۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

تکامل و نه تنوّع(4)

...
“... پرولتاریا می تواند در برابر سلطه متحد طبقات دارا فقط در صورتی به مثابه طبقه ایستادگی کند که در حزب سیاسی خاص خود سازمان گیرد...“ این سازمان گیری پرولتاریا در حزب سیاسی برای این لازم است که پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف نهائی آن یعنی نابودی طبقات را تامین کند...“ مارکس و انگلس در تشکیل حزب سیاسی پرولتاریا پیوسته اصرار ورزیده اند و خود ایجاد چنین سازمانی را آغاز کردند.
از همان سال 1845 که احکام اساسی سوسیالیسم علمی در “ایدئولوژی آلمانی“ بیان شد این نتیجه حاصل آمد که نیروئی سیاسی لازم است تا طبقه کارگر بتواند مبارزه خود را به خاطر آزادی آغاز کند. ایجاد چنین نیروئی را مارکس و انگلس آغاز کردند و بر آن شدند که باید در کشور های دیگر همفکران و طرفدارانی یافت، میان آنها تبادل نظر برقرار کرد، طرح پلاتفرمی نظری ریخت و مبارزه را با گرایشهای ضد کارگری در جنبش سوسیالیستی درگیر کرد. آنهامناسبت ترین شکل را در “کمیته های کمونیستی نامه نگار“ تشخیص دادند و خود نخستین کمیته را در بروکسل بوجود آوردند. سپس در آلمان چنین کمیته هائی از هواداران مارکس بوجود آمد. در عین حال مارکس و انگلس با سازمانهای کارگری و فعالین برجسته جنبشهای سوسیالیستی در کشور های دیگر بویژه با چارتیست های انگلستان و کارگران مهاجر آلمانی مقیم لندن رابطه برقرار کردند و این خود می رساند که آنها در نظر داشتند به سازمانی که بوجود می آورند خصلت اروپائی و بین المللی بدهند.
بر اثر فعالیتهای تبلیغی و تشکیلاتی کمیته بروکسل و آشنائی با افکار و نظریات مارکس، در درون سازمان لندن “جامعه عدالت خواهان“ تحولاتی صورت گرفت. کارگران، پیشه وران و رهبران این “جامعه“ در فوریه 1847 از مارکس و انگلس درخواست کردند که به “جامعه“ به پیوندند و به آن برای تحول فکری و سازمانی یاری رسانند. مارکس و انگلس به این درخواست پاسخ مثبت گفتند، به “جامعه“ پیوستند و عملا رهبری آنرا بر عهده گرفتند. در اولین کنگره “جامعه“ در ژوئن همین سال طرح اساسنامه جدید پیشنهادی انگلس مورد قبول قرار گرفت. این اساسنامه در سازمانهای محلی “جامعه“ به بحث گذاشته شد و تصویب گردید. بنا به پیشنهاد مارکس و انگلس نام “اتحادیه کمونیست ها“ جای “جامعه“ عدالت خواهان را گرفت و بجای شعار قبلی “جامعه“، “همه انسانها برادرند“ شعار همبستگی پرولتاریای بین المللی نشست: “کارگران همه کشورها متحد شوید“ برنامه و پایه های ایدئولوژیک “اتحادیه ابتداء توسط انگلس در “اصول کمونیسم“ که به صورت دستنویس باقی ماند و سپس در “مانیفست کمونیست“ در فوریه 1848 انتشار یافت.
در این اثر ضرورت تاریخی ایجاد حزب سیاسی طبقه کارگر تاکید شده است: “این سازمان پرولتاریا به صورت طبقه و بنا بر این به صورت حزب کمونیست “(تکیه از ماست). جالب اینکه مارکس “مانیفست کمونیست“ را “مانیفست حزب کمونیست“ می خواند. این بهانه که “مانیفست“ گویا برای حزب برشته تحریر در نیامده پوچ و باطل است. در یادداشت انگلس مورخ اول ماه مه 1890 در مورد چاپ “مانیفست“ بزبان انگلیسی چنین آمده: “این ترجمه از دوست من ساموئل مور است و ما قبل از چاپ دوباره آنرا از نظر گذراندیم. عنوان آن “مانیفست حزب کمونیست“ است.(تکیه از ماست) و در مورد چاپ مانیفست به زبان اسپانیولی “در همین سال (1886) از متن ترجمه به زبان فرانسه یک ترجمه به زبان اسپانیولی صورت گرفت که ... به صورت نشریه ای “مانیفست حزب کمونیست“ به چاپ رسید“(همانجا). روشن است که اثر مارکس و انگلس برنامه ایدئولوژیک و سیاسی “حزب کمونیست“ است هرگونه تفسیر دیگری از آن برخلاف اندیشه های والا و پراتیک این دو رهبر بزرگ پرولتاریا است.
برای کسانی که موازین سازمانی حزب طبقه کارگر را موازین ابداعی و ساخته و پرداخته لنین می دانند خوب است به مفاد اساسنامه “اتحادیه کمونیستها“ طرح پیشنهادی انگس که به تصویب کنگره رسیده توجه کنند:
1- وظیفه اساسی “اتحادیه“ تبلیغ اندیشه های سوسیالیسم علمی است.
2- عضو “اتحادیه“ موظف است جهان بینی کمونیستی را بپذیرد و زندگی و فعالیت او هم آهنگ با هدفهای “اتحادیه“ باشد.
3- از تمام مصوبات کمیته مرکزی “اتحادیه“ تبعیت نماید.
4- امور داخلی “اتحادیه“ را پنهان نگاه دارد(در شرایط سالهای انقلاب کمونیستهای آلمان و سپس در بعضی کشورهای دیگر مجبور بودند در سازمانهای مخفی فعالیت کنند).
5- پذیرش عضو جدید باید به اتفاق آراء اعضاء حوزه صورت گیرد.
6- حوزه پایه اولیه و پائین “اتحادیه است“ و افرادی را در برمی گیرد که در یک محل زندگی می کنند. بر پایه حوزه ارگانهای دیگر رهبری شکل می گیرد.
7- عضو “اتحادیه“ حق ندارد در سازمانها یا جمعیت های دیگر کمونیستی عضویت داشته باشد.
8- برای هرگونه فعالیت که در تضاد با مصالح “اتحادیه“ باشند، هر عضو ممکن است موقتا از شرکت در فعالیت “اتحادیه“ کنار زده شود. پذیرش مجدد چنین اعضائی فقط در کنگره امکان پذیر است. چنانچه عمل خلاف عضو سنگین باشد از “اتحادیه“ برای همیشه اخراج خواهد شد.
9- بالاترین ارگان رهبری کنگره است و در فواصل دو کنگره کمیته مرکزی که تعداد اعضاء آن از 5 تن کمتر نیست.
10- حوزه ها و کمیته ها هر ماه اقلا دو بار تشکیل جلسه می دهند، مسائل قابل توجه را به بحث می گذارند و گزارش اعضاء را در باره فعالیت خود استماع می کنند.
11- اصل گزارش دهی: هر عضو به حوزه هر سه ماه یکبار، هر حوزه به کمیته محل هر ماه یکبار و کمیته مرکزی بر اساس گزارشهای دریافتی هر سه ماه یکبار به تمام “اتحادیه“ گزارش می دهد.
12- هر عضو باید حق عضویت بپردازد و هزینه سازمان بویژه چاپ و انتشار اوراق و نشریات تبلیغاتی از این محل تامین می گردد. از مجموع حق عضویت نیمی به کمیته مرکزی اختصاص دارد و غیره.
اکنون یکصد و سی و هشت سال از تدوین این اساسنامه می گذرد و احزاب مارکسیست هنوز هم آنها را به مثابه موازین و اشکال سازمانی بکار می بندند. موازین سازمانی حزب طبقه طراز نوین طبقه کارگر چیزی جز اینها نیست.
در ماه مه 1851 پلیس پروس موفق شد اعضائی از کمیته کلن را دستگیر و دوازده کمونیست را برای محاکمه بدادگاه بفرستد. دادگاه این کمونیست ها را به اتهام “توطئه علیه دولت پروس“(چه اتهام آشنائی!) به حبسهای سنگینی محکوم کرد. دادگاه به “اتحادیه کمونیستها“ ضربه سختی وارد آورد و فعالیت آنها را متوقف ساخت. سرانجام به پیشنهاد مارکس کمیته لندن “اتحادیه“ را منحل اعلام کرد.
*****

بر گرفته از توفان شماره 106 دی ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کار ایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org