یادی از رفیق نبی مفیدی کمونیست جوان
تیرماه امسال بیست و هفتمین سالگرد قتل ناجوانمردانه رفیق نبی مفیدی است. درتیرماه سال 60 دهها تن ازرزمندگان متشکل درحزب کارایران( توفان) به جرم آزادیخواهی و آرمان کمونیستی به جوخه های اعدام سپرده شدند. در تابستان سال 60 رفیق جانبرارروحی، نادررازی، اصغرپهلوان،یدالله پهلوان،رضا محمد پور،بهرام رازی،مهدی شیر خدا، مسئود نائبیان ، داریوش انصاری ، شاهرخ اسفراینی، منوچهرتهرانی... با شجاعتی بی نظیر بر سر آرمان خود ایستادند، از حزبشان قاطعانه دفاع کردند و با فریاد نه به جمهوری اسلامی ، نه به استبداد و فاشیسم تیرباران شدند. ما دراینجا با انتشار اعلامیه حزب که درهمان سال بمناسبت ترورکمونیست جوان رفیق نبی مفیدی صادرگردید یاد این رفیق و همه توفانیهای جانباخته درسال 60 و تمامی انقلابیونی که درراه آزادی و انقلاب جان باختند را گرامی میداریم. عزم و اراده خلل ناپذیر رفیق نبی سرخ و جوان ما در پیگیری در راه آرمان زحمتکشان درس بزرگی است برای تمام جوانان پوینده راه آزادی طبقه کارگر. باشد که درراه تحقق اهداف انسانی این رفقا یعنی محو نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم و دمکراسی واقعی کوشا و موفق باشیم.
خاطره شان گرامی و راهشان پررهرو باد!
گل نشکفته من
ای آماج تیرهای زهرآگین!
از غنچه لبانت خون میریزد
خونابه جگر
رفیق نبی در یک خانواده زحمتکش در کنار آغل گوسفندان به دنیا آمد. پدرش چوپان بود ولی او هرگز پدرش را ندید. رفیق نبی در زمان مرگ ١۴ سال داشت.
در کودکی مفهوم گرسنگی و فقر و بدبختی را میشناخت. زندگی او در کنار گوسفندان در آغل تنگ و تاریک٬ کار طاقت فرسا و شبانه روزی مادر پیر و زحمتکش که با جمع آوری و فروش سبزیهای جنگلی و شستن لباس اربابها٬ و خواهر کوچکش که در آمل کلفتی میکرد و با بیگاری برادرش توسط ارباب که سالانه ١۵۰۰ تومان به او مزد میداد٬ و اختلاف محیط زندگی خود و ارباب که در نزدیکی آغل آنها زندگی میکردند٬ همه و همه عواملی بودند که قلب و روح لطیف نبی بلشویک ما را میآزرد. رنج و سختی زندگی از او جوانی با شهامت و دلیر و پر نشاط ساخت. هیچگاه از مشکلات راه نمیهراسید. با کمی سن ذره ای از کار و کوشش در راه آرمان والای زحمتکشان باز نمی ایستاد. در مدرسه٬ نبی کودکی پر شور و نشاط و خستگی ناپذیر بود و به همین خاطر همه او را دوست میداشتند. در سن ده سالگی توسط معلم بزرگ خود رفیق جان برار روحی با آٽار حزب آشنا شد. در بین دانش آموزان از محبوبیتی خاص برخوردار بود. کمتر دانش آموزی که او را میشناخت از مرگ این شهید نگریست. رفیق نبی همواره با کوله باری ازکتابهای خوب به روستا میرفت و برای کودکان و جوانان هم سن و سالش میخواند و آنها را آگاهی میداد و با درد و زندگی مردم زحمتکش آشنا میساخت. پیوسته بچه ها را به مطالعه کتابهای خوب و کمک به زحمتکشان تشویق میکرد. درآستانه انقلاب همه روزه بچه های مدرسه را جمع میکرد و تظاهرات متعددی براه انداخت.
رفیق نبی بخاطر هوش و ذکاوت بی نظیر و تحت سرپرستی و تعلیم معلم بزرگ خود رفیق جان برار در مدتی کوتاه رشد بیسابقه ای نمود و بعد از ایجاد تشکیلات دانش آموزی "شنبه سرخ" به عضویت آن درآمد و با کوشش زیاد به کار مداوم و پیگیر در کارهای حزبی و دانش آموزی پرداخت. فعالیت بی وقفه رفیق با آن سن کمش زبانزد خاص و عام گردید و کمتر کسی را در محمود آباد و حومه میتوان یافت که او را نشناسد.
از آنجایی که در مدرسه همیشه از خواستهای بحق دانش اموزان پیگیرانه دفاع میکرد٬ پیوسته مورد آزار و اذیت فالانژها و مرتجعین قرار میگرفت ولی فشارهای روحی و جسمی و حمله های ناجوانمردانه که به او میشد٬ پرچم حزب را همچنان برافراشته نگاهداشته و از آن دفاع میکرد. در روستای محل زندگیش چندین بار فالانژها و مرتجعین او را تهدید به مرگ کردند. او حتی از ٣۰ خرداد ۶۰ که ترور و اختناق سایه شوم خود را بر پهنه کشور گسترده بود٬ و اکٽر رفقای محمودآباد فراری شده بودند٬ همچنان به مبارزه خود ادامه داده و همین امر باعٽ گردید که بارها توسط مزدوران رژیم تهدید به مرگ شود. وضعیت پیش آمده باعٽ گردید که رفیق همراه مادرش به ییلاق برود.
سرانجام در ١۶ تیر ماه ۶۰ به هنگامیکه برای خبرگیری از حال و روز رفیق دربند جانبرار روحی که در آنزمان در زندان بابلسر بسر میبرد٬ عازم محمود آباد بود٬ در راه پاسداران مزدور رژیم او را تنها دیده و ازآنجائیکه منتظر چنین روزی بودند٬ بجای اینکه او را دستگیر کنند (چون میدانستند دستگیری و سرانجام مرگ رفیق ١۴ ساله خشم و اعتراض مردم محمود آباد را بدنبال خواهد داشت) با یک تصادف ساختگی به شهادت میرسانند و جنازه غرق در خون و بیجان او را در کنار جاده انداخته و دور میشوند.
جنایتی که مزدوران خون آشام خمینی در حق این فرزند راستین خلق و این کمونیست کوچک روا داشتند٬ در عصر کنونی بیسابقه است.
عزم و اراده خلل ناپذیر رفیق نبی سرخ و جوان ما در پیگیری در راه آرمان زحمتکشان درس بزرگی است برای تمام پویندگان راه آزادی طبقه کارگر.
جاویدان باد یاد کمونیست جوان ما رفیق نبی!
نوشته زیر فسمتی از نامه رفیق جوان٬ چوپان کوچک٬ رفیق شهید نبی مفیدی میباشد که در توفان شماره ۴٣ به چاپ رسیده است. این نامه نشانگر قلب آزرده از کینه وی به استٽمارگران و در عین حال امید به آینده ای روشن برای زحمتکشان میباشد.
"زمانی که شاه بود٬ آزادی نداشتیم و نمیتوانستیم حرف بزنیم. ما مبارزه میکردیم تا رژیم پهلوی نابود شد. ما هزاران جوان کشته دادیم تا آزادی بدست بیارویم. اینها که جوانان ما را شکنجه میدادند٬ چرا اعدام نشدند؟
حال میگویند آدم خوبی شده ایم٬ آقای بازرگان ! تا آمریکا و چین و شوروی دشمن ما هستند٬ ما باید با توده باشیم. اگر با توده نباشیم٬ نمیتوانیم مبارزه را ادامه دهیم. ما باید کمونیستهای دلیری باشیم٬ حق را بگوییم و سرمایه داران را نابود کنیم٬ ما این حکومت را نمیخواهیم٬ حکومتی که ظلم و ستم باشد باید نابود شود. اگر از ما نمیترسید بگذارید ما هم حرف بزنیم. تا حکومت ما کارگری نشود٬ هیچ چیز درست نمیشود. اینها نمیتوانند هیچ چیز را درست کنند.(.......) دهقان هیچ چیز ندارد. مادرم از صبح تا غروب درد و رنج میبرد٬ ولی هیچ چیز نداریم بخوریم. مادرم میرود علف را میچیند تا برای ما از فروش آن غذا تهیه کند.(..........) من اگر زندگی خود را میبینم خراب است٬ باید مبارزه را ادامه بدهم. هر جا ظلم و ستم باشد مبارزه ادامه دارد. شاه به ما ظلم و ستم میکرد. آیا نه؟
ما باید راه لنین و استالین را ادامه بدهیم. اینها آدمهای خوبی بودند. اول شوروی دوست ما بود٬ وقی لنین و استالین فوت کردند٬ حکومت آنها سرمایه داری شد.
درود بر لنین و استالین
در بهار آزادی٬ جای شهدا خالی٬ راه شهدا باقی
نقل از توفان الکترونیکی شماره 23 تیرماه 1387
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org
یاد همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!
تیرماه امسال بیست و هفتمین سالگرد قتل ناجوانمردانه رفیق نبی مفیدی است. درتیرماه سال 60 دهها تن ازرزمندگان متشکل درحزب کارایران( توفان) به جرم آزادیخواهی و آرمان کمونیستی به جوخه های اعدام سپرده شدند. در تابستان سال 60 رفیق جانبرارروحی، نادررازی، اصغرپهلوان،یدالله پهلوان،رضا محمد پور،بهرام رازی،مهدی شیر خدا، مسئود نائبیان ، داریوش انصاری ، شاهرخ اسفراینی، منوچهرتهرانی... با شجاعتی بی نظیر بر سر آرمان خود ایستادند، از حزبشان قاطعانه دفاع کردند و با فریاد نه به جمهوری اسلامی ، نه به استبداد و فاشیسم تیرباران شدند. ما دراینجا با انتشار اعلامیه حزب که درهمان سال بمناسبت ترورکمونیست جوان رفیق نبی مفیدی صادرگردید یاد این رفیق و همه توفانیهای جانباخته درسال 60 و تمامی انقلابیونی که درراه آزادی و انقلاب جان باختند را گرامی میداریم. عزم و اراده خلل ناپذیر رفیق نبی سرخ و جوان ما در پیگیری در راه آرمان زحمتکشان درس بزرگی است برای تمام جوانان پوینده راه آزادی طبقه کارگر. باشد که درراه تحقق اهداف انسانی این رفقا یعنی محو نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم و دمکراسی واقعی کوشا و موفق باشیم.
خاطره شان گرامی و راهشان پررهرو باد!
گل نشکفته من
ای آماج تیرهای زهرآگین!
از غنچه لبانت خون میریزد
خونابه جگر
رفیق نبی در یک خانواده زحمتکش در کنار آغل گوسفندان به دنیا آمد. پدرش چوپان بود ولی او هرگز پدرش را ندید. رفیق نبی در زمان مرگ ١۴ سال داشت.
در کودکی مفهوم گرسنگی و فقر و بدبختی را میشناخت. زندگی او در کنار گوسفندان در آغل تنگ و تاریک٬ کار طاقت فرسا و شبانه روزی مادر پیر و زحمتکش که با جمع آوری و فروش سبزیهای جنگلی و شستن لباس اربابها٬ و خواهر کوچکش که در آمل کلفتی میکرد و با بیگاری برادرش توسط ارباب که سالانه ١۵۰۰ تومان به او مزد میداد٬ و اختلاف محیط زندگی خود و ارباب که در نزدیکی آغل آنها زندگی میکردند٬ همه و همه عواملی بودند که قلب و روح لطیف نبی بلشویک ما را میآزرد. رنج و سختی زندگی از او جوانی با شهامت و دلیر و پر نشاط ساخت. هیچگاه از مشکلات راه نمیهراسید. با کمی سن ذره ای از کار و کوشش در راه آرمان والای زحمتکشان باز نمی ایستاد. در مدرسه٬ نبی کودکی پر شور و نشاط و خستگی ناپذیر بود و به همین خاطر همه او را دوست میداشتند. در سن ده سالگی توسط معلم بزرگ خود رفیق جان برار روحی با آٽار حزب آشنا شد. در بین دانش آموزان از محبوبیتی خاص برخوردار بود. کمتر دانش آموزی که او را میشناخت از مرگ این شهید نگریست. رفیق نبی همواره با کوله باری ازکتابهای خوب به روستا میرفت و برای کودکان و جوانان هم سن و سالش میخواند و آنها را آگاهی میداد و با درد و زندگی مردم زحمتکش آشنا میساخت. پیوسته بچه ها را به مطالعه کتابهای خوب و کمک به زحمتکشان تشویق میکرد. درآستانه انقلاب همه روزه بچه های مدرسه را جمع میکرد و تظاهرات متعددی براه انداخت.
رفیق نبی بخاطر هوش و ذکاوت بی نظیر و تحت سرپرستی و تعلیم معلم بزرگ خود رفیق جان برار در مدتی کوتاه رشد بیسابقه ای نمود و بعد از ایجاد تشکیلات دانش آموزی "شنبه سرخ" به عضویت آن درآمد و با کوشش زیاد به کار مداوم و پیگیر در کارهای حزبی و دانش آموزی پرداخت. فعالیت بی وقفه رفیق با آن سن کمش زبانزد خاص و عام گردید و کمتر کسی را در محمود آباد و حومه میتوان یافت که او را نشناسد.
از آنجایی که در مدرسه همیشه از خواستهای بحق دانش اموزان پیگیرانه دفاع میکرد٬ پیوسته مورد آزار و اذیت فالانژها و مرتجعین قرار میگرفت ولی فشارهای روحی و جسمی و حمله های ناجوانمردانه که به او میشد٬ پرچم حزب را همچنان برافراشته نگاهداشته و از آن دفاع میکرد. در روستای محل زندگیش چندین بار فالانژها و مرتجعین او را تهدید به مرگ کردند. او حتی از ٣۰ خرداد ۶۰ که ترور و اختناق سایه شوم خود را بر پهنه کشور گسترده بود٬ و اکٽر رفقای محمودآباد فراری شده بودند٬ همچنان به مبارزه خود ادامه داده و همین امر باعٽ گردید که بارها توسط مزدوران رژیم تهدید به مرگ شود. وضعیت پیش آمده باعٽ گردید که رفیق همراه مادرش به ییلاق برود.
سرانجام در ١۶ تیر ماه ۶۰ به هنگامیکه برای خبرگیری از حال و روز رفیق دربند جانبرار روحی که در آنزمان در زندان بابلسر بسر میبرد٬ عازم محمود آباد بود٬ در راه پاسداران مزدور رژیم او را تنها دیده و ازآنجائیکه منتظر چنین روزی بودند٬ بجای اینکه او را دستگیر کنند (چون میدانستند دستگیری و سرانجام مرگ رفیق ١۴ ساله خشم و اعتراض مردم محمود آباد را بدنبال خواهد داشت) با یک تصادف ساختگی به شهادت میرسانند و جنازه غرق در خون و بیجان او را در کنار جاده انداخته و دور میشوند.
جنایتی که مزدوران خون آشام خمینی در حق این فرزند راستین خلق و این کمونیست کوچک روا داشتند٬ در عصر کنونی بیسابقه است.
عزم و اراده خلل ناپذیر رفیق نبی سرخ و جوان ما در پیگیری در راه آرمان زحمتکشان درس بزرگی است برای تمام پویندگان راه آزادی طبقه کارگر.
جاویدان باد یاد کمونیست جوان ما رفیق نبی!
نوشته زیر فسمتی از نامه رفیق جوان٬ چوپان کوچک٬ رفیق شهید نبی مفیدی میباشد که در توفان شماره ۴٣ به چاپ رسیده است. این نامه نشانگر قلب آزرده از کینه وی به استٽمارگران و در عین حال امید به آینده ای روشن برای زحمتکشان میباشد.
"زمانی که شاه بود٬ آزادی نداشتیم و نمیتوانستیم حرف بزنیم. ما مبارزه میکردیم تا رژیم پهلوی نابود شد. ما هزاران جوان کشته دادیم تا آزادی بدست بیارویم. اینها که جوانان ما را شکنجه میدادند٬ چرا اعدام نشدند؟
حال میگویند آدم خوبی شده ایم٬ آقای بازرگان ! تا آمریکا و چین و شوروی دشمن ما هستند٬ ما باید با توده باشیم. اگر با توده نباشیم٬ نمیتوانیم مبارزه را ادامه دهیم. ما باید کمونیستهای دلیری باشیم٬ حق را بگوییم و سرمایه داران را نابود کنیم٬ ما این حکومت را نمیخواهیم٬ حکومتی که ظلم و ستم باشد باید نابود شود. اگر از ما نمیترسید بگذارید ما هم حرف بزنیم. تا حکومت ما کارگری نشود٬ هیچ چیز درست نمیشود. اینها نمیتوانند هیچ چیز را درست کنند.(.......) دهقان هیچ چیز ندارد. مادرم از صبح تا غروب درد و رنج میبرد٬ ولی هیچ چیز نداریم بخوریم. مادرم میرود علف را میچیند تا برای ما از فروش آن غذا تهیه کند.(..........) من اگر زندگی خود را میبینم خراب است٬ باید مبارزه را ادامه بدهم. هر جا ظلم و ستم باشد مبارزه ادامه دارد. شاه به ما ظلم و ستم میکرد. آیا نه؟
ما باید راه لنین و استالین را ادامه بدهیم. اینها آدمهای خوبی بودند. اول شوروی دوست ما بود٬ وقی لنین و استالین فوت کردند٬ حکومت آنها سرمایه داری شد.
درود بر لنین و استالین
در بهار آزادی٬ جای شهدا خالی٬ راه شهدا باقی
نقل از توفان الکترونیکی شماره 23 تیرماه 1387
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org
یاد همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!