۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

روشنفکر و تعهد طبقاتی



دکتر شجاع الدین شفا یکی از چهره های پژوهشگر و اندیشمند ایران بود که در 1297 خورشیدی در شهر مذهبی قم بدنیا آمد و در 27 فروردین 1389 در فرانسه درگذشت. وی مترجمی توانا بود و از جمله کتاب کمدی الهی اثر جاویدان دانته آلگیری را به فارسی برگردانید. دکتر شجاع الدین شفا در رژیم گذشته مقامهای فرهنگی مهمی داشت و در دوران تبعید در شناساندن تاریخ کشور ایران به مردم جهان و تدوین تاریخ ایران نقش مهمی بازی کرد. درگذشت وی مسلما برای عرصه فرهنگی ایران ضایعه ای مهم است.

دکتر شجاع الدین شفا از خود آثار بسیار ارزنده ای از جمله تولدی دیگر، جنایات و مکافات٬ پس از 1400 سال٬ از کلینی تا خمینی و... باقی گذاشت که در افشاء ماهیت مذاهب و از جمله مذهب اسلام نقش مهمی در آگاهی مردم ایران بازی می کند و منبع پژوهش نسل آینده در ایران خواهد بود.

حزب ما با نظریات دکتر شجاع الدین شفا در زمینه حمایتش از رژیم پهلوی و در پاره ای موارد که در آثارش قلم زده بود موافق نبود. وی از جمله کسانی بود که به ملی گرائی افراطی مشهور بود و مبلغ ناسیونالیسم ایرانی بشمار می رفت و تصور می کرد در قرن بیست یکم هنوز استقرار شاهنشاهی عظمت طلبانه ایران بختی دارد. شایع است که وی سخنرانی محمد رضا شاه را در جشنهای ننگین دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران تدوین کرده بود و مبتکر تغییر تاریخ ایران به تاریخ شاهنشاهی بود. این سیاست نابجا خشم مردم ایران را برانگیخت و به مصداق دوستی خاله خرسه میخی بر تابوت محمد رضا شاه بود.

شجاع الدین شفا با فرزند شاه ایران که مدعی پادشاهی در ایران است از نظر ارزیابی از توانائی سیاسی اش هم نظر نبود. وی نوع "رهبری" وی را مورد انتقاد قرار می داد و نقش عوامفریبانه٬ اندرز دهنده و "پارسایانه" وی را که بیکباره هوادار حقوق بشر شده و از دموکراسی و "کمیسیون حقیقت یاب" دم زده و خود را شهروند عادی ایران تلقی می کرد و سرنوشت آینده خویش را به نتیجه همه پرسی در آینده ایران وابسته می ساخت٬ نمی پذیرفت و بشدت به آن انتقاد می کرد و می طلبید که شهبانوی سابق رهبری مبارزه برای بازگشت سلطنت به ایران را به عهده گیرد. وی می گفت همه پرسی یعنی چه. رضا پهلوی ذاتا شاه است و باید مانند پدرش و پدر بزرگش عمل کند. وی سیاست موذیانه همه پرسی را اعتراف به شکست پادشاهی ارزیابی می کرد. وی حتی خمینی را با رضا پهلوی مقایسه می کرد و می گفت که باید از خمینی یاد گرفت که چگونه در صف اول مبارزه قرار گرفت و جنبش را رهبری کرد و مبارزه را به پیش برد. وی بزعم خودش بر قاطعیت٬ تبلیغات برای جا انداختن ادعای رهبری و پادشاهی در یک نبرد رویارو با آخوندها برای کسب مجدد قدرت سیاسی تکیه می کرد. وی آنچنان رهبری ای می خواست مانند رستم دستان شمشیر را از رو ببندد. وی می گفت رهبری که سرنوشت خود را بدست همه پرسی بسپارد رهبر نیست٬ اراده نیل به رهبری نیز ندارد٬ در پی زندگی خصوصی خویش است. وی درک نمی کرد که با پنبه سربریدن٬ دروغ گفتن٬ ریاکاری کردن٬ دزدیهای کلان دوران پادشاهی را که در بانکهای امپریالیستی سودهای سرشار به دودمان ننگین پهلوی می دهد در راه اسارت ایران مجددا به کار گرفتن و از صفا صمیمیت حرف زدن٬ از زیر بار انتقاد و شفافیت در رفتن٬ زیگزاگ راه رفتن٬ به نعل و به میخ زدن٬ مظلوم نمائی کردن ولی با شکنجه گران سابق و عمال سیاه استبداد شاهی همکاری کردن و مشاوره نمودن٬ هوادار تجاوز امپریالیستها به نحو موذیانه به ایران بودن٬ سیاست تحریم و گرسنگی دادن به ملت ایران را تائید کردن٬ از پشت این بلندگوی امپریالیستی به پشت بلندگوی دیگر غلتیدن٬ با دشمنان مردم ایران نرد عشق باختن٬ در مورد حق ایران در غنی سازی اورانیوم سکوت کردن٬ از بمب اتمی موهومی ایران سخن گفتن٬ در مورد جنایات اسرائیل و اشغال ممالک جهان نظیر عراق٬ افغانستان٬ لبنان٬ فلسطین٬ سوریه و... سکوت کردن٬ سخنان دو پهلو گفتن تا کسی نتواند مچ این تربیت شده سازمانهای امنیتی امپریالیستی را بگیرد و... با شرایط امروز و ماشینهای عظیم تبلیغاتی امپریالیستی و بخشی از اپوزیسیون خودفروخته و نوکر امپریالیست بسیار عوامفریبانه تر٬ موذیانه تر و نویدبخش تر است تا فریاد هل من مبارز سردادن و خود را رهبر خطاب کردن و رجز خوانی نمودن.

شجاع الدین شفا از نسل دیروز بود و هنوز به همان تفکر گذشته تعلق خاطر داشت. در آثار شجاع الدین شفا جنبه های بسیار آموزنده و افشاء کننده در مورد جنایات اسرائیلیها و امپریالیستها نمودار است. وی اسناد بسیاری را در این زمینه در کتاب جنایات و مکافات خویش منتشر کرده است و ظاهرا با شهامت از صحت این حقایق دفاع می کند. این اسناد نشان می دهد که برخلاف بسیاری از دارودسته دودمان پهلوی که سرشان در آخور سیا و موساد است وی استقلال اندیشه خویش را تا بدانجا که با اجانب و "غیر ایرانی" مربوط است در همان کادر "ایرانپرستی افراطی" حفظ کرده است.

انتقاد مهمی که به آقای شجاع الدین شفا مربوط است این است که این همه اطلاعات در مورد ماهیت ارتجاعی مذهب و بویژه مذهب اسلام که چنین صدمات جبران ناپذیری به ایران زد٬ این همه اطلاعات در مورد ماهیت ارتجاعی صهیونیسم و امپریالیسم و نقش ضد بشری آنها در جهان چرا در زمان سلطنت پهلوی برای ارشاد مردم منتشر نمی شد؟ چرا این دانستنیها را ایشان در آن زمان در اختیار مردم قرار نمی دادند؟

حقیقت این است که آقای شجاع الدین شفا نیز پیچ و مهره ای از یک ماشین بزرگ بود و در گرداندن این ماشین نقش و وظیفه ویژه خویش را داشت. آن روز ساواک و شخص شاه اجازه نمی دادند به اربابان ایران توهینی روا داشته شود. رژیم محمد رضا شاه رژیم وابسته به امپریالیسم محسوب می شد. ایران کشوری زیر سلطه بود٬ دروغگوئی و دگرگون جلوه دادن در ماهیت این رژیم فاسد بود. مذهب یار و یاور محمد رضا شاه در مبارزه با افکار مترقی کمونیسم به حساب می آمد و در چارچوب رقابت ابرقدرتها با کشیدن کمربند سبز بدور اتحاد جماهیر شوروی که آنرا کمونیستی به حساب می آوردند٬ تبلیغات مذهبی و تقویت روحانیت در برنامه رژیم سلطنت قرار داشت. دربار پهلوی به مذهب نیاز داشت. هم اکنون مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران نیز با روحانیت با احتیاط رفتار می کند زیرا می داند که به این روحانیت ارتجاعی برای کسب قدرت سیاسی و حفظ آن در آینده نیاز فراوان دارد. شجاع الدین شفا نیز این شرایط را می فهمید و آنقدر کیاست داشت که نان را به نرخ روز بخورد و پایش را از این گلیم خویش بیرون نگذارد.

نکته ای که سبب شد تا حزب ما در این زمینه اظهار نظر کند وجود یک درک نادرست در میان نیروهای مترقی ایران است. دگماتیکها فکر می کنند که اندیشمند کسی است که مترقی و انقلابی باشد. دانشمند کسی است که پیشرو و انقلابی باشد. در حالیکه انقلابی بودن٬ مترقی بودن ربطی به درجه علمی و دانش کسی ندارد. در دانشگاههای ممالک امپریالیستی افرادی آموزش می بینند که در عرصه های مختلف علمی خدمات فراوانی به بشریت می کنند ولی در عرصه تحولات اجتماعی دیدی عقبگرا و ارتجاعی داشته و در تحولات اجتماعی در کنار اکثریت انبوه جامعه قرار ندارند. آنها در جهت گیرهای طبقاتی همواره در کنار طبقات استثمارگرند. از این زاویه آنها ارتجاعی اند و افکارشان معطوف به عقب است. در این عرصه می توان به بسیاری از نویسندگان٬ پژوهشگران٬ هنرمندان در همه عرصه های هنری اعم از نقاشی٬ موسیقی٬ تاتر٬ سینما و... اشاره نمود. رومن رولان یک نویسنده انقلابی بود در حالیکه آندره ژید گرچه نویسنده ای توانا بود ولی توانائیش را در خدمت ضد کمونیسم بکار می گرفت.

روشنفکران که با کار فکری سر و کار دارند می تواند متعهد به منافع خلق بوده و یا متعهد به منافع طبقه بهره کش و سرکوبگر باشند. این ارزشگذاری ذره ای از ماهیت روشنفکری و توانائیهای آنها در این زمینه ها نمی کاهد. تعهد به زحمتکشان یک جانبداری طبقاتی است و به درک و درجه دانش و معرفت تحصصی و یا عمومی کسی بستگی ندارد. این امر یک گزینش طبقاتی است و بهمین جهت مارکسیسم لنینیسم جانبدار است. اگر مسایل اجتماعی را به فرمولهای ساده ریاضی بدل کنیم نمی توانیم پیچیدگی مسایل اجتماعی و نقش زنده انسانها را در این تحولات مستمر بدرستی مورد ارزیابی قرار دهیم. آنوقت باید بگوئیم که چون کتاب "سرمایه" مارکس علمی است٬ چون کتاب "بیانیه حزب کمونیست" مارکس و انگلس علمی است و حقایق را در برمی گیرد هر کس آنها را قبول نداشته باشد فاقد عقل و منطق و قدرت درک است. این شیوه برخورد قادر نیست بفهمد که درک و منطق و عقل نیز در جامعه طبقاتی٬ طبقاتی است. اندیشه نیز در جامعه طبقاتی٬ طبقاتی است. باید بر اتکاء به این واقعیتها دارویها را استوار کرد وگرنه منجلاب دگماتیسم برای پذیرش فوق انقلابیها دهان گشوده است.


نقل از توفان شماره 126 ارگان مرکزی حزب کارایران شهریورماه 1389

www.toufan.org

toufan@toufan.org