۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه

مبارزه با حقوق بشر در زیر لوای حمایت از آن

در نشریات منتشر شده اخیر می خوانیم که سازمان عفو بین الملل که مقر آن در لندن است در 16 ماه مرداد 1387 با انتشار بیانیه ای اعلام کرده: “جمهوری اسلامی به تبعیض و نقض حقوق کردهای ایران بویژه زنان کرد، ادامه می دهد“. این سازمان سپس چنین ادامه می دهد: “به رغم آن که در قانون اساسی جمهوری اسلامی برابری همه ایرانیان در پیشگاه قانون در نظر گرفته شده، اما دولت ایران برای پیشگیری و رفع تبعیض علیه کردها، به ویژه پایان دادن به چرخه خشونت علیه زنان کرد، گامهای لازم را بر نداشته است“
در این گزارش آمده است که: “کردها در ایران از نقض حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود در رنجند و مناطق کرد نشین از لحاظ رشد اقتصادی نادیده گرفته می شوند“.
خلق کرد در ایران مانند همه خلقهای ایران در زیر ستم بسر می برد. این واقعیت را نمی شود انکار کرد. خلق کرد از همه آن حقوقی برخوردار نیست که مثلا خلق فارس برخوردار است. ولی کلی گوئی دردی را از خلق کرد یا سایر خلقهای ایران دوا نمی کند باید روشن کرد آنچه که در مورد کردهای ایران بطور ویژه نقض می شود چه می باشد. خلق آذری نیز که در حاکمیت ایران قرنها نقش تعیین کننده و سرکوب کننده داشته است به همان رنجی دچار است که خلق کرد گرفتار آن است. در ایران خلقهای اقلیت از حق تدریس زبان مادری در مدارس رسمی محرومند. بنظر حزب ما این یک حق دموکراتیک است و باید برای همه این خلقها برسمیت شناخته شود.
ولی مسایل را از کادر واقعیت خارج کردن نه تنها کمکی به خلق کرد نمی کند بلکه زیانش را متوجه همه خلقهای ایران می نماید. خلق کرد از آزادی حمل لباس ملی خود برخوردار است، حق دارد و این حق بقدری در ایران بدیهی است که نیازی به ذکر آن نیست که با زبان مادری خود سخن گوید، بنویسد، نشریه چاپ کند و فرهنگ و هنر خود را تبلیغ کرده و به نمایش بگذارد. این دستآوردها در مورد خلق آذری و سایر خلقهای ایران نیز صدق می کند. در میان مردم میهن ما تفکر فاشیستی و نژادپرستانه حاکم نیست که ملتی را به صرف عدم تعلق به ملت اکثریت مورد تبعیض قرار دهند. این فرهنگ جامعه ایران نیست و نبوده است. اتفاقا تلاش مرتجعین برای ایجاد نفرت ملی در ایران و به جان هم انداختن ملیتهای ایران با همین انگیزه نفرت انگیز صورت می گیرد. جعل واقعیات و تبلیغات دروغین بهترین نمونه آن است. در ایران کسی را به جرم کرد و یا عرب و یا آذری بودن دستگیر نکرده و نمی کشند. همه پیشمرگان کرد مسلمان که با رژیم جمهوری اسلامی همکاری می کنند کردند و بهیچوجه مورد آزار و تعقیب نیستند. آذریها در حاکمیت ایران بسیار فعالند و به عنوان آذری تحت تعقیب قرار نمی گیرند. علی خامنه ای آذری است. این جعل محض است که کسانی پیدا می شوند و “جرم“ محکومین سیاسی در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی را تنها در تعلق ملی آنها خلاصه می کنند.
رژیم جمهوری اسلامی ماشین سرکوب خود را بر ضد کسانی به کار می برد که دشمن رژیم جمهوری اسلامی بوده و خواهان سرنگونی این رژیمند. این ماشین کار ندارد که چه کسی به کدام ملیت تعلق دارد. هر کس در ایران مدعی شود که علت آزار و اذیتش تعلقات ملی اش است جاعل بوده و می خواهد جهت مبارزه ضد رژیم جمهوری اسلامی را از مسیر خود خارج کند. چنین جریانهای ناسیونال شونیستی در درجه نخست با یاری محافل امپریالیستی جهانی و تبلیغات گسترده آنها در پی ایجاد نفرت ملی در ایرانند. در درجه نخست بذر کینه توزی می پاشند. در حالی که برای مردم ایران رضائی هرکول قرن که یک آذری است مایه افتخار همه ایرانیان است، دعوای ترک فارس، ترک و کرد و یا فارس و کرد و نظایر آنها دسیسه امپریالیستی است و از هم اکنون باید از آن جلوگرفت تا فاجعه یوگسلاوی و عراق و گرجستان در آن تکرار نشود. کارشناسان صهیونیست و امپریالیست بیکار ننشسته اند. آنها به نظریه پردازی مشغولند و طرحهای ارتجاعی خویش را توسط عمال دست نشانده خویش و امکانات عظیم مالی و تبلیغاتی در عمل پیاده می کنند.
در قطعنامه های محکومیت ایران برای نقض حقوق بشر در چند سال اخیر با سوء نیت مسئله ملییتهای ایران را در آنها طرح می کنند تو گوئی خلقهای آذری و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن تازه در ایران زاده شده اند. هدف و انگیزه امپریالیستها با این سیاست دلسوزی برای مردم ایران نیست. حمایت از آزادایخواهان و دموکراتهای ایران اعم از کردو فارس و آذری و عرب نیست، زمینه سازی برای دامن زدن به نفرت ملی و تحریکات ناسیونالیستی است. چنین قطعنامه هائی نقض غرض است و تنها به مبارزات مشترک مردم ایران صدمه می زند. مردم ایران از هر ملیتی که باشند باید ماهیت این دسیسه های امپریالیستی را بشناسند و از هم اکنون با آن به مبارزه برخیزند. اینکه اخیرا بسیاری از مبارزان کرد را به پای چوبه اعدام برده اند نه از آن جهت است که کرد بوده اند از آن جهت است که انقلابی، دموکرات و ضد جمهوری اسلامی بوده اند. کسانی که ماهیت مبارزه این انقلابیون را تحریف می کنند نمی توانند مدعی دفاع از حقوق خلقهای ایران باشند. آنها خود دست دراز شده امپریالیستها و صهیونیستها در ایران خواهند بود.
حزب ما بارها گفته و نوشته است که متاسفانه پشتیبانی از اجرای حقوق بشر بیک ابزار سیاسی برای تحمیل سلطه امپریالیستها بدل شده است. جانیانی که خود هرگز مشروعیت دفاع از حقوق بشر را ندارند بیکباره هوادار اجرای حقوق بشر در ایران و کوبا و کره شمالی و زیمباوه می شوند در حالیکه روزانه در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین صدها نفر می کشند و به آتش می کشند. این مدافعین دروغین حقوق بشر راباید افشاء کرد زیرا این افشاء گری در خدمت حقوق بشر و در افشاء رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی است که از این دسیسه امپریالیستها برای آرایش خودش سوء استفاده می کند. امپریالیستهای آمریکائی ابوغریب و گونتانامو دارند، شکنجه را رسمی کرده اند، ارگانهای سرکوب خصوصی برای جلب جنایتکاران حرفه ای ایجاد کرده اند و اجیر گرفته با حقوقهای کلان به عراق ارسال می کنند. آنها در عراق خواهان تصویب قانون ارتجاعی کاپیتولاسیون یعنی مصونیت حقوقی اتباع آمریکائی هستند. امپریالیستهای انگلیس و فرانسه و ایتالیا و آلمان و هلند ... از این همه جنایت تحت عنوان مبارزه با تروریسم حمایت می کنند. همه این هوادارن دروغگین حقوق بشر برای حقوق ملت فلسطین که توسط صهیونیستها سرکوب می شوند پشیزی ارزش قایل نیستند. یک میلیون و نیم انسان را صهیونیستها به گروگان گرفته و به آنها گرسنگی می دهند و رسانه های تبلیغاتی امپریالیستی زحمت دادن گزارشی از این فاجعه را بخود نمی دهند. ولی همین دستگاه عظیم بیکباره یادش آمده که در ایران حقوق بشر کردها خدشه دار شده است. چرا کردها؟ مگر آذریها و فارسها وعربها دارای حقوق بشر نیستند. چرا از نقض حقوق بشر ایرانی ها صحبت نمی شود که همه ملیتهای ایران را در بر گیرد و جهت مبارزه ضد رژیمی را منحرف نکند؟
حقوق بشر تجزیه بردار نیست. امپریالیستها همانگونه که تا کنون عمل کرده و تروریست را به خوب و بد بدل نموده، دیکتاتورها را به خوب بد و تبدیل کرده، شکنجه را به ملایم و سخت تغییر داده اند در مورد حقوق بشر نیز همین کار را می کنند. آنها مخالف نقض حقوق بشر کردها هستند چون تکیه باین امر فعلا بنفع سیاستشان در منطقه است. گور پدر سایر خلقهای ایران. آنها از نقض حقوق زنان کرد سخن می رانند توگوئی سایر زنان ایران از نقض حقوقشان رنج نبرده و زجر نمی کشند. وقتی کار مبارزه دموکراتیک به تجزیه آن رسید. وقتی اصولیت اعتقادات و ایمان به تحقق تمامیت این حقوق بزیر سئوال رفت و داوری بر اساس مصالح لحظه ای مورد تفسیر قرار گرفت باید فاتحه حقوق بشر و حقوق دموکراتیک را خواند. لحظه ای باین ادعای سازمان عفو بین الملل دقت کنید: “دولت ایران برای پیشگیری و رفع تبعیض علیه کردها، به ویژه پایان دادن به چرخه خشونت علیه زنان کرد، گامهای لازم را بر نداشته است“. این کیفیت جدیدی در برخورد به مسئله حقوق بشر است. سخن از تبعیض در مورد هموطنان کرد ما به صرف کرد بودن آنها دروغ محض است و با واقعیت جامعه ایران نمی خواند. عبارت نامفهوم و گنگ “به ویژه پایان دادن به چرخه خشونت علیه زنان کرد“ روشن نمی کند که کدام خشونت مورد نظر است که در مورد سایر زنان ایران اعمال نشده و صرفا جنبه کردی دارد. این عبارت روشن نمی کند به چه دلیل رژیم جمهوری اسلامی باید تنها از خشونت علیه زنهای کرد پیشگیری کند و نه سایر زنان ایران. مگر زنان کرد در ایران از حق ویژه برخوردارند؟ این نوع تفسیر از حقوق بشر گویا فقط در مورد ایران کاربرد دارد. تا بامروز نقض حقوق بشر مورد انتقاد بود ولی از امروز گویا “عدم پیشگیری“ و “عدم رفع تبعیض“ نیز جرم است که البته اگر جرم است باید در مورد همه ممالک کاربرد داشته باشد. خارجیان آسیائیها، آفریقائیها مستمرا مورد تبعیض و تجاوز در ممالک اروپائی هستند ولی قطعنامه ای در کمیسیون حقوق بشر علیه آنها به تصویب نمی رسد. اتفاقا آن خشونت مضاعفی که زنان کرد با آن روبرو هستند تعصبات مذهبی و پدرسالاری و مردسالاری بسیار از اکراد است. قتلهای ناموسی در همین اروپا در میان کردها آمار چشمگیری را موجب شده است ولی این ربطی به ستم ملی ندارد. این ستم فرهنگی مذهبی حاکم در طی قرنها بر روی اکراد و نه تنها اکراد است. مخدوش کردن حقوق بشر با مشکلات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی کمکی به اجرای حقوق بشر در ایران و نه تنها در ایران در هیچ جای جهان نمی کند. آنها می آورند که “کردها در ایران از نقض حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود در رنجند و مناطق کرد نشین از لحاظ رشد اقتصادی نادیده گرفته می شوند“. پس چرا آذربایجان یکی از صنعتی ترین مناطق ایران است؟ آیا آذریها مورد ستم ملی بمفهوم عدم امکان دسترسی به آموزش رسمی زبان مادری نیستند؟ از آش هردمبیل چیزی نصیب کسی نمی شود جز اینکه مرزها با سوء نیت مخدوش شود. آیا اگر در کردستان به رشد اقتصادی توجه شود آنوقت به مفهوم رفع ستم ملی است؟ اساسا توسعه اقتصادی به مفهوم متعارف تا کنون در مقوله نقض حقوق بشر نمی گنجیده است. البته به مفهوم وسیع عبارت هر امر نامطلوبی تا لحظه ایکه مبارزه طبقاتی به پایان نرسیده و طبقات از میان نرفته اند نقض حقوق بشر است. حقوق بشر بیکاران آلمان هم نقض می شود. حقوق بشر بیکاران آمریکا، کانادا، فرانسه و استرالیا هم نقض می شود. این شیوه لوث کردن همه مسایل است.
در گذشته همین فعالین طبقه حاکمه درایران از آزادی زندانیان سیاسی از زندانهای شاه دفاع نمی کردند. نظر آنها بر این بود که زندانیان سیاسی مسلمان آزاد باید گردند. این سیاست تجزیه حقوق بشر بود. کمونیست را به علت لامذهبی از برخورداری از حقوق بشر محروم می کرد. آنها وقتی بر سریر قدرت دست یافتند همان سیاست گذشته خویش را اعمال نمودند. این سیاست از اساس خطاست زیرا اصل را بر تجزیه و نه بر وحدت و اصولیت انقلابی می گذارد. این سیاست سیاست کوته نظرانه و تنگ بینی سفیهانه است حال آنکه دوراندیشی سیاسی و وسعت نظر به نفع همه نیروهای انقلابی است. پایه سیاست کردهای ناسیونال شونیست دقیقا همان تفکر حاکمین کنونی است که حسابشان را از هم اکنون از حساب مجموعه مبارزه مردم ایران جدا می کنند. آنها همواره بر این نظر بوده اند که همه نیروهای مترقی و انقلابی ایران، همه خلقهای ایران باید تلاش کنند تا کردها از ایران جدا شوند. آنها این تجزیه طلبی ناسیونال شونیستی را مترقی جا می زنند. حال آنکه کمونیستی که این سیاست را اتخاذ کند افسار بورژوازی کرد را به گردن انداخته و با رنگ و لعاب “کمونیستی“ می خواهد روحیه ناسیونالیستی ارتجاعی خویش را پنهان کند. آزادی خلق کرد در گرو آزادی همه ایران و در گرو آزادی همه خلقهای ایران است.
در ایران حقوق بشر همه مردم ایران نقض می شود. حاکمیت ایران تنها فارسها نیستند، آذریها نقش تعییین کننده در اقتصاد و سیاست ایران دارند. حتی فرهنگ عرب بشدت در ایران تبلیغ می شود. زبان عربی بخشی از تعلیمات اجباری در ایران است.
مبارزه برای حذف ستم ملی در قرن بیست و یکم تنها در راستای مبارزه انقلابی ضد امپریالیستی ممکن است. دنیای کنونی دنیای رقابت آزاد و پیدایش دولتهای ملی که از دل بساط فئودالیسم بدر بیایند نیست. مبارزه ملی در جهان در بطن جهان تقسیم شده میان قدرتهای امپریالیستی، در متن مبارزه آزادیبخش خلقهای جهان برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و رهائی ملی و گذار به سوسیالیسم صورت می گیرد. تفرقه بیاندازو حکومت کن سیاست زنگار گرفته استعمارگران است.
لنین حتی در مقاله خویش “ملاحظات انتقادی پیرامون مسئله ملی“ اکتبر- دسامبر 1913 در برخورد به حل مسئله ملی در رابطه با رشد سرمایه داری و پیدایش دولتهای ملی و در دوران استعمار کهن که ملیتهای جداگانه را به اسارت گرفته بودند نوشت: “اصل ملییت در جامعه بورژوائی از لحاظ تاریخی اجتناب ناپذیر است و مارکسیست روی این جامعه حساب می کند و قانونمندی تاریخی جنبشهای ملی را کاملا می پذیرد. منتهی این پذیرش برای آنکه به توجیه گرائی ناسیونالیسم مبدل نشود، باید دقیقا به آنچه که در این جنبشها مترقی است، محدود گردد تا آنکه به مه آلوده کردن شعور طبقاتی پرولتاریا توسط ایدئولوژی بورژوائی نیانجامد.
آنچه مترقیست، بیداری توده ها از خواب فئودالی، مبارزه آنها علیه ستم ملی برای حق حاکمیت خلق، برای حق حاکمیت ملت است. وظیفه بلاشرط که از این امر برای مارکسیست نتیجه می شود این است که در تمام بخشهای جزئی مسئله ملی در راه قاطعانه ترین و پیگیرترین دموکراتیسم مبارزه نماید. بطور عمده این وظیفه ای منفی است. لیکن پرولتاریا نباید در مساعدت به ناسیونالیسم از این حد جلوتر رود، زیرا از آن به بعد فعالیت “مثبت“ بورژوازی شروع می شود که در راه تقویت ناسیونالیسم کوشا است“.
حتی در وضعیت حل مسئله ملی در ممالک جداگانه نظر لنین مشروط بود.
لنین حق داشت وقتی که می گفت:
“نهضت ملی کشورهای مظلوم را نباید از نقطهﻯ نظر دمکراسی تشریفاتی مورد توجه قرار داد بلکه باید از نظر نتایج واقعی آن در ترازنامهﻯ عمومی مبارزه بر ضد امپریالیسم، به آن قیمت گذاشت، یعنی "نه به طور منفرد و مجزا بلکه در مقیاس جهانی.“ (رجوع به جلد 19 ص 257 چاپ روسی).
فراموش نکنیم که این بازگوئی لنین ناظر به ممالک کثیرالملله نظیر ایران نیست. این بازگوئی ناظر بر ممالک مستعمره است که برای استقلال خویش مبارزه می کنند. ولی در متن این بازگوئیها روشن است که همواره تکیه بر مضمون مبارزه این خلقها در بسط دموکراسی، تقویت مبارزه ضد امپریالیستی و نهضتهای انقلابی جهان و خدمت به انقلاب پرولتاریائی است. این آن مضمونی است که باید رهنمون فعالیت ما باشد. استالین با وضوح بیشتری می نویسد:
“در سابق مسئلهﻯ ملی را به طریق رفرمیستی، مانند مسئلهﻯ مستقلی که رابطهﺍی با مسئلهﻯ عمومی حکمرانی سرمایه، سرنگونی امپریالیسم و موضوع انقلاب پرولتاریا نداشته باشد، می نگریستند. از راه سکوت وانمود می شد که پیروزی پرولتاریا در اروپا بدون اتحاد مستقیم با نهضت آزادیخواهانهﻯ مستعمرات ممکن بوده و حل مسئله ملی و مستعمراتی ممکن است بدون سروصدا و "به خودی خود" در خارج از شاهراه انقلاب پرولتاریائی و بدون مبارزهﻯ انقلابی با امپریالیسم صورت گیرد. ولی اکنون این نظریهﻯ ضد انقلابی را باید افشا شده دانست. لنینیسم ثابت کرد و جنگ امپریالیستی و انقلاب روسیه نیز تأیید نمودند که مسئلهﻯ ملی فقط در حال رابطه و بر اساس انقلاب پرولتاریائی ممکن است، حل و تصفیه گردد، که پیروزی انقلاب در باختر از راه اتحاد انقلابی با نهضت آزادیخواهانهﻯ مستعمرات و ممالک غیر مستقل بر ضد امپریالیسم جریان می یابد. مسئلهﻯ ملی قسمتی از مسئلهﻯ عمومی انقلاب پرولتاریا، قسمتی از مسئلهﻯ دیکتاتوری پرولتاریا است.
مسئله بدین قرار است که آیا امکانﻫای انقلابی که در بطون نهضت آزادیخواهانهﻯ انقلابی ممالک مظلوم نهفته است، اکنون به انتها رسیده است یا نه و اگر نرسیدهﺍست آیا امید و اساسی وجود دارد که بتوان از این امکانﻫﺎ برای انقلاب پرولتاریا استفاده نمود و کشورهای غیر مستقل و مستعمره را از ذخیرهﻯ بورژوازی امپریالیستی به ذخیرهﻯ پرولتاریای انقلابی و به متفق وی تبدیل نمود؟“(اصول لنینیسم اثر استالین).
آنطور که روشن است در ایران سیر فعالیت پاره ای سازمانهای ناسیونال شونیست دقیقا در خلاف این رهنمودهاست. آنها مبارزه برای بسط دموکراسی و تعمیق آن، مبارزه برای تحقق حقوق بشر، مبارزه برای کسب حقوق دموکراتیک و مطالبات عادلانه کارگران و... را بر اساس تعلقات ملی به تفرقه دچار ساخته از مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی جدا می سازند و در مجموعه مبارزات حق طلبانه مردم ایران و بطریق اولی خلقهای اقلیت تخریب می کنند.
حزب ما بارها اعلام کرده است که مبارزه دموکراتیک را نمی توان از مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی مجزا کرد. کسانیکه در این راه گام می گذارند چشم به انبان مالی و مساعدتهای ارتجاع جهانی دارند. این عده خود نمی توانند مترقی باشند و باید نقاب “دموکراسی طلبی“ آنها را از همین امروز درید. فردا خیلی دیر است.

بر گرفته ازتوفان شماره 103 مهر ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org