بر سر دو راهی تصمیم
کمونیستها انسانهای والائی هستند. کمونیستها انسانهای ویژه ای هستند که از مصالح خاص برش یافته اند. کمونیستها زندگی خویش را وقف انسانها، وقف جامعه کرده اند. کمونیستها برای آینده و برای آیندگان زنده اند و پیکار می کنند. کمونیستها به منافع خصوصی چشم ندارند و برای منافع عمومی و اشتراکی می رزمند. پیکار کمونیستها بدون چشمداشت است، حسابگرانه نیست و برای خودشان خانه ای در آخرت نمی خرند تا از ترس افسانه جهنم و بهشت خود را به رعایت موازین اجتماعی پیش یافته مجبور بنمایند. این محسنات کمونیستها به هر صورت ایجاد مسئولیت می کند و کمونیستها باید به اهمیت این مسئولیت خویش واقف باشند.
باین جهت کمونیستها باید به مارکسیسم لنینیسم وفادار باشند و برای پاکیزگی آن، برای اینکه مردم به این مشعل راه آینده نظر داشته باشند و بدنبال نور آن بیایند مبارزه کنند. مبارزه برای پاکیزگی مارکسیسم از افکار و تفاله ها و پس مانده های رویزیونیستی، تروتسکیستی، کائوتسکیستی، گواریستی، مارگلیستی، مبارزه با افکار ضد حزبی و لیبرالی و... باید از سرشت کمونیستی برخیزد.
مبارزه برای پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم یک مبارزه اساسی و پر اهمیت است. این مبارزه تا زمانیکه مبارزه طبقاتی و طبیعتا مبارزه ایدئولوژیک وجود دارد همواره خواهد بود و باید بدان دامن زد. این امر یک عرصه مهم پیکار طبقاتی است. زیرا در این عرصه است که کمونیستها می فهمند که چه می خواهند، به کدام سمت می روند و دسیسه های دشمنان طبقاتی کدام است و با چه دامهای آنها و چگونه باید مبارزه کنند. در اینجاست که کمونیستها باید قاطعانه برخورد کنند. در اینجاست که کمونیستها باید نشان دهند که از سرشت ویژه اند و از مصالح خاص برش یافته اند و نمی توانند با ریاکاری، با کاسبکاری، با روحیه لیبرالی به مسایل برخورد کنند، زیرا که آنها در قبال جان مردم و سرنوشت طبقه کارگر احساس مسئولیت می کنند و نمی توانند نسبت به آن بی تفاوت بمانند.
کمونیستهائی هستند که علیرغم دانائی به این مسایل هنوز در برخورد های خویش کمونیستی رفتار نمی کنند. همیشه جانب “احتیاط“ را رعایت می کنند، همیشه طوری نظر می دهند و یا عمل می کنند که “عاطفه“ های سایر رفقا جریحه دار نشود و یا پیوندهای “دوستی“ بر بالای مصالح مبارزه طبقاتی قرار گیرد. آنها از مبارزه ترس دارند و نمی فهمند که اعمال سیاست “مرگ یکبار و شیون یکبار“ درمانبخش بوده و پس از آن است که می شود براحتی زندگی پاکیزه ای را از سرگذراند و مارکسیسم لنینیسم را پیاده کرد.
همین مسئله تجاوز استعمارگران را به عراق در نظر بگیرید. حزب توده ایران و حزب توده عراق که هر دو رویزیونیستی هستند عملا از تجاوز استعمارگران به عراق حمایت می کنند. فشار احزاب برادرشان به آنها و فشار نیروهای انقلابی در میان عراقیها و ایرانیها طبیعتا این دو جریان منحرف را به تناقض گوئی و دو دوده بازی دچار ساخته است. حزب توده ایران با ریاکاری بجای بیان روشن نظریات خویش و مبارزه برای پیشبرد این نظریات مرتبا به نظریات حزب کمونیست عراق توسل می جوید و یا رهبران منحرف و بی اعتباری را در میان فلسطینیها پیدا می کند که سخنان بی سر وته و بی مایه ای به میان می کشند و حزب توده ایران از زبان آنها سخن می گوید. این روش راه را برای فرار و دو دوزه بازی باز می گذارد و مانع می شود که کسی بتواند مچ آنها را سر بزنگاه بگیرد. این روش یک روش اپورتونیستی است. البته فرض کنیم که یک جریان سیاسی در این شکل مبارزه به درجه استادی اعظم رسیده باشد ولی در مورد نقش اجتماعی و رهبری مبارزه مردم چه فکر کرده است؟ مگر با دو دوزه بازی و ریاکاری می شود در مبارزه اجتماعی سرکردگی مبارزه مردم را کسب کرد؟ کسی که نتواند رهنمود روشن دهد هرگز نمی تواند مردم را به شاهراه پیروزی هدایت کند. کسی که با ریاکاری مردم را به گمراهی می کشد جنایتکار و شارلاتان سیاسی است و اساسا در مخیله اش نیز نمی گنجد که مبارزه مردم را برای کسب قدرت سیاسی رهبری کند. موضعگیریهای وی انقلابی و رهائی بخش نیست، حسابگرانه و برای بستن دهان منتقدین است. حزبی که باین روش توسل می جوید طبیعتا کمونیستی نیست، قانقاریای اپورتونیسم و رویزیونیسم سراپای وجودش را فرا گرفته است. با قانقاریا نمی شود با عطوفت برخورد کرد و رعایت حال رفقا را نمود. پای قانقاریائی را باید قطع کرد.
به حزب کمونیست کارگری ایران نظر افکنید با تجاوز آمریکا به عراق موافق است. منصور حکمت بدستور آمریکا و اسرائیل تئوریهای مربوط به مبارزه “اسلام سیاسی و میلیتاریسم آمریکا“ را که گویا مضمون مبارزه جهان کنونی را تعیین می کنند خلق کرده است و دارو دسته های هوادار وی در عمل نیز بدون دو دوزه بازی از منافع امپریالیستها و صهیونیستها در تمام جهان و بویژه در عراق حمایت می کنند. در تمام جبهه های مبارزه با مسلمانان همراه با فاشیستها و نیروهای امنیتی در حرکت اند. و با پشت کار فعالیت می کنند. آنها صمیمانه همدست اسرائیل و امپریالیسم هستند. از واژه امپریالیسم مانند جن از بسم اﷲ می ترسند. خوب است که حزب توده ایران صمیمیت ضد انقلابی را از این دارو دسته یاد بگیرد. در حالیکه پیروان نظریات ارتجاعی و صهیونیستی منصور حکمت نمایندگان واقعی استعمار نوین در منطقه هستند و رهبری را از حزب توده ایران گرفته اند، در حالیکه حزب کار ایران(توفان) نماینده نیروهای انقلابی و ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی در میان ایرانیان است حزب توده سرگردان بدنبال پیروان منصور حکمت کورمال کورمال روان است و خزعبلات آنها را نشخوار می کند.
در اینجا سخن بر سر ماهیت و شناخت از امپریالیسم است. سخن بر سر درک از حقوق دموکراتیک ملل و دول است، سخن بر سر مبارزه با نژادپرستی و توحش غربی است، سخن بر سر ماهیت جنبش رهائیبخش در عراق است، سخن بر سر انسانیت و حقوق مدنیست که امپریالیستها آنرا از مردم سلب کرده اند. سخن بر سر گوانتانامو و ابوغریب است. سخن بر سر مفهوم مبارزه با تروریسم از زبان امپریالیسم است. سخن بر سر قلدری و زورگوئی و تهدید خلقهای منطقه و سرنوشت آنها توسط صهیونیسم جهانی است. پذیرش تجاوز امپریالیستها به عراق یعنی بازگشت به قرن نوزدهم. یعنی صحه گذاردن به استعمار کهن و سیاست نظم نوین جهانی است. در این نبرد تعیین کننده ای که در گرفته است نمی شود دو دوزه بازی کرد. باید بر سر یک سلسله از اصول نظر داد. امروز سیاستی توسط امپریالیستها به جهان تحمیل می شود که سیاست اتفاقی و هوا و هوسی نیست، یک سیاست راهبردی دیرپا و جهانی است. نمی شود چشمها را بر آن بست و مدعی شد که انشاءاﷲ گربه است. کمونیستها باید بدانند که این شتری است که در خانه همه ممالک خواهد خوابید. بویژه ممالک ضعیف که دارای منابع مواد اولیه و بویژه انرژی هستند. پس باید مردم را برای چنین روزی آماده کنند و باید رهبری مبارزه مردم را از هم امروز به کف آورند.
شما با مشتی ایرانیان ضد انقلابی روبرو می شوید که دعا می کنند که امریکائیها خاک عراق راترک نکنند. در حالیکه در داخل هیات حاکمه آمریکا همین بحث در جریان است و بخشی از آنها خواهان ترک سربازان آمریکائی از عراق هستند ایرانیان ضد انقلاب کاسه های داغتر از آش اند و می خواهند که سربازان آمریکائی و متحدین آنها و مزدوران خصوصی در داخل عراق باقی مانده و همین وضع کنونی را حفظ کنند. مشکل آنها مقتدی صدر است و نه جرج بوش و نه ابو غریب و نه شکنجه گری آمریکا و غارت نفت و موزه های عراق، کشتار مردم عراق برای آنها اهمیت ندارند. مسلمانان را می شود کشت. چشمشان کور صاحب نفت نمی شدند.
وقتی شما شعار خروج بی قید و شرط تجاوزکاران را از خاک عراق طرح می کنید آنها با موذیگری و دو روئی از زیر اتخاذ موضع در می روند. حزب ما بارها اعلام کرده است که مخالفت با این شعار دفاع از فاشیسم و آدمکشی و تجاوزگری و استعمار در جهان است. کسی که مدافع این شعار نباشد کمونیست که سهل است دموکرات هم نیست. باین جهت این شعار بیک شعار مرکزی بدل می شود و پرچمی برای مبارزه میان کمونیستها و ضد کمونیستها و یا کمونیست نماهاست.
کمونیستهائی هستند که به اهمیت این تفاوتها و ماهیت این سیاستها پی نبرده اند. در کنار رفقا بودن را به وقوف به واقعیتها و حقایق ترجیح می دهند و در عمل هم به رفیق و هم به خود و هم به خلقشان خیانت می کنند. کمونیستی که از سرشت ویژه است نمی تواند شاهد آن باشد که هر ساعت اصولش به زیر پا گذارده می شود و وی در پی جلب رضایت رفقاست. تشدید این مبارزه سر انجام جای هر کس را در مبارزه اجتماعی معین می کند و سره را از ناسره تشخیص می دهد.
یا خطر تجاوز به ایران را در نظر بگیرید. آن کمونیست نماهائی که از تجاوز امپریالیست آمریکا به ایران حمایت می کردند و می خواستند در پا رکابی امپریالیستها به ایران حمله کننند و قدرت سیاسی را در دست بگیرند!!!؟؟؟ همه شان همان کسانی هستند که در جبهه قتل عام مسلمانان در کنار صهیونیستها و امپریالیستها ایستاده اند. آنها از اشغال عراق همانقدر دفاع می کنند که از اشغال ایران. البته برای فریب مردم و خالی نبودن عریضه مدعی می شوند که در صورت تجاوز آمریکا به ایران آنها همه فن حریف اند و در تمام جبهه ها یک تنه با همه می جنگند. هم اکنون خطر تجاوز بلاواسطه امپریالیست آمریکا بسیار کاهش یافته است و بنظر می رسد که امپریالیست آمریکا به یاری ممالک عربی در پی استفاده از سیاست “ویتنامیزه“ کردن جنگ است. ظاهرا باید آن کمونیستهای “انقلابی و دو آتشه“ در رهبری لشگر بی سپاهشان با در نظر گرفتن کاهش نیروی دشمن تکلیف خود را با رژیم جمهوری اسلامی یکسره کنند. انتظار شما بیهوده است. خبر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بگوش نمی رسد و معلوم نیست این قهرمانان “سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی“ در کدام سوراخ موش قایم شده اند و با ارتش بی سپاه خود قدرت سیاسی را به کف نمی گیرند. ظاهرا باید چنین باشد که آنها به کسب قدرت سیاسی با به تاخیر افتادن تجاوز آمریکا نزدیکتر شده اند چون از مجموع نیروی دشمن کاسته شده است و آنها برتری نیرو کسب کرده اند. بی عملی آنها را فقط می توان با این نظریه توضیح داد که آنها می خواسته اند در پا رکابی امپریالیست آمریکا به ایران حمله کنند. آنها انقلابی نبودند و نیستند، انقلابی نما بودند.
جالب این است که شکست این سیاست نادرست و همدستی با امپریالیستها و صهیونیستها و خرابکاری در جنبش ضد جنگ همراه با تروتسکیستهای خائن شرافت هیچکدام از آنها را لکه دار نکرده است و غیرت هیچکدام از آنها را به جوش نیآورده است. آنها هنوز خود را کمونیست جا می زنند و می خواهند با زیر پا گذاردن همه اصول در کنار رفقا باشند. طبیعتا این عناصر کمونیست نیستند چه برسد به اینکه از سرشت ویژه باشند.
در اتحاد جماهیر شوروی لنینی استالینی سوسیالیسم ساخته شد و با بروز خروشچفیسم رویزیونیسم مدرن بتدریج جای خویش را باز کرد و کار را به گورباچف، یلتسین و پوتین رسانید. بقول رفقای آلبانی “یخ سه زرعی یکشبه بسته نمی شود“. فروپاشی امپراتوری رویزیونیستها از همان بدو تولدش در دامان خروشچف آغاز شد. ضد کمونیستها راه افتاده اند و تبلیغ می کنند که سوسیالیسم قابل تحقق نیست. سرنوشت شوروی یک سرنوشت محتوم است. این تفکر که با اشاره به جمهوری توده ای چین نظریه خویش را تائید شده می یابد قید سوسیالیسم را زده و عملا رضایت می دهد که سرمایه داری جاودانی است. اوضاع جهان همین است که هست و مردم جهان باید این سرنوشت را بپذیرند. تو گوئی سرنوشتها از قبل تعیین شده اند.
کمونیستها ولی می گویند مبارزه طبقاتی موتور حرکت تاریخ است. این موتور همواره باید روشن باشد و نمی شود مانند دوران خروشچف آنرا از کار انداخت. مبارزه طبقاتی را باید با هشیاری، آگاهی و پشتکار به پیش برد. تحولات اجتماعی بدون عامل مهم این تحولات که انسان باشد و انسان آگاه سیاسی باشد قابل تصور و توضیح نیست. نمی شود در خانه زیر کرسی لم داد و مدعی شد که سوسیالیسم خود بخود به پیش میرود. سویالیسم محصول مبارزه است و باید برای تکامل و تحقق آن دائما رزمید. در درون صفوف کمونیستها همیشه دشمنان طبقاتی رسوخ می کنند و یا تسلیم ایدئولوژی دشمن شده و بدام ارتجاع می افتند. این لشگر مایوس و حتی انقلابی نما می تواند به سوسیالیسم و کمونیسم ضربات جبران ناپذیر وارد کند. تکیه بر اصولیت انقلابی، مبارزه پیگیر و انقلابی و مستمر خطر غلبه دشمن را به حداقل می رساند. تا طبقات در جهان وجود دارد این خطر که سوسیالیسم در مقابل سرمایه داری مجبور به عقب نشینی شود مرتفع نیست. هم اکنون یا در زمینه تجاوز آمریکا به عراق و یا در زمینه خطر تجاوز امپریالیسم به ایران و یا در مورد مسئله اتمی ایران و یا در مورد مسئله فلسطین و یا مبارزه با باصطلاح تروریسم ساخته امپریالیستها و نظایر آنها بحث داغی میان کمونیستها و ضد کمونیستها که خود کمونیست جا می زنند در گرفته است. این مبارزه مبارزه ای ایدئولوژیک است که خطر بروز آن همیشه وجود خواهد داشت. تجربه مبارزه با رویزیونیسم نشان می دهد که کمونیستها باید این دملهای چرکین را ببرند و بدور افکنند، باید نقاب از چهره این ضد انقلابیهای بی وطن بر دارند و چهره آنها را برای توده های مردم روشن کنند و گرنه از دامن همین عناصر است که باز یلتسین ها زاده می شوند و پوتین ها بوجود می آیند. کمونیستهائی که نمی توانند تصمیم قاطع بگیرند و بر سر دو راهی ایستاده اند نظیر همان کسانی هستند که نمی فهمیدند که خروشچف کمونیست نیست ضد کمونیست است و در پی آن است که پایه سوسیالیسم را نابود کند. این عدم اتخاذ تصمیم، این ناباوریها، این دو دلیها، این سرگردانیهای تئوریک، ایدئولوژیک فقط و فقط به نفع ضد کمونیستها تمام می شود. کمونیستها باید با تشدید مبارزه روشنائی خلق کنند و مانع شوند که بی عملی آنها، رعایت حال رفقا، عاطفه های شخصی، برهم زدن رابطه های آرام دوستی و نظایر این انگیزه های لیبرالی را تقویت کند و مردم را به گمراهی برد. عاطفه هائی ارزش دارد که در پرتو عشق به مردم و مبارزه برای رهائی بشریت پدید آمده باشد. آن کمونیستی از سرشت ویژه است و از مصالح خاص برش یافته است که از اصولیت انقلابی با استواری دفاع می کند و مبارزه طبقاتی را به پیش می برد و تلاش می کند که مارکسیسم لنینیسم را همواره پاکیزه نگهدارد.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 99 خرداد ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org
کمونیستها انسانهای والائی هستند. کمونیستها انسانهای ویژه ای هستند که از مصالح خاص برش یافته اند. کمونیستها زندگی خویش را وقف انسانها، وقف جامعه کرده اند. کمونیستها برای آینده و برای آیندگان زنده اند و پیکار می کنند. کمونیستها به منافع خصوصی چشم ندارند و برای منافع عمومی و اشتراکی می رزمند. پیکار کمونیستها بدون چشمداشت است، حسابگرانه نیست و برای خودشان خانه ای در آخرت نمی خرند تا از ترس افسانه جهنم و بهشت خود را به رعایت موازین اجتماعی پیش یافته مجبور بنمایند. این محسنات کمونیستها به هر صورت ایجاد مسئولیت می کند و کمونیستها باید به اهمیت این مسئولیت خویش واقف باشند.
باین جهت کمونیستها باید به مارکسیسم لنینیسم وفادار باشند و برای پاکیزگی آن، برای اینکه مردم به این مشعل راه آینده نظر داشته باشند و بدنبال نور آن بیایند مبارزه کنند. مبارزه برای پاکیزگی مارکسیسم از افکار و تفاله ها و پس مانده های رویزیونیستی، تروتسکیستی، کائوتسکیستی، گواریستی، مارگلیستی، مبارزه با افکار ضد حزبی و لیبرالی و... باید از سرشت کمونیستی برخیزد.
مبارزه برای پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم یک مبارزه اساسی و پر اهمیت است. این مبارزه تا زمانیکه مبارزه طبقاتی و طبیعتا مبارزه ایدئولوژیک وجود دارد همواره خواهد بود و باید بدان دامن زد. این امر یک عرصه مهم پیکار طبقاتی است. زیرا در این عرصه است که کمونیستها می فهمند که چه می خواهند، به کدام سمت می روند و دسیسه های دشمنان طبقاتی کدام است و با چه دامهای آنها و چگونه باید مبارزه کنند. در اینجاست که کمونیستها باید قاطعانه برخورد کنند. در اینجاست که کمونیستها باید نشان دهند که از سرشت ویژه اند و از مصالح خاص برش یافته اند و نمی توانند با ریاکاری، با کاسبکاری، با روحیه لیبرالی به مسایل برخورد کنند، زیرا که آنها در قبال جان مردم و سرنوشت طبقه کارگر احساس مسئولیت می کنند و نمی توانند نسبت به آن بی تفاوت بمانند.
کمونیستهائی هستند که علیرغم دانائی به این مسایل هنوز در برخورد های خویش کمونیستی رفتار نمی کنند. همیشه جانب “احتیاط“ را رعایت می کنند، همیشه طوری نظر می دهند و یا عمل می کنند که “عاطفه“ های سایر رفقا جریحه دار نشود و یا پیوندهای “دوستی“ بر بالای مصالح مبارزه طبقاتی قرار گیرد. آنها از مبارزه ترس دارند و نمی فهمند که اعمال سیاست “مرگ یکبار و شیون یکبار“ درمانبخش بوده و پس از آن است که می شود براحتی زندگی پاکیزه ای را از سرگذراند و مارکسیسم لنینیسم را پیاده کرد.
همین مسئله تجاوز استعمارگران را به عراق در نظر بگیرید. حزب توده ایران و حزب توده عراق که هر دو رویزیونیستی هستند عملا از تجاوز استعمارگران به عراق حمایت می کنند. فشار احزاب برادرشان به آنها و فشار نیروهای انقلابی در میان عراقیها و ایرانیها طبیعتا این دو جریان منحرف را به تناقض گوئی و دو دوده بازی دچار ساخته است. حزب توده ایران با ریاکاری بجای بیان روشن نظریات خویش و مبارزه برای پیشبرد این نظریات مرتبا به نظریات حزب کمونیست عراق توسل می جوید و یا رهبران منحرف و بی اعتباری را در میان فلسطینیها پیدا می کند که سخنان بی سر وته و بی مایه ای به میان می کشند و حزب توده ایران از زبان آنها سخن می گوید. این روش راه را برای فرار و دو دوزه بازی باز می گذارد و مانع می شود که کسی بتواند مچ آنها را سر بزنگاه بگیرد. این روش یک روش اپورتونیستی است. البته فرض کنیم که یک جریان سیاسی در این شکل مبارزه به درجه استادی اعظم رسیده باشد ولی در مورد نقش اجتماعی و رهبری مبارزه مردم چه فکر کرده است؟ مگر با دو دوزه بازی و ریاکاری می شود در مبارزه اجتماعی سرکردگی مبارزه مردم را کسب کرد؟ کسی که نتواند رهنمود روشن دهد هرگز نمی تواند مردم را به شاهراه پیروزی هدایت کند. کسی که با ریاکاری مردم را به گمراهی می کشد جنایتکار و شارلاتان سیاسی است و اساسا در مخیله اش نیز نمی گنجد که مبارزه مردم را برای کسب قدرت سیاسی رهبری کند. موضعگیریهای وی انقلابی و رهائی بخش نیست، حسابگرانه و برای بستن دهان منتقدین است. حزبی که باین روش توسل می جوید طبیعتا کمونیستی نیست، قانقاریای اپورتونیسم و رویزیونیسم سراپای وجودش را فرا گرفته است. با قانقاریا نمی شود با عطوفت برخورد کرد و رعایت حال رفقا را نمود. پای قانقاریائی را باید قطع کرد.
به حزب کمونیست کارگری ایران نظر افکنید با تجاوز آمریکا به عراق موافق است. منصور حکمت بدستور آمریکا و اسرائیل تئوریهای مربوط به مبارزه “اسلام سیاسی و میلیتاریسم آمریکا“ را که گویا مضمون مبارزه جهان کنونی را تعیین می کنند خلق کرده است و دارو دسته های هوادار وی در عمل نیز بدون دو دوزه بازی از منافع امپریالیستها و صهیونیستها در تمام جهان و بویژه در عراق حمایت می کنند. در تمام جبهه های مبارزه با مسلمانان همراه با فاشیستها و نیروهای امنیتی در حرکت اند. و با پشت کار فعالیت می کنند. آنها صمیمانه همدست اسرائیل و امپریالیسم هستند. از واژه امپریالیسم مانند جن از بسم اﷲ می ترسند. خوب است که حزب توده ایران صمیمیت ضد انقلابی را از این دارو دسته یاد بگیرد. در حالیکه پیروان نظریات ارتجاعی و صهیونیستی منصور حکمت نمایندگان واقعی استعمار نوین در منطقه هستند و رهبری را از حزب توده ایران گرفته اند، در حالیکه حزب کار ایران(توفان) نماینده نیروهای انقلابی و ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی در میان ایرانیان است حزب توده سرگردان بدنبال پیروان منصور حکمت کورمال کورمال روان است و خزعبلات آنها را نشخوار می کند.
در اینجا سخن بر سر ماهیت و شناخت از امپریالیسم است. سخن بر سر درک از حقوق دموکراتیک ملل و دول است، سخن بر سر مبارزه با نژادپرستی و توحش غربی است، سخن بر سر ماهیت جنبش رهائیبخش در عراق است، سخن بر سر انسانیت و حقوق مدنیست که امپریالیستها آنرا از مردم سلب کرده اند. سخن بر سر گوانتانامو و ابوغریب است. سخن بر سر مفهوم مبارزه با تروریسم از زبان امپریالیسم است. سخن بر سر قلدری و زورگوئی و تهدید خلقهای منطقه و سرنوشت آنها توسط صهیونیسم جهانی است. پذیرش تجاوز امپریالیستها به عراق یعنی بازگشت به قرن نوزدهم. یعنی صحه گذاردن به استعمار کهن و سیاست نظم نوین جهانی است. در این نبرد تعیین کننده ای که در گرفته است نمی شود دو دوزه بازی کرد. باید بر سر یک سلسله از اصول نظر داد. امروز سیاستی توسط امپریالیستها به جهان تحمیل می شود که سیاست اتفاقی و هوا و هوسی نیست، یک سیاست راهبردی دیرپا و جهانی است. نمی شود چشمها را بر آن بست و مدعی شد که انشاءاﷲ گربه است. کمونیستها باید بدانند که این شتری است که در خانه همه ممالک خواهد خوابید. بویژه ممالک ضعیف که دارای منابع مواد اولیه و بویژه انرژی هستند. پس باید مردم را برای چنین روزی آماده کنند و باید رهبری مبارزه مردم را از هم امروز به کف آورند.
شما با مشتی ایرانیان ضد انقلابی روبرو می شوید که دعا می کنند که امریکائیها خاک عراق راترک نکنند. در حالیکه در داخل هیات حاکمه آمریکا همین بحث در جریان است و بخشی از آنها خواهان ترک سربازان آمریکائی از عراق هستند ایرانیان ضد انقلاب کاسه های داغتر از آش اند و می خواهند که سربازان آمریکائی و متحدین آنها و مزدوران خصوصی در داخل عراق باقی مانده و همین وضع کنونی را حفظ کنند. مشکل آنها مقتدی صدر است و نه جرج بوش و نه ابو غریب و نه شکنجه گری آمریکا و غارت نفت و موزه های عراق، کشتار مردم عراق برای آنها اهمیت ندارند. مسلمانان را می شود کشت. چشمشان کور صاحب نفت نمی شدند.
وقتی شما شعار خروج بی قید و شرط تجاوزکاران را از خاک عراق طرح می کنید آنها با موذیگری و دو روئی از زیر اتخاذ موضع در می روند. حزب ما بارها اعلام کرده است که مخالفت با این شعار دفاع از فاشیسم و آدمکشی و تجاوزگری و استعمار در جهان است. کسی که مدافع این شعار نباشد کمونیست که سهل است دموکرات هم نیست. باین جهت این شعار بیک شعار مرکزی بدل می شود و پرچمی برای مبارزه میان کمونیستها و ضد کمونیستها و یا کمونیست نماهاست.
کمونیستهائی هستند که به اهمیت این تفاوتها و ماهیت این سیاستها پی نبرده اند. در کنار رفقا بودن را به وقوف به واقعیتها و حقایق ترجیح می دهند و در عمل هم به رفیق و هم به خود و هم به خلقشان خیانت می کنند. کمونیستی که از سرشت ویژه است نمی تواند شاهد آن باشد که هر ساعت اصولش به زیر پا گذارده می شود و وی در پی جلب رضایت رفقاست. تشدید این مبارزه سر انجام جای هر کس را در مبارزه اجتماعی معین می کند و سره را از ناسره تشخیص می دهد.
یا خطر تجاوز به ایران را در نظر بگیرید. آن کمونیست نماهائی که از تجاوز امپریالیست آمریکا به ایران حمایت می کردند و می خواستند در پا رکابی امپریالیستها به ایران حمله کننند و قدرت سیاسی را در دست بگیرند!!!؟؟؟ همه شان همان کسانی هستند که در جبهه قتل عام مسلمانان در کنار صهیونیستها و امپریالیستها ایستاده اند. آنها از اشغال عراق همانقدر دفاع می کنند که از اشغال ایران. البته برای فریب مردم و خالی نبودن عریضه مدعی می شوند که در صورت تجاوز آمریکا به ایران آنها همه فن حریف اند و در تمام جبهه ها یک تنه با همه می جنگند. هم اکنون خطر تجاوز بلاواسطه امپریالیست آمریکا بسیار کاهش یافته است و بنظر می رسد که امپریالیست آمریکا به یاری ممالک عربی در پی استفاده از سیاست “ویتنامیزه“ کردن جنگ است. ظاهرا باید آن کمونیستهای “انقلابی و دو آتشه“ در رهبری لشگر بی سپاهشان با در نظر گرفتن کاهش نیروی دشمن تکلیف خود را با رژیم جمهوری اسلامی یکسره کنند. انتظار شما بیهوده است. خبر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بگوش نمی رسد و معلوم نیست این قهرمانان “سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی“ در کدام سوراخ موش قایم شده اند و با ارتش بی سپاه خود قدرت سیاسی را به کف نمی گیرند. ظاهرا باید چنین باشد که آنها به کسب قدرت سیاسی با به تاخیر افتادن تجاوز آمریکا نزدیکتر شده اند چون از مجموع نیروی دشمن کاسته شده است و آنها برتری نیرو کسب کرده اند. بی عملی آنها را فقط می توان با این نظریه توضیح داد که آنها می خواسته اند در پا رکابی امپریالیست آمریکا به ایران حمله کنند. آنها انقلابی نبودند و نیستند، انقلابی نما بودند.
جالب این است که شکست این سیاست نادرست و همدستی با امپریالیستها و صهیونیستها و خرابکاری در جنبش ضد جنگ همراه با تروتسکیستهای خائن شرافت هیچکدام از آنها را لکه دار نکرده است و غیرت هیچکدام از آنها را به جوش نیآورده است. آنها هنوز خود را کمونیست جا می زنند و می خواهند با زیر پا گذاردن همه اصول در کنار رفقا باشند. طبیعتا این عناصر کمونیست نیستند چه برسد به اینکه از سرشت ویژه باشند.
در اتحاد جماهیر شوروی لنینی استالینی سوسیالیسم ساخته شد و با بروز خروشچفیسم رویزیونیسم مدرن بتدریج جای خویش را باز کرد و کار را به گورباچف، یلتسین و پوتین رسانید. بقول رفقای آلبانی “یخ سه زرعی یکشبه بسته نمی شود“. فروپاشی امپراتوری رویزیونیستها از همان بدو تولدش در دامان خروشچف آغاز شد. ضد کمونیستها راه افتاده اند و تبلیغ می کنند که سوسیالیسم قابل تحقق نیست. سرنوشت شوروی یک سرنوشت محتوم است. این تفکر که با اشاره به جمهوری توده ای چین نظریه خویش را تائید شده می یابد قید سوسیالیسم را زده و عملا رضایت می دهد که سرمایه داری جاودانی است. اوضاع جهان همین است که هست و مردم جهان باید این سرنوشت را بپذیرند. تو گوئی سرنوشتها از قبل تعیین شده اند.
کمونیستها ولی می گویند مبارزه طبقاتی موتور حرکت تاریخ است. این موتور همواره باید روشن باشد و نمی شود مانند دوران خروشچف آنرا از کار انداخت. مبارزه طبقاتی را باید با هشیاری، آگاهی و پشتکار به پیش برد. تحولات اجتماعی بدون عامل مهم این تحولات که انسان باشد و انسان آگاه سیاسی باشد قابل تصور و توضیح نیست. نمی شود در خانه زیر کرسی لم داد و مدعی شد که سوسیالیسم خود بخود به پیش میرود. سویالیسم محصول مبارزه است و باید برای تکامل و تحقق آن دائما رزمید. در درون صفوف کمونیستها همیشه دشمنان طبقاتی رسوخ می کنند و یا تسلیم ایدئولوژی دشمن شده و بدام ارتجاع می افتند. این لشگر مایوس و حتی انقلابی نما می تواند به سوسیالیسم و کمونیسم ضربات جبران ناپذیر وارد کند. تکیه بر اصولیت انقلابی، مبارزه پیگیر و انقلابی و مستمر خطر غلبه دشمن را به حداقل می رساند. تا طبقات در جهان وجود دارد این خطر که سوسیالیسم در مقابل سرمایه داری مجبور به عقب نشینی شود مرتفع نیست. هم اکنون یا در زمینه تجاوز آمریکا به عراق و یا در زمینه خطر تجاوز امپریالیسم به ایران و یا در مورد مسئله اتمی ایران و یا در مورد مسئله فلسطین و یا مبارزه با باصطلاح تروریسم ساخته امپریالیستها و نظایر آنها بحث داغی میان کمونیستها و ضد کمونیستها که خود کمونیست جا می زنند در گرفته است. این مبارزه مبارزه ای ایدئولوژیک است که خطر بروز آن همیشه وجود خواهد داشت. تجربه مبارزه با رویزیونیسم نشان می دهد که کمونیستها باید این دملهای چرکین را ببرند و بدور افکنند، باید نقاب از چهره این ضد انقلابیهای بی وطن بر دارند و چهره آنها را برای توده های مردم روشن کنند و گرنه از دامن همین عناصر است که باز یلتسین ها زاده می شوند و پوتین ها بوجود می آیند. کمونیستهائی که نمی توانند تصمیم قاطع بگیرند و بر سر دو راهی ایستاده اند نظیر همان کسانی هستند که نمی فهمیدند که خروشچف کمونیست نیست ضد کمونیست است و در پی آن است که پایه سوسیالیسم را نابود کند. این عدم اتخاذ تصمیم، این ناباوریها، این دو دلیها، این سرگردانیهای تئوریک، ایدئولوژیک فقط و فقط به نفع ضد کمونیستها تمام می شود. کمونیستها باید با تشدید مبارزه روشنائی خلق کنند و مانع شوند که بی عملی آنها، رعایت حال رفقا، عاطفه های شخصی، برهم زدن رابطه های آرام دوستی و نظایر این انگیزه های لیبرالی را تقویت کند و مردم را به گمراهی برد. عاطفه هائی ارزش دارد که در پرتو عشق به مردم و مبارزه برای رهائی بشریت پدید آمده باشد. آن کمونیستی از سرشت ویژه است و از مصالح خاص برش یافته است که از اصولیت انقلابی با استواری دفاع می کند و مبارزه طبقاتی را به پیش می برد و تلاش می کند که مارکسیسم لنینیسم را همواره پاکیزه نگهدارد.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 99 خرداد ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org