قدرت دشمن ناشی از ضعف ماست
در برخورد به جنبش اعتراضی و دموکراتیک 22 خرداد در میان نیروهای میهنپرست توافق کامل وجود نداشت. بخشی بودند که با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی موافق بودند. بسیاری می دانستند که برای نیل به یک جامعه دموکراتیک و آزاد باید از روی جسد جمهوری اسلامی گذر کرد و باطنا با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی موافق بودند ولی نمی خواستند در این عرصه فعالیت کنند و نگرانی خویش را از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بیان می کردند.
تا زمانیکه خواستهای مردم میهن ما به حد مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای، مرگ بر ولایت فقیه و ماهیتا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ارتقاء پیدا نکرده بود و تصاویر خامنه ای و خمینی به آتش کشیده نشده بود حمایت این افراد و یا بخشی از جامعه از حرکت دموکراتیک مردم روشن بود. با سرکوب خشونت بار جنبش و مقابله به مثل مردم برای دفاع از خود و ارتقاء شعارها و خواستهای جنبش که مسئله کسب قدرت سیاسی را به عنوان تنها عاملی که می تواند جنبش را از بن بست کنونی بدر آورد در پیش پای مبارزان قرار می داد حمایت این بخش از مردم نیز کاهش پیدا کرد.
استدلال آنها را نمی شود با دو عبارت بی مسئولیت بی اعتبار جلوه داد.
آنها می گویند اگر کار مبارزه بالا بگیرد و مردم در این مبارزه به لزوم قهرآمیز سرنگونی رژیم پی ببرند و جنبش گسترده شده سراسری شود و عملا کار به جائی برسد که رژیم جمهوری اسلامی با یک طغیان عمومی سرنگون شود چه کسانی قدرت سیاسی را در ایران به دست خواهند گرفت؟
مردم خواهان روی کار آمدن یک حکومت مذهبی برهبری مجاهدین نیستند بگذریم که این نیرو بخاطر همدستی با آمریکا و صدام حسین در داخل ایران فاقد اعتبار و ارزش و اعتماد برای رهبری مبارزه مردم و کسب قدرت سیاسی است.
آیا سلطنت طلبان با کادرهای قدیمی و لای پوست پیاز خویش به همراهی امپریالیسم و صهیونیسم جهانی برای کسب قدرت سیاسی توسل می جویند که در آن صورت جنگ داخلی صورت گرفته و کسی زیر بار رژیم سلطنتی کارگذار آمریکا و اسرائیل نمی رود.
به این جهت در ایران بهر علت و شاید یکی از آنها به این علت که سازمانهای سیاسی امکان فعالیت علنی نداشته تا به مردم آموزش سیاسی داده و آنها را بسیج کنند آن بدیلی که بتواند جای جمهوری اسلامی را بگیرد وجود ندارد. خمینی به عنوان یک مظهر مذهبی و سیاسی ضد سلطنت توانسته بود هم بیاری مبارزات گذشته خویش علیه کاپیتولاسیون آمریکا در ایران و مبارزه بر ضد شاه نوکر سرسپرده امپریالیستها در ایران از اعتباری برخوردار شود و هم در میان تشکیلات روحانیت از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود که حکم پیاده نظام گسترده ارتش وسیع وی را داشتند. وی از وجهه و اعتبار لازم برای رهبری معنوی مردم برخوردار بود و توده مردم نسبت به وی حرف شنوی داشتند و فرامینش را اطاعت می کردند. هر آنچه می توانست توسط یک حزب سیاسی قدرتمند در طی سالها فعالیت در میان مردم بوجود آید خمینی به تنهائی داشت. این بود که مسئله بدیل حکومت شاه چندان غیر واقعی نبود و برای توده مردم به مثابه اسباب قطبنما عمل می کرد. یک نوع خاطر جمعی پنهان در درون هر کس نهفته بود که مبارزات انقلابی کنونی به تغییر قدرت منجر می شود که بدیل آن نیز در طی مبارزه بتدریج ساخته شده و مورد حمایت امپریالیستها نیز قرار گرفت.
امروز چنین وضعیتی در پیش پای ما نیست بویژه اینکه امپریالیستها و خصوصا صهیونیستها و دول ارتجاعی منطقه در پی آن هستند که ایرانی متلاشی و ضعیف را در کنار خویش داشته باشند. ایران تجزیه شده و فروپاشیده مورد آرزوی همه همسایه های ایران است. شاید تنها روسیه با ایران متلاشی در جنوب مرزهای خود که به لانه امپریالیستها بدل می گردد روی خوش نشان ندهد. صهیونیستها و امپریالیستها سالهاست که تلاش می کنند میهن ما را با تکیه به وجود ملیتهای گوناگون در درون ایران به تفرقه و تجزیه بکشانند. این نیروهای ارتجاعی بویژه در میان کردهای تجزیه طلب ایران بشدت فعالند و به آنها یاری می رسانند. دولتهای ترکیه، جمهوری آذربایجان همراه با آمریکا و اسرائیل تلاش می کنند جنبش فاشیستهای آذری را که همان گرگهای خاکستری باشند برای تفرقه و تجزیه در ایران تقویت کنند. این جریانهای ارتجاعی و ناسیونال شونیست از طریق روابط گسترده خویش، هم با فرقه دموکرات آذربایجان در زمان حیات اتحاد جماهیر شوروی و هم با سازمان امنیت “میت“ ترکیه در زمان شاه در ارتباط بوده و از جانب آنها حمایت می شدند. در جنوب ایران عربستان سعودی فعال است و به نزاع میان شیعه و سنی در خوزستان و کرانه های خلیج فارس و بلوچستان دامن می زند. امپریالیستها با حضور نظامی خویش در عراق مانع از آن شده اند که ما بتوانیم به مشکلات مرزی خویش با دولت عراق پایان دهیم و با رسیدگی به پرونده جنگ تجاوزکارانه صدام به ایران همه جانبه آنرا مورد بررسی قرار داده پرونده آنرا یک بار برای همیشه ببندیم تا بتوانیم با کشور برادر خود عراق مانند همه همسایگان خویش با خوبی و خوشی و مسالمت همزیستی داشته باشیم. امپریالیستها که جای پای خویش را در ایران با انقلاب بهمن از دست داده اند تلاش دارند وضعیت قبل از انقلاب را در ایران مجددا مستقر سازند. تبلیغات آنها تحت لوای حمایت از حقوق بشر و عملا برای تقویت روحیات قومی و تجزیه طلبانه، حتی تقسیم سازمانهای حامی حقوق بشر بر اساس قومی از نمونه شگردهای تبلیغاتی است که می خواد از قبل زمینه فکری جدائی را در افکار ایجاد نماید و کرد و فارس و ترک و کرد را در مقابل هم قرار دهد. تبلیغات نفرت ضد فارس توسط ناسیونالیستهای آذری که هم اقتصاد ایران را در دست دارند و هم عامل بزرگ قدرتمندی در راس حکومت برای سرکوب همه خلقهای ایران هستند بهنترین نمونه برای ریاکاری این تفرقه افکنان است که در زیر لوای حق ملل در تعیین سرنوشت خویش خواهان تجزیه ایران و بازگذاردن دست امپریالیستها و صهیونیستها در چپاول و غارت ممالک کوچک و ضعیف قابل بلع در منطقه هستند. سیاست امپریالیستها و صهیونیستها یوگسلاویزه کردن ایران است.
آن بخشی از میهنپرستان ایران که از آنها سخن رفت بر این نکات غیر قابل انکار تکیه می کنند و از ترس تجزیه ایران، از ترس نابودی ایران حاضرند سلطه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را تحمل کنند. آنها می گویند چون ما بدیلی، جایگزینی برای این رژیم نداریم ممکن است وضع بدتر از این شود و ما به همین وضع کنونی نیز در آینده غبطه بخوریم. پس باید از افراطی شدن جنبش که سرانجام مسئله کسب قدرت سیاسی را به طور زودرس در دسترس ما قرار می دهد پرهیز کنیم. باید مبارزه را در کادر نظام کنونی محدود نمائیم و به سرکوبهای رژیم تن در دهیم. بنظر آنها ما در اینجا امکان انتخاب نداریم که بتوانیم میان بد و خوب با اراده عمل کنیم. سخن بر سر بد و بدتر است. از این جهت این عده با تکیه بر خطراتی که ایران را تهدید می کند به ناملایمات، سرکوبها، فقدان امنیت، خودسریها، استبدادهای مستبدهای ریز و درشت تن در می دهند. وضعیت آنها حکم همسری را دارد که از ترس نابسامانی، از ترس از دست دادن کودکانش، از ترس بی آیندگی آنها به همه خشونتهای مستبدانه شوهر تن در می دهد و صدایش در نمی آید.
نمی توان بر همه این واقعیات چشم فروبست و آنها را که پرسش میلیونها انسان است بی پاسخ گذاشت و راهی برای حل مسئله ارائه نداد.
ریشه مشکلات بر شمرده در ایران در آن است که رژیم جمهوری اسلامی علیرغم اینکه رژیم ارتجاعی، عقب مانده و ضد بشری است نوکر امپریالیستها وصهیونیستها در منطقه نیست. امپریالیستها مترصدند که با تسلط سیاسی بر ایران گذرگاه نفت خلیج فارس را به کف آورند و از این طریق کنترل خویش را بر اروپا و چین و ژاپن افزایش دهند. ایران نقش کلیدی در منطقه دارد. ایران از نظر راهبردی هم برای چین و روسیه و هم برای اروپا و آمریکا اهمیت وافر دارد. یک ایران قدرتمند خار چشم اسرائیل است که خواهان ملتهای عقب مانده، اسیر و پراکنده است تا بتواند نقش سلطه جویانه خویش را در منطقه حفظ کند. اگر در زمان شاه که نوکر امپریالیستها بود امپریالیستها خواهان ایرانی یکپارچه و قدرتمند بودند، امروز معلوم نیست که صد در صد بخواهند همان سیاست را در منطقه ادامه دهند. تجربه این چند سال نشان می د هد که آنان مانند کاسبکاران چندین حساب باز کرده اند و از فکر تجزیه طلبی و تفرقه افکنی و جنگ حیدری و نعمتی غافل نیستند و از آنها برای مقاصد شوم خود استفاده می جویند. این دسیسه ها بخاطر ایجاد و اعمال فشار به ایران برای کسب امتیازات بیشتر برای آنها ضروری است و بر اساس سیر تحولات می توانند از این سیاست دست کشیده و یا آنرا تعمیق بخشند. امپریالیست آمریکا پایگاه راهبردی خویش را بعد از انقلاب بهمن در ایران از دست داده است و هنوز نیز ایران در سایه چتر امنیتی امپریالیست آمریکا قرار دارد. آنها اگر بتوانند رژیم ایران را رام کرده در دست بگیرند و از پی روی کار آوردن سلطنت طلبان نباشند سیاست موفقیت آمیزی را به اجراء در آورده اند.
نیروهای اپوزیسیون انقلابی و نه تقلبی ایران با این تضاد دست بگریبانند. بنظر حزب ما راه حل را هرگز نباید در منفعل بودن، در عقب نشینی، در تسلیم شدن به شرایط، در دلهره و بی دورنمائی جستجو کرد. تا کسی برای تغییر شرایط برنخیزد شرایط بدون شرکت فعال انسانها تغییر نخواهد کرد. وظیفه ما به قول مارکس تفسیر جهان نیست تغییر جهان است. خطراتی که پاره ای ایرانیان بر می شمارند خارج از ذهن ما وجود دارند چه ما برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی فعالیت کنیم و چه نکنیم وحتی اگر ما خود به عامل جمهوری اسلامی بدل شویم و برای آنها کار کنیم باز معلوم نیست بتوانیم جلوی خطرات بر شمرده را که مستقل از ما و با حمایت عمال بیگانه وجود دارند تا زمانیکه رژیم جمهوری اسلامی این سیاستهای ارتجاعی و ضد بشری و ضد دموکراتیک را اعمال می کند بگیریم. این است که بهر صورت راه حلی که پاره ای میهنپرستان ایرانی پیشنهاد می دهند نمی تواند راه حل درستی باشد زیرا اساسا راه حل نیست پیشنهاد خانه نشینی و تسلیم شرایط شدن است. تخریب جمهوری اسلامی، نقض حقوق دموکراتیک خود عواملی است که می تواند روند تجزیه در ایران و دشمنیهای ملی و قومی و تخریب امپریالیسم و صهیونیسم و... را افزایش دهد.
تنها راه حل منطقی شرکت در مبارزه برای سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی است. در این مبارزه نیروهای انقلابی باید مرزهای خویش را با امپریالیستها و صهیونیستها روشن نگاه دارند تا مورد اعتماد مردم ایران قرار بگیرند. در این مبارزه باید تمامیت ارضی ایران را برسمیت شناخت و مبلغ وحدت دموکراتیک خلقهای ایران بود و نه مبلغ تجزیه طلبی. در یک عبارت باید مبارزه دموکراتیک را با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی پیوند زد و خواستها و شعارهای متناسب با آنرا پیدا کرد. تنها در روند مبارزه است که امکان پیدایش یک گزینش انقلابی و یک بدیل قابل اعتماد و قابل احترام عموم ممکن است. این بدیل، باید از درون مبارزه ما آگاهانه و سازمان داده شده بیرون آید. این مبارزه است که روز امتحان برای عرضه قابلیتهای رهبری زمینه را فراهم کرده است. بی مایه پنیر است.
سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی یک امر بلاواسطه نیست که ما را آن چنان مُسَخر کند که از اتخاذ تصمیم باز داشته و ما را مجبور به اتخاذ روشهای عجولانه و نادرست نماید، عنقریب بودن فرضی این پدیده را نمی شود وسیله ای کرد برای نفی کامل سرنگونی جمهوری اسلامی و همواره از انتخاباتی به انتخابات تقلبی دیگر رفت، بین بد و بدتر بد را برگزید و آنها را تائید نمود و منتظر ظهور امام زمان شد. ممکن است سالهای مدیدی طول بکشد تا بتوان به سرنگونی این رژیم موفق شد. سرنگونی این رژیم در عین حال می تواند همه زمینه های مخربی را که برای تفرقه و تجزیه بوجود آمده است از بین ببرد. این سرنگونی می تواند زمینه وحدت دموکراتیک خلقهای ایران را فراهم نماید. این سرنگونی می تواند خطر تجاوز امپریالیستها را در مقابل نیروی لایزال خلق که بیشمار است و حاضر است از وطنش دفاع کند به حداقل برساند، ولی برای نیل به این سرنگونی باید لزوم این سرنگونی را تبلیغ کرد و اگر مردمانی پیدا شدند که آنرا برزبان آوردند نباید آنها را منع کرد بلکه باید آنها را تشویق کرد و نشان داد که چه خطراتی ایران را در صورت بقاء این رژیم تهدید می کند و چرا باید سرنگونی رژِم جمهوری اسلامی را در کادر یک مبارزه دموکراتیک و ضد امپریالیستی به انجام رسانید. این تنها امکانی است که می تواند به پیروزی منجر شود. البته هیچکس از روز نخست نمی تواند پیروزی در مبارزه را از راههای پیشنهادی تضمین کند زیرا مبارزه اجتماعی یک مبارزه و زورآزمائی سیاسی است. در این زور آزمائی به نیرو و قدرت نیاز است، به حمایت مردمی و پذیرش قهر انقلابی نیاز است. مسئله پیروزی کی بر کی به آرایش و تناسب نیروهای طبقاتی ربط دارد. کسب قدرت سیاسی مانند جنگ است و تمام قوانین جنگ در رابطه با آن اعتبار دارد. ولی یک چیز را می شود از قبل گفت آنها که کاری نمی کنند همواره در اشتباهند و آنها که فعالند و برای زندگی می رزمند می توانند اشتباه کنند. ولی این تنها راه نجات و پیروزی است.
نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 121 فروردین 1389
www.toufan.org
toufan@toufan.org