادی مهم است ولی نباید به آن از دیدگاه افت و خیز لحظهﺍﻯ نرخ بازار نگریست بلکه از دیدگاه مجموعۀ سیستم اقتصادی ما در طول سالﻫﺎﻯ متمادی ، فقط یک چنین دیدگاهی واقعاً لنینیستی، واقعاً مارکسیستی است. «
از گزارش هانری باربوس روشن می شود که حزب با اشتباهات و انحرافات چه نوع برخوردی داشت و هم چنین نشان میدهد که در چه شرایط پیچیدهﺍﻯ کلکتیویزاسیون به پیش می رفت. پیچیده به این خاطر که شرایط کاملاً جدید بود هم برای کادرهای حزبی و هم برای تودهﻫﺎﻯ مردم و همه تاب و تحمل مبارزه را در چنین شرایط پیچیدهﺍﻯ نداشتند. طبعاً در چنین شرایطی کولاکﻫﺎئی که دست به جنایت زده بودند، به انواع مختلف به سزای اعمال خود می رسیدند، خیلیﻫﺎ به زندان می افتادند، عدهﺍﻯ تبعید و آنهائی که دستشان به خون آلوده شده بود تیرباران می شدند. تعداد زیادی نیز از شلوغی اوضاع استفاده کرده پا بفرار گذاشتند و در مناطق دیگر شوروی وارد کلکتیوها می شدند تا مخفیانه به خرابکاری پرداخته و یا در انتظار انتقامجوئی به زندگی خود در لباس دهقان کلکتیو ادامه دهند. تعداد تبعید شدگان حدوداً 20 هزار نفر بود که تبلیغات بورژوازی این تعداد را با تعداد فراریان رویهم ریخته و "افسانۀ بیرون راندن صدها هزار دهقان شوروی از خانه و کاشانه" خود را ساخته و به خورد مردم میداد و هنوز هم که هنوز است بعد از گذشت 50 سال می دهد. در سال 1933 که حدوداً دوسوم کشاورزی شوروی اشتراکی شده بود، استالین میگوید:
» بیلان کار حزب هم اکنون از این قرار است که کولاکﻫﺎ به عنوان طبقه داغان شدهﺍند گرچه هنوز نابود نگشتهﺍند. دهقانان زحمتکش از بندگی و استثمار کولاکﻫﺎ آزاد شدهﺍند. حکومت شوراها پایگاه اقتصادی محکمی برای خود در روستاها به وجود آورده که همان سیستم اقتصاد اشتراکی باشد. اتحاد جماهیر شوروی از یک کشور با کشاورزی خرده دهقانی به کشوری با بزرگ ترین مؤسسات کشاورزی تبدیل شده است. «
و این واقعیتی بود. روستای شوروی چهرۀ خود را تغییر داده بود. آنجائی که سابقاً پاسگاه ژندارمری تزار قرار داشت، اکنون کلوب دهقانان کلکتیو دربﻫﺎﻯ خود را گشوده و به جای کلیسای سابق اکنون بیمارستان، کتابخانه و سایر مؤسسات اجتماعی به کار مشغول بودند. آنجائی که سابق همه بیسواد بودند، اکنون نه تنها مدرسه و دبیرستان بلکه انستیتوی علوم کشاورزی و انستیتوی دامپزشکی به آموزش دهقانان می پرداخت. زن روستای کلکتیو دیگر وجه مشترکی با زن دهقان فقیر سابق نداشت. دهقان زن و مرد دوش بدوش هم در کلکتیو با حقوق یکسان کار کرده و در بسیاری از کلکتیوها زنان در رأس مؤسسات پستﻫﺎﻯ حساسی را اشغال می نمودند. کلکتیویزاسیون با شرکت دادن زنان در جریان تولید و رهائی آنان از وابستگی اقتصادی به مردان برای اولین بار در تاریخ بشریت، زنان روستائی را از قید و بندهای قرون وسطائی آزاد ساخته بود. بیهوده نیست که دهقانان شوروی که در اثر سیاستﻫﺎﻯ حزب بلشویک به این درجه از رفاه و آزادی رسیده بودند، به رهبر حزب شان لقب "پدر استالین" را دادند.

* * * * *

مطلب بعدی ما راجع به دادگاهﻫﺎﻯ مسکو است. اهمیت بررسی این مطلب از اینجا ناشی میشود که دادگاهﻫﺎﻯ مسکو در تبلیغات ضد کمونیستی و افسانه سازی تحت عنوان "استالینیسم" نقش ویژهﺍﻯ دارند. بورژوازی، این دوران از تاریخ سوسیالیسم را "اوج استالینیسم" می نامد. در هر کتاب و نوشتۀ ضد کمونیستی حداقل اشارهﺍﻯ به دادگاهﻫﺎﻯ مسکو پیدا می شود، گذشته از جلدهای قطوری که فقط به این موضوع اختصاص دارند. انگیزۀ طراحان این تبلیغات روشن است. اگر آنها موفق به جا انداختن این مسئله شوند که استالین حتی به سران حزب خود هم رحم نکرده و آنها را از میان برداشته است، آن وقت جا انداختن دروغﻫﺎﻯ بعدی مبتنی بر آن است که تمام جامعۀ شوروی را ترور و اختناق فرا گرفته است و غیره؛ به مراتب ساده تر خواهد بود. بدین جهت افسانه سازی پیرامون دادگاهﻫﺎﻯ مسکو یکی از مهم ترین اشکال ضدیت با کمونیسم برای بورژوازی است. ادامه دارد