“مرده“ مصدق و “ زنده“ شاه
به بهانۀ پنجاه و هفتمین سالگرد کودتای ننگین 28 مرداد
به بهانۀ پنجاه و هفتمین سالگرد کودتای ننگین 28 مرداد
سعدیا ! مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند
کودتای خائنانۀ 28 مرداد و اعتراف خادمانۀ پرزیدنت بیل کلینتون
جمعه ۹ بهمن ١٣٨٣ ــ ٢٨ ژانويه ٢٠٠۵
ايرنا: "بيل كلينتون" رئيس جمهور پيشين آمريكا روز پنجشنبه پذيرفت كه آمريكا مسئول سرنگونی دولت دكتر محمد مصدق بودهاست. كلينتون كه در يكی از نشستهای مجمع جهانی اقتصاد در داووسDavos سوئيس سخن می گفت ضمن مقايسۀ دولت آيندۀ عراق و ايران افزود: "ايران يك نمونۀ كاملاً متفاوت است.
كلينتون افزود: "آمريكا در سال هزار و نهصد و چهل و يک فردی آزاديخواه و مردم سالار منتخب مردم آن كشور را سرنگون كرد و شاه را به حكومت باز گرداند."(کودتای 28 مرداد در سال 1332 شمسی مطابق 1953 میلادی بود-توفان).
رئيس جمهور پيشين آمريكا گفت: "هرچند بيان چنين مطلبی از سوی يك فرد آمريكائی مناسب نيست ولی اين مطلبی است كه به آن اعتقاد دارم." كلينتون گفت: "سپس آيت الله خميني، شاه را سرنگون و ما را مجبور كرد به سمت صدام برويم"
رئيس جمهور پیشین آمريكا اعتراف كرد كه اقدامات تجاوزكارانۀ صدام حسين عليۀ جمهوری اسلامی ايران با پشتيبانی آمريكا صورت گرفته بود.
وی گفت: "بدترين اقداماتی كه صدام حسين در دهۀ هزار و نهصد و هشتاد انجام داد با آگاهی كامل و حمايت دولت آمريكا بود." كلينتون اظهار داشت: "هنگامی كه خاتمی انتخاب شد من (ازسرنگون كردن دولت مصدق) عذرخواهی كردم. اميدوار بودم كه بتوانم روابط حسنهای با ايران داشته باشيم."
البته خانم مادلین فولبرایت وزیر امور خارجۀ آمریکا در زمان کلینتون برای نخستین بار به طور معیوبی مسئلۀ کودتای 28 مرداد را طرح کرد. در همان زمان در قبال کنجکاوی رسانهﻫﺎﻯ گروهی جهان مدعی شد که اسناد مربوط به کودتا نابود شدهﺍند و این است که انتشار آن مقدور نیست. البته رژیم جمهوری اسلامی نیز تمایل زیادی به رو شدن نقش آخوندها در کودتا و از جمله نقش واعظ مشهور فلسفی نداشتند.
لیکن تنها اشتباه آقای کلینتون در گفتار بالا، در بیان تاریخ آن نیست وی فراموش می کند اضافه کند که روحانیت در کودتای 28 مرداد همدست امپریالیستﻫﺎ بود. رهبر آنها آیت اﷲ کاشانی که حامیانش نظیر شعبان بی مخ و طیب رضائی و چاقو کشان میدانی و نظایر آنها را برای کمک به کودتا آماده و اعزام کرده بود، خودش با شاه و زاهدی کنار آمد. این است که روحانیت هرگز از سرنگونی محمد مصدق ناراضی نبود. خمینی هنوز چهرهﺍش از “سیلی که ملیﻫﺎ به صورتش“ زده بودند درد می کرد. بعد از انقلاب آنها نام خیابانی را که هواداران مذهبی مصدق بنام خیابان مصدق نامگذاری کردند به نام آیت اﷲ کاشانی تغییر دادند. مردم ایران حاضر نشدند این نام کثیف را بپذیرند و آنقدر بر در و دیوار علیۀ این آیت اﷲ انگلیسی شعار نوشتند که رژیم ناچار شد نام خیابان را به ولیعصر تغییر دهد. این است که عذر خواهی کلینتون از خاتمی نمی توانست هم مؤثر باشد.
ولی این عذر خواهی در عین حال یک تو دهنی بزرگ به دارو دستۀ سلطنت طلبان است که می خواهند یک دودمان بدنام و دست نشاندۀ آمریکا را مجدداً در ایران بر سر کار آورند. آنها حتی حاضر نیستند، بپذیرند که امپریالیستﻫﺎ شاه فراری را با سرنگونی حکومت ملی دکتر مصدق بر سرکار آوردند تا قرارداد استعماری کنسرسیوم نفت را امضاء کرده، ملی شدن صنعت نفت ایران را کم لم یکن نموده و ایران را به پایگاه امپریالیست آمریکا بدل کرده و به عنوان قلدر و چماق به دست منطقه نقش ژاندارم را به عهده گرفته و مبارزات تساوی طلبانه و آزادیخواهانۀ منطقه را سرکوب کند. شاه قاتل خلقﻫﺎﻯ منطقه بود. سلطنت طلبان از این نقطۀ عطف تاریخ ایران بنام "کربلای 28 مرداد" سخن می رانند تا به مضمون واقعی مسئله نپرداخته و با بی اهمیت جلوه دادن آن، نقش تعیین کنندۀ آن را در روند تحولات آتی ایران لاپوشانی کنند. آخر اگر رژیم شاه دست نشاندۀ سازمان "سیا" بود آن وقت همدستان شاه و یاران وی که حزب رستاخیز را علم کردند و یا ساواک را تقویت نمودند و شکنجه خانهﻫﺎﻯ اوین و کمیتۀ شهربانی و لشگر دو زرهی و رکن دو ارتش و... را به وجود آورند نمی توانستند میهن پرست بوده و عامل اجنبی در ایران نباشند. این بیچارهﻫﺎﻯ همدست امپریالیست مایلند که اساساً نکات "ناخوشایند" تاریخ ایران حذف شود. نه از کودتای خائنانۀ 28 مرداد سخنی به میان آید و نه از انقلاب شکوهمند بهمن حرفی زده شود. برای آنها تاریخ ایران که سنت مبارزۀ خلق ماست و باید منبع آموزش و الهام باشد تاریخ مرده است، تاریخ مردهﻫﺎست. حمایت از جنبش ضد استعماری مردم ایران در سالﻫﺎﻯ 30 و دستآورد عظیم آن که ملی شدن صنعت نفت ایران بود چنگ انداختن به گذشته و مرده پرستی است. و نسلی که آموزگار تاریخ جهان نه تنها در خاور میانه بلکه در جهان بود، نسل مرده پرستان است. این عده مجوف و مالیخولیائی که پولﻫﺎﻯ "سیا" و "موساد" وحدتشان را برهم زده است کوچک ترین پیوندی با مردم ایران ندارند. حمایت از مصدق، حمایت از دورهﺍﻯ درخشان از تاریخ مبارزات مردم ایران است. کسانی که این مبارزات را به رسمیت نمی شناسند تعلقی به این ملت ندارند. آنها پس از تلاش نافرجامشان تا 16 آذر سال 32 را با 18 تیر پیوند زنند و از تأثیرات الهام بخش آن در مبارزات دانشجوئی حاضر بکاهند، به یکباره جنایات شاه را در 16 آذر مسکوت گذاردند. آنها نه تنها تاریخ را مسکوت می گذارند از بقیه نیز می طلبند که فکر نکنند، عقل خود را اجاره دهند، تاریخ را مسکوت بگذارند زیرا که به وحدت با دشمنان مردم صدمه می زند.
آنها به مصداق این که مورچهﻫﺎ شاه دارند، زنبورها شاه دارند پس چرا ما شاه نداشته باشیم در تلاشند که یک شکل حکومتی فرسوده و پوسیدۀ تاریخی را که عمرش را به جمهوری داده است از گور تاریخ با یاری "سیا" و "موساد" به در آورند و ملتی را وادار کنند که نسلﻫﺎ در نسلﻫﺎ مخارج گزاف مشتی طقیلی بی مغز را که هنرشان در برپائی عشرتکدهﻫﺎﻯ درباری است، پرداخت کنند. به اعتبار خویشاوندی خونی صرفنظر از درجۀ کیاست و یا سفاهتشان بر میلیونﻫﺎ مردم حکم برانند و به ریششان بخندند و مشتی روشنفکر خود فروخته با صله و درهمی را در مدح پادشاهی به خدمت بگیرند تا مردم کشورشان را شستشوی مغزی دهند و به آنها بقبولانند که ایرانی جماعت "شاهدوست" است و "نوکر صفت".
آنها می خواهند شاه مرده را زنده کنند و مصدق زنده را به خاک بسپارند.
محمد رضا شاه منفور با زندان و تبعید و حصر مصدق نتوانست نام بزرگ وی را به بایگانی فراموشی بسپارد. حافظۀ تاریخی مردم ما بیش از آن گنجایش دارد که اوباشان سلطنت طلب و خائن می پندارند. تمام تلاش آنها برای این که از پسر شاه، به اعتبار گروه خونیﺍش پادشاه ایران زمین بسازند آن قدر بیهوده است که دم مسیحائی نیز برای جان بخشیدن به این میت تاریخی کفایت نخواهد کرد. پادشاهی مرده را با هیچ شعبدهﺍﻯ نمی شود زنده کرد. آن که زنده است مصدق است و آن که لاشه وار جولان می دهد مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران است که باید در دادگاه خلق برای غارت ثروت سرشار ملت ایران که هنوز از قِبَلِ آن عیاشی می کند حساب پس دهد. باید حساب پس دهد که چرا ساواکیﻫﺎﻯ دوره ی پدرش را دور خود جمع کرده و از حمایت آنها برخوردار بوده و خط تمایزی با آنها نمی کشد و آنها را مفتضح و افشاء نمی کند و به پلیس بین الملل معرفی نمی کند. باید روشن کند که برخوردش به طور مشخص به خیانتﻫﺎ و جنایات پدرش چیست و وی تا به چه حد حاضر است به این گذشتۀ ننگین انتقاد کند و اموالش را در خدمت مردم قرار دهد تا دادگاه خلق وی را در ایران آزاد و دموکرات تبرئه کرده و مردم ایران بپذیرند که وی می تواند به مثابۀ یک شهروند معمولی به حساب آید. در ایران آزاد و آباد و دموکرات و شکوفا ن جائی برای سلطنت طلب طلبکار و دست اندرکاران رژیم وابسته و منفور گذشته نیست. این را هم اسرائیل می داند و هم آمریکا ولی آنها مردۀ سلطنت طلبان را به عنوان مترسک برای دریافت امتیازات بیشتر از رژیم جمهوری اسلامی لازم دارند. ضد انقلاب مغلوب ایران حتی جنازهﺍش را نیز در خدمت امپریالیسم و صهیونیسم قرار داده تا از آن حداکثر استفاده را بنمایند. باید اذعان کرد که سلطنت طلبان در نوکری بیگانه از صداقت بی همتائی برخوردارند و نمی توان متعصبانه این عامل وفاداری و صداقت را در آنها در نظر نگرفت و منکر آن شد.
به راستی این مردک اگر یک جو صمیمیت و صداقت دارد باید روشن کند که این اطرافیان پدرش که دزد و جنایتکار و خائن بوده و نام پدر "بی گناهش" را به کثافت کشیدهﺍند چه کسانی بودهﺍند. نام این افراد کدامست و در کجا زندگی می کنند و فعالیت سیاسی آنها در حال حاضر چیست. آخر تا به کی می شود با عوامفریبی به مردم دروغ گفت؟ آیا سرنوشت این دودمان ننگین در انقلاب شکوهمند 22 بهمن به حد کافی برایشان آموزنده نبوده است؟ این فرد مرده است، مرده مرده، یک مردۀ متحرک و مصدق همواره زنده خواهد ماند. مرده آن است که نامش به نکوئی نبرند.