تسلیم در مسئله اتمی خیانت به منافع ملی ایران است
تصور کنید یک گردن کلفت قلچماقی یقه یک رهگذر را می گیرد و تهدید می کند تا لحظه ایکه وی نفس می کشد و مایملکش را به وی تقدیم نکره است گریبان وی را رها نسازد. همدستان این قلچماق با چهره های معصوم از راه می رسند و از رهگذر می خواهند که خواست وی را بپذیر تا گریبانش را رها کند.
این عفریته قلچماق به مردم روی کرده و می گوید ایهاالناس من حاضرم گریبان وی را رها سازم، من جنگ طلب نیستم، هوادار مصالحه ام و به خواست جامعه جهانی گردن می نهم ولی این پدر سوخته ی تروریست حاضر به مصالحه نیست و سر لجبازی دارد.
همدستان قلچماق پیشنهاد می دهند که رهگذر برای مصالحه مایملکش را به این راهزن از راه رسیده بدهد وغائله را بخواباند. استدلال آنها این است که هر دو طرف باید قدری کوتاه بیایند و رهگذر باید شرایط این مصالحه را بپذیرد. وگرنه معلوم می شود رهگذر سرناسازگاری دارد. این درک عدالتخواهی و حرمت گذاری حقوقی گردن کلفتهاست.
این وضعیتی است که در مورد مسئله غنی سازی اورانیوم در ایران پیش آمده است. امپریالیست آمریکا و صهیونیستهای اسرائیل از ایران می خواهند که از حق قانونی و طبیعی خود صرفنظر کند. ایران طبیعتا و بدرستی زیر بار این زورگوئی نمی رود. آنوقت همدستان امپریالیست آمریکا از راه می رسند و ایران را در محاصره اقتصادی می گذارند و با ترور و تهدید تمامیت ارضی ایران را به خطر می اندازند، همسایگانش را علیه ایران تحریک می کنند، تجزیه طلبان را با پول سازمان “سیا“ پروار و بسیج می کنند تا ایران از حق مسلم خویش درگذرد. پیشنهاد مصالحه آنها این است که اگر ایران از حق مسلم خود صرفنظر کند آنها حاضرند از محاصره اقتصادی ایران دست بردارند و مقداری “قاقا لی لی“ به ایران هدیه بدهند. یکی نیست از این حضرات بپرسد که بر مبنای کدام موازین حقوقی و انسانی و قانونی و رسمی و منطقی به محاصره اقتصادی ایران دست زده اند. خود نفس محاصره اقتصادی ایران غیر قانونی و تهدید مضاعف است. قطعنامه های غیرقانونی شورای امنیت سازمان ملل نقض همه توافقنامه های جهانی است و از این ببعد هر توافقنامه مجمع عمومی سازمان ملل می تواند در شورای امنیت بزور امپریالیستها و تهدید آنها خالی از مضمون شود. شورای امنیت حق ندارد منشور و توافقنامه های جهانی را بی اعتبار کند. امپریالیستها با گردن کلفتی قانون جنگل را در جامعه ملل جا انداخته و طوری وانمود می کنند که این کارشان بسیار طبیعی است و حق مسلم آنهاست. آنها حتی این درک از نقض موازین حقوق جهانی را در افکار عمومی به عنوان امری بدیهی جا می اندازند و نوکران ایرانی آنها نیز آنرا تبلیغ می کنند. قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران برسمیت شناختن حق دخالت امپریالیستها در سرنوشت ملتهاست. تسلیم ایران به این گردن کلفتی یعنی برگشتن به وضعیتی که ایران اقدامی برای غنی سازی اورانیوم نمی کرد و وابسته به بازار اورانیوم غنی شده ممالک امپریالیستی باقی می ماند. در این میان ایران است که همه چیز خود را از دست می دهد و امپریالیستها از حق دخالت در امور داخلی سایر کشورها و نقض موافقتنامه های جهانی برخوردار می شدند.
آنها برای فریب افکار عمومی مردم در حالیکه خودشان صدها بمب اتمی برای از میان بردن تمام منظومه شمسی دارند ایران را متهم به ساختن بمب اتمی در اختفاء می کردند و چون دلایلی برای اثبات دروغ خود ندارند نیافتن بمب اتمی و تاسیسات مربوط به آنرا حاکی از آن جلوه می دهند که گویا این بمب به صورت سرّی، دور از چشم انظار و سازمانهای پر یال و کوپال غرب و شرق در گوشه ای از ایران در غارها، کوهها و یا زیر زمینها در حال تهیه است. آنها استدلال می کنند چون ما هرچه گشته ایم کمتر یافته ایم پس دلیلی وجود ندارد که چنین بمبی موجود نداشته باشد. عدم توانائی ما دلیل عدم وجود بمب نیست. استدلال شگفتی است که از جیب بغل امپریالیستها در آمده و ما نتیجه کشتار چند میلیونی مردم عراق را از این استنتاجات دیده ایم. آنها که تمام سیاستشان بر اساس دروغ، سانسور، شکنجه و جعل اخبار است و تازه ترین آن کتمان عمق بحران مالی است که گریبان مردم را گرفته است و سیاستمداران کارگزار سرمایه داران در آن نقش مهمی بازی کرده اند، ایران را متهم به دروغگوئی می کنند و بر راست آزمائی تکیه می نمایند. باید پرسید که این دروغگویان چه مشروعیتی دارند تا درجه دروغ سایرین را محک زنند. از کی تا بحال جامعه جهانی باید نقش داور جهانی را به این دروغگویان بدهد که برای دیگران گواهی عدم سوء پیشینه صادر کنند؟
امپریالیستها بتدریج خود را مالک جهان جا می زنند، داور جهان هستند، هر اقدامی باید با مشورت و اجازه آنها انجام شود. آنها برای حقوق ملتها و دولتها و حقوق بشر پشیزی ارزش قایل نیستند.
سرکوزی رئیس جمهور پرخاشگر و پرچانه فرانسه تا کنون ایران را چندین بار به بمباران اتمی و نابودی تهدید کرده است. کسی نیست از وی توضیح بخواهد که بر چه مبنائی وی این حق را برای خود و همدستانش قایل است؟ شانتاژ جرم است و باید شانتاژگر مورد تعقیب قانونی قرار گیرد. اسرائیل و آمریکا بارها تهدید کرده اند که به ایران حمله می کنند. به چه حقی، چه کسی این مزیت الهی را به آنها داده است؟ مگر آنها صاحب اختیار جهانند؟، مگر آنها از نژاد برترند؟، مگر آنها مزیت خاصی دارند که حق این فضولیها را بخود می دهند؟ مشت محکم خلقهای جهان چنین دهانهای هرزه گو و یاوه سرا و تهدید گر را خورد خواهد کرد.
این سیاستی بود که جرج بوش در مورد ایران تا کنون اعمال می کرد و همه همدستانش نیز در نقض موازین حقوقی و پیمانهای رسمی جهانی با وی همدست بودند. خوشبختانه این سیاست ارتجاعی و امپریالیستی به نتیجه نرسید. دولت خاتمی در خیانت به منافع ملی ایران پیمان پروتکل الحاقی را که به امپریالیستها امکان می داد هر روز، هر ساعت و هر لحظه که اراده کنند به هر نقطه از ایران سرک بکشند، از توانائیهای علمی و نظامی ایران سر درآورند و از هیاتهای جاسوسی جهانی مخارج جاسوسی خویش در ایران را تامین کنند امضاء کرد. این پیمان به امپریالیستها امکان می داد با شناخت بیشتر و اطلاعات افزونتر هر لحظه که اراده کردند تمام این مراکز را پس از شناسائی اساسی نابود کنند. امضاء پروتکل الحاقی نقض حاکمیت ملی ایران بود و هست. باید این پروتکل ملغی شود. تجربه زنده عراق در پیش چشم ماست.
امروز در آمریکا یکی دیگر از نمایندگان سرمایه داری بر سر کار آمده است و یکی از موارد مهم سیاست خارجی خویش را بررسی اوضاع ایران و پیدایش راه حل برای “بحران“ اتمی ایران قلمداد کرده است. در لحن آقای اوباما تفاوتی با جرج بوش بنظر می رسد. وی سوگند یاد می کند که هرگز به وجود یک ایران اتمی تن در ندهد و یا اینکه حاضر است با اسرائیل قرارداد امنیت اتمی به امضاء برساند که به موجب آن هر حمله اتمی به اسرائیل را با بمب اتم پاسخ دهد. از این گفتار چنین بر می آید که آقای اوباما ظاهرا با اصل غنی سازی اورانیوم در ایران مخالفتی نداشته آنرا بر خلاف سلفش حق مسلم و قانونی ایران می داند ولی مخالف آن است که ایران به بمب اتمی دست یافته و فن آوری ساختن این بمب را بیاموزد. لحن سخنانی که انتخاب کرده برای تسکین مخالفین غنی سازی و زمینه سازی برای کنار آمدن با ایران است. وی بارها گفته که مخالف جنگ با ایران است و ترجیح می دهد مسایل را از راه دیپلماتیک حل کند. وی تاکید کرده که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در دستور کارش نیست بگذریم ازاینکه با یاری مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران اخته تر از آن است که کاری از پیش ببرد و یا فعالیتهای جاسوسی مجاهدین نیز جز تف لعنت برای آنها چیزی نداشته است.
ظاهرا باید مشکل حل شود. زیرا ایران بارها اعلام کرده که در صدد ساختن بمب اتمی نیست و امکانات نظارت آژانس جهانی انرژی هسته ای را فراهم می آورد و آمریکا نیز با حق غنی سازی اورانیوم درایران موافق است. پس چرا مسئله حل نمی شود؟
پذیرش این دو اصل یعنی بازگشت به وضعیت قبل از غنی سازی. وضعیتی که ایران از این حق قانونی برخوردار بود و آژانس بین المللی انرژی هسته ای نیز باید بر اساس مفاد قرارداد منع گسترش سلاحهای اتمی به ایران یاری می رساند تا ایران خودش قادر شود نیازهای خویش در عرصه تولید میله های سوخت از اورانیوم غنی شده را بر آورده سازد. ولی با این کنار آمدن، نفوذ امپریالیستها در منطقه تامین نشده است و آنها هنوز نتوانسته اند نوکر بی جیره و مواجبی در ایران بر سر کار آورند تا منافع سیاسی آنها را مانند عربستان سعودی و یا شیخ نشینهای خلیج فارس تامین کند. حلقه ایران در مدار سیاست استراتژیک آمریکا برای کنترل منابع انرژی در منطقه هنوز شکاف بردار است. آمریکا با پذیرش حتی حق مسلم ایران در غنی سازی اورانیوم نتوانسته است بر مشکل اصلی خود که کنترل کامل منطقه است غلبه کند.
امپریالیستها برای فریب افکار عمومی از بسته هائی صحبت می کنند که مشوق اقتصادی ایران است و با سیاست نان قندی و شلاق قصد دارند سر ایران شیره بمالند. آنچه به عنوان مشوقهای اقتصادی از جانب امپریالیستها طرح می شود حقوق طبیعی ایران است و نیازی ندارد که برای برآوردن آنها از کسی اجازه بخواهد. این مشوقها حتی در عرصه هائی بندهای اسارت به پای مردم ایران است ومی خواهد از ایران یک کشور نیمه مستعمره بسازد.
خواستهای امپریالیستها البته از این حدود فراتر می رود و از ایران می طلبند که دست از حمایت از “تروریسم“ بر دارد. آنچه از نظر تروریستهای غربی تروریست محسوب می شود عملیاتی است که بر ضد غرب و اسرائیل صورت می گیرد. برای امپریالیستها هر کس نوکر آنها نباشد تروریست است. فلسطینها، عراقیها، لبنانیها، ایرانیها، افغانیها، کره شمالیها، ونزوئلائی ها، بولیوی ها، کوبائی ها و... همه تروریستند زیرا در مقابل مطامع امپریالیستها مقاومت کرده و از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی خویش دفاع می کنند. ایران باید سیاست خارجی خویش را به سیاست صهیونیستها گره بزند و در منطقه نوکر اسرائیل شود. این یکی دیگر از شرایط امپریالیستهاست که آنرا تنها ضمنی بیان کرده و در پشت هیاهوی مبارزه با بمب اتمی موهومی ایران پنهان می کنند.
در ایران هم چنین بنظر می رسد که جناحی از هیات حاکمه تلاش دارد با امپریالیستها حتی به بهای خیانت ملی و یا ادامه خیانت ملی کنار آید. و این را راه نجات جمهوری اسلامی و نه ایران ارزیابی می کند. این عده یا بزدلان سیاسی بوده و یا از سیاست چیزی سرشان نمی شود.
جناح دیگر که بر حق مسلم ایران در غنی سازی تکیه می کند در مورد پروتکل الحاقی دم نمی زند و آنرا سند خیانت ملی نمی داند. معلوم نیست این جناح با تکیه به کدام نیروی اجتماعی می خواهد در مقابل تهاجم جهانی مقاومت کند. تنها حکومتی می تواند متکی بر بلوف سیاسی نباشد که به خلق تکیه کند و مردم را برای منافع ملی بسیج کند و این امر بجز دموکراتیزه کردن جامعه ایران راهی ندارد. احزاب و سازمانهای سیاسی و سندیکاها باید آزاد شوند و حقوق مدنی و انسانی مردم باید برسمیت شناخته شود و گرنه رژیمهای ارتجاعی قادر نخواهند بود مقاومت ملی و ضد امپریالیستی را سازمان دهند و عربده های آنها باد هوا خواهد بود و ارزش عملی ندارد.
حزب کار ایران(توفان) بارها اعلام کرده است که از این حق طبیعی و مسلم مردم ایران دفاع خواهد کرد. هرکدام از جناحهای حاکمیت در ایران و یا همه آنها با هم که به این تسلیم تن در دهند و ایران را از حق غنی سازی اورانیوم محروم کنند خائن به منافع ملی ایران هستند. پاره ای از روشنفکران و فعالین سیاسی سرشناس و محبوب خواهان آنند که حداقل برای مدت کوتاهی از غنی کردن اورانیوم دست برداشته شود تا باب مذاکرات سر بگیرد. تعلیق غنی سازی اورانیوم یعنی آغاز تسلیم و صحه گذاری بر گردن کلفتی و آغاز یک پایان است. اگر امپریالیستها با اصل غنی سازی اورانیوم در ایران موافق باشند و ریگی در کفششان نباشد مرکز ثقل تبلیغات خویش را نه بر روی اصل غنی سازی اورانیوم بلکه بر سر چگونگی ممانعت از ساختن بمب اتمی قرار می دهند که تازه این امر نیز باید جنبه عمومی داشته باشد و نه اینکه قاعده خاصی برای ایران بتراشند. طبیعی است که اگر ریگی در کفش امپریالیستها نباشد هوادار کنترل بمبهای خطرناک اتمی دولت متجاوز و فاشیستی اسرائیل می گردند. ولی ما می بینیم که اثری از این امر نیست. از این گذشته آنها از ساخت نیروگاههای اتمی در مصر، ترکیه، امارات متحده عربی در خاور میانه دفاع می کنند و با آنها قراردادهای دو جانبه می بندند. این خود نشانه دوروئی امپریالیستهاست که می خواهند حق مسلم ایران را پایمال کنند. رژیمهای منطقه که همه قرار داد منع گسترش سلاحهای اتمی را امضاء کرده اند حق دارند که به ساختمان نیروگاه اتمی اقدام کنند ولی نباید افسار خویش را بدست امپریالیستها بسپارند و به صدور میله های سوخت از جانب آنها وابسته گردند. ولی بنظر می رسد که ممالک نامبرده تمایل زیادی به عدم وابستگی ندارند و ترجیح می دهند نوکر امپریالیستها و وابسته به آنها از نظر تامین آینده انرژی خود بمانند.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 107 بهمن ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org
تصور کنید یک گردن کلفت قلچماقی یقه یک رهگذر را می گیرد و تهدید می کند تا لحظه ایکه وی نفس می کشد و مایملکش را به وی تقدیم نکره است گریبان وی را رها نسازد. همدستان این قلچماق با چهره های معصوم از راه می رسند و از رهگذر می خواهند که خواست وی را بپذیر تا گریبانش را رها کند.
این عفریته قلچماق به مردم روی کرده و می گوید ایهاالناس من حاضرم گریبان وی را رها سازم، من جنگ طلب نیستم، هوادار مصالحه ام و به خواست جامعه جهانی گردن می نهم ولی این پدر سوخته ی تروریست حاضر به مصالحه نیست و سر لجبازی دارد.
همدستان قلچماق پیشنهاد می دهند که رهگذر برای مصالحه مایملکش را به این راهزن از راه رسیده بدهد وغائله را بخواباند. استدلال آنها این است که هر دو طرف باید قدری کوتاه بیایند و رهگذر باید شرایط این مصالحه را بپذیرد. وگرنه معلوم می شود رهگذر سرناسازگاری دارد. این درک عدالتخواهی و حرمت گذاری حقوقی گردن کلفتهاست.
این وضعیتی است که در مورد مسئله غنی سازی اورانیوم در ایران پیش آمده است. امپریالیست آمریکا و صهیونیستهای اسرائیل از ایران می خواهند که از حق قانونی و طبیعی خود صرفنظر کند. ایران طبیعتا و بدرستی زیر بار این زورگوئی نمی رود. آنوقت همدستان امپریالیست آمریکا از راه می رسند و ایران را در محاصره اقتصادی می گذارند و با ترور و تهدید تمامیت ارضی ایران را به خطر می اندازند، همسایگانش را علیه ایران تحریک می کنند، تجزیه طلبان را با پول سازمان “سیا“ پروار و بسیج می کنند تا ایران از حق مسلم خویش درگذرد. پیشنهاد مصالحه آنها این است که اگر ایران از حق مسلم خود صرفنظر کند آنها حاضرند از محاصره اقتصادی ایران دست بردارند و مقداری “قاقا لی لی“ به ایران هدیه بدهند. یکی نیست از این حضرات بپرسد که بر مبنای کدام موازین حقوقی و انسانی و قانونی و رسمی و منطقی به محاصره اقتصادی ایران دست زده اند. خود نفس محاصره اقتصادی ایران غیر قانونی و تهدید مضاعف است. قطعنامه های غیرقانونی شورای امنیت سازمان ملل نقض همه توافقنامه های جهانی است و از این ببعد هر توافقنامه مجمع عمومی سازمان ملل می تواند در شورای امنیت بزور امپریالیستها و تهدید آنها خالی از مضمون شود. شورای امنیت حق ندارد منشور و توافقنامه های جهانی را بی اعتبار کند. امپریالیستها با گردن کلفتی قانون جنگل را در جامعه ملل جا انداخته و طوری وانمود می کنند که این کارشان بسیار طبیعی است و حق مسلم آنهاست. آنها حتی این درک از نقض موازین حقوق جهانی را در افکار عمومی به عنوان امری بدیهی جا می اندازند و نوکران ایرانی آنها نیز آنرا تبلیغ می کنند. قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران برسمیت شناختن حق دخالت امپریالیستها در سرنوشت ملتهاست. تسلیم ایران به این گردن کلفتی یعنی برگشتن به وضعیتی که ایران اقدامی برای غنی سازی اورانیوم نمی کرد و وابسته به بازار اورانیوم غنی شده ممالک امپریالیستی باقی می ماند. در این میان ایران است که همه چیز خود را از دست می دهد و امپریالیستها از حق دخالت در امور داخلی سایر کشورها و نقض موافقتنامه های جهانی برخوردار می شدند.
آنها برای فریب افکار عمومی مردم در حالیکه خودشان صدها بمب اتمی برای از میان بردن تمام منظومه شمسی دارند ایران را متهم به ساختن بمب اتمی در اختفاء می کردند و چون دلایلی برای اثبات دروغ خود ندارند نیافتن بمب اتمی و تاسیسات مربوط به آنرا حاکی از آن جلوه می دهند که گویا این بمب به صورت سرّی، دور از چشم انظار و سازمانهای پر یال و کوپال غرب و شرق در گوشه ای از ایران در غارها، کوهها و یا زیر زمینها در حال تهیه است. آنها استدلال می کنند چون ما هرچه گشته ایم کمتر یافته ایم پس دلیلی وجود ندارد که چنین بمبی موجود نداشته باشد. عدم توانائی ما دلیل عدم وجود بمب نیست. استدلال شگفتی است که از جیب بغل امپریالیستها در آمده و ما نتیجه کشتار چند میلیونی مردم عراق را از این استنتاجات دیده ایم. آنها که تمام سیاستشان بر اساس دروغ، سانسور، شکنجه و جعل اخبار است و تازه ترین آن کتمان عمق بحران مالی است که گریبان مردم را گرفته است و سیاستمداران کارگزار سرمایه داران در آن نقش مهمی بازی کرده اند، ایران را متهم به دروغگوئی می کنند و بر راست آزمائی تکیه می نمایند. باید پرسید که این دروغگویان چه مشروعیتی دارند تا درجه دروغ سایرین را محک زنند. از کی تا بحال جامعه جهانی باید نقش داور جهانی را به این دروغگویان بدهد که برای دیگران گواهی عدم سوء پیشینه صادر کنند؟
امپریالیستها بتدریج خود را مالک جهان جا می زنند، داور جهان هستند، هر اقدامی باید با مشورت و اجازه آنها انجام شود. آنها برای حقوق ملتها و دولتها و حقوق بشر پشیزی ارزش قایل نیستند.
سرکوزی رئیس جمهور پرخاشگر و پرچانه فرانسه تا کنون ایران را چندین بار به بمباران اتمی و نابودی تهدید کرده است. کسی نیست از وی توضیح بخواهد که بر چه مبنائی وی این حق را برای خود و همدستانش قایل است؟ شانتاژ جرم است و باید شانتاژگر مورد تعقیب قانونی قرار گیرد. اسرائیل و آمریکا بارها تهدید کرده اند که به ایران حمله می کنند. به چه حقی، چه کسی این مزیت الهی را به آنها داده است؟ مگر آنها صاحب اختیار جهانند؟، مگر آنها از نژاد برترند؟، مگر آنها مزیت خاصی دارند که حق این فضولیها را بخود می دهند؟ مشت محکم خلقهای جهان چنین دهانهای هرزه گو و یاوه سرا و تهدید گر را خورد خواهد کرد.
این سیاستی بود که جرج بوش در مورد ایران تا کنون اعمال می کرد و همه همدستانش نیز در نقض موازین حقوقی و پیمانهای رسمی جهانی با وی همدست بودند. خوشبختانه این سیاست ارتجاعی و امپریالیستی به نتیجه نرسید. دولت خاتمی در خیانت به منافع ملی ایران پیمان پروتکل الحاقی را که به امپریالیستها امکان می داد هر روز، هر ساعت و هر لحظه که اراده کنند به هر نقطه از ایران سرک بکشند، از توانائیهای علمی و نظامی ایران سر درآورند و از هیاتهای جاسوسی جهانی مخارج جاسوسی خویش در ایران را تامین کنند امضاء کرد. این پیمان به امپریالیستها امکان می داد با شناخت بیشتر و اطلاعات افزونتر هر لحظه که اراده کردند تمام این مراکز را پس از شناسائی اساسی نابود کنند. امضاء پروتکل الحاقی نقض حاکمیت ملی ایران بود و هست. باید این پروتکل ملغی شود. تجربه زنده عراق در پیش چشم ماست.
امروز در آمریکا یکی دیگر از نمایندگان سرمایه داری بر سر کار آمده است و یکی از موارد مهم سیاست خارجی خویش را بررسی اوضاع ایران و پیدایش راه حل برای “بحران“ اتمی ایران قلمداد کرده است. در لحن آقای اوباما تفاوتی با جرج بوش بنظر می رسد. وی سوگند یاد می کند که هرگز به وجود یک ایران اتمی تن در ندهد و یا اینکه حاضر است با اسرائیل قرارداد امنیت اتمی به امضاء برساند که به موجب آن هر حمله اتمی به اسرائیل را با بمب اتم پاسخ دهد. از این گفتار چنین بر می آید که آقای اوباما ظاهرا با اصل غنی سازی اورانیوم در ایران مخالفتی نداشته آنرا بر خلاف سلفش حق مسلم و قانونی ایران می داند ولی مخالف آن است که ایران به بمب اتمی دست یافته و فن آوری ساختن این بمب را بیاموزد. لحن سخنانی که انتخاب کرده برای تسکین مخالفین غنی سازی و زمینه سازی برای کنار آمدن با ایران است. وی بارها گفته که مخالف جنگ با ایران است و ترجیح می دهد مسایل را از راه دیپلماتیک حل کند. وی تاکید کرده که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در دستور کارش نیست بگذریم ازاینکه با یاری مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران اخته تر از آن است که کاری از پیش ببرد و یا فعالیتهای جاسوسی مجاهدین نیز جز تف لعنت برای آنها چیزی نداشته است.
ظاهرا باید مشکل حل شود. زیرا ایران بارها اعلام کرده که در صدد ساختن بمب اتمی نیست و امکانات نظارت آژانس جهانی انرژی هسته ای را فراهم می آورد و آمریکا نیز با حق غنی سازی اورانیوم درایران موافق است. پس چرا مسئله حل نمی شود؟
پذیرش این دو اصل یعنی بازگشت به وضعیت قبل از غنی سازی. وضعیتی که ایران از این حق قانونی برخوردار بود و آژانس بین المللی انرژی هسته ای نیز باید بر اساس مفاد قرارداد منع گسترش سلاحهای اتمی به ایران یاری می رساند تا ایران خودش قادر شود نیازهای خویش در عرصه تولید میله های سوخت از اورانیوم غنی شده را بر آورده سازد. ولی با این کنار آمدن، نفوذ امپریالیستها در منطقه تامین نشده است و آنها هنوز نتوانسته اند نوکر بی جیره و مواجبی در ایران بر سر کار آورند تا منافع سیاسی آنها را مانند عربستان سعودی و یا شیخ نشینهای خلیج فارس تامین کند. حلقه ایران در مدار سیاست استراتژیک آمریکا برای کنترل منابع انرژی در منطقه هنوز شکاف بردار است. آمریکا با پذیرش حتی حق مسلم ایران در غنی سازی اورانیوم نتوانسته است بر مشکل اصلی خود که کنترل کامل منطقه است غلبه کند.
امپریالیستها برای فریب افکار عمومی از بسته هائی صحبت می کنند که مشوق اقتصادی ایران است و با سیاست نان قندی و شلاق قصد دارند سر ایران شیره بمالند. آنچه به عنوان مشوقهای اقتصادی از جانب امپریالیستها طرح می شود حقوق طبیعی ایران است و نیازی ندارد که برای برآوردن آنها از کسی اجازه بخواهد. این مشوقها حتی در عرصه هائی بندهای اسارت به پای مردم ایران است ومی خواهد از ایران یک کشور نیمه مستعمره بسازد.
خواستهای امپریالیستها البته از این حدود فراتر می رود و از ایران می طلبند که دست از حمایت از “تروریسم“ بر دارد. آنچه از نظر تروریستهای غربی تروریست محسوب می شود عملیاتی است که بر ضد غرب و اسرائیل صورت می گیرد. برای امپریالیستها هر کس نوکر آنها نباشد تروریست است. فلسطینها، عراقیها، لبنانیها، ایرانیها، افغانیها، کره شمالیها، ونزوئلائی ها، بولیوی ها، کوبائی ها و... همه تروریستند زیرا در مقابل مطامع امپریالیستها مقاومت کرده و از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی خویش دفاع می کنند. ایران باید سیاست خارجی خویش را به سیاست صهیونیستها گره بزند و در منطقه نوکر اسرائیل شود. این یکی دیگر از شرایط امپریالیستهاست که آنرا تنها ضمنی بیان کرده و در پشت هیاهوی مبارزه با بمب اتمی موهومی ایران پنهان می کنند.
در ایران هم چنین بنظر می رسد که جناحی از هیات حاکمه تلاش دارد با امپریالیستها حتی به بهای خیانت ملی و یا ادامه خیانت ملی کنار آید. و این را راه نجات جمهوری اسلامی و نه ایران ارزیابی می کند. این عده یا بزدلان سیاسی بوده و یا از سیاست چیزی سرشان نمی شود.
جناح دیگر که بر حق مسلم ایران در غنی سازی تکیه می کند در مورد پروتکل الحاقی دم نمی زند و آنرا سند خیانت ملی نمی داند. معلوم نیست این جناح با تکیه به کدام نیروی اجتماعی می خواهد در مقابل تهاجم جهانی مقاومت کند. تنها حکومتی می تواند متکی بر بلوف سیاسی نباشد که به خلق تکیه کند و مردم را برای منافع ملی بسیج کند و این امر بجز دموکراتیزه کردن جامعه ایران راهی ندارد. احزاب و سازمانهای سیاسی و سندیکاها باید آزاد شوند و حقوق مدنی و انسانی مردم باید برسمیت شناخته شود و گرنه رژیمهای ارتجاعی قادر نخواهند بود مقاومت ملی و ضد امپریالیستی را سازمان دهند و عربده های آنها باد هوا خواهد بود و ارزش عملی ندارد.
حزب کار ایران(توفان) بارها اعلام کرده است که از این حق طبیعی و مسلم مردم ایران دفاع خواهد کرد. هرکدام از جناحهای حاکمیت در ایران و یا همه آنها با هم که به این تسلیم تن در دهند و ایران را از حق غنی سازی اورانیوم محروم کنند خائن به منافع ملی ایران هستند. پاره ای از روشنفکران و فعالین سیاسی سرشناس و محبوب خواهان آنند که حداقل برای مدت کوتاهی از غنی کردن اورانیوم دست برداشته شود تا باب مذاکرات سر بگیرد. تعلیق غنی سازی اورانیوم یعنی آغاز تسلیم و صحه گذاری بر گردن کلفتی و آغاز یک پایان است. اگر امپریالیستها با اصل غنی سازی اورانیوم در ایران موافق باشند و ریگی در کفششان نباشد مرکز ثقل تبلیغات خویش را نه بر روی اصل غنی سازی اورانیوم بلکه بر سر چگونگی ممانعت از ساختن بمب اتمی قرار می دهند که تازه این امر نیز باید جنبه عمومی داشته باشد و نه اینکه قاعده خاصی برای ایران بتراشند. طبیعی است که اگر ریگی در کفش امپریالیستها نباشد هوادار کنترل بمبهای خطرناک اتمی دولت متجاوز و فاشیستی اسرائیل می گردند. ولی ما می بینیم که اثری از این امر نیست. از این گذشته آنها از ساخت نیروگاههای اتمی در مصر، ترکیه، امارات متحده عربی در خاور میانه دفاع می کنند و با آنها قراردادهای دو جانبه می بندند. این خود نشانه دوروئی امپریالیستهاست که می خواهند حق مسلم ایران را پایمال کنند. رژیمهای منطقه که همه قرار داد منع گسترش سلاحهای اتمی را امضاء کرده اند حق دارند که به ساختمان نیروگاه اتمی اقدام کنند ولی نباید افسار خویش را بدست امپریالیستها بسپارند و به صدور میله های سوخت از جانب آنها وابسته گردند. ولی بنظر می رسد که ممالک نامبرده تمایل زیادی به عدم وابستگی ندارند و ترجیح می دهند نوکر امپریالیستها و وابسته به آنها از نظر تامین آینده انرژی خود بمانند.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 107 بهمن ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org