خبرگزاري کار ايران : خورشيد براي همه يکسان طلوع نميکند و تفسير اين رويداد طبيعي در جنوب شهر با شمال آن بسيار تفاوت دارد. طبق آمارهاي سال 85 بيش از 18 هزار كارگر در واحدهاي کوره پزخانه ها همراه با خانواده خود زندگي سختي را سپري ميکنند و ليست آرزوي بسياري از آنان خالي است.مراد که تنها تا پنجم ابتدايي درس خوانده، هر روز در ازاي قسمتي از مزدش چند خشت را به خانه مي برد تا در حاشيه قرچک در حياط خانه شان اتاقي بسازد و نيمچه سقفي براي زندگي مشترکش مهيا کند. به گزارش خبرنگار "ايلنا"اكثريت كارگران شاغل در كوره پزخانهها ، كارگران بيكار و مهاجر شهرها و استانهاي دوردستي چون خراسان و كردستان هستند كه هر ساله بسياري ازآنان به دليل عدم دريافت حقوق ، توانپرداخت هزينه بازگشت به شهر و ديار خود را ندارند و حتي از فرستادن فرزندانشان به مدرسهنيز صرف نظرميکنند . اين كارگران به دليل آنکه كار فرمايان كوره پزخانهها , عيدي , پاداش , مرخصي , بن كارگري ، سنوات كاري ، حق اولاد ، حق مسكن و يك سوم ازحقوقشان را كسر ميكنند در شريط سختي به سر ميبرند. اين اجحاف درحالي صورت ميگيرد كه بسياري از کارگران به سبب ناآگاهي نميتوانند نسبت به استيفاي حقوق خود از طريق مراجع ذيصلاح اقدام کنند وبخشنامههاي تامين اجتماعي نيز مشكل آنان را حل نميكند، زيرا دراين واحد از فيش حقوقي و ساير مداركي كه سابقه كار را اثبات كند، خبري نيست.
کاف مثل کار،کودک و کوره پزخانهاز کوچه پس کوچههاي جنوب شهر تهران در منطقه ورامين و قرچک هر چه که به سمت حاشيه شهر ميروي معماريخانه ها تغييرميکند. ديوارهاي آجري جاي خود را به آهن پاره و خشت ميدهد و ساختمانهاي يک طبقه و تو سري خورده کمتر نشاني از سرزندگي و نشاط زندگي شهري دارد. نيمههاي روز است و هياهوي بچههايي که از مدرسه به خانه برميگردند فضاي کوچهها را آکنده است. براي پيدا کردن راه همپاي کودکي 10 ساله مي شوم که کتابهايش را در لفافي از نايلون پيچيده و روپوشي پاره به تن دارد. "رضا " دانشآموزي است که نيمي از روز را به مدرسه ميرود و نيم ديگر را درکوره پز خانه "علي آقا" به همراه مادر و خواهر و برادر بزرگش کار ميکند.از دور ميتوان دودکش بلند کوره پزخانههاي حاشيه قرچک را ديد که دودي سياه را به پهنه آبي آسمان ميفرستند و هيبتي ترسناک به منطقه مي دهند.ازکوچههاي حاشيه شهرک که ميگذريم علي به سرعت وارد خانهاي ميشود که ديوارهايش با نيمي از خشت و نيمي از حلبي ساخته شده است. چند لحظه بعد بدون کتاب و روپوش تنها با تکه ناني در دست از خانه بيرون ميزند و به سمت فضاي بازي که از رديف خشتها و پشتههاي خاک رس پوشيده شده است راه مي افتيم. علي در اين کوره پزخانه خشت ميزند. اگر چه به نسبت سنش اين کار برايش کمي سخت مينمايد اما ميگويد: ازچهارسالگي در اين کارگاه کارميکند. هنوز هم ميتوان لابهلاي موها و زير ناخنهايش تکههاي گل خشک شده را ديد که به گفته خودش گاهي اسباب مسخره شدن توسط همکلاسيهايش را فراهم ميکند. نرسيده به فضاي کوره پزخانه راهش را کج ميکند تا راز بزرگ خود و خواهرش را نشانم دهد. چشمهاش برق مي زند. کنار تل خشتهاي شکسته شده سرپوش حلبي را از روي گودالي کوچک بر ميدارد. چند تانک و ماشين گلي، يک خانه خشتي کوچک و چند آدمک گلي که به شکل ناشيانهاي تلاش شده شبيه به عروسکها درست شوند، تمام راز اين برادر و خواهر است. علي به گونهاي به ساختههاي گلي خود و خواهرش دست ميکشد انگار بزرگترين گنج دنيا را در اختيار دارد. او تاکيد مي کند اين يک راز است و اگر صاحب کارش از اين راز بويي ببرد حتما اخراجشان مي کند. زير سايه خشتهاي چيده شده در محوطه بيروني کوره پز خانه مادر علي همراه خواهر هشت ساله و برادر 16 سالهاش در حال خوردن نهارهستند. اگر چه نهارشان بيشتر به صبحانهاي سبک از نان وپنير و سبزي ميماند اما با اشتياق مرا به ضيافتشان دعوت ميکنند. "زهرا" که دو سال از علي کوچکتر است بخاطر فشارهاي مالي نميتواند به مدرسه برود. مراد که تنها تا پنجم ابتدايي درس خوانده اکنون مرد خانواده است و قرار است يکسال ديگر با يکي از دختران کارگر کوره پز خانه که خويشاوندي دوري با آنان دارد ازدواج کند. او هر روز در ازاي قسمتي از مزدش چند خشت را به خانه ميبرد تا در حاشيه قرچک در حياط خانه شان اتاقي بسازد که بتوانند در آيندهاي نزديک با نامزدش زندگيشان را شروع کنند. "مراد" ميگويد: اينجا همه کارگرها از همسايههاي خود کوره پزخانهاند و بسياري از پدرها و مادرها از 30 سال پيش که اينجا راه افتاده در اين کوره کار ميکنند. او درباره وضعيت کارگران اين منطقه ميگويد: اينجا درهرکورهپزخانه بيش از 10 تا 30 نفر کار ميکنند و بيشترشان هم از بچهها و زنان اين ناحيهاند. او ترجيح ميدهد درباره مزدي که ميگيرد حرف نزند اما مادرش در اين باره ميگويد: اينجا بسياري از زنان و کودکان ماهانه کمتر از 100 هزار تومان حقوق ميگيرند و در عين حال بايد مثل يک مرد از صبح تا غروب کارکنند. به گفته مادر علي هيچکس نميتواند درخواستي براي اضافه شدن حقوق و يا کم شدن ساعت کاري داشته باشد چون با کوچکترين اعتراض به کارفرما اخراج ميشود. وي البته چيزي به نام بيمه و سنوات و اضافه کاري نميشناسد و به نظر ميرسد بيشتر کارفرمايان از اين عدم آگاهي کارگران به سود خود استفاده ميکنند. آن سوتر از اين خانواده، چند زن در حالي که شلوارهاي کردي هيبتي مردانه به آنها داده است بچه هاي شيرهخوارشان را به پشت بستهاند و آماده ميشوند تا کارشان را شروع کنند. به گفته آنان بيشتر زنان کوره پز خانهها يا شوهراني از کارافتاده دارند و يا خود سرپرست خانوادهاند. آنها معتقدند با اين حجم و سختيکار بسياري از زنان در تربيت فرزندان خود ناموفقاند. در منطقه حاشيه شهر قرچک چندين کوره پزخانه وجود دارد که در همگي آنان کودکان و زنان بيشترين تعداد کارگران را تشکيل ميدهند و گويي براساس قانوني نانوشته کار کردن کودکان و زنان رسمي کهن در کوره پز خانهها محسوب ميشود. اگر چه اين رسم معلول سواستفاده کارفرمايان از اين نيروي کار ارزان و ناآگاه است. "محمد - ج" يکي از کارگران مرد با سابقه 15 ساله در يکي از کوره پز خانه حاشيه پاکدشت در خصوص وضعيت کارگران اين منطقه ميگويد: به جرات ميتوان گفت همه کارگران کوره پز خانه به نوعي از سوي کارفرمايشان استثمار شدهاند و در فقر کامل و بدون هيچگونه پشتوانه بيمهاي و امنيت شغلي کار ميکنند. کارفرمايان براي کسب سود بيشتر در بسياري از موارد با کارگران قراردادهاي موقت امضا ميکنند تا از زير بار پرداخت حق بيمه و مزايا و سنوات شانه خالي کنند. اينجا تنها عده معدودي داراي سابقه کار و بيمه هستند و در بازرسيهاي اداره کار آنان را تنها کارگران کوره پزخانه معرفي ميکنند. كارگران كورهپزخانهها عموما دو دستهاند : كارگران فصلي و دائم و يا به گفته خود کارگران "آجرکشها و "خشتزنها" . اوضاع براي كارگران دائم هم بهتر از كارگران فصلي نيست. زيرا به هزار بهانه کارفرما از زير بار پرداخت حق بيمه فرار ميکند و آنها تنها در سال يکي تا سه ماه بيمهاند.کارگران فصلي کورهپزخانه هاي پاکدشت که از شهرهاي مناطق محروم کشور به اينجا مهاجرت کردهاند و درآلونکهاي شش متري خود کوره پزخانه زندگي ميکنند در فصلهاي سرد سال بار و بنديل خود را جمع ميکنند و به شهرهاي خود بر ميگردند. يا برخي از آنان ميمانند و به صورت روزمزد به کارهاي خدماتي رو ميآورند.براي کساني که از کوره پزخانههاي جنوب تهران بازديد کردهاند ديدن دختران و پسران کوچکي که با دستهاي پينه بسته در کار خشت زدن هستند و يا زنان که با کودکاني بسته به پشت خشتهاي خام و پخته را اين سو و آن سو ميبرند منظره اي عادي است. به نظر ميرسد کودکان کوره پزخانه مردها و زناني هستند که اگر چه از سن و سالشان بيش از يک تا دو دهه سپري نشده اما دردها و تجربه مردان و زناني دنيا ديده را با خود دارند. آنان با دستهاي کوچک خود از گل خشتهايي ميسازند که رج به رج ديوار و سرپناه ميشود براي مردمي، که نميدانند اين گل پخته را دستهاي کوچک با آرزوهاي بزرگ ساخته است. وضعيت کارگران کوره پزخانه ها روز به روز دارد دردآورتر ميشود. آنان بارها از سوي اتحاديهشان اعتراضهاي خود را نسبت به وضعيت بد خود ابراز کردهاند اما هر بار نتوانستهاند به خواستههايشان در خصوص افزايش دستمزد و حمايتهاي بيمهاي جامه عمل بپوشانند.
کاف مثل کار،کودک و کوره پزخانهاز کوچه پس کوچههاي جنوب شهر تهران در منطقه ورامين و قرچک هر چه که به سمت حاشيه شهر ميروي معماريخانه ها تغييرميکند. ديوارهاي آجري جاي خود را به آهن پاره و خشت ميدهد و ساختمانهاي يک طبقه و تو سري خورده کمتر نشاني از سرزندگي و نشاط زندگي شهري دارد. نيمههاي روز است و هياهوي بچههايي که از مدرسه به خانه برميگردند فضاي کوچهها را آکنده است. براي پيدا کردن راه همپاي کودکي 10 ساله مي شوم که کتابهايش را در لفافي از نايلون پيچيده و روپوشي پاره به تن دارد. "رضا " دانشآموزي است که نيمي از روز را به مدرسه ميرود و نيم ديگر را درکوره پز خانه "علي آقا" به همراه مادر و خواهر و برادر بزرگش کار ميکند.از دور ميتوان دودکش بلند کوره پزخانههاي حاشيه قرچک را ديد که دودي سياه را به پهنه آبي آسمان ميفرستند و هيبتي ترسناک به منطقه مي دهند.ازکوچههاي حاشيه شهرک که ميگذريم علي به سرعت وارد خانهاي ميشود که ديوارهايش با نيمي از خشت و نيمي از حلبي ساخته شده است. چند لحظه بعد بدون کتاب و روپوش تنها با تکه ناني در دست از خانه بيرون ميزند و به سمت فضاي بازي که از رديف خشتها و پشتههاي خاک رس پوشيده شده است راه مي افتيم. علي در اين کوره پزخانه خشت ميزند. اگر چه به نسبت سنش اين کار برايش کمي سخت مينمايد اما ميگويد: ازچهارسالگي در اين کارگاه کارميکند. هنوز هم ميتوان لابهلاي موها و زير ناخنهايش تکههاي گل خشک شده را ديد که به گفته خودش گاهي اسباب مسخره شدن توسط همکلاسيهايش را فراهم ميکند. نرسيده به فضاي کوره پزخانه راهش را کج ميکند تا راز بزرگ خود و خواهرش را نشانم دهد. چشمهاش برق مي زند. کنار تل خشتهاي شکسته شده سرپوش حلبي را از روي گودالي کوچک بر ميدارد. چند تانک و ماشين گلي، يک خانه خشتي کوچک و چند آدمک گلي که به شکل ناشيانهاي تلاش شده شبيه به عروسکها درست شوند، تمام راز اين برادر و خواهر است. علي به گونهاي به ساختههاي گلي خود و خواهرش دست ميکشد انگار بزرگترين گنج دنيا را در اختيار دارد. او تاکيد مي کند اين يک راز است و اگر صاحب کارش از اين راز بويي ببرد حتما اخراجشان مي کند. زير سايه خشتهاي چيده شده در محوطه بيروني کوره پز خانه مادر علي همراه خواهر هشت ساله و برادر 16 سالهاش در حال خوردن نهارهستند. اگر چه نهارشان بيشتر به صبحانهاي سبک از نان وپنير و سبزي ميماند اما با اشتياق مرا به ضيافتشان دعوت ميکنند. "زهرا" که دو سال از علي کوچکتر است بخاطر فشارهاي مالي نميتواند به مدرسه برود. مراد که تنها تا پنجم ابتدايي درس خوانده اکنون مرد خانواده است و قرار است يکسال ديگر با يکي از دختران کارگر کوره پز خانه که خويشاوندي دوري با آنان دارد ازدواج کند. او هر روز در ازاي قسمتي از مزدش چند خشت را به خانه ميبرد تا در حاشيه قرچک در حياط خانه شان اتاقي بسازد که بتوانند در آيندهاي نزديک با نامزدش زندگيشان را شروع کنند. "مراد" ميگويد: اينجا همه کارگرها از همسايههاي خود کوره پزخانهاند و بسياري از پدرها و مادرها از 30 سال پيش که اينجا راه افتاده در اين کوره کار ميکنند. او درباره وضعيت کارگران اين منطقه ميگويد: اينجا درهرکورهپزخانه بيش از 10 تا 30 نفر کار ميکنند و بيشترشان هم از بچهها و زنان اين ناحيهاند. او ترجيح ميدهد درباره مزدي که ميگيرد حرف نزند اما مادرش در اين باره ميگويد: اينجا بسياري از زنان و کودکان ماهانه کمتر از 100 هزار تومان حقوق ميگيرند و در عين حال بايد مثل يک مرد از صبح تا غروب کارکنند. به گفته مادر علي هيچکس نميتواند درخواستي براي اضافه شدن حقوق و يا کم شدن ساعت کاري داشته باشد چون با کوچکترين اعتراض به کارفرما اخراج ميشود. وي البته چيزي به نام بيمه و سنوات و اضافه کاري نميشناسد و به نظر ميرسد بيشتر کارفرمايان از اين عدم آگاهي کارگران به سود خود استفاده ميکنند. آن سوتر از اين خانواده، چند زن در حالي که شلوارهاي کردي هيبتي مردانه به آنها داده است بچه هاي شيرهخوارشان را به پشت بستهاند و آماده ميشوند تا کارشان را شروع کنند. به گفته آنان بيشتر زنان کوره پز خانهها يا شوهراني از کارافتاده دارند و يا خود سرپرست خانوادهاند. آنها معتقدند با اين حجم و سختيکار بسياري از زنان در تربيت فرزندان خود ناموفقاند. در منطقه حاشيه شهر قرچک چندين کوره پزخانه وجود دارد که در همگي آنان کودکان و زنان بيشترين تعداد کارگران را تشکيل ميدهند و گويي براساس قانوني نانوشته کار کردن کودکان و زنان رسمي کهن در کوره پز خانهها محسوب ميشود. اگر چه اين رسم معلول سواستفاده کارفرمايان از اين نيروي کار ارزان و ناآگاه است. "محمد - ج" يکي از کارگران مرد با سابقه 15 ساله در يکي از کوره پز خانه حاشيه پاکدشت در خصوص وضعيت کارگران اين منطقه ميگويد: به جرات ميتوان گفت همه کارگران کوره پز خانه به نوعي از سوي کارفرمايشان استثمار شدهاند و در فقر کامل و بدون هيچگونه پشتوانه بيمهاي و امنيت شغلي کار ميکنند. کارفرمايان براي کسب سود بيشتر در بسياري از موارد با کارگران قراردادهاي موقت امضا ميکنند تا از زير بار پرداخت حق بيمه و مزايا و سنوات شانه خالي کنند. اينجا تنها عده معدودي داراي سابقه کار و بيمه هستند و در بازرسيهاي اداره کار آنان را تنها کارگران کوره پزخانه معرفي ميکنند. كارگران كورهپزخانهها عموما دو دستهاند : كارگران فصلي و دائم و يا به گفته خود کارگران "آجرکشها و "خشتزنها" . اوضاع براي كارگران دائم هم بهتر از كارگران فصلي نيست. زيرا به هزار بهانه کارفرما از زير بار پرداخت حق بيمه فرار ميکند و آنها تنها در سال يکي تا سه ماه بيمهاند.کارگران فصلي کورهپزخانه هاي پاکدشت که از شهرهاي مناطق محروم کشور به اينجا مهاجرت کردهاند و درآلونکهاي شش متري خود کوره پزخانه زندگي ميکنند در فصلهاي سرد سال بار و بنديل خود را جمع ميکنند و به شهرهاي خود بر ميگردند. يا برخي از آنان ميمانند و به صورت روزمزد به کارهاي خدماتي رو ميآورند.براي کساني که از کوره پزخانههاي جنوب تهران بازديد کردهاند ديدن دختران و پسران کوچکي که با دستهاي پينه بسته در کار خشت زدن هستند و يا زنان که با کودکاني بسته به پشت خشتهاي خام و پخته را اين سو و آن سو ميبرند منظره اي عادي است. به نظر ميرسد کودکان کوره پزخانه مردها و زناني هستند که اگر چه از سن و سالشان بيش از يک تا دو دهه سپري نشده اما دردها و تجربه مردان و زناني دنيا ديده را با خود دارند. آنان با دستهاي کوچک خود از گل خشتهايي ميسازند که رج به رج ديوار و سرپناه ميشود براي مردمي، که نميدانند اين گل پخته را دستهاي کوچک با آرزوهاي بزرگ ساخته است. وضعيت کارگران کوره پزخانه ها روز به روز دارد دردآورتر ميشود. آنان بارها از سوي اتحاديهشان اعتراضهاي خود را نسبت به وضعيت بد خود ابراز کردهاند اما هر بار نتوانستهاند به خواستههايشان در خصوص افزايش دستمزد و حمايتهاي بيمهاي جامه عمل بپوشانند.