۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

رستن گل سرخ از خاک مذاب


فريبرز رئيس دانا
امسال قرار بود مراسم اول ماه مه در چيتگر، محل تيرباران گل سرخی برگزار شود که ناکام ماند و ناگزير پراکنده و به پارکی ديگر منتقل شد.
" جز به آزادی ملت نبود آبادی آه اگر مملکتی ملت آزاد نداشت"
فرخی يزدی
کارگران ايران به عنوان يک نيروی جمعی بالنده که در دوره هايی محدود، به فعل آمده و به درک جمعی طبقاتی و ماموريت تاريخی خود برای آزادي، رهايی و عدالت همگانی نيروی کار نائل شده اند ، امسال با يکی از سختگيرانه ترين برخوردهای امنيتي، پليسی و دار و دسته های خياباني، در بزرگداشت روز جهانی کارگر روبرو شدند. شرح واقعه برخوردهای بازدارنده با تجمع آرام در يکی از دورافتاده ترين پارک ها، پيش از اقدام، در گزارش های ديگر می آيد. اما پس زمينه موجود اجتماعی و سياسی اهميت ويژه ای يافته است، کارگران و متحدان نيروی کار مانند معلمان و کارکنان دفتری ساده دوره های طولانی فترت، سنت سلطه و سرکوب را در تاريخ خوانده و خود تجربه کرده‌اند. تاريخ بيش از صد سال مبارزات دمکراتيک و رهايی جويانه نيروی کار پر بوده است از دوره های طولانی پراکندگی و سياهی و سکوت. اين دوره نيز چون يکی از آنان در تاريخ ثبت شده و به نام حاکمان و صاحبان قدرت ثبت خواهد شد. با اين وصف شگفت انگيزترين بخش تاريخ جنبش نيروی کار کشور آن است که هر بار در پس سرکوب و وحشت، نيرويی تازه نفس و نا انتظار پا به ميدان گذاشته است. نقطه‌ی ضعف و قابل انتقاد اين نيرو، گسست خواسته و ناخواسته از مخزن ارزش‌ها و تجربه ها و چهره ها و تشکل‌های گذشته و موجود است. امسال اما اين گسست در کمترين حد خود بود . در سه سال، بويژه در دو سال گذشته، بيشترين تغييرها، بگير و ببندها، سرکوب‌ها ، ضربه زنی ها و شبهه ترورها متوجه کارگران و بخش‌هايی از نيروی کار بويژه معلمان شده است. ناسازگارترين و رياکارانه ترين عملکرد دولتي، به معنای تضاد و تقابل هولناک ميان ادعاهای دروغين مردم گرايی ايرانی و جهانی با برخوردهای غير انسانی با فعالان، در اين دو سال بروز کرد. در تمام تاريخ گذشته‌ی ايران معاصر به اندازه‌ی اين دو سال همه فعالان و آزادی خواهان کارگری و فرهنگی با اتهام تکراری و ضرب و رنگدار وابسته، اخلال گر، دشمن، ملحد، آمريکايي، توطئه چی و نظاير آن روبرو نشدند. با اين وصف شکوه حضور پيشگامان کارگری - گرچه نه خود جنبش- در ميان کارگران، زنان و روشنفکران، ماهيت پوپوليسم و اتحاد درونی آن با نئوليبراليزم و روکش رياکارانه آن را افشا می کند. واژه های ورد زبان اصحاب قدرت به تکرار گويه‌هايی هذيانی تبديل شده است. کارگران و روشنفکران ما نه اخلال گرند و نه وابسته اين هر دو به رغم همه‌ی گزينش ها ونظارت، مناسب حال سرکوب گران شده است زيرا از آنان است که هر روز مفسدان، سوء استفاده چيان و رشوه خواران، خبر چينان، پيمان شکنان و همانندشان سر بيرون می زنند يا پا به فرار می گذارند. اما اين بحث امروز ما در روز جهانی کارگرنيست. اين روز ميان سه يا چهار روز گرامی و پر شور هميشه‌ی تاريخ معاصر قرار دارد. اين روز هم رديف کريسمس نيست زيرا به همه‌ی بشريت تعلق دارد اما شايد بعد از کريسمس بيشترين نيروی انسانی را به خود جذب می کند. اين روز، روز کارگر است که ضامن شرافتمندانه ترين کنش بشری يعنی کار است. اين روز ارزش ذاتی مقابله با مفت خوری ، بی مايگي، سلطه گری ، تبعيض و بهره کشی دارد. اين روز روز بشريت است و از اين رو مورد خشم صاحبان قدرت و سلطه و حکومت مبتنی بر ستم وآزادی کشی است. به نظر من واکنش ماندگار هر دولت نسبت به اين روز يکی - اما يکی از مهمترين شاخص های سنجش درونمايه‌ی انسانی آن دولت است. مقابله با اين روز البته بستگی به ابتکار و بهانه تراشی دولت ما دارد. شايد اين روش‌ها برای يکی دو سه بار جواب بدهد اما دوام آن نشان از ذات ضد کارگری و سلطه جويانه‌ی عاملان آن دارد. البته اين بدان معنا نسيت که ليبرال ها و نو ليبرال‌هايی که ناگزير به تن دادن به اين خواست کارگری شده اند، بقيه ی کارشان درست است. به هر حال وقتی تشکل و نيروی نمادين طبقه کارگر و نيروی کار بالا می گيرد، چنان که در چند سال پايانی قرن گذشته و اوايل قرن جديد در لندن اتفاق افتاد و آن‌جا را محل نمايش قدرت عظيم و جهانی نيروی کار کرد، پای مداخله و توطئه از سيا و اينتلجنس سرويس و موساد تا پادوها و خبرچين‌های سرمايه داران و خرده فاشيست ها، به ميان می آيد، چنان که در لندن اتفاق افتاد. اما اگر به کار گرفتن انواع روش ها، نيرنگ و قهر برای سرکوب طولانی مدت اين روز نمادين يک نماگر مهم در شناخت سرشت دولت ها و اتحاديه های کارفرمايی متحد آنان است، اعلام حضور ابتکاری و مداوم نيروی کار و متحدان روشنفکری آنان به شکل های آشکار و پنهان و بالقوه و بالفعل نيز نماگر ديگری در واکنش انسانی و رشد مايه‌ها و پايه‌های ذهنی آن در ميان مردم است، ما در ايران امسال از دو سو نماگرهای حسابی داشتيم. افزايش تورم به مرزهای 20 درصد، رشد بيکاری در مرزهای 18 درصد، افزايش تبعيض و محروميت و فرار سرمايه، تلنبار شدن ثروت در بانک‌های داخل و خارج و مستغلات و املاک بزرگ سرمايه داران و قدرت يابی روزافزون مديران اقتصادی و نظامی و انتظامی دولتي، برخورد آنی و شديد ماموران با هر حرکت آزادي‌خواهانه به ويژه متعلق به کارگران و روشنفکران و دانشجويان زمينه های عينی لازم را برای آن که در دل زمين مذاب اين جامعه نيروهايی شگفت بجوشند و به موقع بيرون بزنند فراهم کرده است. صد البته سرکوب و سختگيری مي‌تواند برای ساختار و قدرت مادی فرصت فراهم آورد اما هزار البته احتمال دارد همين مانع درک قدرت از آن چيزی شود که در زير زمين مذاب مي‌جوشد. همه تلاش و آرزوی ما اين است که اين ريشه‌های خشم وقتی آتش خاک مذاب را از آوندهای زخم به غنچه‌های داغ می آورند، از آن لاله و شقايق و گل سرخ برويد که فرياد مي‌کشند نه گلوله های آتشين.